برگزیده های پرشین تولز

امپرسيونيسم چيست؟

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
قصد من از طرح این مطلب رسیدن به این نکته است که در امر قضاوت هنری نه فقط موقع اجتماعی هنرمند ، بلکه موقع اجتماعی منتقد نیز می باید مشخص باشد.
بی توجهی به این مسئله سبب می شود تفاوت میان مفاهیم انتقاد و تبلیغات یکسره از میان برخیزد. و فی المثل ناگهان شعار تبلیغاتی " اشتوکهاوزن ، بتهوون قرن بیستم است " به صورت واقعیتی درآید و جماعت متظاهر در برابر آن گرقتار عقده حقارت شوند که : عجب ! پس ما چرا از این شاهکارها هیچ چیز نمی فهمیم ؟ و در نتیجه ، لذت بردن از سر و صداهایی که ارائه شان تنها شاهکار وقاحت است به صورت بیماری همه گیری درآید ، و ( چنان که دیدیم ) کل جماعتی که تا پریروز به آهنگ باباکرم عشوه می آمدند از پاپ کاتولیک تر شوند و ... خدا به خیر بگذراند که از فردا ، هر که توانست اصوات عجیب و غریب تری بر نوار ضبط صوت ثبت کند وبا امکانات فنی این دستگاه از اصوات ضبط شده زرزر ناهنجارتری به خورد خلق الله دهد ادعای نبوغش از نوابغ نقاشی معاصر نیز بیش تر خواهد شد.
ظاهرا خیلی ساده و آسان به نظر می رسد که یکی دهان باز کند و بگوید که اشتوکهاوزن بتهوون قرن بیستم میلادی است. در هر حال حرف باد هواست و قلمبه پرانی نه خرج دارد نه عوارض نوسازی . من هم می توانم باد به بوق بیندازم که : خوب ، ژازه ی طباطبایی هم میکل آنژ قرن چهاردهم هجری شمسی است.
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
41
محل سکونت
Philadelphia
امیر جان حرفات رو خوندم .. ولی نمیشه که همیشه همه مثل میکل آنژ یا داوینچی نقاشی کنن ... اگه اینجوری میبود و هنر باید شکل کلاسیکش رو میگرفت الان والت دیزنی به اینجا نرسیده بود :eek:
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
ولی منی که چنین احتجاجی می کنم کجا ایستاده ام ؟ از کدام پایگاه فکری سخنم را به گوش شما می رسانم و حقانیت من تا چه اندازه برای شما شناخته شده است؟ آیا آن آقا یا خانمی که به شیوه ی عاقل اندر سفیه ، از بالا به تو نگاه می کند و در رد اعتراضت نسبت به ریشخند حضرت رابرت ویلسون افاضه می کند که " این یک پارچه شعر است " همان موجودی نیست که از هضم و درک شعر معاصر وطن خودش هم عاجز است و تا دیروز " اسم او بود علیمردان خان " را حد نهایی اعجاز شعر و کلام می شناخت ؟
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
این را فرنگی ها به اش می گویند اسنوبیسم ، و فارسی ندارد ، چرا که اصولا یک پدیده ی غربی است و تنها در ذات پاک غرب زده گان و ژیگولوتاریای کبیر تجلی می کند.
می گویند حرف حرف می آورد : یکی از دوستان نقاش ارادت مند سفری به ژاپن کرد.دست بر قضا هنگام پایین آمدن از هواپیما حادثه ای سبب شکستن پایش شد و تمام سه ماهی را که برای ماندن در ژاپن فرصت داشت در بیمارستانی بستری شد و با آمبولانس به هواپیما و به تهران انتقالش دادند و از آن هنگام تا هذاالیوم بوم را به شدت تحت تاثیر نقاشی ژاپن رنگ می مالد !
برگردیم سر اصل مطلب : روشن نبودن نقطه دید و خاستگاه قضاوت منتقد سبب بسیاری انحراف ها و اشتباه ها در برداشت مردم از آثار مختلف هنری می شود. به خصوص که بیشتر این منتقدان ، یا در وضعی هستند که پایگاه فکری شان برای خودشان هم مشخص نیست و یا به نام منتقد هنری بازاریاب و تبلیغاتچی آثار هنری قلابی هستند نه منتقدی که وجدان آگاه دارد و در رایی که می دهد احساس مسوولیت می کند.
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
وقتی که من آدمی به عنوان یک منتقد درآیم که " کندینسکی " و " کله " خدایان نقاشی قرن ما هستند و با غول هایی چون " گویا " و " بوتیچلی " همسایه های دیوار به دیوار قرونند به این دلیل که اینان نیز ، همان جور که آنان احساس های مشترک مردم این روزگار را بیان می کنند ، باید برای شما که شنونده ی این حکم هستید پایگاه فکری و پشتوانه ی فرهنگی قضاوت من روشن باشد.
