برگزیده های پرشین تولز

از چلّه‌ی ديروز تا يلدای امروز

plusdeck

Registered User
تاریخ عضویت
19 فوریه 2005
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
11
محل سکونت
In My Earphones
پاييز هزار‌رنگ می‌رود و زمستان سپيدرنگ از راه می‌رسد، و در اين ميان شبی است بلند و پر از رمز و راز. شبی به بلندای يک فرهنگ، فرهنگی چند هزار ساله با آيين و رسومی رنگارنگ به سان پاييز و درون‌مايه‌ای پاک و سپيد به رنگ زمستان.



شب چله، يلدا، ميلاد مهر، خورشيد شکست‌ناپذير١، يا هر آن‌چه آن را بناميد، آخرين شب پاييز و ديرپا‌ترين شب سال است. ساکنان فلات ايران، از چندين هزار سال پيش اين شب را گرامی داشته‌اند. درحالی‌که در هيچ دوره‌ای از تاريخ کشورمان، هيچ حکومتی اصراری به گرامی‌داشت اين شب نداشته است، اما هم‌چنان ايرانيان اين شب را پاس می‌دارند و در زنده نگه‌داشتن اين آيين می‌کوشند. تداوم ديرگاه اين جشن، سخن از کهن‌سالی و قدمت آن دارد.

با وجود ريشه‌ی چند هزار ساله‌ی اين آيين در فرهنگ ملی ايرانيان، اتفاق نظری مبنی بر سبب پيدايش و گرامی‌‌داشت آن وجود ندارد. روايات مختلفی در باب نام‌گذاری و چگونگی پيدايش اين آيين‌ها آمده است. برخی معتقدند که مردم باستان، اين شب را شب تولد خورشيد می‌پنداشتند و گروهی بر اين باورند که ظهور يا تولد مهر (ميترا) در اين شب صورت پذيرفته است. بعضی ديگر اين شب را مصادف با ميلاد عيسی مسيح (ع) می‌دانند، درحالی‌که برخی می‌گويند پس از گرويدن پيروان آيين مهر به مسيحيت، اين شب که جزو مهم‌ترين اعياد آيين مهر است، به‌عمد روز ميلاد مسيح ناميده شد تا اربابان کليسا با استفاده از التقاط اين دو مناسبت نفوذ بيشتری در ميان مردم داشته باشند.

بنا به اهميت اين درازآهنگ‌ترين شب سال در فرهنگ چند هزار ساله‌ی ايرانيان، سرمقاله‌ی اين نسخه‌ی آفتاب را به بررسی پيشينه‌ی تاريخی شب چله اختصاص داده‌ايم. در اين مجال به ريشه‌های به‌جامانده و مرتبط با آيين مهر خواهيم پرداخت و در ادامه به رابطه‌ی شب يلدا و ميلاد مسيح. هم‌چنين از ردپای اين آيين در فرهنگ تمدن‌های ديگر سخن خواهيم گفت. در آخر از اثرات و نشانه‌های چله و يلدا در ادبيات فارسی کهن و ايران امروز نمونه‌هايی خواهيم آورد.


چلّه‌ی ديروز

عدد چهل از گذشته‌های دور جايگاه ويژه‌ای در فرهنگ ما داشته است. ايرانيان باستان زمستان را به دو بخش چهل روزه تقسيم کرده‌اند: «چله‌ی بزرگ» و «چله‌ی کوچک». شب آخر آذر از آن جهت چله ناميده شده است که آغاز چله‌ی بزرگ و آمدن سرمای زمستان را هشدار می‌دهد. درست چهل روز بعد از شب چله، جشن سده به پايان رسيدن چله‌ی بزرگ زمستان را ندا می‌دهد. در چهل روز دوم سرمای زمستان کم‌تر است و آسيب کم‌تری می‌رساند و از آن جهت آن را چله‌ی کوچک می‌نامند.٢

مردم دوران کهن با طبيعت و تضادهای آن خو داشتند و از آن‌جا که به دامداری يا کشاورزی مشغول بودند گردونه‌ی زندگی خود را بر چرخه‌ی طبيعت استوار ساختند. چرا که تغيير فصول و بلندی يا کوتاهی شب و روز تأثيری مستقيم بر زندگی آن‌ها داشته است. گرما، نور و بلندی روزها نشانه‌هايی نيک و پسنديده بودند و در مقابل سرما، زمستان و تاريکی شب پديده‌هايی نه چندان مطلوب.

