گزارشی از کنار گذاشتن قطبی به عنوان سرمربی تیم ملی / قطبی سرمربی 24ساعته تیم ملی
« روزی که تصمیم گرفته شد افشین قطبی سرمربی تیم ملی شود، همه رسانههای دنیا این خبر را اعلام کرده بودند. رسانههای مختلف نوشته بودند که یک آمریکایی – ایرانی سرمربی تیم ملی میشود. در آخرین لحظه یعنی وقت اضافه اعلام شد آقای علی دایی سرمربی تیم ملی ایران است و این برای آن رسانهها زیاد جالب نبود. شب قبلش آقای تاج با من تماس گرفت و تبریک گفت و به من گفت که فردا به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب خواهی شد. روز بازی با مقاومت در شیراز به آقای کاشانی اعلام شد که افشین سرمربی تیم ملی شده و بعد از این بازی باید از بازیکنان خداحافظی کند. در رختکن قبل از شروع بازی خداحافظی کردم. بعد از بازی نیز من و آقای کاشانی یک دور، دور زمین زدیم و از همه هواداران خداحافظی کردیم. بعد از کنفرانس مطبوعاتی همه چیز عوض شد و اعلام کردند آقای دایی سرمربی تیم ملی است. فکر می کنم در ایران بعضی مواقع روابط بهتر از کیفیت، تجربه و دانش است» این متن صحبت های افشین قطبی با شبکه فارسی زبان BBC است که درباره اتفاقات سرمربیگری تیم ملی برایش افتاد. قطبی مدعی است که او انتخاب نهایی بود، همان روزی که مهدی تاج به یکی از دوستان خبرنگارش زنگ زد وبا لهجه اصفهانی گفت:«تمام شد، رفتیم تو شیکمشون(سازمان)، قطبی انتخاب شد» اما 24 بعد همه معادلات تغییر کرد
سفر پرماجرا
هتل پارس شیراز برای خودش زیبایی های خاص خودش را دارد اما مهمتر از همه آنها اینست که برخی اتاق هایش به هم از طرق دری چوبی راه دارد و برای همین صداها خیلی خوب از اتاق بغلی شنیده می شود. بازی پرسپولیس و مقاومت برای افشین قطبی پر از خاطره است که مطمئن باشید تا پایان عمر برایش کهنه نمی شود. اولین اتفاق در حال رفتن به شیراز و در هواپیما افتاد، شیث رضایی به فیلمبردار تیم گفت که از مسخره بازی های او فیلم بگیرد، او میکروفون مهماندار اصلی را گرفت و به مسافرین پرواز تهران – شیراز پیام ویژه ای داد:«ما داریم سقوط می کنیم» صدای جیغ مسافرین خصوصا نیکبخت که حسابی از هواپیما و سفر با آن می ترسد از همه طرف شنیده می شد، شیث خیلی خونسرد سرجایش نشست و یواشکی به نیکبخت چشمک زد و خودش را به خواب زد اما ماموران حراست شوخی سرشان نمی شد، همه دوربین ها را چک کردند اما فیلمبردار با رندی فیلم را خارج کرده بود و انداخت بغل پژمان نوری و جالب اینکه افشین قطبی زود از هواپیما بیرون پرید و به ماموران خبر داد شیث این کار را کرده است:«کار اون بود، نمی فهمم این چه شوخیه مسخره ای بود. تقصیر شیث است» و این آتشی بود بر انبار کاه اختلاف شیث و قطبی!