اگر من چنین احتجاجی بکنم ، شما می باید پیشاپیش در مورد من دانسته باشید که در باور من " رسالت انسانی هنر " جایی ندارد و همچون حضرت آربی آوانسیان معتقدم که ( مثلا ) " هنرمند ، والاجاه جنت مکانی است به دور از دسترس خلق ، بی نیاز از رد و قبول خلق ، حتاگاه متنفر از خلق ، که عندالقضا حق دارد مردم را دست بیندازد ، ریشخند کند و فارغ از هرگونه بازخواستی می توان آن را بگوید که دل تنگش خواسته است."
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
اما من چنین تصوری ندارم . نه از هنر و نه از هنرمند. بلکه صاف و صریح و پوست کنده معتقدم " هر اثر هنری که در خدمت انسانی نباشد دروغی تجملی بیش نیست " . به قول کامو : " هنرمند ، از تاریخ ، تنها واقعیت به معنای درست و دقیق کلمه را انتخاب می کند. یعنی آن مقدار از زمان را انتخاب می کند که شخصا می تواند ببیند. یعنی آن مقدار را انتخاب می تواند کرد که شخصا ( مستقیم یا غیرمستقیم ) از آن احساسی می تواند بگیرد . ونه رابطه موجود میان زمان حال و آینده یی که برای هر فرد زنده یی نامریی است. "
پس لاجرم با چنین اعتقادی از من جز این بر نمی آید که مثلا در نقاشی ، تجربه گرایی و فرم پردازی فاقد محتوا حرف مفتی بیش نیست. یک شوخی تزیینی و یک دروغ خوشگل و شاید هم مجلل است . خیلی که عالی باشد تازه یک دروغ متعالی است. و اگر پاره یی از به اصطلاح نقاشان ( یا منتقدان و نقاشی شناسانی که در واقع دلالان گشاد کیسه و وقیح تالارها هستند) سعی می کنند برای تبرئه خود بگویند که این نقاشی عصر ماست و روح عصر ما در این شیوه ی نقاشی تصویر می شود ، دلیلش فقط و فقط این است که این خانمها و آقایان ، نه معنی روح را می دانند و نه مفهوم عصر را ، و نه از روح عصر هیچ استنباط خداپسندانه یی دارند ، بلکه آدم هایی بی کار و بی مسئولیتند که - به قول آن متل معروف - هی خط می کشند و برای رسم زحمت می کشند ، و وقتی می پرسی چرا خط می کشید و زحمت می کشید جواب شان این است که زحمت می کشیم چون همین جور که می بینید هی داریم خط خط می کشیم.
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
آن ها دهان شان را پر می کنند و باد به گلو می اندازند و از روح عصر حرف می زنند و خودشان را تصویر کننده ی روح عصر به قلم می دهند. در حالی که اگر عالما عامدا دروغ نگفته باشند ، دست کم اشتباه می کنند. می دانید چرا؟ چون اگرهم یک چنین عصری - که تصویر روحش یک چنین رنگ مالی یا اصوات زیر و بم به هم اندازی بی هدف وبی پیامی از کار درآید - وجود داشته باشد ، قطعا عصر ما نیست . چرا که درست به خلاف عقیده ی آن ها ، عصری که ما درآن زنده گی می کنیم حیرت انگیزترین عصر تاریخ بشر تا به امروز است . عصری که توده ی مردم حضور خود را در آن اخطار کرده اند ، و در برابر شقاوت بارترین فاشیسمی که تصورش لرزه بر اندام ها می افکند برپا می خیزند و فریاد می کشند : - نه !
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
در هیچ عصری از اعصار تاریخی ، انسان - این پدیده ی شگفت انگیز حیات - این قدر حرف برای گفتن نداشته است. و تو ، آقای هنرمندی که وقتی ازت درباره ی پرده های نقاشیت سوآل می کنند راست رو به دوربین تلویزیون می ایستی ، میکروفون را دست می گیری و یک مشت اصوات عجیب و غریب بی مفهوم از خود خارج می کنی که یعنی اگر توانستیم از این اصوات بی معنی چیزی دربیاریم از مفهوم والای هنریت هم چیزی دستگیرمان می شود: - دنیای تو آن قدر حقیر و چشمان تو آن قدر بی فروغ است که نمی توانی چشم اندازی گسترده تر از این داشته باشی.
تو رنگ به بوم می مالی و خطوط آشفته بر خطوط آشفته می کشی ، و کسانی هم پیدا می شوند که از سر خود نمایی و به خاطر آن که خود را صاحب فرهنگی نو و درکی بسیار متعالی نشان بدهند رنگ مالی های تو را به خصوص با قیمت های هرچه گزاف تر می خرند تا از طریق بهای گزاف آن قیمتی به فرهنگ نداشته ی خود داده باشند.
در واقع ، تو و ژیگولوتاریای کبیر یکدیگر را رنگ می کنید. یک جور بده بستان. - او با پرداخت قیمت های گزاف به پرده های فاقد ارزش تو ، تو را به نام و نانی می رساند ، تو هم با ایجاد نوعی فرهنگ بی پدر و مادر ، او را از عقده ی بی فرهنگی نجات می دهی و از این راه ارضاش می کنی
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین !
 

