ارتباطی به این تاپیک نداره ولی چون پرسیدی میگم. ضمن عرض پوزش از استارتر
پدر مخش معیوبه
تا حالا چندین بار ضربه ی اقتصادی خوردم از کاراش. اگر مداخله نمیکرد وضعیتیم متفاوت از چیزی بود که الان هست
اولین ضربه مربوط میشه به زمانیکه موقعیت یک وام برام جور شد ولی نمیخواستم بگیرم. چون هم سرم به کار دیگه ای گرم بود، هم برنامه ای براش نداشتم، هم نمیتونستم کار جانبی ئی انجام بدم. پدر گفت این وامو بگیر بده من ماشین بگیرم روش کار کنم سودشم شریکی. گرفتیم. به اسم منِ بدبخت. هی بهش میگفتم چی شد ماشین. پس کِی میخری. چرا نمیخری. یک ماه گذشت. دو ماه. شیش ماه! هشت ماه... دیدم نع. مال این حرفا نیس. آخرشم گفت نمیخوام. ینی هر چی اون موقع بهش میگفتم حقش بود. 13~14 میلیون بدهکار بانک شدم. ماهی 200 و خورده ای قسط میپردازم. تا سال 94. اسمشو گذاشتم قسط حماقت
دومین ضربه وقتی بود که دلار 1000 تومن بود و یه مشتری خوب برای زمینم اومد و پدر نذاشت بفروشم و معامله رو خراب کرد. اگر اون موقع فروخته بودم با وضعیت اقتصادی ئی که اون موقع بود و با فکر و انرژی ئی که داشتم n تا کار میتونستم با پولش انجام بدم و پیشرفت کنم. الان دلار شده 2500 تومن ، ولی زمینمو با همون قیمتی که اون موقع میخواستم بفروشم هم دیگه کسی نمیخره. ینی عملاً ارزشش کمتر از نصف شده
چیزای دیگه هم هست که اهمیت و مقدار ضررش کمتر بوده و حس گفتنشو ندارم.
موجود کژ فکریه خلاصه. خیلی مانعم شده