40 چراغ یه مطلب درباره روز جهانی چپ دستها چاپ کرده

تو ایران کارگزها به سختی میتونن روز جهانیشونو برگرار کنن تجمع تعداد زیاد هم ممنوعه اونوقت اونجا چه برنامه هایی دارن

از اونجایی که من هم چپ دستم

گفتم اینو چاپ کنم و بعدش برم مجله این هفته رو بخرم

همه چيز درباره چپ دستها
چپ روي زمين
نويسنده : گروه اجتماعي
چند روز پيش، روز جهاني چپ دستها بود. اين مجموعه مطالب براي شناخت بيشتر آنها تهيه شده است. آدمهايي كه كنار ما هستند و شبيه ما، با يك تفاوت كوچك در نيمكرههاي مغز. بفرماييد تو... اينجا مهماني چپ دستهاست
اگر راست دست هستيد و بيني بزرگ داريد و قرار است با يك دوست چپ دست كه اتفاقاً او هم بيني بزرگي دارد روبوسي كنيد، برايتان واقعاً متأسفيم، چون حتماً پيش از آنكه محبت يك بوسه را بر گونه خود حس كنيد، بينيتان به جسم استخواني و سفتي ميخورد كه هوشمندي زيادي نميخواهد تا بفهميد چيست. آن جسم سفت و سخت بيني دوستتان است. با اين حال شما از دوستتان خوش شانستر هستيد، چون تنها در سه درصد از روابطتان ممكن است با چنين مشكلي روبهرو شويد، اين در حالي است كه او در 97 درصد موارد دچار اين مسئله است.
چپ دستها اقليتي هستند كه معمولاً ناديدهشان ميگيريم. درست مثل بسياري از اقليتهاي ديگر كه به خاطر هجوم اكثريتي با يك نوع نگرش خاص، فراموش ميشوند و اهميتشان در نظر گرفته نميشود.
روبوسي يكي از كوچكترين مشكلات چپ دستهاست كه ميشود به راحتي از آن صرفنظر كرد، اما آنها دهها مشكل كاربردي و مهم ديگر دارند كه ما راست دستها به آن توجه نميكنيم. مشكلاتي كه گاه ميتواند بر روند زندگي آنان تأثير بگذارد.
خندهدار است، نه؟ حق هم داريد بخنديد. چون شما هيچ چيز از دنياي چپ دستها نميدانيد.
اهل كدام نيمكرهاي؟
اصلاً چرا بعضي آدمها چپ دست ميشوند؟ آيا اين يك فعاليت اكتسابي است يا از ديگران به ارث ميرسد؟ هنوز هيچ نتيجهگيري دقيقي در اين زمينه در دست نيست، گرچه تحقيقات فراواني صورت گرفته است. اين تحقيقات نشان ميدهد كساني كه مادران چپ دست دارند، بيش از ديگران در معرض چپ دست شدن هستند. با اين حال بايد دانست كه تعداد مادران چپ دست به اندازه پدران چپ دست نيست. چرا كه چپ دستي در جنس مذكر شايعتر است.
مغز به دو نيمكره راست و چپ تقسيم ميشود كه در چندين نقطه به هم اتصال دارند. نقاطي كه محل عبور اطلاعات است. در افراد چپ دست نيمكره راست فعاليت بيشتري دارد و برعكس در راست دستها اين نيمكره چپ است كه فعالتر به نظر ميرسد. هر يك از دو نيمكره قسمت مخالف بدن را كنترل ميكند. نيمكره راست مركز پردازش دريافتهاي بصري و ديداري، فضايي، حس و ادراك تقسيم، موزيك، هنر و قوه نبوغ است، در حاليكه نيمكره سمت چپ مركز پردازش و كنترل زبان، استدلال و برهان و كلام و سخنگويي است.
پس شايد بتوان مثل خيلي از محققين نتيجه گرفت كه چپ دستها داراي قدرت نبوغ بيشتري هستند و در عرصه هنر نيز موفقتر به نظر ميرسند.