♂MAJID

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 مارس 2005
نوشته‌ها
1,239
لایک‌ها
2
سن
36
محل سکونت
HellioN !!!
مرسی از مقالتون بازم ادامه بدید.................
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
خواهش می کنم
فقط یه قسمتش مونده
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
می بینیم که امروزه روز، برای این کالاهای بی مصرف ، برای آن نقاشی و آن تاتر و آن موسیقی ، هرچه بی معنی تر و بی منطق تر و پرت تر باشد پول بیش تری و قیمت سنگین تری پرداخت می شود. مثلا ناگهان هزینه ی ارگاست آقای پیتر بروک به رقم چهار میلیون تومنی سر می زند.
فقط به این دلیل که آن تاتر هیچ نمی گوید : یک مشت عربده و آروغ است ( البته به خاطر رنگ شدن جماعت مشرق زمین ، عربده های آن از نوع ممتاز مشرق زمینیش انتخاب می شود ) . فقط به دلیل که آن موسیقی هیچی نمی گوید : یک مشت دامب و دومب و زرزر است.
و - خانم ها ، آقایان ! - گوش هاتان را باز کنید :
این به اصطلاح هنر ، درست در زمانی هیچی نمی گوید ( و حتا سوال های حیرت شما را به قیواقارقوری و گولی گولی نی بون نی بون جواب می دهد ) که دنیا ، از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب پر از ناله ، پر از صدا و پر از فریاد است !
 

slu

Registered User
تاریخ عضویت
11 فوریه 2006
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
1
به نقل از ashena55 :
بهتر دیدم مقاله ای رو که در همین زمینه هست بذارم...
!

ازرمانتيسم شروع ميكنم
رمانتيسم برخلاف كلاسيسيزم خلق اثارهنري رو نه منوط بر پايه ي زيبايي وكمال طلبي بلكه شرط لازم براي خلق هراثري را تجربهواحساس وبيان وبرداشت آزاد خودنقاش ميداند
علاوه برآن درانتخاب موضوعات نقاشي از موضوعات كلاسيك(معاصران نئوكلاسيك خود)پيروي نكرده..به سراغ موضوعات آزادتري ميرود..اين مرحله نقطه ي عطفي در به تصويردرآمدن ديگر موجودات اين جهان كه تاقبل از آن كشك تشريف داشتن هستش..درنتيجه كلا رسالت وهدف ازتصوير نقاشي يه جورايي تغيير ميكنه
ديگه نقاشي تنها براي آويزون كردن روي ديوار بعضي خونه ها ولذت مادام برگله ازاينكه بابا نقاش پرتره ي اين خانم دست هرچي فتوشاپرو ازپشت بسته نيست
علاوه بر تغييرموضوعات..تكنيك ها وروشهاهم تغييرميكنه..(بعدم كه امپرسيونيسم واينا)نتيجه اين ميشه كه ديگه نقاشي ازانحصار عده اي خاص درمياد وگرايش عموم مردم كه تحصيلات آكادميك ندارن به اين هنرجلب ميشه
حالا بماند كه به هركي يه نقاشي ازاين جور دورانها روبا همين نقاشي انگر نشون بدي همه به زيبايي اين تابلووضوح ودرخشش جذب ميشن
ولي موضوع اينها نيست..موضوع اينه كه تو شعرسهراب روميخوني لذت ميبري شعر مولوي هم ميخوني..فكت ميوفته كه منظورشو چطور تونسته بااين همه زيبايي ونظم مطرح كنه
بعدم عزيزآشنا.. اين ايسم ها هيچ اهميتي ندارن وقتي اهميت پيداميكنن كه يادت باشه همه ي اينا يه زماني براي خودشون يه انقلابي بهم زدن...بعدشم اصلا ايسم چيه..؟
توتوتاريخ ميگي اول اين پادشاه اومد بعد اون بعد اون..حالا تونقاشي(يا هر چيز ديگه)ميبيني اول اينطوري بود بعد اينطوري شد بعد اونطوري
بعدم خيلي از اينابه يك نوع خاص استفاده از تكنيك اشاره دارن...نه اينكه همينطوري يه روز حوصلشون سررفته باشه يه مكتب بوجود بيارن
بعدم نكته ي ديگه اينكه الان تو يه نقاشي بكني ميتونه توهركدوم از اين ايسما جا بگيره..پس اينايي كه تو ميگي مكتب خاص و خطكشي شده نيستن كه اگه يكي فلان كاروبكنه ميشه فلانيسم..اينايه زماني چون اين تغيرات تدريجي اتفاق افتاده هي به تدريج نام فلان يكسم..فلان دويسم..فلان سه يسم گرفته

