برگزیده های پرشین تولز

تأسيس يك شركت، لطفا بخونيد و نظرتون رو بفرماييد

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
سلام به همه دوستان
من علي هستم، 27ساله، متأهل، ليسانس الكترونيك(از دانشگاه تهران‌جنوب) و كارمند يكي از شركتهاي مادرتخصصي وزارت نيرو. با زبانهاي ASP classic و PHP و برنامه‌هايFlash و PhotoShop و خلاصه طراحي وب تا حدودي آشنام و كارم هم تو اين شركت همينه. در ابتدا خواهش ميكنم به اينكه نكته كه من كاربر (خيلي) غيرفعال اين فاروم هستم(در واقع افتضاح غيرفعالم!) توجه نكنيد، فكر ميكنم به وضعيت تأهل و مشكلات شغلي من حق بديد كه زياد وقت چرخيدن تو فاروم رو نداشته باشم. به هر حال خواهش ميكنم به پست من مثل يه دوست نگاه كنيد (در واقع به من افتخار بديد و من رو دوست خودتون حساب كنيد).
دروغ چرا؟راستش بايد اعتراف كنم كه جديداً بعد از ديدن فيلم "راز" كه از شبكه 4 پخش شد، يه مقدار از حالت انفعال دراومدم و تصميم گرفتم يه كم بيشتر به تفكرات صورت واقعيت بدم و حداقل اونها رو به بوته نقد و آزمايش بسپرم.
حالا جريان چيه؟:
ببينيد من هميشه تو ذهنم يه شركت بزرگ رو تصور ميكردم كه در زمينه فعاليت خودش يكي از معتبرترينها باشه و خودم رو يكي از اعضاي هيأت مديره(راستش رو بخواين مديرعامل:blush:) تصور ميكردم، حالا تصميم گرفتم اين آرزو رو عملي كنم يعني الان استارتش رو بزنم كه تا 4-5 سال آينده حداقل تا حدود زيادي به اين هدفم رسيده باشم.
خوب تا اينجاش كه روضه بود از اينجا به بعدش هم روضه‌ است:lol:، شوخي كردم الان ايده‌ام رو مطرح ميكنم و شما هم بايد لطف كنيد از اينجا به بعدش نظر بديد!
براي تحقق اين ايده به دو مقوله‌ي اصلي يعني پول و تخصص احتياج دارم(در واقع بايد بگم داريم، حالا عجله نكنيد!). چيزي كه همين يكي دو روز پيش به ذهنم زد در واقع شراكت با افراد متخصص و پولدار بود(چي؟ خيلي روم زياده! بابا يكم صبر كنيد اِ) ببينيد شما حتما القاب برنامه‌نويسهاي خونگي يا متخصصين غير رسمي يا القاب مشابه اينا به گوشتون خورده! من فكر ميكنم 70 - 80 درصد اونايي كه اين پست رو ميخونن مثل خود من، خودشون به خودشون اين لقبها رو ميدن كه البته اصلا هم بد نيست و خيلي هم باعث غرور و افتخارِه. براي اينكه درصدي از دوستان ممكنه در وهله اول از القاب بالا برداشت متفاوتي در مقابل برداشت من داشته باشن مختصرا توضيح ميدم منظور من اون دسته از دوستانيه كه به صورت غيررسمي مشغول برنامه‌نو‌يسي يا طراحي شبكه و خلاصه كار در زمينه‌ي IT يا كامپيوتر هستند، حالا ممكنه مثل من يه كار كارمندي هم تو يه شركتي داشته باشن يا خير، به هر صورت فرقي نميكنه،امثال ما حتي با داشتن يه وب‌سايت شخصي هم -به عقيده من- برنامه‌نويس غير رسمي يا خونگي يا... محسوب ميشن.
خوب حالا اشكال اين قضيه چيه؟
هيچي!
در واقع اشكال نداره هيچ، همونطور هم كه گفتم خيلي هم خوبه ولي عالي نيست!
سؤال من اينه كه چرا نبايد عالي باشه؟ چرا هر كدوم از ما در واقع تلاشمون در جهات مختلفه؟ چرا تلاشهامون رو با يه سازماندهي و با استفاده از خرد جمعي و سرمايه‌ي جمعي(لطفا فعلا گمان به كلاهبرداري از من نبريد، حداقل تا پايان متن، تو رو خدا!!:( ) همجهت و هم راستا نكنيم و در نهايت موفقيت بيشتري رو نصيب خودمون نكنيم.
من سعي كردم دليل اين ناهماهنگي‌ها رو پيدا كنم كه به ترتيب دلايل مورد نظر خودم رو عنوان ميكنم و شما هم لطف كنيد و بهش اضافه كنيد:
- مهمترين دليلش عدم اطمينان به شراكته. در واقع طبق مثل معروف به چشمت هم اطمينان نكن! چه برسه به شراكت با چندتا غريبه!!
