تاریخچه میتیاتور
مينياتور واژه ي مينياتور که مخفف شده ي کلمه ي فرانسوي ميني موم ناتورال و به معني طبيعتکوچک و ظريف است و در نيمه ي اول قرن اخير و حدودا از دوره ي قاجاريان وارد زبانفارسي شده، اصولا به هر نوع پديده ي هنري ظريف (به هر شيوه يي که ساخته شده باشد)اطلاق ميشود و در ايران براي شناسايي نوعي نقاشي که داراي سابقه و قدمتي بسيار طولاني است به کار ميرود. اين هنر که به اعتقاد اکثر محققان در ايران تولد يافته، بعد به چين راه برده و از دوره يمغولها به صورتي تقريبا تکميل تر به ايران برگشته و هنرمندان ايراني تلاش بي شائبه ييرا صرف تکميل و توسعه ي آن کردهاند از جمله هنرهائي است که قابليت به تصويردرآوردن تمامي طبيعت را در قالبي کوچک دارد. اما نبايد چنين پنداشت چون مقياستصاوير در مينياتور سازي بسيار کوچک است، بنابراين تنها بخش کوچکي از طبيعت راميتوان در اين تابلوها تصوير نمود، يا چون الهام بخش مينياتوريست طبيعت است، وي ناچارميباشد فقط مناظري از طبيعت را ترسيم کند. بلکه کوشش در ايجاد و القاي هر چه بيشترزيبايي و تفهيم آن صفت ويژه يي است که مينياتور سازي را از ساير انواع نگارگري ايرانجدا ميکند و مينياتوريست هنرمندي است که آنچه را خود ميانديشد يا ميپندارد کهبيننده علاقمند به ديدن آن است تجسم ميبخشد و به هيچوجه تابع مقررات و قوانين حاکمبر فضاي نقاشي نيست. مينياتورهاي امروز ايران، همان نقاشي کلاسيک اروپا (سبک اميرسيونيسم و به دنبال آنشيوه هاي مدرن نقاشي اروپائي) است و هر چند گروهي نوشته اند که به هنگام ظهور اسلام، ايرانيان در هنر نقاشي داراي سنتي کهن بودهاند. اما هيچ سند معتبري که اين ادعا را ثابتکند در دست نيست و اصولا اين گونه اظهار نظر کردن بيشتر منطبق بر واقعيت است کهمکاتب مينياتورهاي ايراني، از قرون بعد از اسلام آغاز شده و در قرون اوليه ي بعد از ظهوراسلام، هنر ايران با ابتکاراتي در خطوط عربي تداوم يافته و بهترين نسخه هاي قرآن کريم راهنرمندان مبتکر ايراني نوشته اند و به تزئين و تذهيب مصحف شريف پرداخته اند و طلاکاري حواشي و سر لوحه ي قرآن و طرحهاي اسليمي و ختايي و گردشهاي ترکيب بندي آنها را به شيوه ي مخصوصي که امروزه آنرا استيليزه ميناميم ابداع کردند و در ادامه ي اين ابداع و ابتکار، نقاشي بر اساس متن کتب و نوشته ها نيز رواج يافت که مينياتورهاي مکتب بغدادسر آغاز آن است. مکتب بغداد، از آن جهت که نوعي نقاشي بدوي است تا حدودي نشان از فقدان مهارت وقدرت هنري سازندگانش دارد و بيشتر در بر دارنده ي قصه ها و روايات مذهبي است.هنرمندان مکتب بغداد، اکثرا ايراني بودهاند و معمولا نيز به سفارش و دستور روسايقبايل عرب کتب خطي را با ذوق خود تزئين ميکردند و روش کار آنها به اکثر نقاط دور ونزديک ايران راه يافته بود و تا دوران سلجوقيان که نقاشي ايران ترقي محسوسي کرد ادامهيافت. بعد از حمله ي چنگيز به ايران و از رونق افتادن بغداد که مرکز تجمع هنرمندان بود و از آنجا که نخستين فرمانروايان مغول در شمال غربي ايران و در تبريز و مراغه مستقر شدند، خواهناخواه هنرمندان در آن منطقه گرد آمدند و به دليل علاقه و تمايل مغولان به هنر چيني،جذب ذوق آزمايي در اين زمينه شدند. ناگفته نبايد گذاشت که نقاشي به شيوه ي چينيها، با هجوم مغولان به ايران نيامد، بلکهنقاشي ايران سالها قبل از تهاجم چنگيز با اسلوب و روشهاي هنر چين در سراسر خاورميانه شهرت و اعتبار داشت و در شاهنامه ي فردوسي نيز به اين مطلب اشاره شده و احتمال ميرود که ترکان سلجوقي مروج اين شيوه در ايران بوده باشند. منتهي ايرانيان شيوه ينقاشي چيني را با ديد خاص هنري خود تلفيق کردند و کاشي هايي که امروزه نمونه هايي ازآن در دست است نشان ميدهد که سالها پيش از حمله ي مغول به ايران، همان سبک وشيوه و رنگآميزي