من یکی از روزای خوشم روزی بود که یه نصف لیوان اتانولو با آب اشتباه گرفتم و باهاش شربت آلبالو درست کردم و با یه یخ خوردمش و تا آخرش نفهمیدم :دی
وقتی رفتم سراغ الکله که باهاش میخواستم یه چیزیو تمیز کنم تازه فهمیدم چرا گلوم میسوخت موقع خوردنش
همون روز رفتم بیرون انقدر انرژیم زیاد بود کارایی کردم که کل عمرم نکرده بودم . ولی فرداش حالم خیلی بد و دپرس بود.
باز دم تو گرم به فکر رفیقتی من که به رفیق *سخلم که میدونم دیر یا زود این متنو میخونه و دهنمو سرویس میکنه
زنگ زدم گفتم اینجوری شده نمیدونم رفت کجا یه 4 ساعت بعد تلفونشو جواب داد و پا شد اومد بیرون . آخه خونه تنها بودم میخواستم اگه اتفاقی افتاد حداقل یکی دورم باشه برای بقیه توضیح بده که من چه کوفتی خوردم
جاداره حالا که یادی از دوستم کردم بهش بگم که فِرنوش fernoush هم سلام میرسونه