برگزیده های پرشین تولز

افسانه نارسیس

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
این مطلب رو از کتاب راز کرشمه ها – نوشته دکتر ناصرالدین زمانی – چاپ 1345!
براتون نقل میکنم:


"نارسیس" افسانه ی "خودشیفتگان" است، و "نارسیسم" بیماری آنان. نارسیس داستان اندوهبار آفرینش نرگس وحشی در ادبیات رومی است...


بنابر گفته "اوید" در "چکامه ی نرگس وحشی"، "نارسیس" نوجوانی آنچنان زیبا بوده است که هر کس وی را، تنها یکبار می دیده است، برای همیشه مهرش را بجان میخریده. و در آتش عشق سوزانش، می گداخته. لیکن نارسیس را، به هیچ یک از دلباختگان بی قرار خویش، روی اعتنائی نبوده است. لعبتان خوشخرام، هر یک به هزاران کرشمه و افسون و ناز، می کوشیده اند، تا مگر "نارسیس" این خداوند حسن و ناز – گوشه ی چشمی بجانب ایشان بیفکند. ولی افسوس که تیر عشق آنان هیچگاه در قلب روئین وی، کمترین اثری از خود برجای نمی نهاده است.


سر انجام دلداده ای ناکام، در حق نارسیس نفرین میکند:

"خداوندا ، او را که از مهر دیگران در قلبش تهی است، به عشق خویشتن گرفتارش کن، تا از رنج بی انتهای آنان آگاه شود!"

نیاز دل شکسته پذیرفته میشود...


"اکو" یا "طنین" از همه ی دختران ناکام تر است. زیرا وی از طرفی به عشق نارسیس گرفتار است. و از طرفی دیگر مورد خشم انگیخته ازرشگ "هرا" همسر "زئوس"، خدای خدایان، واقع شده است. "هرا" در جستجوی شوهر خویش، "طنین" را در جنگلها، در حال شادی و آواز می یابد. به پندار اینکه زئوس دلباخته ی "طنین" است، از فرط رشگ نیروی سخن گفتن را از "طنین" باز میگیرد. "طنین" محبوب جنگلها، دیگر نمی تواند در سخن، پیش گام شود. وی از این پس قادر است، آخرین کلمات گفته هائی را که می شنود، منعکس سازد. زبان طنین فقط انعکاس و "تکرار" واپسین سخن دیگران است.


"طنین" از عشق "نارسیس"میسوزد. لیکن یاری آنرا ندارد که وی را از رنج درون خود آگاه گرداند. او در جنگلها، بی تابانه، در انتظار فرصتی است. تا مگر نارسیس روزی برای گردش به جنگل آید و او، وی را، از عشق بیکران خویش بیاگاهاند.


روز سرنوشت فرا میرسد. نارسیس خرامان، از کنار جنگل میگذرد. طنین در پشت درختان، مترصد فرصت مطلوب است. وزش باد، درختان را آهسته می لرزاند. لرزش درختان نارسیس را نگران میسازد.

وی فریاد برمیکشد: "چه کس اینجاست؟" .


طنین میخواهد، از شادی قالب تهی کند و با هیجان، در پاسخ نارسیس آخرین واژه ی او را تکرار میکند:


"...اینجاست!،
........اینجاست!،
.............اینجاست!..."


لیکن هنوز یارای آن را ندارد که از پشت درختان پای فراتر نهد.


"نارسیس" دوباره فریاد می کشد: "هر که هستی پنهان نشو، بیا!". فرمانی که اشتیاق دیرین قلب حسرت بار طنین است.


"....بیا!
........بیا!
.............بیا!...."


طنین در حالیکه آخرین جزء کلام نارسیس را همچنان تکرار میکند، با آغوش گشاده روبسوی نارسیس از پشت درختان پای بیرون می نهد. "نارسیس" چون بر خلاف انتظار، دختری را می بیند، از وی روی باز میگرداند، و شتابان بدرون جنگل میگریزد. نارسیس، در حقیقت از زندگی گریزان است و به "چشمه ی مرگ" نزدیک میشود.