و طراحي که بعدها به صورت نقاشي کتب مورد استفاده قرار گرفت، درايران اعمال شده و اگر دست حوادث کتاب خانههاي بزرگ ايران را معدوم نکرده بود امروزبه راحتي ميتوانستيم نسخي را که متعلق به دوران پيش از مغول بوده و همان ويژگيمينياتورهاي مکتب هرات يا مراغه و مکاتب ديگر بعد از مغول را داشته ببينيم. در ابتداي حمله مغولان به ايران، هنر نقاشي به واسطهي قتل عام هنرمندان رونق خود را از دست داد. ولي بعد از چند سال سران مغول به فکر ترويج هنر افتادند و براي عملي ساختناين منظور عده يي نقاش چيني را از راه مغولستان به ايران آوردند و کوشيدند تا نقاشيچيني را در ايران رايج سازند و هنرمندان ايراني، اگرچه تحت تاثير اين مساله قرار گرفتند،اما بر خلاف نقاشان چيني هرگز طبيعت را به عنوان نهايتي از احساسات و عواطف و به گونهيي مجرد و انتراعي مورد توجه قرار ندادند و بيشتر به انسان و تفکراتي در حالات انسانيپرداختند و به همين جهت است که کمتر مينياتور ايراني را بي صورت و هيات انسانيميتوان يافت. هرگز پيوندهاي خود را با شعر، فرهنگ و شيوه هاي تفکر بومي نبريده وافسانهها، اساطير، قهرمانان ملي، سنن و شيوه هاي زندگي ايراني همواره نمودي آشکار درآثار آنان داشته و اين وابستگي به زندگي وا عتقادات ملي تا جايي قوي است که به مينياتورايراني، عليرغم پيوندها و نقاط مشترک فراوانش با ساير مکاتب آسيايي (از جمله شيوههاينقاشي هندي، چيني و ژاپني) وجه ي خاصي ميدهد و باعث تمايزش از هنر ساير ملتها وممالک ميشود و اين وضعيت تا دوران ايلخانيان و تيموريان ادامه داشت و به قدري موردتوجه بود که يکي از شاهزادگان تيموري به نام بايسنغر ميرزا که خطاطي هنرمند بود،سرپرستي امور هنري را در شهرت هرات به عهده گرفت. در آن زمان، شهر هرات مرکز تجمع هنرمندان شده بود و معروف است که فقط در يکآموزشکده ي نقاشي، شصت استاد به تعليم هنر جويان و انجام سفارشات محوله اشتغالداشتند. معروفترين استاد کاران مکتب هرات کمال الدين بهزاد است که کتاب مصور ومعروفي به نام ظفر نامه ي تيموري دارد و به جرات ميتوان آثار وي را از لحاظ حالت چهره ها،حرکت قلم، انتخاب موضوع و نمايش دادن وقايع سرآمد تمام مينياتورهايي دانست ک قبليا بعد از او در ايران ساخته شده است. رويهمرفته آثار مينياتور ايران در مکتب هرات، به علت سابقه ي ممتد و آزادي عمل قابلتوجهي که بعد از مکتب بغداد براي هنرمندان به وجود آمد، تا حدي پيشرفت نمود که آثاردوره هنر نقاشي و مينياتور سازي ايران، بعد از دوره ي هرات، با همان شرايط تکميل يافتهي خود به عصر صفويان منتقل شد و بعد از آنکه تبريز به عنوان پايتخت انتخاب گرديد،استاد کمال الدين بهزاد به آنجا دعوت و عهده دار سمت رياست کتابخانه ي سلطنتي شد وهمراه با استاد کاران بزرگ اين دوره نظير، آقا ميرک، سلطان محمد، حسين پاکوب وعده ييديگر کوشيد تا اين هنر را تعالي و تکامل بخشد. سبک و مکتب نقاشي دوره صفويه را در يک تقسيم بندي کلي ميتوان در دو بخش کاملاجدا از هم مورد بررسي قرار دارد. اول مکتب تبريز که تا وقتي پايتخت به قزوين منتقل شد به همان شيوه يي که ذکر آنگذشت تداوم داشت. مينياتورهاي اين دوره، همه در يک نوع و از لحاظ ظرافت کاري وحرکت قلم و طرح و رنگ دنباله ي مکتب هرات است و فقط مختصري با آن تفاوت دارد. دوم مکتب اصفهان که بعد از انتقال پايتخت به اصفهان شکل گرفت و طي آن سبک و شيوه ي کار دچار دگرگوني هايي کاملا چشمگير شد که نمونه ي بارز و مشخص آن نقوش تزئينيمساجد اصفهان، کاخ چهل ستون و عمارت عالي قاپو است معروفترين نقاش اين دوره، رضا عباسي است که در زمان شاه عباس دوم صفوي در اصفهان ميزيست. شاه عباس چون نقاش بو دو هم اينک نيز نمونه هايي از آثار هنري او در موزه ي گلستانموجود است توجه خاصي به گسترش هنر نقاشي داشت و