تلفن تاج به کاشانی
در یکی از نادرترین روزها افشین قطبی و حمید استیلی هم اتاق شدند، هر دو تا حدودی خبر داشتند که به احتمال فراوان افشین سرمربی تیم ملی خواهد شد چون چند روز قبل ترش قطبی با تاج، کاشانی و البته دوست روزنامه نگارش اردشیر لارودی به سازمان رفته بودند و تقریبا فدراسیون انتخابش را کرده بود. از طرفی تاج در مصاحبه با رسانه ها از شاخصه های سرمربی تیم ملی پرده برداشت:«سرمربی تیم ملی باید با سواد باشد، چند زبان بین المللی را بداند، باشخصیت باشد و مردم هم قبولش داشته باشند» و همه اینها نشان می داد که منظور استاد، مطمئنا افشین قطبی است. ساعت حدود 1 بود که تاج برای کاشانی زنگ زد، یکی از افرادی که آنشب در اتاق مدیرعامل حضور داشت ماجرا را اینطور تعریف میکند:«داشتیم با هم حرف میزدیم که ساعت یکونیم شب دیدیم گوشی حاجی زنگ خورد، شماره برای کاشانی آشنا بود چراکه قبل از اینکه روی پیغامگیر برود جواب داد، وقتی گفت سلام آقای تاج، حالتان خوبه، فهمیدم نائبرئییس فدراسیون فوتبال تماس گرفته است» دوست نزدیک کاشانی در مورد مکالمات آن شب میگوید:«تاج زنگ زده بود و به حاجی گفت قطبی بهعنوان سرمربی انتخاب شده است و باید از پرسپولیس برود، بعد کاشانی به تاج گفت برای اینکه من بتوانم به بازیکنان اعلام کنم بهتر است دستنوشتهای بدهید که تاج هم قبول کرده بود. اصلا همهچیز تمام شده بود»
تلفن روی آیفون
نیمساعت بعد، تماس های تاج ادامه پیدا کرد. قطبی روی تخت دراز کشیده بود که شمارهای از تهران بر روی گوشیاش افتاد، گوشی را که جواب داد، متوجه شد مهدی تاج، نایبرئیس فدراسیون فوتبال در آنسوی خط قرار دارد و با لهجه اصفهانی به سرمربی پرسپولیس خبر خوشی میدهد، قطبی هم تلفن را روی آیفون میگذارد تا هماتاقیاش مکالمه را بشنود:«من از شما تشکر میکنم، شما یکی از مربیهای خوب و زحمتکش این مملکت هستید و من به شما بهخاطر انتخابتان بهعنوان سرمربی تیمملی تبریک میگویم» افشین در پوست خودش نمیگنجید اما تاج بهحرفهایش ادامه میدهد:«بههرحال ترکیب کادرفنی هم مشخص است و افشین پیروانی هم کمکمربی اول شما خواهد بود» مکالمه که تمام میشود، حمید اولین نفری است که به او تبریک میگوید و قطبی هم مثل همیشه با همان لحن به استیلی گفت:«حمیدجان! من خیلی به تو زحمت دادم و اگر بدی از من دیدی واقعا منو ببخش» .
جشن و سرور در پرسپولیس
انگار همه راحت شده بودند، هم افشین خوشحال بود و هم استیلی راضی، هم مرزبان جشن گرفته بود و هم بازیکنان راحت شده بودند. حتی مرزبانی که دم به ساعت یکی از حقایق را در رابطه با قطبی می گفت:« اینو اینطور نبینین، جلو دوربین و مردم عادی اینطوری است. نمیدونید چه فحشهایی بلده؟» کمتر حرف می زد البته چندجا جلوی قطبی ژست گرفت و چندتا فحش آبدار نصیبش کرد در حالیکه سرمربی همه آنها را می شنید و وقتی اطرافیان می گفتند یواش تر، او با اعتماد بنفس می گفت:«این ... داره میره، از چی بترسیم؟» مرزبان به همه می گفت:«یکسری تمرینات جدید در آلمان یاد گرفته ام که تا حالا انجام ندادم، من مثل شیرم، شیر حمله می کنه به بازیکن و بازیکن ها تحریک می شوند تا مثل شیر در زمین حاضر باشند» و البته بازیکنان تهییج شدند و بازی را دو بر صفر بردند. استیلی در این میان سیاستمدارانه رفتار میکرد و اصلا بهروی خودش هم نمیآورد و میگفت برایش فرقی ندارد اما با دوستانش بهزبان آذری میگفت:«راحت شدیم، این داره میره و خیالمون جمع میشه» در همان بازی افشین به دلیل بی انضباطی شیث، او را از ترکیب اولیه بیرون گذاشت و رضایی هم در رختکن مسخره بازی در می آورد:«من امروز بازی نمی کنم، من امروز از ترکیب بیرونم، قطبی ... شده منو از تیم بیرون کرد، امروز پرسپولیس بدون شیث میره تو زمین، اما قطبی میره و همه مون راحت می شیم، اون منو بیرون انداخت» و همه می خندیدند. دیگر همه مطمئن شده بودند قطبی از پرسپولیس خواهد رفت، خود افشین هم صبح همان روز به دو دخترش ( که از زن ایرانی اش که مقیم امریکاست آنها را دارد ) در امریکا زنگ زد و به آنها خبر داد که «سرمربی تیم ملی» شده است. بعد از خوشوبش و اتمام مکالمه هم به یکی از دوستان نزدیکش در آمریکا که دستی در عالم رسانه دارد و درواقع هم او بود که از طریق همین خبرگزاری پارس فوتبال و سایت گل باعث شده بود او سرمربی پرسپولیس بشود زنگ زد و این خبر را داد، هرچند او به افشین گفت:«زیاد مطمئن نباش! از این حرفها در ایران زیاد است» اما قطبی سادهتر از این حرفها بود و استدلالش این بود که وقتی نايب رئیس فدراسیون و رئیس با او تماس میگیرند، همهچیز تمام شده است اما انگار او برخورد چند روز قبلتر سازمان با خودش را از یاد برده بود، همان روزی که با کاشانی و یکی از اعضای هیاترئیسه به اتاق مدیران سازمان تربیتبدنی رفت و برخورد سرد آنها را با چشمانش دید.
