برگزیده های پرشین تولز

اشعار طنز

banned_user_10

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,193
لایک‌ها
1,060
محل سکونت
جزيره ي سبزوار !! بالاترين + برو
مرغ و خروسی که به خیر و خوشی

عقد نموده زن و شوهر شده

اول ماه عسل خویشتن

روی نمودند به اطراف ده

کارگزاری ز ادارات شهر

از بدی حادثه آن جا گذشت

همچو که افتاد نگاهش به مرغ

چشم وی از دیدن او خیره گشت

گفت که : ای مرغ تپل ، خوشگلم

کشته مرا هیکل رعنای تو

جمله کوپن های من کارمند

باد فدای قد و بالای تو

گر برسد بر بدنت دست من

جان کنم ای مرغ به قربان تو

گاه خورم سینه ی چاق تو را

گاه به دندان بکشم ران تو

چون که شنید این متلک ها از او

زد به سر شوهر خود ، نو عروس

گفت : چرا بی رگ و بی غیرتی

خاک دو عالم به سرت ای خروس

از چه به آن راه زنی خویش را

کاش که می مردم از این ماجرا

تو مثلا مرد منی ؟ بی وجود

او بخورد سینه و ران مرا؟

گفت خروس ای زن زیبای من

زین سخن او راه کجا می برد؟

چون که ننه مرده بود کارمند

تخم تو را هم نتواند خورد!


محمد رضا عالی پیام (آقای هالو)
 

naze

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
31 می 2012
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
10
پیامک زد شبی لیلی به مجنون که هر وقت امدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را گواهی نامه ی پی اچ تی ات را
پدر باید ببینت دکترایت زمانه بد شده جانم فدایت
دعاکن مدرکت جعلی نباشد ز دانشگاه هاوایی نباشد
وگر نه وای بر احوالت ای مرد که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وا رفت به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
پیامک زد ز انجا سوی لیلی که میخوهم تو را قد تریلی
دلم در دام عشقت بیقرار است ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکس فورد این دکترا فکس مقصر است در این ماجرا فکس
چه سنگین است درد این جدایی امان از دست این مدرک گرایی
 

Nereid

کاربر فعال زبان
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2006
نوشته‌ها
2,145
لایک‌ها
852
محل سکونت
staring at a closed door!
با نصف جهان، دشمن خونی هستیم
با عده کم، رفیق جونی هستیم
هر دوره و هرساله در این سی ساله
در«مقطع حساس کنونی» هستیم!


امین محمدی
 

فتنه گر

Registered User
تاریخ عضویت
9 می 2012
نوشته‌ها
201
لایک‌ها
138
زندگی ما شده خاله بازی
گیر افتادیم تو دنیای مجازی
گیر افتادیم و خودمونو باختیم
چه دنیای عجیب غریبی ساختیم
کی واسه عشقش نامه می نویسه
چشم کی هر شب از جدایی خیسه
کی دیگه قبل خواب کتاب می خونه
بازم سوالم بی جواب می مونه
صبح تا غروب تو یوتویوب، تو ییتر
شب تا صبح هم تو چت روما شر و ور
نمی شه فهمید دیگه کی با کیه
وقتی که فیس همه مون بوکیه
چقد بگم دیگه منو تگ نکن؟
اخلاق من خوبه منو سگ نکن!
بعیده که بازم بیام تو والت
اما به جاش با سر می رم توالت!
می گی کاش این فاصله رو کم کنی
چقد می گیری منو لایکم کنی؟
می گم بذار ختم به خیرش کنم
یا بزنم عمتو شِیرش کنم!
پز می دی هی به تعداد فرندات
به فیل و اسبی که شدن کیش و مات
نوشتی ظرفیت تمومه مردم
دوستای نو بیان تو پیج بیستم
با عکس تابلوت که رو وال گذاشتی
دشمناتم میان برای آشتی
اگه بیان پای تورو ببوسن
بهتر از اینه که تو کف بپوسن
مرتیکه سن خر پیر و داره
پیام آی لاو یو واست می ذاره
شیطونه می گه با دوپا بپریم
دهن مهن یارو ...بگذریم!
بازار تو اگه زیادی داغه
از برکات عمل دماغه
هلو شدی پریدی توی حلقم
یادت میاد یه روزی بودی شلغم
با فتوشاپ میمونو داف می کنن
تک تک اندامتو صاف می کنن
وقتی که کاری واسه ما نداشتن
هرچی بی کاره سر کار گذاشتن
منی که از من مجازی سیرم
کاش در دیوارمو گِل بگیرم!

