dr-faust
Registered User
- تاریخ عضویت
- 19 نوامبر 2004
- نوشتهها
- 281
- لایکها
- 8
1- دندونهای چند نفر را تو دهنشون خرد می کردم. 2- به رییسم می گفتم که خیلی پاچه خواره. 3- یک سری حرفهایی بود که باید به یک سری از آدمها میزدم ،چه خوب چه بد. 4- شب هم میرفتم کسی را که دوست داشتم می آوردم تا صبح کنارش میخوابیدم، البته دراز میکشیدم و هر کاری که دلمون میخواست می کردیم به غیر از کار آخر که تموم لذت را میگیره و بعدش هیچی.