در واقع شما تا حدودي حق داريد كه اين فكر رو بكنيد، چون حتما مثل من مواردي رو شنيديد كه كلاهبرداريهاي عجيب و غريب اتفاق افتاده و متأسفانه دادخواهي شاكي هم به دليل اطاله‌ي دادرسي به جاي خوبي نرسيده يا شاكي بعضا دادرسي رو نيمه‌كاره رها كرده...
ولي در پاسخ مي‌خوام فقط يه جمله بگم، واقعا تا حالا شده كه كسي بياد به شما در ارتباط با موفقيت يه شراكت چيزي بگه؟تقريبا مطمئنم كه نگفته چون ما ايرانيها متأسفانه بسيار بدبين هستيم و اهل منفي نگري و گاهي هم منفي‌بافي! در صورتيكه وقتي شما مثلا تو نمايشگاه الكامپ راه مي‌ريد به تناوب شركتهاي معظم رو ميبينيد كه خدا رو شكر، دارن فعاليت ميكنن و همشون براي موفقيت شركتشون، ما و شما رو به عنوان كارشناس مورد استفاده قرار ميدن. منظورم سوءاستفاده نيست، چرا كه اونها با شغلي كه ايجاد كردن براي خود ما هم توليد درآمد ميكنن، ولي!
ناخودآگاه دارن از اين ديدگاه بدبينانه‌ي ما و امثال ما بهره‌ مي‌برن!
-دليل دوم اينكه ما سراغ شراكت نميريم اينه كه به درآمد محدود خدمون قانعيم.
در اين مورد من روي صحبتم با اونهايي كه درآمد فعليشون قانعشون نميكنه، حالا الان چقدر درآمد دارن و چه درآمدي انتظار دارن چندان فرقي نميكنه ولي افق نظر خود من يه شركت با گردش مالي بالاي 500 ميليون در ساله!
-دليل بعديش اينه كه تو مملكت ما رابطه سوار ضابطه شده پايين هم نمياد و همين باعث ميشه بعضيا فكر كنن كه چون فلان فاميل يا آشنا رو تو فلان اداره دارن پس براشون كافيه و بيرون از محدوده‌ي شخصيشون هم كاري نميتونن از پيش ببرن.
من به اين دوستان بايد عرض كنم كه در ايران شايد 40% پروژه‌ها كاملارابطه‌اي بسته ميشه ولي 60%شون يا كاملا ضابطه‌ايه يا كيفيت انجام پروژه بيشتر از رابطه اهميت داره. مهمتر از اينها اينه كه وقتي شما عضو رسمي يه شركت با 10 نفر عضو هيأت مديره و مثلا 20 تا سهامدار هستيد خوب تمام روابط اونها براي شما هم رابطه به حساب ميان ضمن اينكه به دليل تيم تخصصي تكميل و طبعا رزومه‌ي تكميلتر شما از عهده انجام فرمايشات تمام روابط ممكنه برمي‌آين و البته تو پروژه‌هاي ضابطه‌مند هم حرفي براي گفتن داريد. ما فقط نياز به سازماندهي داريم!
-دليل بعدي اينه كه بعضي دوستان فكر ميكنن كه اگه با چند نفر شريك بشن سودي كه نصيب خودشون ميشه در كل كمتر ميشه.
اين هم به راحتي توجيه داره و خلاصه‌ي توجيهشم اينه كه شما اولا با تعداد نفرات بيشتر پروژه‌ها‌ي بيشتري هم ميگيريد، دوما از پروژه‌اي كه خودتون مياريد سهم بيشتري ميتونيد بگيريد، سوما در صورتيكه يه سيستم درست شركتداري و بازاريابي و خدمات پس از فروش داشته باشيد كه حتما اين سيستم رو خواهيد داشت هر يك پروژه براي شما مبناي گرفتن حداقل دو پروژه‌ي ديگه (در طول حيات شركت) خواهد شد، چهارماً وقتي شما يه شركت رسمي با رزومه خوب داريد يه‌هو به جاي پروژه‌هاي چند صد هزار توماني يا فوقش چند ميليوني كارهاي چند ده ميليوني يا چند صد ميليوني ميتونيد بگيريد.
- دليل بعدي اينه كه بعضيا از تعدد آراء كه ممكنه توي يه شركت به وجود بياد ميترسن و اين تعدد آرا رو در خلاف جهت موفقيت تك تك اعضا ميدونن.
حقيقتش اينه كه بايد فرهنگ شركت نشيني(بر وزن آپارتمان نشيني!) يه كم جا بيافته و من فكر ميكنم تو دوران جووني راحتتر هم جا خواهد افتاد. ببينيد افراد بايد جنبه پذيرش نظر مخالف و عمل به اون نظر رو داشته باشن(يا به هر صورت جنبه‌ش رو پيدا بكنن).
من ديگه چيز ديگه‌اي به ذهنم نمي‌رسه شما اگه دليل ديگه‌اي به ذهنتون ميرسه بيان كنيد چون ريشه‌يابي مشكلات به حل سريعتر و بادوامتر اونها كمك ميكنه و انشاالله پايه موفقيته!

