يه وقتي در نوجوانيم کتابهايي خوندم که الان وقتي بهشون فکر مي کنم جز هاله اي مبهم از متن اونا چيزي يادم نمياد. خواستم بدونم با اين توضيحات کسي مي تونه توي پيدا کردن اسم و نويسنده اونا بهم کمک کنه؟
اويش مربوط به يک رمان دو جلدي قطور مي شه که در کل مربوط به شخصيتهايي بود که در يک دهکده زندگي مي کردن و از ميان شخصيتهاش کشيشي را يادم مياد که آخر عمرش با دختري ازدواج کرد که افکار خاص رهبانيت داشت ولي در طي زندگي مشترکش احساس کرد حس خاصي به پسرخاله کشيش داره و بالاخره بعد از مرگ کشيش با اون ازدواج کرد علي الرغم اينکه از ارثيه کشيش محروم مي شد.
دوميش کتابيه که فکر مي کنم _البته به هیچ وجه مطمئن نیستم_ مال بالزاک بود و تنها صحنه اي که ازش يادمه توي خونه يک پيرزن مرموز اتاقي بود که سالها درش باز نشده بود و وقتي بازش کردن روي تخت خواب اسکلتي بود و يک چاقو که در پشتش فرو کرده بودند.
و سوميش کتابي بود که اينبار فکر مي کنم از پرل باک بود و در اون مرد نقاشي از يک خانواده ثروتمند عاشق دختري روستايي شد و با اون ازدواج کرد آخر داستان هم پس از سالها زندگي مرد و زن تنهاشد.
اويش مربوط به يک رمان دو جلدي قطور مي شه که در کل مربوط به شخصيتهايي بود که در يک دهکده زندگي مي کردن و از ميان شخصيتهاش کشيشي را يادم مياد که آخر عمرش با دختري ازدواج کرد که افکار خاص رهبانيت داشت ولي در طي زندگي مشترکش احساس کرد حس خاصي به پسرخاله کشيش داره و بالاخره بعد از مرگ کشيش با اون ازدواج کرد علي الرغم اينکه از ارثيه کشيش محروم مي شد.
دوميش کتابيه که فکر مي کنم _البته به هیچ وجه مطمئن نیستم_ مال بالزاک بود و تنها صحنه اي که ازش يادمه توي خونه يک پيرزن مرموز اتاقي بود که سالها درش باز نشده بود و وقتي بازش کردن روي تخت خواب اسکلتي بود و يک چاقو که در پشتش فرو کرده بودند.
و سوميش کتابي بود که اينبار فکر مي کنم از پرل باک بود و در اون مرد نقاشي از يک خانواده ثروتمند عاشق دختري روستايي شد و با اون ازدواج کرد آخر داستان هم پس از سالها زندگي مرد و زن تنهاشد.