آقای دایی من اشتباه کردم زوم :حقیقت ماجرا این بود که فدراسیون قصد داشت در برابر سازمان موضع استقلال طلبانه ای داشته باشد و به همین جهت انتخاب قطبی برای این بود که در مقابل گزینه سازمان که قلعه نویی بود ایستاده باشند. تمام هدف فدراسیون تحمیل قطبی به سازمان بود و به همین جهت بود که اعضای فدراسیون وی را به سازمان بردند تا بله را از علی آبادی بگیرند, اما در کمال تعجب علی آبادی حتی وی را به حضور نپذیرفت و وی مجبور شد تا به دیدن کیومرث هاشمی اکتفا کند. در واقع او می پنداشت که قول یک نفر مانند تاج (حتی اگر قطعی هم بوده باشد) برای رسیدن وی به پست سرمربیگری کافیست , غافل از اینکه پس از خروج وی از جلسه با هاشمی , وی خطاب به اعضای فدراسیون می گوید که از این نمایشها سر در نمی آورد و گزینه آنها همچنان قلعه نویی است... و اینجا بود که در این سردرگمی حاصل از کشته شدن زمان نام دایی از دهان کفاشیان و با تایید سازمان بیرون می آید و طرفین برای کنده شدن قال قضیه به انتخاب وی رضایت می دهند. آری! در حقیقت برای انتحاب دایی نه فیفا و بلاتر و نه بن همام و ای اف سی و نه اصلاح طلبان و نه اصولگراها لابی نکردند و تنها این بی نظمی فوتبال ایران بود که از فرط طولانی شدن پروسه انتخاب سرمربی تیم ملی همه به انتخاب دایی رضایت دادند و دایی نیز با وجود اینکه تنها چند روز قبل در مصاحبه ای عنوان کرده بود که با وجود عضویتش در کمیته فنی فیفا و نامزدی اش به عنوان نیابت رییسی فیفا در کمیته جوانان فیفا این عین دیوانگی است که به دنبال پست خطیری همانند سر مربیگری تیم ملی در این برهه حساس برود و این عنوان برایش هنوز زود است , اما از آنجا که او همیشه دنبال ریسک و رسیدن به پله های بالاتر است باز هم دست به کاری عجیب زد و پست سرمربیگری تیم ملی را قبول کرد.
قطبی بعد از برد پرسپولیس مثل جنگجویان فاتح، پرچم ایران را در دست گرفت و با آن دور افتخار زد غافل از آنکه اتفاق دیگری در رختکن افتاده است. بعد از بازی، بازیکنان اولین کاری که قبل از تعویض لباسهایشان میکنند، بهسراغ تلفنهای همراه خاموششان میروند. نیکبخت زودتر از دیگران موبایلش روشن میشود و با شگفتی فریاد میزند:«اوه! سرمربی تیمملی علی دایی شده است!» همه میخندند و فکر میکنند نیکبخت شوخی میکند و او را دست می اندازند اما علی روی حرفش میایستد، در حالی که افشین و کاشانی دور افتخار میزنند، از آن طرف قیافه مرزبان و استیلی درهم میرود. بعد از مدتی چند بازیکن دیگر هم این موضوع را تایید میکنند و میگویند که به آنها هم SMS زدهاند. شیرینکاری شیث گل میکند و گوشیاش را درمیآورد و بهشوخی شماره دایی را میگیرد و میگوید:«آقای دایی! من اشتباه کردم، من دیگر پیراهنتان را نمیکشم، من دوستتان دارم و حاضرم برایتان هرکاری بکنم. توروخدا منو به تیمملی دعوت کنید، من پشیمانم» و همه میخندند. چند دقیقه بعد پسر حبیب کاشانی به پدر زنگ می زند و این خبر را می دهد، همه چیز تمام شده است، قطبی دیگر سرمربی تیم ملی نیست.
دایی را من انتخاب کردم
برای اطلاع از صحتوسقم موضوع باید با رئیس فدراسیون فوتبال همکلام شویم، علی کفاشیان اهل دروغگویی نیست و برای همین بیشتر مسائل را بازگو میکند. رئیس با آنکه چندان رغبتی ندارد تا موضوع نبشقبر شود اما به ابهامات پاسخ میدهد:«آقای تاج با همه حرف زده بود و به همه زنگ میزد. او با افشین قطبی مذاکره کرد، با دوسهتا مربی دیگر هم حرف زد ولی بهکسی قول قطعی نداده بودیم.» رئیس برای اولین بار ماجرا را اینگونه تعریف می کند:«همه این اتفاقات افتاده بود اما من آخرش قطبی را وتو کردم چون حق وتو داشتم» او توضیح میدهد:«اصلا قطبی قطعی نشده بود، ما بین او و قلعهنویی و یکنفر دیگر در حال سبکوسنگین کردن بودیم که در مواردی اختلاف سلیقه داشتیم که در این بین یکدفعه بحث دایی مطرح شد و من هم زودتر اعلام کردم تا قال قضیه را بکنم و کارش تمام شود چون از این وضعیت خسته شده بودیم».