در میان انبوه درختانی که سر بر آسمان کشیده اند. در نقطه ای دور از کناره ی جنگل، برکه آبی است که از قلب مومن پاک تر، و از اشگ بی دریغ دردانه ی یتیم، زلال تر است. شتابزده در کنار برکه بر روی سبزه ها فرو می افتد تا از آب گوارای آن بنوشد. ناگهان گوئی رشته ی جانش را از هم می گسلند. تپش قلبش رو به شدت می نهد. و آهی فغان آمیز از نهادش بر می خیزد. نفرین عاشق ناکام، در حق نارسیس اجابت می شود. دژ روئین قلب وی از هم فرو می ریزد. نارسیس "تصویر" خود را در آب می بیند، و دیوانه وار، عاشق خویشتن میگردد:


"آه! بیچاره دختران که از ستم عشق من چه ها کشیده اند؟!"


نارسیس دست در آب فرو می برد که تصویر خویش را در آغوش گیرد. لیکن در اثر حرکت امواج آب، تصویر محو میشود. ناچار دست از آب بیرون میکشد، تا آب دوباره آرام شود. و وی از نو باز تصویر خویشتن را به بیند. چه شکنجه و ستمی؟! کوچکترین لمس آب، موجب محو تصویر معشوق میگردد. حتی قطرات سوزان اشگ هجر عاشق، خطر محو تصویر معشوق را در بردارد!


نارسیس آنقدر در کنار آب به تصویر خود خیره می نگرد تا در سودای عشق بیکران خود نسبت به خویش، جان می سپارد. دلدادگان وی چون به جستجوی او، به سر برکه می رسند، جسد وی را نمی یابند. بلکه در جای وی، گلی روئیده، می بینند که همچنان به تصویر خویش در آب نگرانست.


آنان بیاد بود آرامگاه جاوید او، آن گل را "نارسیس" ، "نرگس تنها" و وحشیش می نامند.


پایان!
امیدوارم هیچکدوم نارسیس و طنین و اینا نشیم بلا دست خودمون بدیم! :happy:
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran

amirhoman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
11
سن
54
محل سکونت
Tehran
نارسیس یا همون گل نرگس . بقدری جالبه اگه کنار اب حوض قرار بدین خودتون میتونین ببینین کاملا رو به آب میشه بطوری که این فکر به ذهن خطور میکنه که داره خودشو تو اب نگاه میکنه . به همین خاطر این به خودخواهی مشهوره .
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
47
محل سکونت
Persian Empire
قشنگ بود، ممنون، مرسي
happy.gif
thumbup.gif

راستي اين کتاب تجديد چاپ نشده؟


آپديت !!!!!!

عجب پاقدمي داشتم من!! وقتي تو اين تاپيک اومدم يه دونه ريپلاي هم نبود، ولي تا بخونمش و يه پست بزنم ديدم قبل از من دوستان ديگر پيشقدمي کرده اند
wink.gif
فکر کردم من اولين نفرم
tongue.gif
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از Persiana :
قشنگ بود، ممنون، مرسي
happy.gif
thumbup.gif

راستي اين کتاب تجديد چاپ نشده؟


آپديت !!!!!!

عجب پاقدمي داشتم من!! وقتي تو اين تاپيک اومدم يه دونه ريپلاي هم نبود، ولي تا بخونمش و يه پست بزنم ديدم قبل از من دوستان ديگر پيشقدمي کرده اند
wink.gif
فکر کردم من اولين نفرم
tongue.gif
اگر تجديد چاپ نشده باشد ميتوانيد از يك كتاب فروشي قديمي بخريد . يه كتاب فروشي است در خيابان فرح ( سهروردي ) نرسيده به چهارراه تخت طاوس . هر جور كتابي بخواهي داره / نداشته باشه هم برايت مي آوره . من تا حالا نديدم كتابي را نداشته باشه و يا نتونه پيدا كنه .
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
47
محل سکونت
Persian Empire
مرسي از آدرسش، اگه اينجوريه که خيلي عاليه. ممنون
34.gif
 