بسياری بر اين باورند که ريشه‌ی پاس‌داشت شب چله ميراث قوم «کاسپ‌ها» است. کاسپ‌ها از اولين اقوام آريايی هستند که وارد ايران شدند.٣ آن‌ها مردمانی با چشم‌های کبودرنگ و موهای بور بودند که ابتدا در گيلان امروزی سکنی گزيدند و پس از چندی به نقاط ديگر ايران مهاجرت کردند.٤ کاسپ‌ها قوم نيرومندی بودند و تمدن توانمندی را پايه‌گذاری کردند. از جمله تمدن‌های آبی (Hydraulic Civilizations) که می‌توان از زيگورات چغازنبيل، آسياب‌ها و قنات‌های شوشتر به‌عنوان آثار باقی‌مانده از تمدن کاسپ‌ها نام برد٥٦. هم‌چنين پل‌های بسياری با نام آناهيتا در سراسر ايران ساختند و با ساخت چهارتاقی‌هايی توانستند انحراف ٢٣ درجه‌ی مدار زمين در گردش به دور خورشيد را اندازه‌گيری کنند.٧ کاسپ‌ها با استفاده از اين ابزار به تقويمی دقيق دست يافتند و دريافتند که پس از آخرين شب پاييز بر طول روزها اندک‌اندک افزوده شده و از طول شب‌های سرد کاسته می‌شود.



نقشی از ميترا (مهر)
در آن زمان آيين مهر (آيين زروانی) در ميان ساکنان فلات ايران رواج داشته است. مهر و ناهيد (ميترا و آناهيتا) به‌عنوان دو ايزد نيايش می‌شده‌اند. «مهر»، ايزد فروغ، نگهبان پيمان و پشتيبان پرتو پگاهی است و «ناهيد»، ايزد پاکی، زايش و برکت، فرشته‌ی آب‌ها و باران. پيروان آيين مهر آخرين شب پاييز را مصادف با تولد خورشيد می‌‌دانسته‌اند٨، همان‌گاه که از دل سياهی شبی درازآهنگ و سرد، ايزدمهر در يک غار گود و کم‌ارتفاع از ميان کوه‌های البرز ظهور می‌کند و خورشيد گرم و نورافزا را به ارمغان می‌آورد. برخی به اشتباه مهر را همان خورشيد گرفتند و شب چله را در واقع شب ميلاد خورشيد می‌دانند. در کتاب «از اسطوره تا تاريخ» به نقل از دکتر مهرداد بهار می‌خوانيم: «شب يلدا، تولد مهر يا ميترا نيست، بلکه تولد خورشيد است. مهر با خورشيد تفاوت‌هايی دارد». از نظر تقويم مردم ايران باستان، چله، شب تولد خورشيد است و حال آن‌که بر اساس اسطوره‌ها خورشيد و مهر ارتباط نزديکی دارند ولی يکی نيستند.

پيروان آيين مهر يا زروانی، بلندتر شدن روزها را از برکت حکم‌رانی ايزد مهر بر زمين می‌دانستند و کوتاه‌تر شدن شب‌ها را نشانه‌ای از غلبه‌ی او بر اهريمن. آن‌ها در شب چله به پای‌کوبی و جشن و سرور می‌پرداختند تا شکست اهريمن را جشن بگيرند و گاه تا دميدن پرتو پگاه در دامنه‌ی کوه‌های البرز به انتظار باززاييده‌شدن خورشيد می‌نشستند. برخی در مهرابه‌ها٩ (نيايشگاه‌های پيروان آيين مهر) به نيايش مشغول بودند تا پيروزی مهر و شکست اهريمن را از خداوند طلب کنند.

پس از گرويدن ايرانيان به آيين زرتشت، آداب و رسوم آيين مهر نه‌تنها فراموش نشد بلکه جزوی از آيين و مراسم زرتشتی به‌حساب می‌آمد. بنا بر روايت ابوريحان بيرونی در کتاب آثارالباقيه، زرتشتيان روز اول دی را خور‌روز (روز خورشيد) می‌نامند و جشن اين روز را نودروز١٠. اين نام‌گذاری از آن جهت است که از چله تا نوروز نود روز فاصله است. هم‌چنين در کتاب قانون مسعودی آمده‌است که اولين روز از دی‌ماه را خرم‌روز يا خره‌روز می‌نامند١١. اين روز را منتسب به اهورامزدا می‌دانستند و يکی از روزهای چهارگانه‌ی جشن‌های دی‌گان است. حتی هنگامی که ساسانيان دين زرتشت را دين رسمی کشور کردند اهميت آيين مهر در زندگی مردم و در نهادهای حکومتی آشکار بود. اين اهميت در نقوش بازمانده‌ی عهد ساسانی به‌روشنی نمايان است. در نقش رستم، ناهيد تاج پادشاهی را به شاه اعطا می‌کند و در طاق بستان ميترا شاهد اعطای فر ايزدی از طرف اهورامزدا به اردشير اول است. بنابر يک سنت ديرينه آيين مهر شاهان ايرانی در روز اول دی‌ماه تاج و تخت شاهی را بر زمين می‌گذاشتند و با جامه‌ای سپيد به صحرا می‌رفتند و بر فرشی سپيد می‌نشستند. دربان‌ها و نگهبانان کاخ شاهی و همه‌ی برده‌ها و خدمت‌کاران در سطح شهر آزاد شده و به‌سان ديگران زندگی می‌کردند. رئيس و مرئوس، پادشاه و آحاد مردم همگی يکسان بودند ....