حالا اين همه باز روضه خوندم مي‌خواستم بگم كه فكر من اينه:
عملا من به اين نتيجه رسيدم كه اگه ما (اين ما هر كساني يا هر چند نفر ميتونن باشن!) يك شركت سهامي خاص با سرمايه‌ي حداقل 30 ميليون تومن منقسم به سهمهاي 100هزار توماني يا بيشتر! (مثلا شما با 5ميليون سرمايه 50 سهم خريداري ميكنيد) به ثبت برسونيم، اولا يه كار كاملا قانوني و مستند كرديم و تمام راههاي سوءاستفاده رو بستيم، دوما سرمايه‌ي راه‌اندازي يك شركت رو فراهم كرديم، سوما چون شركا هركدوم يه تخصصي برا خودشون دارن يه تيم فني خوب با رزومه خوب هم داريم كه از عهده تقريبا هر كاري بر مي‌آيم.
خوب حالا وقتشه كه يه چارت سازماني ترسيم كنيم، هيأت مديره رو مشخص كنيم، به صورت كاملا اصولي كارها رو تقسيم كنيم، شرح وظايف افراد رو تنظيم كنيم، مسؤليتها رو تفويض كنيم، محل شركت رو اجاره كنيم، افراد مورد نيازمون رو استخدام كنيم، استراتژي نوع فعاليت-مديريت-پرسنل-بازاريابي-فروش و خدمات پس از فروش رو تدوين و تصويب كنيم، جلسات منظم برگزار كنيم و خلاصه مثل يه شركت واقعي كارها رو پيش ببريم.
مطمئننا اين شركت تا رو قلتك بيافته و افراد پاي ثابت يا به عبارتي مرد ميدونش مشخص بشن يه مدتي طول خواهد كشيد ولي الان شروع كنيم بهتر از فرداست! ضمن اينكه هر كدوم از شركا حتما امكاناتي دارن كه ميتونن در جهت اهداف شركت اون امكانات رو به اشتراك بزارن!

دوستان! من مطمئنم كه ايده‌ي من نواقصي داره! اما ازتون خواهش ميكنم با تكيه بر نواقصش كل طرح رو روياپردازانه تلقي نكنيد!! چون هسته‌ي هر موفقيتي يك ايده روياپردازانه بوده(البته به انظمام چاشني همت!)
من معتقدم كه انسان به هر چي فكر ميكنه ميتونه دست پيدا كنه.