صابر قدیمی
 

فتنه گر

Registered User
تاریخ عضویت
9 می 2012
نوشته‌ها
201
لایک‌ها
138
نیست شوخی شعر من، اصلا نخند
نیش خود را وا نکن، آن را ببند!
شعر من می گوید از درد همه
نه که از بمب اتم، لولو، ممه
شعر من می نالد از بخت بدم
که چرا این دوره دنیا آمدم
کاش می شد لحظه ای شادی کنم
در خیالم حس آزادی کنم
تا ز شعرم کامتان شیرین شود
بارالها کاش فردا این شود!



فهیمه داوودی مقدم
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!


هر کجا هستم، باشم به درک!

من که باید بروم!

پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت!

من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد!

تیپ را باید زد!

جور دیگر اما…

کار را باید جست.

کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد!

فک و فامیل که هیچ…

با همه مردم شهر پی کار باید رفت!

بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است!
پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست! سید خندان یه نفر! سوئیچم کو!

 

ehsan95

Registered User
تاریخ عضویت
4 فوریه 2012
نوشته‌ها
1,869
لایک‌ها
298
محل سکونت
اصفهان
این عضو حیاتی اگه مثل کلنگه یا مثله لوله تفنگه با خوشکلیت میجنگه
طبیعیه قشنگه نگو که این یه درده دماغ عمل نکرده
اگه که مثل فیله و یا از این قبیله روی نوکش زیگیله غصه نخور اصیله
هی نرو پشت پرده دماغ عمل نکرده یکی میگه درازه خیلی ولنگ و بازه
یکی میگه ترازه غصه نخور که نازه ببین خدا چه کرده دماغ عمل نکرده
دماغ نگو جواهر سوژه شعرو شاعر طویل فل مظاهر پدیده معاصر
اهای تخم دو زرده دماغ عمل نکرده با این دماغ همیشه عکس تو پشت شیشه
تو سینماچی میشه شکستن کلیشه کاشکی بری رو پرده دماغ عمل نکرده
کم باباتو کچل کن یا خودتو مچل کن کی بت میگه عمل کن؟ قصیده رو غزل کن؟
میشه له و لورده دماغ عمل نکرده چقدر دماغ دماغ شد قافیمون چلاغ شد
هی یکی چل کلاغ شد تصنیف کوچه باغ شد
بره که برنگرده دماغ عمل نکرده
 

پرنیان

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,343
لایک‌ها
13,020
سن
32
محل سکونت
shangri
زشت است اینکه گیر سر از چین بیاوریم
کبریت‌های بی‌خطر از چین بیاوریم

آورده‌ایم هر چه شما فکر می‌کنید
چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم

هر چند توی کشور ایران زیاد هست
ما می‌رویم گور خر از چین بیاوریم

آورده‌ایم ما نمک از ساحل غنا
پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم

هی نیش می‌زنند و عسل هم نمی‌دهند
زنبورهای کارگر از چین بیاوریم؟

خواننده‌ها چه قدر زمخت‌اند و بدصدا
من هم موافقم قمر از چین بیاوریم

حالا که خوشگلان همه رقاص گشته‌اند
پس واجب‌ است شافنر از چین بیاوریم

خشکیده است، پس بدهیمش به روسیه
دریای خوشگل خزر از چین بیاوریم

تا آن که جمعیت دو برابر شود سریع
باید که دختر و پسر از چین بیاوریم

حالا که نیست کار بُزان پای کوفتن
ما می‌رویم گاو نر از چین بیاوریم

یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند
باید گدا و در به در از چین بیاوریم

گویند سر عشق مگویید و مشنوید
ما می‌رویم لال و کر از چین بیاوریم

منبع: مجموعه شعر "هی شعر تر انگیزد"
 