(البته خيليها هم معتقدند كه اين شايعات را چپ دستها از خودشان درست كردهاند.)
يك سؤال: به چه كساني چپ دست ميگويند؟
(لطفاً به پاسخ اين سؤال فكر كنيد. اما پيش از آن بد نيست اين ماجرا را بخوانيد.)
سال 1913، استوديويي سينمايي در نيويورك – هنرپيشه نقش اول يكي از فيلمهاي صامت كمدي قهر ميكند و از بازي در ادامه فيلم انصراف ميدهد. كارگردان ميپرسد:
«آيا كسي هست كه بتواند يك نقش كمدي بازي كند؟»
چارلي چاپلين، هنرپيشه نقشهاي دست چندم ابراز آمادگي ميكند. او به اتاق لباس ميرود و كت تنگ و شلوار كوتاهي به تن ميكند و عصايي هم در دست ميگيرد. نقش ولگرد كوچك خلق ميشود و همه را در استوديو به تعجب وا ميدارد. كارگردان از اين شخصيت خوشش ميآيد، اما تنها يك نكته را به نابغه آينده گوشزد ميكند: «همه چي خوبه، فقط عصات رو با دست راستت بگير.» او نميدانست كه چاپلين يك چپ دست است.
اما جواب سؤال:
چپ دستي نشانههاي خاصي دارد. بعضيها تنها نوشتن با دست چپ را نشانه چپ دستي ميدانند، اما معمولاً بلند كردن دست در كلاس، پرتاب كردن توپ، شانه زدن، چكش زدن، آب دادن پاي گياهان، غذا خوردن و مسواك زدن نيز هر يك ميتواند علامت اين باشد كه فرد به يكي از دو گروه راست دست يا چپ دست تعلق دارد. معمولاً چپ دستها دندانهاي سمت راستشان، با خطر پوسيدگي كمتري روبهروست، چرا كه آنها عادت كردهاند سمت راست دهانشان را بهتر مسواك بزنند. اتفاقي كه براي راست دستها به شكلي عكس ميافتد.
زنان چپ دست 70 درصد بيشتر در معرض ابتلا به سرطانها و 20 درصد بيشتر در معرض ابتلا به بيماريهاي دستگاه گردش خون قرار دارند. يك تحقيق ديگر، و اين بار روي كودكان 15-5 سال، نشان ميدهد كه بين چپ دستي و شب ادراري يك رابطه مستقيم وجود دارد. يك تحقيق نصفه نيمه ديگر هم ميگويد كه عمر چپ دستها كمتر از راست دستهاست، چون اكثراً به قلبشان كه در سمت چپ بدن قرار دارد فشار بيشتري وارد ميشود. آنها موقع خوابيدن ترجيح ميدهند به پهلوي چپ بخوابند و خيليها معتقدند كه خوابيدن مدام به پهلوي چپ به سلامت عمومي بدن ضربه ميزند.
با اين حال آنها كه چپ دستاند در قسمتهاي خاصي از مغز نسبت به راست دستها پيشرفتهترند. گفته ميشود چپ دستها خلبانان بهتري هستند يا حتي در رانندگي هم روي آنها بهتر ميشود حساب كرد. يك راننده تاكسي چپ دست در تهران نيز اتفاقاً بر همين موضوع تأكيد دارد:
«شما راست دستها، دست قويتون رو واسه دنده عوض كردن استفاده ميكنين و دست ضعيفتون رو واسه فرمون، ولي ما برعكسيم دست قويمون مال فرمونه كه مهمتره، دست ضعيفمون مال دنده است.»
