mon0877
Registered User
- تاریخ عضویت
- 9 می 2014
- نوشتهها
- 316
- لایکها
- 29
کسپر جکسون، یکی از اعضای نجات در بازی ایزومتریک جدید Distrust، دوران سختی را می گذراند. او گرسنگی می کشد، خواب آلود است. هلیکوپترش سقوط کرده. همراه با این تک نجات یافته ، در یک پایگاه تحقیقاتی وسط ناکجا آباد در آنتاکراتیا در حال فرار از بیگانگانی که دانشمندان محلی را نابوده کرده اند گیر افتاده است، و در آخر دیوانگی به سراغش می آید." چرا صبحی زیبا را به من وعده دادی و مرا وادار کردی بدون عبایم سفر کنم"کسپر بر اشیایی که در آنجا رها شده بودند فریاد میزد.
بسیاری از مردم به فکر بازخوانی مصرع مشخصی از غزل شماره 34 شکسپیر نمی افتند. اما این چیزی است که Distrust در مورد آن ساخته شده است و آن را در کنار خشونت طغیان بار و شنیدن صداهایی به عنوان یکی از شرایطی که کسپر و اعضای گروهش را در بر گرفته قرار می دهد. هدف شما در Distrust این است که همه این شرایط را درحالیکه دارید سیری، مقاومت و گرمای بدنتان را در شش منطقه انتخاب شده حفظ می کنید تحت کنترل نگه دارید و همه این کار ها را باید هنگام کاوش در قفسه ها، جعبه ها و توده های زباله برای پیدا کردن سر نخ و تجهیزات انجام دهید. به محض به خواب رفتن سسر و کله ی بیگانگان پیدا خواهد شد. و اگر شکست بخورید و اجازه دهید شما را بگیرند؟ اگر گرسنگی بکشید، از سرما یخ بزنید یا دیوانه شوید؟ باختید. و بیگانگان پیروز می شوند. این تصادفی بودن باعث می شود بازی به حد دیوانه واری سخت باشد، حتی در دو حالت ساده تر بازی. اما همچنین هنگامی که با ریتم بازی خو گرفتید برایتان سرگرم کننده می شود.
بزرگ ترین ترس ها در این جا آن هایی هستند که از یک تلاش ساده برای بقا به چیز دیگری تغییر می کند. حتی بدون بیگانگان ، نوار وضعیت گرسنگی، گرمای بدن و مقاومت با گذشت هر لحظه کمتر و کمتر می شود و شما را وادار می کند تا چند کار را با هم و بر اساس اولویت انجام دهید. باختن می تواند به سادگی یخ زدن تا سر حد مرگ باشد، مخصوصا وقتی که بدون پیدا کردن کتی عایق دار به مدت طولانی بیرون بمانید و یا سوخت کوره ی ساختمان به اتمام برسد. اگر یکی از بسیار جملاتی که در بازی Distrust مثل ای جمله که می گویید " اگر جرات داری یکم از اون کپک روی لیوان رو نادیده بگیر " حتی غذاهای به ظاهر "سالم" هم می توانند شما را مسموم کنند . یا بدتر از آن، زمانی که اعضای گروه با بی احتیاطی خودشان را زخمیی می کند ، برای درست کردن بی احتیاطیشان به بانداژ خاصی نیاز است.
Distrust با وادار کرردن شما به مدیریت فاکتورهایی مثل دیوانگی که در بالا به آن اشاره شد ، به همراه استراتژی برای کشتن نابهنجاریها با فریب دادن آن ها در ساختمان گرم (در حالیکه همزمان سوخت با ارزش شما را می مکند) این جازات ها را دشوار می کند. دیوانگی و خود شرایط گاهی نیاز به توجه زیادی دارند، محخصوصا نزدیک بینی که جلو ی شما را از هدایت کردن گروه به سمت دیگر نقشه می گیرد. این را با دوربین میانی مزاحم ترکیب کنید که وقتی کلیدهای مربوطه را فشار ممی دهید و قهرمان ما را در مرکز قرار نمی دهد و وقتی که می توانید برای هدایت اعضای گروه صرف کنید را از دست می دهید.
اما اگر همه چیز طبق نقشه پیش رود و در یک گوشه ی غیر قابل فرار گیر نکنید، شما به شش ساعت بازی سخت فکر می کنید. ممکن است این زمان کم به نظر برسد، اما احتمالات در تتصادفی سازیDistrust باعث می شود تا زمان زیادی برای رسیدن به آخر بازی صرف کنید و حتی بعد از شش ساعت احساس خواهید کرد که انگار با آتش از آزمایشی جان سالم به در برده اید. در این دنیای سرد پیروزی حس گرمی است. همانطور که کسپر با این جمله از شکسپیر به ما می گوید چالش ها گذر کردن از خط پایان را احساس فوق العاده ترین پاداش را می دهد، "هر چه پیروزی ساده به دست آید ، جایزه اش بی ارزش تر است".