Rain Drop

Registered User
تاریخ عضویت
1 دسامبر 2009
نوشته‌ها
208
لایک‌ها
364
محل سکونت
Arak
يك نفر گاهي ته انبار شاعر ميشود........................بعد دل دادن به يك آچار شاعر ميشود
يك نفر هم مثل من در حال رفتن روي سن...............موقع سوت و كف حضار شاعر ميشود
در خصوص مولوي بعضي اديبان گفته اند..................او پس از يك عالمه اصرار,شاعر ميشود
بس كه اخبار طرب انگيز دارد مملكت......................عاقبت گوينده اخبار شاعر ميشود
داخل ايران اگر تعطيل گردد سينما........................احتمالا بعد از آن گلزار شاعر ميشود
قصه كار زليخا هر زماني لو رود.............................ده دقيقه بعد پوتيفار شاعر ميشود
بي سحر هر كس بگيرد روزه در ماه صيام...............نيم ساعت مانده تا افطار,شاعر ميشود
از مسيحاي دم برخي پرستاران ما.......................در اتاق آي سي يو بيمار شاعر ميشود
صد عوارض هست در بيكاري نسل جوان................اوليش اين:آدم بيكار شاعر ميشود

منبع:مجله اطلاعات هفتگي
 

Rain Drop

Registered User
تاریخ عضویت
1 دسامبر 2009
نوشته‌ها
208
لایک‌ها
364
محل سکونت
Arak
من ساكن يك مجتمع ناجورم......................................از شادي و آرامش خاطر دورم
از روي رضا نيست ولي از سر جبر................................ساكن شده در مجتمع مذكورم
چون واحد من شبيه يك تابوت است.............................هر آخر شب زنده روم در گورم
از تنگي و تاريكي آن در رنجم......................................من اشرف مخلوق؟نه موش كورم
صد گونه قومي در اين مجتمع هست...........................با هند و تاتار و مغول محشورم
هر روز نزاع,جنگ و جدل خونريزي................................بيهوده كتك ميخورم و مهقورم
دي وي دي قصاب هميشه روشن...............................حرفي بزنم دو شقه با ساتورم
آن گونه كه برده است صدايش بالا..............................انگار به كنسرت خود منصورم
از بالكن همسايه ز بس دود آمد.................................من لب نزده خميده و مخمورم
چون زلزله فريا فلان همسايه....................................گويد كه ز دستم آيد و خر زورم
از بس كه وسايلم به سرقت رفته..............................هر روز خدا دايره شاپورم
اين مسكن مهر است كه ماواي من است...................ميسوزم و ميسازم و من مجبورم
 

Rain Drop

Registered User
تاریخ عضویت
1 دسامبر 2009
نوشته‌ها
208
لایک‌ها
364
محل سکونت
Arak
چه جنون آبادي است
همه در هم هستند
آدم و پنجره و پل همگي لول زنند
خط عابر پاك است
اثري از آن نيست
اگرم هم باشد.معبر عابر نيست
افسران زينت اين جاده اند
دور ميدان هستم
نه به پيش و نه به پس ره دارم
خودرويي مي آيد
راه بند آمده است
خاوري غولتشن
اگزوزش در دهنم ميغرد
ژاكتم دودي شد
اتوبوسي ديدم,رنگ و رو رفته
اسقاط شده لق ميزد
پژويي ميغريد
اتوبوس سر كج كرد
پژويي دست خود از بوق نداشت
اتوبوسي سر خود بيرون كرد
ناسزا و بي ربط ميرود تا بالا
گاز را ميفشارم
تا نبينم دعوا
دسته گاز نچرخيده زدم بر ترمز
موتوري رو در رو
آمده ورود ممنوع را به درون
لب خود ميچينم
خشمگين تر شده ام
فحش امده تا پشت دهن دروازه
صلواتي به دهان جاري شد
دنده را يك كردم
عابران حمله ز نو سر دادند
بهر من سبز شده نور چراغ
از زمين چيده نگاهم سوي بالا كردم
پل عابر خالي است
عابران بين من و ماشين ها
همه در هم هستند
چه جنون آبادي!



اطلاعات هفتگي
 

Rain Drop

Registered User
تاریخ عضویت
1 دسامبر 2009
نوشته‌ها
208
لایک‌ها
364
محل سکونت
Arak
گفتیم بُزک غصه نخور، علف رو با غضب نخور!
حالا نمیر بهار میاد، کُمبزه با خیار میاد!