و شايد همين دليل اين باشد كه چپ دستها معمولاً رانندگان بهتري هستند. از طرفي چنانكه پيشتر هم گفته شد، نيمكره راست و چپ در افراد چپ دست بسيار بهتر و سريعتر از راست دستها كار ميكند. معناي اين ادعا اين است كه چپ دستها در فعاليتهايي چون ورزش و بازيها بسيار سريعترند و واكنشهاي سريع آنها باعث بهتر بودن ميشود، زيرا ميتوانند به راحتي از هر نيمكره مغز خود استفاده كنند تا در فعاليتها شركت كنند و در ضمن هر زمان كه يك سمت مغز آنها از دريافت اطلاعات خسته شد و توانايي آن پايين آمد، نيمكره ديگر به سرعت به كمك ميآيد و جاي آن را ميگيرد. بر همين اساس پيران چپ دست در زمان پيري حال بهتري دارند و از حافظه و عكسالعملهاي بهتري برخوردارند.
درست مثل جناب انيشتين كه مغزش تا روز آخر مثل ساعت كار ميكرد. دانشجويانش ميگفتند كه قادرند ساعتهايشان را بر اساس زمان آمدن استاد تنظيم كنند. در آن موقع انيشتين دهه هشتم عمرش را سپري ميكرد.
چندي پيش از بين پنج ميليون نفر از داوطلبان شركت كننده در كنكور سراسري به مدت پنج سال، 50 هزار نفر به طور اتفاقي مورد بررسي قرار گرفتند.
نتيجه چه بود؟
«ميانگين نمرات به دست آمده در كنكور سراسري در افراد چپ دست از نمرات افراد راست دست بالاتر است. اين بالا بودن به ويژه در رشتههاي مختلف هنر مشهودتر است.
الهي بميري
در فارسي هم مثل اغلب زبانها واژه «چپ» بار معنايي مثبتي را به ذهن نميآورد. مرور اصطلاحات مختلفي كه با واژه چپ ساخته ميشود، اين ادعا را ثابت ميكند. از اصطلاحاتي چون «خواب زن چپه» تا واژههايي مثل «چپول يا چپ چشم». در ديگر زبانها هم اوضاع بهتر نيست.
در زبان انگليسي Left-handed كه چپ دست معنا ميدهد، بيشتر اصطلاحياست كه براي آدمهاي دست و پا چلفتي به كار ميرود. Left-handed-compliment نوعي عبارت تحقيرآميز براي كوچك شمردن فرد مقابل است. و يا Left-handed-diaynosis كه براي نفرين كردن استفاده ميشود. چيزي مثل: «الهي بميري!»
Left-handed-bussines هم به معناي كارهاي غيرقانوني و غيراخلاقي است.
در زبان لاتين چپ را gauche ميگويند كه به معناي شوم و نحس و بديمن است. فرانسويها هم – كه از جمله چپ دستترين مردمان اروپا هستند – براي هر دو واژه «چپ» و «ناشي» يك كلمه را به كار ميبرند. كلمه Sinsiter كه بعضي وقتها به معني آدم ناجور هم هست. آلمانيها هم اصطلاحي دارند براي آدمهاي بيخاصيت كه ترجمهاش ميشود: «كسي كه دو تا دست چپ دارد!» (بيچاره چپ دستهاي آلماني) چينيها هم كلمه «چپ» را براي كساني به كار ميبرند كه نظم درست و حسابي ندارند.
در زبان انگليسي امروزه از واژه Southpaw براي چپ دستها استفاده ميشود. واژهاي برآمده از ورزش بيسبال كه مؤدبانهتر است.
در ژاپن تا همين قرن نوزدهم قانوني بود كه بر اساس آن اگر يك مرد ژاپني به اين نتيجه ميرسيد كه زن چپ دستش در روند زندگي او اختلال ايجاد ميكند، حق داشت او را طلاق دهد. اما به هر حال اوضاع ژاپنيها بهتر از اسكيموهايي بود كه چپ دستها را جادوگر ميدانستند.
در بوديسم و هندوئيسم وقتي پاي مناسك مذهبي به ميان ميآيد، فرد نميتواند از دست چپ خود استفاده كند و در مقابل مقدسات بايد الزاماً دست راستش را بالا ببرد. معالجه چپ دستان هميشه در همه جاي جهان مطرح بوده و كماكان هست. در گذشته زولوييهاي آفريقا سوراخي در زمين ميكندند و آن را از آب جوش پر ميكردند و كودك چپ دست مجبور بود تا دست چپش را در آب جوش فرد ببرد و پس از آن با همان دست روي سوراخ را بپوشاند. اين كار باعث زخم شدن دست كودك ميشد و طبيعي بود كه او تا مدتي نميتوانست از دست خود استفاده كند. آنها ميپنداشتند كه كودك چپ دست به دام اوباشي خواهد افتاد.