ميلاد خورشيد در تمد‌ن‌های ديگر

تمدن‌های مختلفی شب آخر پاييز را به عنوان روز ميلاد خورشيد جشن می‌گرفتند. آداب بسياری از اين جشن‌ها تشابهات زيادی با مراسم شب چله‌ی ايرانيان دارد و حتی در بعضی موارد نفوذ فرهنگ ايران باستان به عنوان ريشه‌ی پيدايش اين آيين‌ها قابل اثبات است.

در حدود ٤٠٠٠ سال پيش در مصر باستان جشن «باززاييده‌شدن خورشيد»، مصادف با شب چله، برگزار می‌شده است. مصريان در اين هنگام از سال به مدت ١٢ روز، به نشانه‌ی ١٢ ماه سال خورشيدی، به جشن و پای‌کوبی می‌پرداختند و پيروزی نور بر تاريکی را گرامی می‌داشتند. هم‌چنين از ١٢ برگ نخل برای تزيين مکان برگزاری جشن استفاده می‌نمودند که نشانه‌ی پايان سال و آغاز سال نو بوده است.١٢.

در روم باستان مراسمی برای پاس‌داشت کيوان يا زحل (خداوند زراعت) به مدت هفت روز، از١٧ تا ٢٣ دسامبر، برگزار می‌شده است١٣. هم‌چنين اولين روز زمستان روز بزرگ‌داشت خداوند خورشيد بوده است و آ‌ن را خورشيد شکست‌ناپذير، ناتاليس انويکتوس، می‌ناميدند. جشن خداوند زراعت و جشن خورشيد شکست‌ناپذير از آن دسته از جشن‌ها هستند که با نفوذ آيين مهر رواج پيدا کردند ١٤. بنا بر رسم ايرانيان، بزرگان رومی در اين روز جامه‌ی مردم عادی را بر تن می‌کردند و بردگان خود را آزاد می‌نمودند. شاه به ميان مردم آمده و شخصی عادی را که از نجيب‌زادگان نبود بر سرير شاهی می‌نشاندند. از جنگيدن در اين روز خودداری می‌کردند و روز را با صلح و آشتی به شب می‌رساندند١٣.



نقشی از ميترا و آناهيتا
آيين مهر توسط بازرگانان آسيای صغير به يونان و روم باستان رسيد و پيروان زيادی در ميان اقشار مردم پيدا کرد١٥. در حدود ٧٥ پيکره و بيش از صد نقش مهر يا ميترا در شهر رم در ايتاليا يافت شده است١٦. به‌خصوص در درجات مختلف ارتش روم که خود را پشتيبان نيکی‌ها و نگهبان درستی‌ها می‌دانستند، ميترا، ايزد پاسبان نور، از جای‌گاه ويژه‌ای برخوردار بود. نفوذ آيين مهر يا ميترا در روم و يونان باستان به اندازه‌ای بوده است که هم‌اکنون ردپای آن در مراسم و آ‌يين‌های محلی و مذهبی اروپاييان ديده می‌شود. بسياری از سنت‌های مخصوص کريسمس ميراث روم باستان و در نتيجه آيين مهر است١٧.

کلمه‌ی نوئل از ريشه‌ی رومی ناتال به معنی تولد است و همان‌گونه که ذکر شد نام جشن روميان ناتاليس اينوکتوس١٨ بوده‌است. هم‌چنين بابانوئل با کلاهی شبيه کلاه موبدان آيين مهر ظاهر می‌شود. از همه جالب‌تر، درخت کاجی است که در مراسم کريسمس تزئين می‌شود. اين درخت کاج و ستاره‌ی روی درخت نيز ميراث آيين مهر است١٩. روميان در اين جشن‌ها از درختان هميشه سبز چون کاج استفاده می‌کردند و سبزی هميشگی آن را نشانه‌ی قدرت و غلبه‌ی ميترا بر سرما و زمستان می‌دانستند. در کنده‌کاری‌های باقی‌مانده از آيين مهر، درخت سرو يا کاج در کنار مهر و آناهيتا ديده می‌شود و هم‌چنين در نقوش تزئينی ايرانی به شکل بته‌جقه ترسيم می‌شده است.