در پايان خيلي عذر مي‌خوام كه وقتتون رو گرفتم!
منتظر اظهار نظر شما هستم.
به اميد ديدار
علي​
 

dedboy

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
654
لایک‌ها
102
محل سکونت
TEHROON !
پیشنهاد بسیار خوبیه . و مشکلاتی را هم که گفتی واقعا وجود دارند و بنظر من شما ساده تر از چیزی که هست به اونها نگاه کردی . از جمله همین شراکت و عدم وجود فرهنگ شراکت در جامعه ما تا جاییکه بعضی ها میگن اگر شریک خوب بود ... و مهمتر از اون نبود فضای مناسب برای سرمایه گذاری در کشور است در حالی که شرکتهای بزرگ با مدیرانی که روابط خوبی با حاکمیت دارند دچار مشکلات عدیده ای هستند . شکل گیری یک شرکت نو پا آنهم بدون روابط آنهم تولیدی ( اگر قصد واردات از چین را داشتیم اینقدر نا امید نبودم ) بسیار بسیار مشکل است .
نکته دیگر اینکه یک شرکت با جمع کردن توانمندیها و حداقل کردن هزینه ها نمیتواند به وجود خود ادامه دهد . چون شبیه شرکتی که شما قصد ایجاد آنرا دارید قبلا ایجاد شده با این تفاوت که آنها تجربه و رزومه دارند . برای دوام آوردن باید ایده داشت . تخصص و تلاش کافی نیست .
من شخصا حاضرم در اینکار با شما و دیگرانی که تمایل دارند همراه شوم . من هیچ تخصصی در آی تی و یا برنامه نویسی و دیگر رشته های کامپیوتر ندارم و در رشته مدیریت بازرگانی تحصیل میکنم و بنظرم شرکت به فردی که با مسائل مالی و بازرگانی آشنایی داشته باشد نیاز دارد .
منتظر نظر شما و دیگر دوستان هستم .
 

dedboy

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
654
لایک‌ها
102
محل سکونت
TEHROON !
چرا يک کسب و کار با خطر شکست مواجه است؟

موفقيت در کسب و کار هيچگاه بصورت خودبخودي ويا بر اساس شانس نيست و همانطور که گفته شد اين موفقيت اصولا به سازمان دهي و بصيرت فرد راه انداز کسب و کار بستگي دارد و تضميني براي آن وجود ندارد.
شروع يک کسب و کار هميشه ريسک پذير است و شانس موفقيت اندک مي باشد. بنابر گزارش اداره کسب و کارهاي کوچک در آمريکا (SBA) بيش از 50% کسب و کارهاي کوچک در سالهاي اول با شکست مواجه شده و 90% آنها در 5 سال اول از بين ميروند.

Michael Ames در کتاب خود به نام "کنترل کسب و کار کوچک" دلايل زير را براي شکست اين نوع کسب و کارها بيان کرده است:

1. عدم وجود تجربه

2. نداشتن سرمايه کافي

3. نداشتن جايگاهي مناسب

4. عدم وجود کنترل قوي

5. سرمايه گذاري بيش از اندازه در دارائيهاي ثابت

6. قراردادهاي اعتباري ضعيف

7. استفاده شخصي از سرمايه هاي تجاري

8. رشد بدون انتظار

Gustav Berle دو دليل ديگر در کتاب خود بنام "کسب و کار را خود بر عهده بگيريد" به اين دلايل اضافه ميکند:

1. رقابت

2. فروش پائين

یک عامل ديگر در خصوص شکست کسب و کار:
با بيان اين موارد قصد ترساندن شما را نداريم بلکه مي خواهيم شما را براي مسير پر فراز و نشيبي که در پيش داريد آماده کنيم. ناچيز پنداشتن مشکلات شروع يک کسب و کار يکي از بزرگترين موانع کارآفريني است. در هر صورت اگر صبور باشيد و به سختي کار کنيد به موفقيت دست مي يابيد.

