برگزیده های پرشین تولز

ایستگاه وحشت پیتی

david_sh

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
335
لایک‌ها
5
به نقل از IcedAngel :
قضیه گلدون من چی شد ؟!؟!
7.gif

بعضي وقتها يه تداخل سيگنال بين جنها و عالم انسانها رخ ميده كه ممكنه اين موارد يكي از اونا باشه (اين رو جدي گفتما)
 

us lover

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 فوریه 2006
نوشته‌ها
191
لایک‌ها
1
محل سکونت
پایتخت فساد دنیا: تهران
به نقل از david_sh :
بعضي وقتها يه تداخل سيگنال بين جنها و عالم انسانها رخ ميده كه ممكنه اين موارد يكي از اونا باشه (اين رو جدي گفتما)
جون من اذیت نکن جدی اعتقاد داری یا ما رو گذاشتی سرکار؟
 

ErfanOnline

فروشنده معتبر
فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
4 نوامبر 2005
نوشته‌ها
4,518
لایک‌ها
1,150
یه سوسک له شده با مشت که پراش بریزه تو غذای ادم دل و روده سفیدش بریزه بیرون بچسبه دیوار صدای خورد شدن عضلاتش!!
241.gif
15.gif
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
41
محل سکونت
Philadelphia
به نقل از david_sh :
بعضي وقتها يه تداخل سيگنال بين جنها و عالم انسانها رخ ميده كه ممكنه اين موارد يكي از اونا باشه (اين رو جدي گفتما)
من باید یه دفعه با تو چت کنم !!!! یه بابایی رو میشناختم یه چیزای اینجوریی میگفت ... اون دوستی که گفتی داری ؟؟؟ :blink:
 

david_sh

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
335
لایک‌ها
5
به نقل از IcedAngel :
من باید یه دفعه با تو چت کنم !!!! یه بابایی رو میشناختم یه چیزای اینجوریی میگفت ... اون دوستی که گفتی داری ؟؟؟ :blink:

آره سه تاشم دارم
 

Red-hat

Registered User
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2006
نوشته‌ها
109
لایک‌ها
0
سن
34
محل سکونت
In Your Browser
خيلي داره جالب ميشه . ولي David جون واقعا سيگنال هست يا چيز ديگه اي ؟
 

david_sh

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
335
لایک‌ها
5
به نقل از black_hat :
خيلي داره جالب ميشه . ولي David جون واقعا سيگنال هست يا چيز ديگه اي ؟

ببين بعضي وقتها يه برخورد بين دنياي ما و دنياي اونها در 1 ثانيه يا كمتر صورت ميگيره مثلاً اگر دقت كرده باشيد بعضي وقتها صدايي مياد كه هيچ دليل علمي اون رو توجيح نميكنه جز اينكه ميگن طرف خيالاتي شده
 

david_sh

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
335
لایک‌ها
5
ببينيد من اولين بار كه خواست روح احضار كنم خيلي سخت بود ولي با اولين جني كه آشنا شدم همون موقع بود حالا ارتباط بين من و اون رو در زير بخونيد :
بعد از ارتباط :
من : آيا شما روح هستيد
جن : خير من جن هستم
من : ميشه بپرسم اسمتون چيه ؟
جن : ( يه اسم عجيب غريب گفت كه يادم نمياد )
من : ميشه شما رو به يه اسم ساده تر و انساني صدا كنم ؟
جن‌ : بله من رو علي صدا كن
من : حالا چرا علي ؟
جن : چون من به حضرت علي (ع) خيلي علاقه دارم .
من : ميشه سن شما رو بپرسم
جن : 7250 سال


ادامه براي بعد ...........
 

us lover

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 فوریه 2006
نوشته‌ها
191
لایک‌ها
1
محل سکونت
پایتخت فساد دنیا: تهران
به نقل از david_sh :
ببينيد من اولين بار كه خواست روح احضار كنم خيلي سخت بود ولي با اولين جني كه آشنا شدم همون موقع بود حالا ارتباط بين من و اون رو در زير بخونيد :
بعد از ارتباط :
من : آيا شما روح هستيد
جن : خير من جن هستم
من : ميشه بپرسم اسمتون چيه ؟
جن : ( يه اسم عجيب غريب گفت كه يادم نمياد )
من : ميشه شما رو به يه اسم ساده تر و انساني صدا كنم ؟
جن‌ : بله من رو علي صدا كن
من : حالا چرا علي ؟
جن : چون من به حضرت علي (ع) خيلي علاقه دارم .
من : ميشه سن شما رو بپرسم
جن : 7250 سال