هم‌چنين در قسمت‌هايی از روسيه‌ی جنوبی هم‌اکنون جشن‌های مشابهی به‌مناسبت چله برگزار می‌کنند. اين آيين‌ها شباهت بسياری با مراسم شب چله دارد. رقص مخصوص اين شب يادآور نحوه‌ی برداشت محصول کشاورزان در اين هنگام از سال است. يهوديان نيز در اين شب جشنی با نام «ايلانوت» (جشن درخت) برگزار می‌کنند و با روشن‌کردن شمع به نيايش می‌پردازند.٢٠.

يلدای ديروز

يلدا واژه‌ای سريانی است به معنی ميلاد و تولد. روشن نيست که اين لغت سريانی چه زمانی و چگونه وارد زبان پارسی شده است٢١. احتمال می‌رود که بعد از کشتار دسته‌جمعی مسيحيان اوليه در امپراطوری روم و مهاجرت مسيحيان سريانی پس از اين کشتارها به امپراطوری ساسانی، لغت يلدا وارد زبان پارسی شده باشد٢٢.

روايات گوناگونی مبنی بر اين که يلدا هنگام تولد کيست وجود دارد. گروهی بر اين باورند که يلدا همان هنگام ميلاد خورشيد و ظهور ايزد نور، مهر است که در چرخشی تاريخی با مهاجرت مسيحيان سريانی به ايران بازگشته است. گروهی ديگر بر اين رأی هستند که يلدا ٢١ دسامبر مصادف با ميلاد عيسی مسيح است و اين‌که مسيحيان امروزی روز ٢٥ دسامبر را تولد مسيح می‌دانند اشتباه گاه‌شماری بوده است.

هنگام توسعه‌ی آيين مهر در اروپا، مراسم شب چله به عنوان روز زايش مهر و نور و راستی با شکوه تمام برگزار می‌شده است و پس از استيلای مسيحيت در اروپا، آداب و رسوم آيين مهر که در زندگی مردم و به‌خصوص در ميان روميان نفوذ کرده بود هم‌چنان باقی ماند و با آمدن دين جديد رنگ نباخت. تا سال ٣٥٠ ميلادی تمام فرقه‌های مختلف مسيحيت متفق‌القول روز ششم ژانويه را روز ميلاد مسيح می‌دانستند.٢٣ وليکن نفوذ آيين مهر کليسای روم را بر آن داشت تا روز تولد عيسی مسيح را مطابق با تولد مهر يا ميترا قرار دهد تا از التقاط اين دو مناسبت نفوذ بيشتری بر زندگی مردم داشته باشد و بزرگ‌ترين جشن آيين مهر را در خود حل کند٢٤. با قدرتمند شدن کليسای رم و پس از گذشت زمان، فرقه‌های ديگر مسيحيت به اين سمت و سو گرويدند. ليکن هنوز کليسای ارمنی و ارتدوکس شرقی روز ششم ژانويه را روز ميلاد مسيح می‌دانند٢٥. آن‌چه از نظر پژوهشگران مسلم است اين است که ٢١ يا ٢٥ دسامبر با توجه به اشاره‌های انجيل٢٦ به فصل زراعت و اعتدال هوا و هم‌چنين تاريخ دوران اوليه‌ی مسيحيت، روز ميلاد عيسی مسيح نيست و نفوذ آيين مهر در رسوم کليسا نيز غيرقابل‌انکار است. نخستين مايه‌های جشن کريسمس وايلانوت ميراث و هديه‌ی ايران کهن به جهانيان است که خود تا به امروز در زنده‌نگه‌داشتن آن کوشيده‌است٢٤.


به‌هرروی در ايران امروز شب يلدا و شب چله به عنوان واژگانی مترادف درآمده‌اند و کمتر از ارتباط لغوی يلدا با ميلاد خورشيد، ظهور مهر يا ميلاد مسيح سخن می‌رود.

يلدای امروز

بعد از ورود اسلام به ايران، اهميت مذهبی گرامی‌داشت شب چله از بين رفت ولی ايرانيان اين سنت کهن را هنوز پاس می‌دارند.