amirhoman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
11
سن
54
محل سکونت
Tehran
به نقل از behroozsara :
اگر تجديد چاپ نشده باشد ميتوانيد از يك كتاب فروشي قديمي بخريد . يه كتاب فروشي است در خيابان فرح ( سهروردي ) نرسيده به چهارراه تخت طاوس . هر جور كتابي بخواهي داره / نداشته باشه هم برايت مي آوره . من تا حالا نديدم كتابي را نداشته باشه و يا نتونه پيدا كنه .
دقیقا اون کتابفروشیه چسبیده به ارایشگاه شیوا:) . منم میرم اونجا همیشه:rolleyes:
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
به نقل از behroozsara :
دوست عزيز بهتر بود اين كتاب را در اين تاپيك معرفي ميكردي http://forum.persiantools.com/showthread.php?t=33485
متاسفانه بخش هنر زیاد سر نزده بودم نمی دونستم همچین تاپیکی وجود داره. در ضمن موضوع این کتاب با داستانی که درش نقل کرده تفاوت داره. فقط در یکی از بخشهاش این یک داستان رو آورده. موضوع کلیش در مورد مسائل اجتماعی و روانشناسی و یکسری از گفته های همون دکتر در رادیوی اون زمان هست که کتابش کردند.
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
به نقل از Persiana :
قشنگ بود، ممنون، مرسي
happy.gif
thumbup.gif

راستي اين کتاب تجديد چاپ نشده؟
این کتاب رو لای کتابهای پدرم پیدا کردم.
نمی دونم تجدید شده یا نه ولی شاید همونطور که دوستان گفتند بتونید پیدا کنید. اینطور که من میبینم آخرین تاریخ چاپ لوکسش در آذر 41 و چاپ جیبی که من دارم برای آبان 45 هست. :happy:
 

meli

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2004
نوشته‌ها
1,393
لایک‌ها
23
سن
36
محل سکونت
tehran
جالب بود!
ولی مگه آدم عاشق خودش می شه؟!
 

ghizh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 آپریل 2005
نوشته‌ها
309
لایک‌ها
0
محل سکونت
اِصـــــــــــفُهون
جالبناک بود. بازم از اين کارا بکن شايد اندکي از تنفر وجودمان کاسته شد !!!!

ني -------------> ماااااااا
 

Gt_Max

Registered User
تاریخ عضویت
13 آگوست 2003
نوشته‌ها
1,663
لایک‌ها
80
محل سکونت
In Your Pantz
خیلی قشنگ بود ...:)
ولی دلم سوخت ... شخصا هیچ وقت چیز بدی رو واسه اون کسی که زمانی با همه قلبم دوستش داشتم نمی خوام ... این یه جوری خیانت به گذشته خودمه :happy:
به هر حال... ممنون از بابت داستان بلا :happy:
فقط یک چیزی این داستان کامل بود یا بخشی از کتاب بود ؟ :blink:
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
به نقل از Gt_Max :
خیلی قشنگ بود ...
ولی دلم سوخت ... شخصا هیچ وقت چیز بدی رو واسه اون کسی که زمانی با همه قلبم دوستش داشتم نمی خوام ... این یه جوری خیانت به گذشته خودمه
به هر حال... ممنون از بابت داستان بلا
آره، دقیقا یک جور خیانته.
فقط یک چیزی این داستان کامل بود یا بخشی از کتاب بود ؟
این رو در یک بخش از کتابش برای تعریف خودشیفتگی آورده بود، کل کتاب نبود.
در واقع این کتاب "راز کرشمه ها" گفته های دکتر ناصرالدین زمانی در رادیو ایران سال 1337 هستش که در سال 1345 بصورت کتاب درآورده بودند. مطالب مختلفی بخصوص در مورد روانشناسی، عشق و غیره با اشعار و داستانهای مختلفی از منابع دیگه.
 

Gt_Max

Registered User
تاریخ عضویت
13 آگوست 2003
نوشته‌ها
1,663
لایک‌ها
80
محل سکونت
In Your Pantz
به نقل از balabala :
آره، دقیقا یک جور خیانته.

این رو در یک بخش از کتابش برای تعریف خودشیفتگی آورده بود، کل کتاب نبود.
در واقع این کتاب "راز کرشمه ها" گفته های دکتر ناصرالدین زمانی در رادیو ایران سال 1337 هستش که در سال 1345 بصورت کتاب درآورده بودند. مطالب مختلفی بخصوص در مورد روانشناسی، عشق و غیره با اشعار و داستانهای مختلفی از منابع دیگه.

چه جالب...
کتابش الان توی تهران پخش شده ؟ :)
 

meli

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2004
نوشته‌ها
1,393
لایک‌ها
23
سن
36
محل سکونت
tehran
من یه سوال بپرسم نخندین!
حالا این نارسیس دختر بود یا پسر؟!!!!!!!!!!!!
 
بالا