ادامه براي بعد ...........
100.gif

یعنی جنه فارسی صحبت میکرد؟
 

nevisande

Registered User
تاریخ عضویت
26 فوریه 2005
نوشته‌ها
136
لایک‌ها
1
سن
39
محل سکونت
زیر سایه شما
خدایی اینارو برای ادامه تاپیک نمی گی؟:(
 

david_sh

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
335
لایک‌ها
5
به نقل از nevisande :
خدایی اینارو برای ادامه تاپیک نمی گی؟:(

ادامه تاپيك آخه به چه درد من ميخوره عزيزم من اينا رو براي اطلاع دوستان از ماوراء ميگم هر تاپيكي هم كه توي پي تي زدم يا براي افزايش علم خودم و بچه ها بوده يا براي تفريح اين تاپيك درسته اسمش رو خوب انتخاب نكردم ولي تا اونجايي كه بدونم در همين تاپيك در مورد ماوراء مطلب ميزارم چون ميدونم آشنايي با اونا خيلي براتون مفيد خواهد و براتون چيزهايي دارم كه ممكنه زندگيتون رو 180 درجه تغيير بده.
 

nevisande

Registered User
تاریخ عضویت
26 فوریه 2005
نوشته‌ها
136
لایک‌ها
1
سن
39
محل سکونت
زیر سایه شما
یه شب ساعتای 12 بود توی رخت خوابم بودم،داشتم سقف رو نیگا میکردم و دستام زیر سرم بود و فکر می کردم،که یهو تو خواب و بیداری بودم که یهو چشمامو باز کردم دیدم یه چیز پرنده یه خورده کوچیکتر از گنجشک رفت تو یقم و یکم ووول خورد ،اومدم پاشم اما اصلا نمی تونستم جم بخورم،هر کار می کردم دستم تکون نمی خورد بعد یه دقیقه بالاخره بلند شدم اما هرچی دنبالش گشتم چیزی پیدا نکردم،آخه چیز کوچیکی هم نبود که گم بشه.
 

nevisande

Registered User
تاریخ عضویت
26 فوریه 2005
نوشته‌ها
136
لایک‌ها
1
سن
39
محل سکونت
زیر سایه شما
یه بار هم در حالی که به اپن آشپزخونه تکیه داده بودم و داشتم چایی می خوردم احساس کردم یه چیزی از بقلم رد شد و بادش خورد تو صورتم،بقلم رو نیگا کردم دیدم هنوز گلهای تزیینی اپن داره از بادش حرکت میکنه!
 

david_sh

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2005
نوشته‌ها
335
لایک‌ها
5
ادامه صحبت من وجن :

من : 7250 سال؟
جن : آره تازه من سنم نسبت به بقيه خيلي كمه
من : آيا شما حضرت محمد رو ديدي ؟
جن : آره ديدم ( وقتي اين رو گفت يه جورايي شروع به شيطنت كرد)
من : شما ميتونيد ما انسانها رو اذيت كني؟
جن : نه
من : چرا ؟
جن : چون اجازه نداريم
من : اگه بخوايد اين قانون رو زير پا بزاريد ميتونيد؟
جن : نه ، چون فرشته هاي نگهبان ما رو قبل از اين كار ما رو از بين ميبرند
من : چطوري ؟
جن : با كمان آتش
من : كمان آتش چطوريه ؟
جن : نميدونم
من : حضرت محمد تو رو ديده ؟
جن : آره
من : مگه جن ها رو ميديد ؟
جن : آره و در خيلي چيزها ما رو راهنمايي ميكرد


ادامه دارد..................
 

meli

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2004
نوشته‌ها
1,393
لایک‌ها
23
سن
36
محل سکونت
tehran
اوه من از این چیزا خاطره بدی دارم!
همین چیزا باعث شده خیلی وقتا از نماز خوندن می ترسم!
 
بالا