ارکان سفره‌ی شب چله
هندوانه و انار از ارکان سفره‌ی اين شب هستند. قرمزی اين دو ميوه يادآور سرخی طلوع خورشيد است و از ميراث آيين مهر. جدا از اين دو ميوه‌ی مخصوص، ايرانيان نقاط مختلف کشور، به شيوه‌های متفاوتی سفره‌ی خود را تزئين می‌کنند.

در خطه‌ی شمال و آذربايجان رسم بر اين است که در اين شب خوانچه‌ای تزيين شده به خانه‌ی تازه‌عروس يا نامزد خانواده بفرستند. مردم آذربايجان در سينی خود هندوانه‌ها را تزئين می‌کنند و شال‌های قرمزی را اطرافش می‌گذارند. درحالی که مردم شمال يک ماهی بزرگ را تزئين می‌کنند و به خانه‌ی عروس می‌برند. سفره‌ی مردم شيراز مثل سفره‌ی نوروز رنگين است. مرکبات و هندوانه برای سرد مزاج‌ها و خرما و رنگينک برای گرم مزاج‌ها موجود است.

همدانی‌ها فالی می‌گيرند با نام فال سوزن. همه دور تا دور اتاق می‌نشينند و پيرزنی به طور پياپی شعر می‌خواند. دختر بچه‌ای پس از اتمام هر شعر بر يک پارچه نبريده و آب نديده سوزن می‌زند و مهمان‌ها بنا به ترتيبی که نشسته‌اند شعرهای پيرزن را فال خود می‌دانند. در شهرهای خراسان خواندن شاهنامه‌ی فردوسی در اين شب مرسوم است. درحالی‌که حافظ‌خوانی جزو جدانشدنی مراسم اين شب برای شيرازی‌هاست. البته خواندن حافظ در اين شب نه تنها در شيراز مرسوم است، بلکه رسم کلی چله‌نشينان شده است.

يلدا در ادبيات کهن

در فرهنگ عاميانه‌ی مردم، شب يلدا و شب چله، شب دوستی است. شب بار عام و کارهای خيريه است. مردم ايران که اکثراً کشاورز يا دام‌دار بوده‌اند، آموخته‌اند تا سرمای زمستان را بهانه‌ای برای دورهم جمع‌شدن و جشن به پايان رساندن يک سال زراعی بدانند. ليکن در فرهنگ ادبی و رسمی کشورمان، يلدا اغلب چهره‌ی تاريک و خشن شبی طولانی است. شبی که عشاق به انتظار به سرآمدن آن هستند. طولانی و تاريک بودن يلدا استعاره‌ايست برای فراق جان‌کاه معشوق، تنهايی و انتظار وصال و گاه گيسوی سياه و بلند يار.

و در پايان چندبيتی در اين مضمون می‌خوانيم:

حافظ:
صحبت حکام، ظلمت شب يلدا است
نور ز خورشيد خواه بو که برآيد

سعدی:
هنوز با همه دردم اميد درمان است
که آخری بود آخر شبان يلدا را

اوحدی:
شب هجرانت ای دلبر، شب يلدا است پنداری
رخت نوروز و ديدار تو عيد ماست پنداری

خاقانی:
تو جان لطيفی و جهان جسم کثيف
تو شمع فروزنده و گيتی شب يلدا

عنصری:
چون حلقه ربايند به نيزه، تو به نيزه
خال از رخ زنگی بربايی شب يلدا

منوچهری:
نور رايش تيره‌شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب يلدا کند

مسعود سعد:
کرده خورشيد صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب يلدا


ناصرخسرو:
او بر دوشنبه و تو بر آدينه
تو ليل قدر داری و او يلدا

هم‌چنين ارتباط عيسی مسيح با اين شب در اشعار امير معزی و سنائی غزنوی مشهود است.

امير معزی:
ايزد دادار، مهر و کين تو گويی
از شب قدر آفريد و از شب يلدا
زان‌که به مهرت بود تقرب مومن
زان‌که به کينت بود تفاخر ترسا

سنائی غزنوی:
به صاحب‌دولتی پيوند اگر نامی همی جويی
که از يک چاکری عيسی چنان معروف شد يلدا

سيف افرنگی:
سخنم بلندنام از سخن تو گشت و شايد
که درازنامی از نام مسيح يافت يلدا

منبع:وب سايت ماهنامه ادبي-اجتماعي-فرهنگي دانشجويان دانشگاه واترلو
 

pastgirls

Registered User
تاریخ عضویت
25 اکتبر 2005
نوشته‌ها
2,399
لایک‌ها
9
محل سکونت
کرج
مطالب اموزنده ای بود
نمیخوام امشب بگذرد
 
بالا