http://www.karafarini.ir/failure.asp
 

coolzero

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
888
لایک‌ها
3
سن
42
محل سکونت
unja
خلاصه شو هم بگی خوبه! خیلی طولانی بود من تا راز خوندم :D
 

aliabdi22

Registered User
تاریخ عضویت
30 مارس 2005
نوشته‌ها
170
لایک‌ها
4
دوست عزیز از شما که میگید سرتون شلوغه و درک می کنید وقت چقدر مهمه تعجب می کنم چرا این همه نوشتید !
من به سختی تا آخراشو خوندم ولی نفهمیدم منظورتون چی بود !
میشه خلاصشو و اصل مطلب را در دو خط بفرمایید؟
 

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
سلام به همه دوستان كه منت گذاشتن اين پست رو خوندن و به اون پاسخ دادن.
ابتدا براي اون دو تادوست عزيز يا احتمالا اكثر دوستاني كه از طولاني بودن متن شكايت داشتن در يكي دو خط ميگم منظورم چي بود(اگه بتونم البته!:eek:)
خلاصه كلام ثبت يك شركت سهامي خاص بود كه دوستاني كه سرمايه كم و تخصص خوب (نميگم عالي) دارند رو جذب كنه و با يك مديريت درست(كه البته خود اين مديريت درست ساعتها حرف داره!) شروع به فعاليت كنه، دوران گذارش رو به سختي طي كنه و بعد از اون يه شركت قدرتمند بشه انشاءالله!
حالا اگه كسي جزئيات مي‌خواد بايد تمام پستها رو تا اينجا و از اينجا به بعد بخونه كه به كنح مطلب پي ببره.
مخلص شما
علي
 

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
اما تشكر ويژه دارم از دو دوست خوبم dedboy و electronwizard!
ابتدا در تأييد فرمايش dedboy بايد عرض كنم كه در مجموع مطلبتون رو هم قبول دارم هم باهاش برخورد داشتم و هم خودم تو يه برهه‌اي باهاشون دست و پنجه هم نرم كردم، اما به نظر من بعضي از اونها رو كه در پايين ميارم واقعا مشكلات لاينحلي نيستن يا حلشون نياز به برنامه بلند مدت(بيش از 2سال) نداره(البته اين نظر منه:blush:):
1. عدم وجود تجربه

2. نداشتن سرمايه کافي

3. عدم وجود کنترل قوي

4. سرمايه گذاري بيش از اندازه در دارائيهاي ثابت

5. استفاده شخصي از سرمايه هاي تجاري

و اما در باره اين فراز:
ناچيز پنداشتن مشکلات شروع يک کسب و کار يکي از بزرگترين موانع کارآفريني است

اتفاقا نيت اصلي من از طرح اين مسأله(تأسيس شركت) برخورد با همين مسأله بود كه احتمالا از متنم هم معلومه.
ببينيد من نميگم مشكلات رو نبايد ديد يا بايد بيخيالشون شد، برعكس بايد تمام مشكلات رو ديد، شناخت و ريشه‌يابي كرد و حتما براي رفعشون برنامه‌ريزي اوليه، ميان مدت و درازمدت كرد!
اما...
بر اساس ادامه فرمايشتون در همون فراز من هم مي‌خوام بگم كه با ديدن مشكل نبايد جا زد!
براي روشن‌تر شدن مطلب يه مثال بي‌ربط ميزنم:lol:(شرمنده‌ام مثال با ربط به ذهنم نرسيد)
فرض كنيم بليط اتوبوس تهران اصفهان 5000 تومنه و شما 3000 تومن بيشتر نداريد!
اگر با همون 3000تومن به قصد مسافرت به اصفهان از خونه بزنيد بيرون احتمال رسيدنتون به اصفهان چند درصده؟
من ميگم 20%(هر چند كه قلبم ميگه 90%!)
ولي اگه با گفتن اين جمله كه با 3000تومن كه نميشه رفت اصفهان يا هر ..ي ميدونه كه 5000>3000 هست! پس بيخيال!
خوب، حالا احتمال رسيدنش به اصفهان چند درصده؟
بي برو برگرد صفر!
خوب باز داره پستم طولاني ميشه، پس بحث با electronwizard عزيزم رو تويه پست بعدي ادامه ميدم.
 