به دليل و تشويقي که ازهنرمندان به عمل ميآورد مينياتور سازي در دوره ي او از جهت توسعه و قدرت، مهارت وسرعت کار نقاشان ترقي فوق العاده يي کرد و هنرمندان توانستند در حدي وسيعتر ازمکتبهاي هرات، تبريز و قزوين، با هنر چيني و تاثير پذيري از آن فاصله بگيرند و اصالتايراني به آثار شان بدهند و با ساده کردن نقوش و سرعت عمل بيشتر، نقاشي را از رويصفحه ي کاغذ به صورتي ديواري در آورند. اما ذکر اين نکته نيز ضروري است که آثار اين دوره به هيچ وجه قابل مقايسه با مکتب هرات نيست و از نظر ظرافت ضعيفتر از مکتب هرات است و فقط در آن نقوش تزئيني وگردشهاي اسليمي و ختايي و انواع ساقهها و گلبرگها بسيار متنوع شده و اشکال آن کهقبلا از چند نوع گل و برگ و اسليمي ريز تجاوز نميکرد، به بيش از پنجاه نوع اسليمي و گلابتکاري بالغ گرديده است. موضوعي که از اواخر دوره ي صفويه و بعد از آن در سبک نقاشي ايران خود نمايي کرد نفوذسايه روشن است که البته از روش نقاشي اروپائي اقتباس شده و در دوره ي زنديه ادامهيافته و باعث به وجود آمدن سبک شيراز شده است. سبک و شيوه ي آثار هنري دوره ي زنديه به استثناي نقوش شاخهها و گل و برگ کهاختصاص به آن دوره دارد، در قسمت صورت سازي و سايه روشن ها و طراحي تصاوير ومناظر تفاوت چنداني با شيوههاي ديگر رايج در ايران ندارد. البته از اواخر دورهي صفويهنقاشي هايي در دست است که نشان ميدهد شيوه ي نقاشي به طريقه ي سايه روشن دار،در اواخر اين دوره شروع به خود نمايي کرده است. مکتب نقاشي قاجار که از زمان فتحعلي شاه قاجار رونق و رواج يافته تا حدودي متاثر از سبک شيراز و داراي پرسپکتيو است و به طور مساوي از نقاشيهاي ايراني و اروپايي مايه گرفتهاست و در اواخر دوره، به تدريج نفوذ سبک اروپايي در نقاشي ايران به قدري زياد شده کههنرمندان با استفاده از گراورهاي رنگي و کپيه ي آثار نقاشي اساتيد دوره ي، رنسانس بهکلي اصالت ايراني خود را از دست داده و تابع سبک و سياق نقاشي کلاسيک اروپا شده اند و اين نفوذ هنر غرب در هنر ايران تا جايي بود که صنيع الملک نيز نتوانست از آن بر حذربماند. به طور مثال تصاويري که اين استاد از رجال و بزرگان زمان خود با آبرنگ ترسيم کرده، با وجودي که اصالت ايراني خود را حفظ نموده، اما بسيار نزديک به شيوه هاي نقاشي کلاسيکميباشد. آثار معروف، محمودخان ملک الشعراي صبا نيز مربوط به همين زمان است اين استادپيشرفت هنر اروپا را در نظر داشته و تابلوي معروف کاتب او نشان ميدهد که بيشترآثارش سفارشي بوده است در حاليکه تابلوي مطالعه ي او بر خلاف شرايط محيط به ميلخودش ترسيم شده و احتمالا مورد استقبال مردم نيز قرار نگرفته. کمال الملک نيز هنگامي که جهت مطالعه به ايتاليا و فرانسه سفر کرده بود، به دليل اينکه نميتوانست يا نميخواستپذيراي سبک نقاشي امپرسيونيسم باشد به کپيه برداري از آثار استاد کاران عصر رنسانسپرداخت و به همين جهت در بازگشت به ايران و تاسيس مدرسه ي صنايع مستطرفه (کمالالملک) در آخرين سالهاي حکومت قاجاريه، به تعليم شيوه هاي نقاشي عصر رنسانسپرداخت و به اين ترتيب، بعد از گذشت چند سال، شيوه هاي نقاشان عصر قاجاريه از بينرفت و بقاياي هنرمندان آزاد به کپيه برداري، گراور و استفاده از باسمه هاي چاپ شده اروپا پرداختند و با تهيه ي آثاري از شاهنامه ي فردوسي و شمايلهاي مذهبي به کار خود ادامهدادند. بعد از سقوط قاجاريه، نقاشي ايران دو شکل کاملا جدا از هم پيدا کرد و هنرمندان در دودسته ي مستقل به ادامه ي کار هنري خود پرداختند: گروه اول شاگردان کمال الملک بودند. نظير: حسنعلي وزيري، ابوالحسن صديقي محمد علي حيدريان، حسن شيخ و... که همگي بهشيوه ي خود استاد و اقتباس از طبيعت کار ميکردند و دسته ي دوم را افرادي نظير: محمد ابراهيم نقاش باشي، آقا امامي، هادي