چنانكه جلال آلاحمد نويسنده صاحبنام - و البته چپ دست ايراني – ميگويد، در سالهايي دور بسياري از قديميها نوشتن آيات قرآن با دست چپ را مكروه ميدانستند.
جرج ششم پادشاه چپ دست انگليس در دوران وليعهدي با مصيبت بزرگي روبهرو بود. پدرش، جرج پنجم، طناب بزرگي به دست چپ او ميبست و به محض اينكه پسرك بيچاره ميخواست از دست چپ خود استفاده كند، پدر خبردار ميشد و به سرش فرياد ميكشيد. شبيه چنين روشي را پدر نلسون راكفلر، سوپر ميلياردر معروف نيز براي تربيت فرزندش به كار گرفت، اما هيچ كدام از اين دو پدر نتوانستند عادت چپ دستي فرزندان خود را تغيير دهند.
حالا ميخواهيم درباره مشكلات چپ دستها صحبت كنيم، اما پيش از آن گفتوگوي ما را بخوانيد با بهنوش بختياري كه خود چپ دست است.
گيتارزن چپدست
«ديگر همه بينندهها فهميدهاند كه من چپ دست هستم.» اين را بهنوش بختياري ميگويد. اولين مشكل چپ دست بودن زماني براي او به وجود ميآيد كه تصميم ميگيرد تعليم گيتار ببيند: «معلم گيتارم راست دست بود و من چپ دست. آن موقع براي آموزش كلي اذيت شدم و از خير گيتار زدن گذشتم.» هيچ وقت چپ دست بودن براي او در حرفهاش مزاحمت ايجاد نكرده است: «ببينيد مشكل غذا خوردن و كنار راست دستها نشستن كه ديگر به آن عادت كردهام. ميدانم كجا بنشينم بهتر است.» يك خدا بيامرز نثار روح مادربزرگش ميكند و به دوران كودكي ميرود: «بچه كه بودم و كارهايم را با دست چپ انجام ميدادم، مادربزرگم مدام ميگفت: با دست راست بخور، با دست راست بنويس، با دست راست بردار. و وقتي ميپرسيدم چرا؟ ميگفت: بده و من معنياش را نميفهميدم. من يك چپ دست فول هستم و هيچ وقت نتوانستم با دست راست كارهايم را انجام دهم. خدا بيامرز مادربزرگم هم قديمي بود و چپ دست بودن را بد ميدانست.»
چپ دستهاي كنكوري هميشه مصيبت دارند. با اينكه آنها در زمان پر كردن فرم كنكور اعلام ميكنند كه چپ دست هستند، اما معمولاً صندليهايشان تفاوتي با صندليهاي راست دستها ندارد. اين مسئله اگر چه آنها را در مدرسه و كنكور با مشكل مواجه ميكند، اما در نهايت به نفع رفقاي راست دستشان تمام ميشود، چرا كه تقلب كردن از روي دست چپ دستها بسيار راحتتر است!
يكي از مشكلات اصلي چپ دستها استفاده از دوربين عكاسي است. تمام دوربينهاي عكاسي بر اساس استفاده راست دستها ساخته شدهاند. از همين بابت است كه چپ دستها يا سراغ عكاسي حرفهاي نميروند و يا در نهايت عكاسان خيلي خوبي نميشوند. (بد نيست براي اينكه حرف ما را باور كنيد، اين بار سعي كنيد با دست چپ عكاسي كنيد. ديوانه ميشويد!)
چپ دستها وقت غذا خوردن هم مشكل اساسي پيدا ميكنند. مخصوصاً وقتي كنار يك راست دست مينشينند. دست چپ آنها مرتب به دست راست بغل دستيهايشان ميخورد و گرفتاري بار ميآورد!