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
electronwizard عزيز پستي رو كه معرفي كرديد رو خوندم پاسختون به پست خودم رو هم كه طبعا خوندم.
اولا كه بدون تعارف و اغراق بهتون تبريك ميگم، انصافا از ديدن شرح حالتون معلومه كه بسيار باسواد و با تجربه هستيد، اما به نظر من دلسرد شديد كه كاملا هم حق داريد.
من هم درست از همون سالي كه شما شروع به كار كرديد شروع كردم(تقريبا هم سن هم هستيم) و تا سال 83 كه وارد كار دولتي شدم عين شما 4-5 تا شراكت ناموفق داشتم. همه اونهايي كه شراكت ناموفق داشتن ميدونن كه احساس شكست چه حالتي رو تو آدم بوجود مياره مخصوصا وقتي تو سنين ابتداي جووني باشه! آدم از خودش و از زمين و زمان سرخورده و نااميد ميشه و حتي اگه كاري هم ميكنه كه يه مدت كوتاه انگيزه‌هاش رو تقويت كنه خيلي سريع خاطرات شكستهاي پيشين مثل يه پتك مي‌خوره تو سرش و جلوي پيشرفتش و ميگيره و دلسردي و باز آش همون آش و كاسه همون كاسه!

ببينيد پس من شما رو درك ميكنم. ولي بگذار از ديد يه آدم بيروني كه تقريبا 20-30% حال و هواي تو رو ميدونه بهت بگم كه تو واقعا با تمام اين شكستها صدهزار مرتبه شكر هنوز سرپايي و خوشبختانه جا نزدي! پس نيمه پر ليوانتو هم نگاه كن و ادامه بده، خوب طبعا با اين همه تجربه شكستهاي گذشته رو هم ديگه تكرار نخواهي كرد. نمونه‌ش هم اينكه آب پاكي رو ريختي رو دست ما!:)
خوب حالا بزار راجع به پستت بحث كنيم:
ببين در يك پاسخ كلي به شما اولا بايد عرض كنم من تو اين پست هنوز هيچ شغل مشخصي رو مطرح نكردم كه بخوام عواقبش رو ناديده گرفته باشم. البته يه مقدار جانب شغلهاي مرتبط با IT رو نگه داشتم ولي باز تأكيدم در واقع بر روي يك نظرسنجي راجع به يه تأسيس يه شركت استوار بود. اگه اجازه بدي يه مقدار كه بحث بازتر بشه راجع به شغل احتماليش هم ميشه بحث كرد. كه البته خود من الكترونيك رو جز در مقياس كارخونه‌اي(نه كارگاهي!) نمي‌پسندم.
بگذريم...
بزار برا اينكه خسته كننده نشه بقيش رو تو پست بعدي بگم.
 

امیـن

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 آگوست 2007
نوشته‌ها
206
لایک‌ها
0
سن
34
محل سکونت
with my partner :O :-j
نچ نچ نچ
چقد خلاصه میگید شما
بیشتر توزیح بدید تا راهنماییتون کنم
crazy.gif
 

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
در كل هم شما هم dedboy عزيز فرهنگ شراكت نشيني(به قول خودم) رو تو مملكت ما در حد صفر ارزيابي ميكنيد!
بله همون طور كه قبلا هم گفتم من هم از اين مسأله ضربه خوردم. اما آيا اين مسأله نميتونه ريشه يابي بشه و تاحدي(حداقل 30-40%) مرتفع بشه؟ حالا 60-70% مابقيش رو يه جوري تحمل ميكنيم.
خوب راه عملي كه طبعا تو ذهن من و شماها نيست!چون اگه بود كه وضعمون الان اين نبود. پس بذاريد راههاي تئوري رو يه كم بررسي كنيم.