تجويدي، علي درودي، حسين بهزاد، حاجمصور الملکي، محمد علي تذهيب، ميرزا احمد نقاش، محمد مدبر و... تشکيل ميدادند که با استفاده از تکنيکهاي مختلف و به وسيله ي استفاده از رنگ روغن يا آبرنگ، مينياتورهايريز يا تابلوهاي بزرگ نقاشي ميکردند و موضوعات تابلوهاي آنان را نيز بيشتر مسايل وموضوعات ملي تشکيل ميداد. در همين سالها، علاوه بر مدرسه ي صنايع مستطرفه ي سابق، هنرستان هنرهاي ملي نيزتاسيس شد و عده يي از هنرمندان قديمي به تهران آمدند و موسسه ي صنايع قديمه راتاسيس کردند. اين سازمان هنري، بعد از چند سال که زير وزارت پيشه و هنر سابق اداره ميشد به نامهاي هنرستان عالي هنرهاي باستاني و هنرستان عالي هنرهاي نوين به کار خود ادامه داد تا اينکهدر سال 1339 کليه ي موسسات هنري که زير نظر ادارات مختلف به کار اشتغال داشتند درسازمان واحدي متشکل شدند و به اين ترتيب اداره ي کل هنرهاي زيباي کشور تاسيس شد و چند سال بعد به صورت وزارت فرهنگ و هنر (سابق) در آمد. از ميان استادان حاضر،افرادي نظير: علي کريمي ، محمود فرشچيان، محمد تجويدي علي مطيع، محمد علي زاويه،نصرت اله يوسفي، عبدالله باقري و... که اکثرا نيز جزو آموزش ديدگان مدرسه ي صنايعقديمه هستند و نزد کمال الملک، هادي تجويدي، احمد امامي يا علي درودي آموزشديده اند، هنوز تلاشي صميمانه در جهت حفظ و نگهداشت اين هنر ارزنده دارند و هر يکشاگردان متعددي تربيت کردهاند که در حد خود در حکم حيثيتي والا براي مينياتور سازيايران هستند و در پايان لازم به تذکر است که هم اينک نبض مينياتور سازي ايران دراصفهان ميتپد و هنرمندان بر جسته ي اين رشته مهارت و کار آيي خود را رابطه باارزشهاي منبعث از انقلاب اسلامي صرف تجسم بخشيدن به نمادهايي روشن و صريح ازاسلام، انقلاب، زندگي مردم، سنتهاي سالم و ادبيات انساني اين مرزوبوم ميکنند وظرافت، وسعت طرح، گوناگوني نقش و تنوع رنگي که در کارهاي آنان به چشم ميخوردبيشتر از آنجا ناشي ميشود که هر کدامشان به سهم خود، پيوسته در فکر اعتلاي هنرارزشمندشان هستند. زير بناي مينياتور طراحي است و قدرت قلم طراح در انتقال مفاهيم ذهني بر روي کاغذميتواند نقش موثري در بافت انرژي و ارزشهاي آن داشته باشد. طرحهاي مينياتور ايران، با بهره گرفتن از واقعيات و به مدد انديشه ي هنرمندان، پيوستهدر جهت تکامل گسترش يافته و غناي اين هنر بيشتر از هر چيز حاصل جستجو و تلاشهنرمندان در زمينه ي دستيابي به فضاي تازهتر است. سياه قلم يکي از انواع مينياتور است. ويژگي اين نوع مينياتور، در مقايسه با ديگر انواعنگارهها که تنوع بيشتري دارند، سادگي و استفاده از رنگ کمتر است و اين خصوصيت درمينياتور سفيد قلم نيز به چشم ميخورد. در گونه ي ديگري از مينياتورهاي ساده که به سياه قلم رنگي موسوم است، قسمتهايي ازطرح با رنگهاي متنوع آراسته ميشود. رنگهاي روحي که معمولا نقوش ظريف و نازک کاريهاي مينياتور با آن ساخته و پرداختهميشود باز گو کننده ي احساسات رقيق و انساني هنرمند بوده و از آن بيشتر براي تجسمبخشيدن به حالات دروني و بيان احساس هايي که ريشه در پاکي سرشت انسان دارداستفاده ميشود. گونه ي ديگر رنگ هايي که در ساخت مينياتور مورد استفاده قرار ميگيرد رنگهاي جسمياست. اين نوع رنگ که از غلظت و ثبات بيشتري برخوردار است براي ساخت تابلوهاي پرکارمصرف ميشود و بازگو کننده ي آن دسته از خصوصيات و حالاتي است که در تضاد بااحساسات لطيف و انساني ميباشد. نقوش تميثلي پرندگان و حيوانات گوناگون به همراه طرحهاي شاخه و گل و برگ و خطوطاسليمي و ختايي، بخش مهمي از مينياتور را تشکيل ميدهد که تذهيب تشعير نام دارد ومعمولا اطراف و کناره ي نگارهها با آن تزئين ميشود. در بسياري موارد تشعير و تذهيب مراحل نهايي ساخت يک اثر مينياتوري است و انجام آنکار تهيه ي نگاره نيز به پايان ميرسد
