m/javid
کاربر افتخاری ادبیات
- تاریخ عضویت
- 12 آگوست 2005
- نوشتهها
- 398
- لایکها
- 5
اين شعر به مناسبت انداختن جنين انساني در جوي آب خيابان ولي عصر تهران سروده ام.[/COLOR]
قربانی
هيچكس نيست بپرسد او كيست؟
اين تن مرده ی افتاده به جوي
اين چنين زار، مگر انسان نيست؟
او بود حاصل دامان گناه؟
يا بود هديه ی ناخوانده فقر؟
مادرش انسان است؟
اونشاني ز محبت برده؟
يا كه او نيز خودش قرباني است؟
جبر و اجبار وَرا دور ز انسان كرده؟
پدرش كيست؟ هوسبازِ دغل؟
يا كه درمانده به شام شب خود؟
فقر اين مرد چو حيوان كرده؟
اين جنيني كه به خاك افتاده
يك تن از اشرف مخلوقات است
كه چنين خوار و خفيف
همچو يك توله ی گنديده سگ
يا چو دستمال كثيف
دور گرديده شد از دامن مهر
حال اي رهگذر
اي مرد و زن ايراني
تو به چه مي نگري؟
به فنا گشتن مهر بشري؟
يا به ذبح شرف ايراني؟
اين ذبيح كيست؟نمي داني تو
پدرش كيست؟ چه می دانی تو؟
او يك از خيل هزاران زخمي است
زخمي از جور زمان
زخمي مُردنِ انسانيّت
او بود لكه ی ننگي «جاويد»
بر جبين انسان
چونكه او نيست مگر
مُرده جنين انسان
قربانی
هيچكس نيست بپرسد او كيست؟
اين تن مرده ی افتاده به جوي
اين چنين زار، مگر انسان نيست؟
او بود حاصل دامان گناه؟
يا بود هديه ی ناخوانده فقر؟
مادرش انسان است؟
اونشاني ز محبت برده؟
يا كه او نيز خودش قرباني است؟
جبر و اجبار وَرا دور ز انسان كرده؟
پدرش كيست؟ هوسبازِ دغل؟
يا كه درمانده به شام شب خود؟
فقر اين مرد چو حيوان كرده؟
اين جنيني كه به خاك افتاده
يك تن از اشرف مخلوقات است
كه چنين خوار و خفيف
همچو يك توله ی گنديده سگ
يا چو دستمال كثيف
دور گرديده شد از دامن مهر
حال اي رهگذر
اي مرد و زن ايراني
تو به چه مي نگري؟
به فنا گشتن مهر بشري؟
يا به ذبح شرف ايراني؟
اين ذبيح كيست؟نمي داني تو
پدرش كيست؟ چه می دانی تو؟
او يك از خيل هزاران زخمي است
زخمي از جور زمان
زخمي مُردنِ انسانيّت
او بود لكه ی ننگي «جاويد»
بر جبين انسان
چونكه او نيست مگر
مُرده جنين انسان