لطفا سبكاي ديگه رو كه صرفا باتغغير درموضوع..نوع نقاشي ياتكنيك بوجود اومدن با اونايي كه عامل محتوا رو حذف كردن قاطي نكن..حرف از اين نقاشيهاي بيمفهوم كه ميزني تنها يكي ازاين ايسماست
درمورد كاندينسكي و كله هم من باهات موافقم..من يه نقاشي ميذارم همه خودشون قضاوت كنن
ولي به نظرمن تمام اين حساسيتي كه تو يا خيلياي ديگه ازماداريم هم زياد بيخودنيست .اصلا ديگه آدم حالش ازهرچي مدرنه حالش به هم ميخوره
همين شده كه ببخشيدا...ببخشيدا..يارو *****شم ميزنه تورنگ بعدم به بوم
به عنوان نقاشي مدرن ازش ميخرن
قيمتي كه اگه بفهمي كله ي مبارك شروع ميكنه به سوت زدن
attachment.php

پرتره مادام برگله..اثر "انگر " سبك نئوكلاسيسيزم

attachment.php

اثر كله انتزاع

attachment.php

مربع سياه روي بوم اثرمالويچ سبك سوپرماتيسم..انتزاع هندسي

attachment.php

اثركاندينسكي سبك انتزاع
 

فایل های ضمیمه

  • ingres42.JPG
    ingres42.JPG
    95 KB · نمایش ها: 309
  • klee8.jpg
    klee8.jpg
    52.2 KB · نمایش ها: 249
  • malevich-suprematism2.jpg
    malevich-suprematism2.jpg
    27.1 KB · نمایش ها: 227
  • kandinsky10.jpg
    kandinsky10.jpg
    114.1 KB · نمایش ها: 235

slu

Registered User
تاریخ عضویت
11 فوریه 2006
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
1
حالااينم اثر دگا امپرسيونيسم كه نگي همه ي ايسما چرتن
attachment.php

زن وگلهاي داوودي
 

فایل های ضمیمه

  • Woman with Chrysanthemums.jpg
    Woman with Chrysanthemums.jpg
    38.1 KB · نمایش ها: 220

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
از نوشته هات ممنونم.

چند نکته :

لطفا سبكاي ديگه رو كه صرفا باتغغير درموضوع..نوع نقاشي ياتكنيك بوجود اومدن با اونايي كه عامل محتوا رو حذف كردن قاطي نكن..حرف از اين نقاشيهاي بيمفهوم كه ميزني تنها يكي ازاين ايسماست

من هم فقط از نبود محتوا در بعضی ایسم ها گله دارم ، همین.


درمورد كاندينسكي و كله هم من باهات موافقم..من يه نقاشي ميذارم همه خودشون قضاوت كنن

در واقع با شاملو موافقی که مقاله مال اونه ، من از نقاشی چیزی سر در نمی یارم.
با کلمه امپرسیونیسم هم اولین بار در کتاب " تجزیه و تحلیل موسیقی برای جوانان " نوشته لئوناردو برنستاین آشنا شدم. وقتی چند نمونه از کارهای این آهنگساز ها رو گوش دادم ( مثل " دریا " کلود دبوسی ) متوجه شدم که این سبک هم مثل خیلی سبک های بی ارزش دیگه هست ، حالا در نقاشی که میگی نمی دونم
 

slu

Registered User
تاریخ عضویت
11 فوریه 2006
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
1
من از موسيقي چيزي نميدونم
ولي خوشحال ميشمشما كه با موسيقي آشنايي دارين ماروهم آشنا كنين..
خاستگاه اين امپرسيونيسم يا موسيقيي كه ميگين چيه..چه ويژگي داره..چرابعد از گوش كردن نظرتون عوض شد؟
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
قسمتی از کتاب رو براتون می نویسم، اما برای آگاهی بیشتر از جنبه موسیقایی باید به کتاب مراجعه کنید.