به وبلاگ يك چپ دست سر بزنيم و ببينيم چه آرزوهايي براي حل اين مشكلات دارد؟
«يكي از آرزوهام اينه كه يه روز محصولات مخصوص چپ دستها بسازم. تا به شما 97 درصد بگم كه ماها چي ميكشيم از دست اين چاقوهاتون، اين قيچيهاتون، اين دنده ماشين، اين دستگيره در و پنجره، اين چپكليك مسخرهتون، اين شمارههاي كمكي كيبورد كه به خودتون حال دادين گذاشتين زير دست راستتون. اون صندليهاي تكيتون كه باعث شده كتفم كج بشه!، اون شمارهگيرهاي قديمي تلفن كه بايد انگشت رو ميكرد توش و ميچرخوندي، اين كنسرو بازكنهاتون، اين ساعتهاي مچي كه نميشه با دست چپ كوكشون كرد. اون قلم درشت من در آورديتون كه كلي هم براي خودتون انحناهاي خاص خطاطي مخصوص راست دستها ساختين توش. اون جيب پيراهن مردونه. اون در يخچال. اون خطكشتون كه شمارههاش ميره زير دست آدم.
برام اين حركت هارموني بهتري داره.
خلاصه كه چيزهايي هست كه يك راست دست هرگز نميفهمد. آن هم حس خوشايندي است كه يك چپ دست دارد. جدي ميگم. ميتوانيد از تك تكشون بپرسيد.»
يك ابتكار ساده
فولاد و سياوش صفاريانپور دو برابر دوقلو هستند. شايد آنها را در حال اجراي برنامه در تلويزيون ديده باشيد. آنها چنان به هم شبيه هستند كه حتي نزديكترين دوستانشان هم در برخورد با آنها بايد تمركز زيادي كنند تا هر كدام را تشخيص دهند. با وجود همه اين شباهتها، يك تفاوت اساسي دارند. يكيشان راست دست است و ديگري چپ دست! اين تنها تفاوتي است كه آنها را به راحتي لو ميدهد.
فولاد ميگويد: «بچه كه بوديم دوست داشتيم كاملاً شبيه هم باشيم و هيچ كس نتواند تفاوتمان را بفهمد. براي همين تصميم گرفتيم دست ديگرمان را هم به كار بگيريم. آنقدر تلاش كرديم تا هم من ياد گرفتم با دست ديگرم بنويسم و هم سياوش.»
بچه معروفهاي چپ
نه، نه... اشتباه نكنيد. بحث اصلاً سياسي نيست. ميخواهيم به تاريخ رجوع كنيم و چپ دستهاي جهان را بشناسيم:
شايد قديميترين چپ دستهاي شناخته شده اسكندر كبير و ابن خلدون بودهاند؛ دو آدمي كه نسبتي ديرينه با تاريخ دارند. ژوليوس سزار و ناپلئون بناپارت هم از معروفترين چپدستهاي جهانند. ژوزفين در يكي از نامههايش به ناپلئون از او به عنوان مرد «چپ دست» زندگي ياد ميكند. پرنس چارلز – وليعهد بيچاره انگلستان كه ظاهراً مادرش خيال مرخص شدن از دنيا را ندارد- هم چپ دست است. اما جالبتر اينكه در طول 39 سال گذشته فقط دو نفر از رئيس جمهورهاي آمريكا (جيمي كارتر و جرج بوش) چپ دست نبودهاند. جرالد فورد، رونالد ريگان، جرج بوش پدر و بيل كلينتون همگي چپ دست بودهاند. گاندي، فيدل كاسترو، چه گوارا و سيمون بوليوار هم در اين فهرست ميگنجند. طرفداران گرامي سينماي هند! با كمال افتخار به اطلاع ميرساند جناب آميتا باچان هم از چپ دستان معروف جهان است. به فهرست سينماييها بايد كساني چون كيم نواك، چارلي چاپلين، مايكل لندون، جان استوارت، بني استيلر، تام كروز، آنجلينا جولي، نيكول كيدمن و دمي مور را هم اضافه كرد. جناب پريس برازنان را هم كه به خاطر داريد. همان هنرپيشه خوش تيپي كه شبيه آقاي خاتمي است. فراموش نكنيد كه چپ دستان موسيقي با همه مشكلاتي كه در نواختن ساز دارند، اما هميشه جزو نوابغ اين عرصه بودهاند:
كورت كوبين، ديويد بوي، جيمي هندريكس، جرج مايكل، پل مككارتي، فرد آستر و احتمالاً چنگيز حبيبيان.