مينياتور واژه ي مينياتور که مخفف شده ي کلمه ي فرانسوي ميني موم ناتورال و به معني طبيعتکوچک و ظريف است و در نيمه ي اول قرن اخير و حدودا از دوره ي قاجاريان وارد زبانفارسي شده، اصولا به هر نوع پديده ي هنري ظريف (به هر شيوه يي که ساخته شده باشد)اطلاق ميشود و در ايران براي شناسايي نوعي نقاشي که داراي سابقه و قدمتي بسيار طولاني است به کار ميرود. اين هنر که به اعتقاد اکثر محققان در ايران تولد يافته، بعد به چين راه برده و از دوره يمغولها به صورتي تقريبا تکميل تر به ايران برگشته و هنرمندان ايراني تلاش بي شائبه ييرا صرف تکميل و توسعه ي آن کردهاند از جمله هنرهائي است که قابليت به تصويردرآوردن تمامي طبيعت را در قالبي کوچک دارد. اما نبايد چنين پنداشت چون مقياستصاوير در مينياتور سازي بسيار کوچک است، بنابراين تنها بخش کوچکي از طبيعت راميتوان در اين تابلوها تصوير نمود، يا چون الهام بخش مينياتوريست طبيعت است، وي ناچارميباشد فقط مناظري از طبيعت را ترسيم کند. بلکه کوشش در ايجاد و القاي هر چه بيشترزيبايي و تفهيم آن صفت ويژه يي است که مينياتور سازي را از ساير انواع نگارگري ايرانجدا ميکند و مينياتوريست هنرمندي است که آنچه را خود ميانديشد يا ميپندارد کهبيننده علاقمند به ديدن آن است تجسم ميبخشد و به هيچوجه تابع مقررات و قوانين حاکمبر فضاي نقاشي نيست. مينياتورهاي امروز ايران، همان نقاشي کلاسيک اروپا (سبک اميرسيونيسم و به دنبال آنشيوه هاي مدرن نقاشي اروپائي) است و هر چند گروهي نوشته اند که به هنگام ظهور اسلام، ايرانيان در هنر نقاشي داراي سنتي کهن بودهاند. اما هيچ سند معتبري که اين ادعا را ثابتکند در دست نيست و اصولا اين گونه اظهار نظر کردن بيشتر منطبق بر واقعيت است کهمکاتب مينياتورهاي ايراني، از قرون بعد از اسلام آغاز شده و در قرون اوليه ي بعد از ظهوراسلام، هنر ايران با ابتکاراتي در خطوط عربي تداوم يافته و بهترين نسخه هاي قرآن کريم راهنرمندان مبتکر ايراني نوشته اند و به تزئين و تذهيب مصحف شريف پرداخته اند و طلاکاري حواشي و سر لوحه ي قرآن و طرحهاي اسليمي و ختايي و گردشهاي ترکيب بندي آنها را به شيوه ي مخصوصي که امروزه آنرا استيليزه ميناميم ابداع کردند و در ادامه ي اين ابداع و ابتکار، نقاشي بر اساس متن کتب و نوشته ها نيز رواج يافت که مينياتورهاي مکتب بغدادسر آغاز آن است. مکتب بغداد، از آن جهت که نوعي نقاشي بدوي است تا حدودي نشان از فقدان مهارت وقدرت هنري سازندگانش دارد و بيشتر در بر دارنده ي قصه ها و روايات مذهبي است.هنرمندان مکتب بغداد، اکثرا ايراني بودهاند و معمولا نيز به سفارش و دستور روسايقبايل عرب کتب خطي را با ذوق خود تزئين ميکردند و روش کار آنها به اکثر نقاط دور ونزديک ايران راه يافته بود و تا دوران سلجوقيان که نقاشي ايران ترقي محسوسي کرد ادامهيافت. بعد از حمله ي چنگيز به ايران و از رونق افتادن بغداد که مرکز تجمع هنرمندان بود و از آنجا که نخستين فرمانروايان مغول در شمال غربي ايران و در تبريز و مراغه مستقر شدند، خواهناخواه هنرمندان در آن منطقه گرد آمدند و به دليل علاقه و تمايل مغولان به هنر چيني،جذب ذوق آزمايي در اين زمينه شدند. ناگفته نبايد گذاشت که نقاشي به شيوه ي چينيها، با هجوم مغولان به ايران نيامد، بلکهنقاشي ايران سالها قبل از تهاجم چنگيز با اسلوب و روشهاي هنر چين در سراسر خاورميانه شهرت و اعتبار داشت و در شاهنامه ي فردوسي نيز به اين مطلب اشاره شده و احتمال ميرود که ترکان سلجوقي مروج اين شيوه در ايران بوده باشند. منتهي ايرانيان شيوه ينقاشي چيني را با ديد خاص هنري خود تلفيق کردند و کاشي هايي که امروزه نمونه هايي ازآن در دست است نشان ميدهد که سالها پيش از حمله ي مغول به ايران، همان سبک وشيوه و رنگآميزي و طراحي