اعتراف ميكنم تو اين زمينه تنها يه كتاب خوندم( آمّا 6-7 بار!;)) ولي خوب مشاهداتي رو هم كه از عملكرد ديگران من‌جمله باباي خودم داشتم رو هم سعي كردم تو مخم آناليز و كلاسه‌بندي كنم.
اون كتابي كه من تا حالا مثل تراكتور هي خوندم كتاب "راز موفقيت در بازار كار" هستش نوشته‌ي مايكل اي گربر! احتمالا شما هم خونديد. مترجم كتاب مهندس اسلمي اراني رو هم باهاش از نزديك صحبت كردم، ايشون صاحب رستورانهاي(در واقع بوفه‌هاي) سارا و گردباد و آفتاب و يه 7-8-10 تا ديگه رستوران تو ايران هستند و تو آمريكا هم يه دو جين ديگه رستوران تأسيس و مديريت و بازاريابي كردن.(همه اين حرفها رو ول كن مث كه بازاريابيم برا كتاب بد نيستا، بهتره برم بزنم تو همين كار!:lol:)
تو اين كتاب مي‌فرمايد كه (دقيقا طبق فرمايش dedboy جان) 90% كسب و كارها تو 5 سال دوم فعاليتشون ورشكست مي‌شن! اما در مقابل ايشون ميگه 75% كسب و كارهايي كه از الگوي زنجيره‌اي تبعيت ميكنن(مثل مك دونالدز، امريكن اكسپرس، مايكروسافت و امثالهم...) بعد از 5 سال دوم هنوز سرپان!!:blink:
خوب حالا اين الگوي زنجيره‌اي چيه؟ با اجازتون بايد يه كم درس پس بدم:
الگوي زنجيره‌اي در يه دو جين جمله اينجوري تعريف ميشه كه كسب و كاري كه بتونه به تعداد نامحدود كپي بشه و هر كدوم از كسب و كارها به طور جداگانه در هر جاي دنيا بتونن مثل نمونه اول به كارش ادامه بدن!
حالا اين الگوي زنجيره‌اي 6 تا قانون جهان‌شمول داره كه من اگه همشون رو يادم بياد به صورت تيتروار خواهم نوشت(البته برا اونهايي كه كتاب رو نخوندن). اين قوانين ثابت و غيرقابل تغيير هستند و در واقع مثل آيه‌هاي قرآنند (البته تو تجارت).
سه تا متد هم براي پويايي شركت ارائه ميده (ابداع، سنجيدن و هماهنگ كردن) كه جاي بحث داره و در نهايت هم يه دو جين استراتژي از خودش در ميكنه(مثل هدف اوليه، انگيزه استراتژيك، استراتژي سازماني، استراتژي مديريت، استراتژي كاركنان، استراتژي بازاريابي و يكي دو تا ديگه) كه البته هموش ارزش خوندن رو دارن و خيلي هم مفيدن!
البته چون قرار نيست چيزي كه برا من الب بوده برا شما هم جالب باشه ديگه بيشتر از اين راجع به كتاب پرچونگي نميكنم، ولي حيفم مياد اون 6تا قانون رو نگم فكر ميكنم زمينه بحث خوبي باشه!ايشالله همش يادم بياد:

1- كسب و كار شما بايد دائما به مشتريها، كاركنان و بنكداران (خلاصه همه اونهايي كه با كسب و كار شما طرفن) ارزشي ثابت و غير متناقض ارائه بده به نحوي كه ارزش مذكور بيش از حد توقعشون باشه.

2- كسب و كار شما بايد با افرادي كه داراي حداقل تخصص ممكن هستن قابل اداره باشه(قابل توجه electronwizard عزيز كه مشكلش همين بند بوده) چراش باشه برا بعد...

3- كسب وكار شما بايد به عنوان مكاني كه قانون بي عيب و نقص بر اون حاكمه زبانزد باشه( حلال برخي مشكلات dedboy عزيز)

4- كسب و كار شما بايد توليدات و خدمات يكنواختي رو ارائه بده. تقريبا به اين معني كه هي فِرتي خدمات و خط مشيش رو تغيير نده( اين يه كم نامفهومه و حتما نياز به توضيح داره!)

5- تمام كارهاي شما بايد در يك كتاب راهنماي عملياتي به ثبت رسيده باشد.

6- كسب و كار شما بايد دائما رنگها و اشكال و پوششهايي رو مورد استفاده قرار بده كه در همه جاي شركت به كار ميرن.