گفتش بُزک: اَتَل‌ مَتَل‌ ... هَوار! هَوار!
آخه بگو کدوم بهار؟ کدوم خیار؟!

زدین باغو سوزوندین، جاده بجاش نشوندین!
شماها خالی‌بندین‎، مخلص بوی گندین!
 

GOOD WRITER

Registered User
تاریخ عضویت
26 مارس 2012
نوشته‌ها
334
لایک‌ها
204
شاهدon نیست!....کــــــــه مویی و میانی دارد؟؟
بنــــــــــــده ی طلعت آن باش کـــــــــه on ی دارد!
شاهد on نیست!.... کــــــــــــه pm بفرستد مارا؟
یــــــــــــا کـــــــــــــه از ID بنده نشــــــانی دارد؟
شاهد off است و ز مــــــــو یا ز میانش چه ثمـــر
چون که بی webcam خــــــــــــود روی نهانی دارد!
اي خوش آن دوست که با ميل و مسنجـر همه شب
خوشتر از باد صبـــــــــــــا ، نامــــــــــــه رساني دارد
خرّم آنکس کــــه بــــــــــــــه دور از نظـــــــــر کاربران
بهــــر چت کردن خـــــــــــود دنج مکـــــــــــانی دارد!
شاهد آفلاین!/بوالفضل الشعرا

 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد
از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست
دید او فیش حقوقم را مگر؟