که بعدها به صورت نقاشي کتب مورد استفاده قرار گرفت، درايران اعمال شده و اگر دست حوادث کتاب خانههاي بزرگ ايران را معدوم نکرده بود امروزبه راحتي ميتوانستيم نسخي را که متعلق به دوران پيش از مغول بوده و همان ويژگيمينياتورهاي مکتب هرات يا مراغه و مکاتب ديگر بعد از مغول را داشته ببينيم. در ابتداي حمله مغولان به ايران، هنر نقاشي به واسطهي قتل عام هنرمندان رونق خود را از دست داد. ولي بعد از چند سال سران مغول به فکر ترويج هنر افتادند و براي عملي ساختناين منظور عده يي نقاش چيني را از راه مغولستان به ايران آوردند و کوشيدند تا نقاشيچيني را در ايران رايج سازند و هنرمندان ايراني، اگرچه تحت تاثير اين مساله قرار گرفتند،اما بر خلاف نقاشان چيني هرگز طبيعت را به عنوان نهايتي از احساسات و عواطف و به گونهيي مجرد و انتراعي مورد توجه قرار ندادند و بيشتر به انسان و تفکراتي در حالات انسانيپرداختند و به همين جهت است که کمتر مينياتور ايراني را بي صورت و هيات انسانيميتوان يافت. هرگز پيوندهاي خود را با شعر، فرهنگ و شيوه هاي تفکر بومي نبريده وافسانهها، اساطير، قهرمانان ملي، سنن و شيوه هاي زندگي ايراني همواره نمودي آشکار درآثار آنان داشته و اين وابستگي به زندگي وا عتقادات ملي تا جايي قوي است که به مينياتورايراني، عليرغم پيوندها و نقاط مشترک فراوانش با ساير مکاتب آسيايي (از جمله شيوههاينقاشي هندي، چيني و ژاپني) وجه ي خاصي ميدهد و باعث تمايزش از هنر ساير ملتها وممالک ميشود و اين وضعيت تا دوران ايلخانيان و تيموريان ادامه داشت و به قدري موردتوجه بود که يکي از شاهزادگان تيموري به نام بايسنغر ميرزا که خطاطي هنرمند بود،سرپرستي امور هنري را در شهرت هرات به عهده گرفت. در آن زمان، شهر هرات مرکز تجمع هنرمندان شده بود و معروف است که فقط در يکآموزشکده ي نقاشي، شصت استاد به تعليم هنر جويان و انجام سفارشات محوله اشتغالداشتند. معروفترين استاد کاران مکتب هرات کمال الدين بهزاد است که کتاب مصور ومعروفي به نام ظفر نامه ي تيموري دارد و به جرات ميتوان آثار وي را از لحاظ حالت چهره ها،حرکت قلم، انتخاب موضوع و نمايش دادن وقايع سرآمد تمام مينياتورهايي دانست ک قبليا بعد از او در ايران ساخته شده است. رويهمرفته آثار مينياتور ايران در مکتب هرات، به علت سابقه ي ممتد و آزادي عمل قابلتوجهي که بعد از مکتب بغداد براي هنرمندان به وجود آمد، تا حدي پيشرفت نمود که آثاردوره هنر نقاشي و مينياتور سازي ايران، بعد از دوره ي هرات، با همان شرايط تکميل يافتهي خود به عصر صفويان منتقل شد و بعد از آنکه تبريز به عنوان پايتخت انتخاب گرديد،استاد کمال الدين بهزاد به آنجا دعوت و عهده دار سمت رياست کتابخانه ي سلطنتي شد وهمراه با استاد کاران بزرگ اين دوره نظير، آقا ميرک، سلطان محمد، حسين پاکوب وعده ييديگر کوشيد تا اين هنر را تعالي و تکامل بخشد. سبک و مکتب نقاشي دوره صفويه را در يک تقسيم بندي کلي ميتوان در دو بخش کاملاجدا از هم مورد بررسي قرار دارد. اول مکتب تبريز که تا وقتي پايتخت به قزوين منتقل شد به همان شيوه يي که ذکر آنگذشت تداوم داشت. مينياتورهاي اين دوره، همه در يک نوع و از لحاظ ظرافت کاري وحرکت قلم و طرح و رنگ دنباله ي مکتب هرات است و فقط مختصري با آن تفاوت دارد. دوم مکتب اصفهان که بعد از انتقال پايتخت به اصفهان شکل گرفت و طي آن سبک و شيوه ي کار دچار دگرگوني هايي کاملا چشمگير شد که نمونه ي بارز و مشخص آن نقوش تزئينيمساجد اصفهان، کاخ چهل ستون و عمارت عالي قاپو است معروفترين نقاش اين دوره، رضا عباسي است که در زمان شاه عباس دوم صفوي در اصفهان ميزيست. شاه عباس چون نقاش بو دو هم اينک نيز نمونه هايي از آثار هنري او در موزه ي گلستانموجود است توجه خاصي به گسترش هنر نقاشي داشت و به دليل