فصل هشتم: امپرسیونیسم چیست؟
.......
.......

این اثر دوبوسی درباره دریا چیزی است که نامش را یک قطعه امپرسیونیستی گذاشته اند: به این معنی که هیچ گونه واقعیتی را بیان نمی کند ، این اثر یک توصیف واقعی نیست ، بلکه به جای آن همه اش رنگ و حرکت و تلقین و اشاره و الهام است.
این ایده ای بود که تمامی هنرمندان امپرسیونیست در فکر داشتند، بدون توجه به اینکه شاعر ، نقاش و یا آهنگساز بوده باشند. در ضمن باید خاطرنشان کرد که تقریبا همه آنان فرانسوی بودند. به دلایلی که درباره آن صحبت نخواهیم کرد، این فکر فرانسوی بود که در هنر می توان با تلقین تاثیر عمیق تری ایجاد کرد تا توصیفی واقعگرا.
البته کار واقعی موسیقی اصلا این نیست که چیزی را توصیف کند ، بلکه فقط باید موسیقی باشد، و فقط به وسیله اصوات ، ایجاد هیجان و لذت و الهام کند. .... ولی گاه گاه بعضی از موسیقی ها درباره چیز هایی نوشته شده است ، مثلا درباره طبیعت ، یا درباره داستان ها و عقاید که آن ها را " موسیقی برنامه ای " گویند . موسیقی امپرسیونیستی تقریبا همیشه موسیقی برنامه ای به شمار می رود ، یعنی درباره چیزی مانند منظره یا شعر یا یک تصویر است و ایده امپرسیونیستی توسط نقاشان شروع شد - نقاشان فرانسوی مانند مانه ، مونه ، رنوار و دیگران .
......



تجزیه و تحلیل موسیقی برای جوانان : لئونارد برنستاین
ترجمه ، بازنویسی و توضیح : مصطفی کمال پورتراب
نشر چشمه ، چاپ دوم76
 

slu

Registered User
تاریخ عضویت
11 فوریه 2006
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
1
به نقل از ashena55 :
گویند . موسیقی امپرسیونیستی تقریبا همیشه موسیقی برنامه ای به شمار می رود ، یعنی درباره چیزی مانند منظره یا شعر یا یک تصویر است...

مگه موسيقي يه هنر بصريه كه در توصيف يا درباره ي چيزي باشه...
من اصولا اصلا خوشم نمياد از اونايي كه براي لذت از هر هنري صد تا دليل ميارن..
چه فيلم..كه ميگن اينجاي فيلم معناي 4بعدي داشت به اين معنا به اين معنا به...
چه نقاشي كه اين خط اين يعني اين....(كه از نظر گذشت..
و چه موسيقي...
يه بار يه مقاله خ.ندم..كه بعضي از برنامه هاي كامژيوتري وجود دارن..يه سري كلمه بهشون ميدي ...از فلسفه..از هنر..يا هررچي...يه مقاله بهت تحويل ميدن..خود نويسنده و بهترين عالما هم نفهمن توش چي نوشته...
ولي كلا من هيچي درمورد وسيقي نميدونم.
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
من هم با نظرت موافقم ، موسیقی هم مثل همه هنر های دیگه وظیفه اش تولید زیبایی ست و بس . به قول دکتر شریعتی : " مذهب دری ست و هنر پنجره ای " . اگه هنر نتونه پنجره ای باشه رو به اون باغ ، هیچ ارزشی نداره .
تو ادبیات هم همین طوریه ، خیلی از نوشته هایی که به اسم رمان و داستان و شعر منتشر میشه برای خالقش هم گنگ و بی معنیه چه اعتراف بکنه چه نکنه .

بخش هفتم مقاله رو نگاه کن :

در حالی که اگر عالما عامدا دروغ نگفته باشند ، دست کم اشتباه می کنند.

یه مصاحبه ای با گابریل گارسیا مارکز - نویسنده مشهور رمان صد سال تنهایی - شده بود ، خیلی جالب بود ، گفته بود ( نقل به مضمون ) من نمی دونم چرا منتقد ها از این اراجیف من معانی عجیب و غریب در میارن !
 
بالا