واي... داشت فراموشمان ميشد كه اسم اين افراد را هم اضافه كنيم: لئوناردو داوينچي، ميكل آنژ، اسحق نيوتن، آلبرت انيشتين، رامبراند، پيكاسو، باخ، بتهوون، بيل گيتس و نيچه.
ورزشكاران چپ دست هم كه معرف حضور هستند: ديگو مارادونا، پله، جان مك كنر و بين ايرانيها بدون رعايت تقدم و تأخر و اهميت اين چپ دستها جزو معروفترينها هستند:
جلال آلاحمد، ابوالحسن داوودي، لاله اسكندري، بهنوش بختياري، مرجان محتشم، هانيه توسلي، عليرضا نيكبخت واحدي، مهرزاد معدنچي، ميثم منيعي، محسن خليلي و ...
اميدواريم نگوييد خب، حالا كه چي... هيچ چي! شما اين چند صفحه را خوانديد و كلي به اطلاعاتتان افزوده شد. همين دليل كافي نيست؟
لاله اسكندري؛ مايه عذاب كناردستيها
لاله اسكندري، اين روزها سريال پرمخاطب سالهاي برف و بنفشه را روي آنتن دارد. اما نميدانم آنها كه پاي تلويزيون مينشينند و سريال را تماشا ميكنند، متوجه شدهاند كه هنرپيشه محبوبشان چپ دست است. سراغ او را ميگيريم و از مشكلات يك بازيگر چپ دست ميپرسيم.
«بعضي وقتها زاويهاي را كه كارگردان براي فيلمبرداري در نظر گرفته است به هم ميريزم.» اين را لاله اسكندري ميگويد. او هم از هنرمندان چپ دست است. براي اثبات حرفش مثال ميآورد: «مثلاً در صحنهاي بايد گوشي تلفن را بردارم. كارگردان زاويهاي را كه در نظر ميگيرد، براي يك آدم راست دست است. وقتي با دست چپ اين كار را انجام ميدهم، يا بايد زاويه دوربين عوض شود يا كارگردان از من ميخواهد كه با دست راست گوشي را بردارم و صحنه تكرار ميشود.» لاله اسكندري البته مشكل خاصي با چپ دستي ندارد. او ميگويد: «برايم عادي شده .معمولاً جايي مينشينم كه كنار دستيهايم را اذيت نكنم، اما امان از روزهاي مدرسه.» خاطرات روزهاي مدرسه را مرور ميكند و ميگويد: «هميشه مايه عذاب كناردستيهايم بودم. هيچ وقت هم نتوانستم خطاطي با قلم را خوب ياد بگيرم. چون معلمهايمان همه راست دست بودند و نميتوانستند به من كه قلم درشت را با دست چپ ميگرفتم به درستي آموزش دهند.» او چپ دستي را از پدربزرگش به ارث برده كه زماني طراحي هم ميكرده است. ميگويد: «شنيدهام چپ دستها خوب طراحي ميكنند. من هم هر دويش را از پدربزرگم به ارث بردم؛ هم چپ دست هستم و هم طراحي ميكنم. البته پدربزرگم به خاطر چپ دست بودن در مدرسه و خانه خيلي تنبيه شده بود و آخر سر نوشتن با دست راست را ياد گرفته بود و مابقي كارهايش را با دست چپ انجام ميداد. اما من مشكلي نداشتم. همه پذيرفته بودند كه چپ دست هستم.» موقع خداحافظي با شيطنت ميخندد و ميگويد: «راستي، شنيدهام چپ دستها باهوشتر هستند.»