و تشويقي که ازهنرمندان به عمل ميآورد مينياتور سازي در دوره ي او از جهت توسعه و قدرت، مهارت وسرعت کار نقاشان ترقي فوق العاده يي کرد و هنرمندان توانستند در حدي وسيعتر ازمکتبهاي هرات، تبريز و قزوين، با هنر چيني و تاثير پذيري از آن فاصله بگيرند و اصالتايراني به آثار شان بدهند و با ساده کردن نقوش و سرعت عمل بيشتر، نقاشي را از رويصفحه ي کاغذ به صورتي ديواري در آورند. اما ذکر اين نکته نيز ضروري است که آثار اين دوره به هيچ وجه قابل مقايسه با مکتب هرات نيست و از نظر ظرافت ضعيفتر از مکتب هرات است و فقط در آن نقوش تزئيني وگردشهاي اسليمي و ختايي و انواع ساقهها و گلبرگها بسيار متنوع شده و اشکال آن کهقبلا از چند نوع گل و برگ و اسليمي ريز تجاوز نميکرد، به بيش از پنجاه نوع اسليمي و گلابتکاري بالغ گرديده است. موضوعي که از اواخر دوره ي صفويه و بعد از آن در سبک نقاشي ايران خود نمايي کرد نفوذسايه روشن است که البته از روش نقاشي اروپائي اقتباس شده و در دوره ي زنديه ادامهيافته و باعث به وجود آمدن سبک شيراز شده است. سبک و شيوه ي آثار هنري دوره ي زنديه به استثناي نقوش شاخهها و گل و برگ کهاختصاص به آن دوره دارد، در قسمت صورت سازي و سايه روشن ها و طراحي تصاوير ومناظر تفاوت چنداني با شيوههاي ديگر رايج در ايران ندارد. البته از اواخر دورهي صفويهنقاشي هايي در دست است که نشان ميدهد شيوه ي نقاشي به طريقه ي سايه روشن دار،در اواخر اين دوره شروع به خود نمايي کرده است. مکتب نقاشي قاجار که از زمان فتحعلي شاه قاجار رونق و رواج يافته تا حدودي متاثر از سبک شيراز و داراي پرسپکتيو است و به طور مساوي از نقاشيهاي ايراني و اروپايي مايه گرفتهاست و در اواخر دوره، به تدريج نفوذ سبک اروپايي در نقاشي ايران به قدري زياد شده کههنرمندان با استفاده از گراورهاي رنگي و کپيه ي آثار نقاشي اساتيد دوره ي، رنسانس بهکلي اصالت ايراني خود را از دست داده و تابع سبک و سياق نقاشي کلاسيک اروپا شده اند و اين نفوذ هنر غرب در هنر ايران تا جايي بود که صنيع الملک نيز نتوانست از آن بر حذربماند. به طور مثال تصاويري که اين استاد از رجال و بزرگان زمان خود با آبرنگ ترسيم کرده، با وجودي که اصالت ايراني خود را حفظ نموده، اما بسيار نزديک به شيوه هاي نقاشي کلاسيکميباشد. آثار معروف، محمودخان ملک الشعراي صبا نيز مربوط به همين زمان است اين استادپيشرفت هنر اروپا را در نظر داشته و تابلوي معروف کاتب او نشان ميدهد که بيشترآثارش سفارشي بوده است در حاليکه تابلوي مطالعه ي او بر خلاف شرايط محيط به ميلخودش ترسيم شده و احتمالا مورد استقبال مردم نيز قرار نگرفته. کمال الملک نيز هنگامي که جهت مطالعه به ايتاليا و فرانسه سفر کرده بود، به دليل اينکه نميتوانست يا نميخواستپذيراي سبک نقاشي امپرسيونيسم باشد به کپيه برداري از آثار استاد کاران عصر رنسانسپرداخت و به همين جهت در بازگشت به ايران و تاسيس مدرسه ي صنايع مستطرفه (کمالالملک) در آخرين سالهاي حکومت قاجاريه، به تعليم شيوه هاي نقاشي عصر رنسانسپرداخت و به اين ترتيب، بعد از گذشت چند سال، شيوه هاي نقاشان عصر قاجاريه از بينرفت و بقاياي هنرمندان آزاد به کپيه برداري، گراور و استفاده از باسمه هاي چاپ شده اروپا پرداختند و با تهيه ي آثاري از شاهنامه ي فردوسي و شمايلهاي مذهبي به کار خود ادامهدادند. بعد از سقوط قاجاريه، نقاشي ايران دو شکل کاملا جدا از هم پيدا کرد و هنرمندان در دودسته ي مستقل به ادامه ي کار هنري خود پرداختند: گروه اول شاگردان کمال الملک بودند. نظير: حسنعلي وزيري، ابوالحسن صديقي محمد علي حيدريان، حسن شيخ و... که همگي بهشيوه ي خود استاد و اقتباس از طبيعت کار ميکردند و دسته ي دوم را افرادي نظير: محمد ابراهيم نقاش باشي، آقا امامي، هادي تجويدي، علي