قطبی دیگر خاطره شد/ قطبی تنهاست
افشین باورش نمیشود، او سرمربی تیمملی بود اما حالا همه رسانهها خبر سرمربیگری علی دایی را برای تیمملی مخابره میکنند. همه در فرودگاه نشستهاند اما قطبی گوشه دنجی را برای خودش انتخاب کرد و نشست، کسی هم جرات نداشت نزدیکش شود. حتی برخورد بسیار سردی با عمهاش که بعد از سالها دیده بودش کرد. مرزبان زیرلب میگفت:«باز هم این ... ماند، اینجا دیگه نمیشه زندگی کرد و من از ایران میروم. نمیتوانم با این ... در پرسپولیس بمانم» عصبانیت از سر و صورت همه میبارید، در حالی که هم قطبی از جدا شدنش از پرسپولیس راضی بود و هم مجموعه باشگاه از این جدایی، اما ناگهان همهچیز بههم ریخت و طرفین باید تا پایان آن فصل همدیگر را تحمل میکردند. روزهایی که البته با قهرمانی پرسپولیس به اتمام رسید اما قطبی هیچگاه خاطره نرسیدنش به تیمملی را فراموش نکرد. همان ماجرایی که یکی از اعضای بلندپایه سازمان تربیتبدنی در گفتوگو با دوستان خبرنگارش گفت:«کاری کردیم که حتی خودمان هم نفهمیدیم که چه کار کردیم» و البته لبخندی بر گوشه لبش نقش بست. دیگر باید افشین قطبی را برای بحث تیمملی به گنجینه ذهنهایمان بسپاریم، او در فوتبال ایران ظهور کرد و خیلی زود هم ستارهاش خاموش شد. فوتبال به مسیر خودش ادامه میدهد و فقط بیرون کشیدن خاطرهها از آرشیو ذهنمان میتواند احساسی متفاوت به همه ما میدهد. علی دایی سرمربی تیمملی است و راه سختی برای رساندن تیمش به جامجهانی دارد و از سوی دیگر قطبی دوران تعطیلاتش را در امارات میگذراند. فوتبال همین است.
زوم :
حقیقت ماجرا این بود که فدراسیون قصد داشت در برابر سازمان موضع استقلال طلبانه ای داشته باشد و به همین جهت انتخاب قطبی برای این بود که در مقابل گزینه سازمان که قلعه نویی بود ایستاده باشند. تمام هدف فدراسیون تحمیل قطبی به سازمان بود و به همین جهت بود که اعضای فدراسیون وی را به سازمان بردند تا بله را از علی آبادی بگیرند, اما در کمال تعجب علی آبادی حتی وی را به حضور نپذیرفت و وی مجبور شد تا به دیدن کیومرث هاشمی اکتفا کند. در واقع او می پنداشت که قول یک نفر مانند تاج (حتی اگر قطعی هم بوده باشد) برای رسیدن وی به پست سرمربیگری کافیست , غافل از اینکه پس از خروج وی از جلسه با هاشمی , وی خطاب به اعضای فدراسیون می گوید که از این نمایشها سر در نمی آورد و گزینه آنها همچنان قلعه نویی است... و اینجا بود که در این سردرگمی حاصل از کشته شدن زمان نام دایی از دهان کفاشیان و با تایید سازمان بیرون می آید و طرفین برای کنده شدن قال قضیه به انتخاب وی رضایت می دهند. آری! در حقیقت برای انتحاب دایی نه فیفا و بلاتر و نه بن همام و ای اف سی و نه اصلاح طلبان و نه اصولگراها لابی نکردند و تنها این بی نظمی فوتبال ایران بود که از فرط طولانی شدن پروسه انتخاب سرمربی تیم ملی همه به انتخاب دایی رضایت دادند و دایی نیز با وجود اینکه تنها چند روز قبل در مصاحبه ای عنوان کرده بود که با وجود عضویتش در کمیته فنی فیفا و نامزدی اش به عنوان نیابت رییسی فیفا در کمیته جوانان فیفا این عین دیوانگی است که به دنبال پست خطیری همانند سر مربیگری تیم ملی در این برهه حساس برود و این عنوان برایش هنوز زود است , اما از آنجا که او همیشه دنبال ریسک و رسیدن به پله های بالاتر است باز هم دست به کاری عجیب زد و پست سرمربیگری تیم ملی را قبول کرد.