عليرضا نيكبختواحدي؛ حل ساده مشكل
اين روزها نه دوباره از پرسپوليس به استقلال رفته. نه مدل موهايش مسئولان فدراسيون را عصباني كرده، نه خبري از تنبيه و جريمه است و نه از تشويق و گلزني. عليرضا نيكبخت واحدي مثل چند ماه گذشته به عنوان مهاجم در پرسپوليس توپ ميزند و خبري از حاشيه و جنجال نيست. اما شنيدهايم او به غير از اين كه يك مهاجم چپ پا است، چپ دست هم هست و سراغش را ميگيريم.
بزرگترين مشكلي كه چپ دستي براي او به وجود آورده است، به دوران دبستان بر ميگردد: «آن موقعها، روي يك نيمكت سه نفر مينشستيم. دست چپ من موقع نوشتن مدام به دست راست بغل دستيهايم ميخورد و دستشان را خط ميانداخت. غير از من هم چپ دست ديگري در كلاس نبود كه كنارش بنشينم و مشكل حل شود.» البته اين مشكل او در زمان دبيرستان حل ميشود. «دبيرستان با يك نفر رفيق بودم كه مثل من چپ دست بود. كنار هم مينشستيم و مشكلي برايمان پيش نميآمد.» از كنكور هم ميگويد: «يك دفعه در كنكور شركت كردم. همه چيز خوب بود. توي فرم ثبت نام نوشته بودم چپ دست هستم و جايم مناسب بود.» نيكبخت با چپ دستياش مشكلي ندارد، اما از چپ پا بودنش خيلي راضي است. ميخندد و ميگويد: «خب براي اين كه چپ پاها بهتر فوتبال بازي ميكنند.»
ابوالحسن داوودي؛ هدايت با دست چپ
ابوالحسن داوودي را با مرد باراني، نان، عشق و موتور 1000 ميشناسيم. روزهاي نزديك را اگر بگرديم به ياد فيلم تقاطع ميافتيم. اما بهانه ما براي اين كه سراغ او برويم، هيچ كدام از فيلمها و كارهاي هنرياش نيست. او چپ دست است و به عنوان كارگرداني كه همه چيز را با دست چپ هدايت ميكند، سراغش ميرويم.
«هميشه سر ميز غذا مشكل دارم. كنار دستيهايم اذيت ميشوند و بايد منتهااليه سمت چپ ميز را براي نشستن انتخاب كنم تا ديگران از دستم راحت باشند.» اينها را ابوالحسن داوودي ميگويد. كارگردان چپ دست سينما! البته اين موضوع هيچ وقت در كار مزاحمش نبوده است. «من اصلاً با نيمه چپ بدنم راحتتر هستم. چپ پا هم هستم. هيچ وقت در كار هم مشكلي نداشتهام. فقط با وسايلي كه لزوماً براي راست دستها ساخته شده مثل قيچي، به سختي كار ميكنم.» البته چپ دست بودن براي ابوالحسن داوودي مزيت هم داشته است. «جوانتر كه بودم، تنيس بازي ميكردم. طرف مقابلم چون من چپ دست بودم نميتوانست عكسالعمل مرا حدس بزند و هميشه غافلگير ميشد.» البته ابوالحسن داوودي با اين كه همه كارهايش را با دست چپ انجام ميدهد، اما با دست راست مينويسد. آن هم بر ميگردد به دوران كودكياش. «بچه كه بودم مداد را با دست چپ ميگرفتم. عمويم كه در فاميل آدم مستبدي بود، ميگفت: «خوبيت نداره بچه با دست چپ بنويسه.» پدر و مادرم كاري نداشتند، اما به توصيه عمو دستم را بستند و آن قدر اين كار را انجام دادند كه من عادت كردم با دست راست بنويسم.»