کاین چنین از پیش من بگرفت پر
مرغکم رفتی تو از پیشم چرا
کردی از پیش خودت کیشم چرا
من به تو خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری با کبابت داشتم
خاطراتت مانده در کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون از فراق
ران و بال و سینه ات یادش بخیر
قلب چون آیینه ات یادش بخیر
با سس قرمز چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب و دلارا می شدی
ای فدای ژامبون رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته چین تو
ناز کم کن پیش ماها هم بیا
لطف کن ،یک شام، اینجا هم بیا
دستمان از گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان را در نیار
زندگی بی تو جهنم می شود
سکته ،اسبابش فراهم می شود
ای فدای قُد قُدایت باز گرد
این دل و جانم فدایت باز گرد
بی تو باور کن که مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن بهتر است
از خر شیطان بیا پایین عزیز
عشوه کم کن ،زهر در جامم مریز
تازگی از دیگران دل می بری
هرکه بامش بیش ،با او می پری
در نبودِ هیکل زیبای تو
دلخوشم با سنگدان و پای تو
پس چه شد آن بال های خوشگلت
لک زده است این دل برای شنسلت
ذهن یخچالم پُر است از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو دلبرو
تخم خود را لا اقل از ما نگیر........
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
تخم مرغ از هادی خرسندی
تخم مرغی رفته بود اینترویو
تا مگر کوکو شود یا نیمرو
تخم مرغی بود با شور و امید
خواست تا مرغانه ای باشد مفید
فرم استخدام را پر کرده بود
عکس هم همراه خود آورده بود
توی مطبخ از برای شرح حال
پشت هم کردند هی از او سوال:
- کیستی تو، از کدامین لانه ای؟
- بوده ای قبلاً در آشپزخانه ای؟
- کی ز پشت مرغ افتادی برون؟
- توی ماهیتابه بودی تاکنون؟
- تجربه داری و فرزی در عمل
- جای دیگر کار کردی فی المثل؟
- داغ گشتی توی روغن یا کره؟
- حل شدی در شنبلیله یا تره؟
- با نمک فلفل بهم خوردی دقیق؟
- خوب کف کردی شدی کلاً رقیق؟
- پشت و رویت سرخ شد روی اجاق؟
- باد کردی از فشار احتراق؟
تخم مرغ این حرف ها را که شنید
روی وحشت زرده اش هم شد سفید!
ژوری اینترویو هم بی مجال
لحظه‌ای غافل نمیشد از سوال:
- گر "رزومه" داری و "سی.وی" بیار
- ورنه بیخود آمدی دنبال کار
- گر نداری توی کارت سابقه
- ردّ ردّی گرچه باشی نابغه
گفت لرزان تخم مرغ بینوا
نیست قانون شما بر من روا
خوب من تازه ز مرغ افتاده ام
صفرکیلومترم و آماده ام
هرکسی کرده ز یک جائی شروع
میکند خورشیدش از یکجا طلوع
گر نه در جائی خودم را جا کنم
تجربه پس از کجا پیدا کنم؟
گر که مرواری نباشد در صدف
پس چگونه تجربه آرد به کف؟
گر که در میدان نرفته کره اسب
تجربه را پس چه جوری کرده کسب؟
گفت "شف" با او که: - زر زر کافیه!
- بیش از این هم ماندنت علافیه
ـ تخم مرغ هم اینقدر پر مدعا
- دست به نطقش را ببین بهر خدا!
- تجربه اول برو پیدا بکن
- بعد فکر پخت و پز با ما بکن
تخم مرغ بینوا با قلب خون
آمد از آن آشپزخانه برون
رفت غمگین، صاف پیش مادرش
تا که گرما گیرد از بال و پرش
گفت مادرجان مرا هم جوجه کن
جزو باند جوجه های کوچه کن
مرغ مادر گفت که: - دیر آمدی
- پس چرا طفلم به تأخیر آمدی؟
- من به تو گفتم بگیر اینجا قرار
- تو خودت عازم شدی دنبال کار
- مهلت جوجه شدن شد منقضی
- پس چه شد کوکوپزی، نیمروپزی؟
تخم مرغ اشکش درآمد پیش مام
ماجرا را گفت از بهرش تمام
گفت در نیمروپزی گشتم کنف
چونکه از من تجربه میخواست شف
سابقه یا تجربه با من نبود
آشپزخانه مرا ریجکت نمود
موعد جوجه شدن هم که گذشت
آه مادر بچه ات بیچاره گشت!
من از آنجا مانده، زینجا رانده ام
فاتحه بر هستی خود خوانده ام
رفت فرصت های عالی از کفم
حال دیگر کاملاً بی مصرفم
پس در این دنیا به چه چیزی خوشم؟
میروم الان خودم را میکشم!
گفت مادر: - طفلکم قدقدقدا
- چند مدت صبر کن بهر خدا
- صبر کن طفلم بیاید نوبهار
- باز پیدا میشود بهر تو کار
- گرچه اکنون فرصتت سرآمده
- تو نگو دنیا به آخر آمده
تخم مرغ آنجا به حال انتظار
ماند تا از ره بیاید نوبهار
×××
عید نوروز، عید پاک آمد ز راه
روی هر میزی بساطی دلبخواه
شربت و شیرینی و قند و نبات
تخم مرغ رنگ کرده در بساط
روی میز خانه‌ی بانو بهار
یک سبد مرغانه خوش نقش و نگار
تخم مرغ ما نشسته آن میان
میفروشد فخر بر اطرافیان
از همه خوشرنگ تر، خندان و شاد
حرف های مادرش آمد به یاد:
- بهر هرکس در جهان قدقدقدا
- هست یک جا و مکان قدقدقدا
- نیست بی مصرف کسی قدقدقدا
- هست امکان ها بسی قدقدقدا
- هرکسی باید بیابد جای خود
- تا نهد جای مناسب پای خود
- پس تو هم توی مدار خویش باش
فارغ از مأیوسی و تشویش باش
- چون شبیه تخم‌مرغ است این کره
- روز و شب گردش کند بی دلهره
- خود تو هم هستی عزیزم بیضوی
- در مدار خویش گردش کن قوی
- زندگی زیباست، زیبایش ببین
- هم ز پائین، هم ز بالایش ببین
تخم مرغ ما ز پند مادری
شادمان لم داد آنجا یکوری
گفت گر مطبخ به من میداد کار
در کجا بودم کنون ای روزگار؟
گشته بودم جوجه گر روی حساب
ای بسا که میشدم جوجه کباب
پس چه بهتر که بد آوردم زیاد
حال راضی هستم و ممنون و شاد
تخم‌مرغم، بیضی‌ام، شکل زمین
پس غم دنیا به تخ.... بعد از این!
 

banned_user_10

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2012
نوشته‌ها
1,193
لایک‌ها
1,060
محل سکونت
جزيره ي سبزوار !! بالاترين + برو
مرغ نامه !


مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از سفره ام پرواز کرد


از فراقش قلب بشقابم شکست
قاشق و چنگال من در غم نشست

دید او فیش حقوقم را مگر؟
کاین چنین از پیش من بگرفت پر


مرغکم رفتی تو از پیشم چرا
کردی از پیش خودت کیشم چرا


من به تو خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری با کبابت داشتم


خاطراتت مانده در کنج اجاق
سوخت قلب دیگ تفلون از فراق


ران و بال و سینه ات یادش بخیر
قلب چون آیینه ات یادش بخیر


با سس قرمز چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب و دلارا می شدی


ای فدای ژامبون رنگین تو
سوپ های داغ و آن ته چین تو


ناز کم کن پیش ماها هم بیا
لطف کن ،یک شام، اینجا هم بیا


دستمان از گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر اشکمان را در نیار


زندگی بی تو جهنم می شود
سکته ،اسبابش فراهم می شود


ای فدای قُد قُدایت باز گرد
این دل و جانم فدایت باز گرد


بی تو باور کن که مردن بهتر است
از جهان تشریف بردن بهتر است


از خر شیطان بیا پایین عزیز
عشوه کم کن ،زهر در جامم مریز


تازگی از دیگران دل می بری
هرکه بامش بیش ،با او می پری


در نبودِ هیکل زیبای تو
دلخوشم با سنگدان و پای تو


پس چه شد آن بال های خوشگلت
لک زده است این دل برای شنسلت


ذهن یخچالم پُر است از یاد تو
بازگرد ای خوشگل تو دلبرو


تخم خود را لا اقل از ما نگیر
تا که با خاگینه اش گردیم سیر
 

kambiz_g

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2007
نوشته‌ها
1,544
لایک‌ها
1,522
چند ماهی است در صدا سیما / آمده طنز پرطرفداری

در حقیقت سیاسی و کمدی / گریه دار است و "خنده بازار"ی


جای اسم و مقام و حرف رکیک / بین برنامه بوق باب شده

جای لفظ فلان فلان قدیم / بوق ممتد ولی حساب شده


اگر اهل سیاست و ذوقی / من هم امروز حرف ها دارم

و چه خوب است در سخن جای / بعضی الفاظ بوق بگذارم


آی آقای بوق خالی بند / بوق ها را نریختی به حساب

بوق سهم عدالتت پس کو / مسکن بوق بی حساب و کتاب


همه بی کار و داده ای به یکی / چند پست کلیدی اهدائی

بزن از حلق مردم مظلوم / بده بوقندیار بوقائی


مانده ام بوق از کجا آمد / روی فرمان چرخ تو جا شد

مثل دوران بوق در بر تو / بوق پیدا شد و "هویدا" شد


دوستم با تو گفت از در لطف / درد خود با خلوص درمان کن

بوق بیرون فتاده ات دیدند / زشتی بوق خویش پنهان کن



طفلکی حرف بد نگفته به تو / اصلا این حرف را بزن تو به من

من اگر با تو حرف بوق زدم / بوق من را خودت بیا بشکن


یاد داری که بوق قبل از تو / بوق ها را شنید و کرد انکار

بس که هشدار را ندیده گرفت / منحرف شد ز راه و زد به چنار


شطّ رنج است ضربه ی حداد / بعد هر ضربه کیش و مات جدید

مرد باید که حرف حق بزند / هرکه "عاش سعید مات سعید"
 

kambiz_g

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2007
نوشته‌ها
1,544
لایک‌ها
1,522
شكر ایزد فن‌آوری داریم
صنعت ذره‌پروری داریم

از كرامات تیم ملی‌مان
افتخارات كشوری داریم

با نود حال می‌كنیم فقط
بس كه ایراد داوری داریم

وزنه‌برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم

می‌توانیم صادرات كنیم....
بس كه جوك‌های آذری داریم

گشت ارشاد اگر افاقه نكرد
صد و ده و كلانتری داریم

خواهران از چه زود می‌رنجید
ما كه قصد برادری داریم.

ما برای اثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم

این طرف روزنامه‌های زیاد
آن طرف دادگستری داریم!

جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم

حرف‌هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم

ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم

اجنبی هیچكاك اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم

تا بدانند با بهانه طنز
از همه قصد دلبری داریم
 
بالا