درودي، حسين بهزاد، حاجمصور الملکي، محمد علي تذهيب، ميرزا احمد نقاش، محمد مدبر و... تشکيل ميدادند که با استفاده از تکنيکهاي مختلف و به وسيله ي استفاده از رنگ روغن يا آبرنگ، مينياتورهايريز يا تابلوهاي بزرگ نقاشي ميکردند و موضوعات تابلوهاي آنان را نيز بيشتر مسايل وموضوعات ملي تشکيل ميداد. در همين سالها، علاوه بر مدرسه ي صنايع مستطرفه ي سابق، هنرستان هنرهاي ملي نيزتاسيس شد و عده يي از هنرمندان قديمي به تهران آمدند و موسسه ي صنايع قديمه راتاسيس کردند. اين سازمان هنري، بعد از چند سال که زير وزارت پيشه و هنر سابق اداره ميشد به نامهاي هنرستان عالي هنرهاي باستاني و هنرستان عالي هنرهاي نوين به کار خود ادامه داد تا اينکهدر سال 1339 کليه ي موسسات هنري که زير نظر ادارات مختلف به کار اشتغال داشتند درسازمان واحدي متشکل شدند و به اين ترتيب اداره ي کل هنرهاي زيباي کشور تاسيس شد و چند سال بعد به صورت وزارت فرهنگ و هنر (سابق) در آمد. از ميان استادان حاضر،افرادي نظير: علي کريمي ، محمود فرشچيان، محمد تجويدي علي مطيع، محمد علي زاويه،نصرت اله يوسفي، عبدالله باقري و... که اکثرا نيز جزو آموزش ديدگان مدرسه ي صنايعقديمه هستند و نزد کمال الملک، هادي تجويدي، احمد امامي يا علي درودي آموزشديده اند، هنوز تلاشي صميمانه در جهت حفظ و نگهداشت اين هنر ارزنده دارند و هر يکشاگردان متعددي تربيت کردهاند که در حد خود در حکم حيثيتي والا براي مينياتور سازيايران هستند و در پايان لازم به تذکر است که هم اينک نبض مينياتور سازي ايران دراصفهان ميتپد و هنرمندان بر جسته ي اين رشته مهارت و کار آيي خود را رابطه باارزشهاي منبعث از انقلاب اسلامي صرف تجسم بخشيدن به نمادهايي روشن و صريح ازاسلام، انقلاب، زندگي مردم، سنتهاي سالم و ادبيات انساني اين مرزوبوم ميکنند وظرافت، وسعت طرح، گوناگوني نقش و تنوع رنگي که در کارهاي آنان به چشم ميخوردبيشتر از آنجا ناشي ميشود که هر کدامشان به سهم خود، پيوسته در فکر اعتلاي هنرارزشمندشان هستند. زير بناي مينياتور طراحي است و قدرت قلم طراح در انتقال مفاهيم ذهني بر روي کاغذميتواند نقش موثري در بافت انرژي و ارزشهاي آن داشته باشد. طرحهاي مينياتور ايران، با بهره گرفتن از واقعيات و به مدد انديشه ي هنرمندان، پيوستهدر جهت تکامل گسترش يافته و غناي اين هنر بيشتر از هر چيز حاصل جستجو و تلاشهنرمندان در زمينه ي دستيابي به فضاي تازهتر است. سياه قلم يکي از انواع مينياتور است. ويژگي اين نوع مينياتور، در مقايسه با ديگر انواعنگارهها که تنوع بيشتري دارند، سادگي و استفاده از رنگ کمتر است و اين خصوصيت درمينياتور سفيد قلم نيز به چشم ميخورد. در گونه ي ديگري از مينياتورهاي ساده که به سياه قلم رنگي موسوم است، قسمتهايي ازطرح با رنگهاي متنوع آراسته ميشود. رنگهاي روحي که معمولا نقوش ظريف و نازک کاريهاي مينياتور با آن ساخته و پرداختهميشود باز گو کننده ي احساسات رقيق و انساني هنرمند بوده و از آن بيشتر براي تجسمبخشيدن به حالات دروني و بيان احساس هايي که ريشه در پاکي سرشت انسان دارداستفاده ميشود. گونه ي ديگر رنگ هايي که در ساخت مينياتور مورد استفاده قرار ميگيرد رنگهاي جسمياست. اين نوع رنگ که از غلظت و ثبات بيشتري برخوردار است براي ساخت تابلوهاي پرکارمصرف ميشود و بازگو کننده ي آن دسته از خصوصيات و حالاتي است که در تضاد بااحساسات لطيف و انساني ميباشد. نقوش تميثلي پرندگان و حيوانات گوناگون به همراه طرحهاي شاخه و گل و برگ و خطوطاسليمي و ختايي، بخش مهمي از مينياتور را تشکيل ميدهد که تذهيب تشعير نام دارد ومعمولا اطراف و کناره ي نگارهها با آن تزئين ميشود. در بسياري موارد تشعير و تذهيب مراحل نهايي ساخت يک اثر مينياتوري است و انجام آنکار تهيه ي نگاره نيز به پايان ميرسد