گونتر گراس چپدستها
هر دوي ما چپ دستيم و همديگر را از انجمن چپ دستها ميشناسيم. ميدانيد كه ما چپ دستهاي اين شهر مانند همه كساني كه دردي مشترك آنها را رنج ميدهد، انجمني تأسيس كردهايم و مرتباً همديگر را ملاقات ميكنيم و ميكوشيم دست راست خود را كه متأسفانه در كارها بسيار ناشي است، تمرين بدهيم. مدتي يك راست دست خوشقلب ما را آموزش ميداد. متأسفانه او ديگر نميآيد. آقايان هيئت رئيسه از روشهاي آموزشي او انتقاد ميكردند و معتقد بودند اعضاي انجمن بايد با نيروي خود تغيير عادت بدهند. به اين ترتيب ما با هم و بدون هيچ اجباري، فقط به بازيهاي دسته جمعي ابداعي و انجام كارهايي ميپردازيم كه مهارت را بالا ميبرند مثل: سوزن نخ كردن، آب ريختن و باز و بسته كردن در با دست راست. يكي از اصول اساسي ما اين است: «تا زماني كه دست راست مثل دست چپ نشود، آرام نميگيريم.»
اين جمله هر چقدر هم كه زيبا و دهن پر كن باشد، بيمعناترين حرفهاست. با اين روش، ما هرگز به نتيجه دست نخواهيم يافت. جناح افراطي انجمن ما از مدتها قبل خواسته بود كه اين جمله به طور كامل حذف و به جاي آن نوشته شود: «ما به دست چپمان افتخار ميكنيم و از آن چه با آن متولد شدهايم، شرمگين نيستيم.»
مسلماً اين شعار هم درست نيست و تنها جذابيت آن و نيز بلند طبعيمان به ما اجازه داده چنين حرفهايي را انتخاب كنيم. اريش و من كه هر دو جزو جناح افراطي محسوب ميشويم، به خوبي ميدانيم سرخوردگي تا چه حد در ما ريشه دوانده است. خانه، مدرسه و بعدها خدمت سربازي هم به ما كمك نكرد تا ياد بگيريم اين نقض جزئي را – جزئي در مقايسه با ساير ناهنجاريهاي رايج – با بردباري تحمل كنيم. باعث و باني اين احساس سرخوردگي هم آن طرز كودكانهاي است كه اطرافيان دست آدم را ميگيرند؛ خالهها و عمهها، داييها و عموها، دوستان مادر و همكاران پدر، اينها همان جمع خانوادگي غير قابل تحمل و وحشتناكي هستند كه افق آينده يك كودك را تاريك ميكنند. بايد دستمان را به همه اين افراد ميداديم. آنها ميگفتند: «نه. با آن دست بدقواره نه! با دست واقعيات دست بده، بادست راست!»
چهگوارا؛ چپترين چپ
چه گوارا بيترديد چپترين چپ دست دنياست. عكسهاي او را به ياد بياوريد! مخصوصاً آنهايي كه با ژستي خاص سيگاري را لاي انگشتانش دارد. انگشتان دست چپ.
دو سال پيش وقتي والترسالس ميخواست فيلم The motocycle Diaries يا خاطرات موتورسيكلت سوار را درباره چه گوارا بسازد، به گابريل گارسيا برنائل سفارش داد تا اين نقش را باز ميكند. در اين وسط تنها يك مشكل وجود داشت. پسرك خوش چهره مكزيكي يك راست دست تمام عيار بود. اما سينما جادويي ديگر دارد. گابريل در طول شش ماه توانست مهارتهايي را با دست چپ ياد بگيرد كه او را به چه گوارا نزديكتر ميكرد. او در گفتوگويي با مجله فرانسوي استوديو گفت: «كار سختي بود. بعد از 30 سال بايد دست چپم را به كار ميانداختم. اما همين تمرينها مشكل ديگري از زندگي را به من معرفي كرد. حالا احساس ميكنم دو تا آدم هستم. گاهي با دست راست گاهي با دست چپ.»