تا اينجا باشه، بقيه‌ش در ادامه اگر دوستي علاقه‌مند بود بحث ميكنيم.
شرمنده‌ام من هر وقت ميام يه چيزي بنويسم ميشه مثنوي هفتاد من.

مخلص شما
علي
 

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
مث كه رفتيم(منتقل شديم) تو بخش كار و زندگي
دوستان لطفا بيان اونجا!
 

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
سلام

بابا تو رو خدا از اين شكسته بنديا اينجا نكن:
از محبتتون ممنونم، ولی خودم رو با تجربه و یا باسواد نمیدونم (نشونه اش اینه که هنوز عبرت نگرفتم )

electronwizard عزيز از بياناتت واقعا استفاده كردم(راستش مي‌خوام يه كم خودموني شم كه راحتتر بتونم مطالبم رو ادا كنم، اگه اشكال داره بگو تا تو متنهاي بعدي جبران كنم!) ولي فكر ميكنم باز هم يه كم از نيت من فاصله گرفتي!
البته تمام اون بحثها مهمن و واقعي ولي هدف من از ايجاد اين پست بحث پيرامونه چگونگي انجام يه فعاليت پايدار و سودده اقتصادي نه بحث راجع به نوع فعاليت! من ميگم اول بايد درست راه‌رفتن رو يادبگيرم(ببخشيد كه اينجوري ميگم منظورم واقعا شخص خودمه!) بعد تصميم بگيرم كه كجا برم!
در مورد اون مثالهاي خنده‌دار ديمر و گلدكوئستت هم خيلي مختصر بگم كه هدف من هم اصلا اين كارها نيست و نبوده! درضمن نظر من هم فعلا بازار ايرانه نه بازار خارج، مگه يه بحث وارداتي به صورت كاملا روشن و همه‌جانبه مطرح بشه كه در اين صورت ميتونه مورد بحث واقع بشه.

من ميگم علت شكست من يا در مورد شما عدم موفقيت چشمگير، اينه كه ما كارمون رو مثل اكثر ايرانيها بدون برنامه‌ريزي يا بهتر بگم الله‌بختكي شروع كرديم و به همون روش هم ادامه داديم، و واقعا براي شناخت اصول، و بكار بستن اونها وقت نذاشتيم. از طرفي خيلي از مشكلات رو نديده گرفتيم يا خيلي كوچيك فرض كرديم، از طرف ديگه هم خيلي از مشكلات يا حتي فرصتها رو انقدر بزرگ كرديم كه جرأت نكرديم طرفشون بريم! مشكل اساسي من حداقل، در عدم درك و شناخت مشكلات و فرصتها بوده. كمتر كسي به عدم شناخت فرصتها اهميت ميده چون همه مثل خود من فقط به نتيجه يه فعاليت كه شكست بوده چشم ميدوزن. در صورتيكه اگه ذهن ما بعضا بعضي از فرصتها رو با صنعت توجيهي كه داره(در واقع بايد بگم ميل به تنبلي و سكون) به چالش و مشكل تبديل نميكرد، خيلي از مشكلاتي رو كه راجع بهش صحبت كرديم اصلا پيش نميومد. به خاطر همينه كه اگه دقت كرده باشي همه كتابها و فيلمهايي كه راجع به موفقيت خصوصا موفقيت در كسب و كار نوشته ميشه به كنترل ذهن به صورت پايه‌ي يه موفقيت پايدار تأكيد ميكنن.
بگذريم...

دوست من، من فكر ميكنم اين بحث(چگونگي انجام يه فعاليت پايدار و سودده اقتصادي!) از دو منظر بايد به بحث گذاشته شه!
يكي از منظر جامعه‌شناختي و يكي هم از منظر اقتصادي. البته مباحث مديريتي مي‌مونه كه شايد بشه گفت مدير وظيفه‌ي شناخت، هدايت و كنترل اين دو مقوله رو به عهده داره!
قسمت جامعه شناختيش شامل مسائلي مانند رفتارسنجي جامعه خريداران، رفتارسنجي كاركنان، رفتارسنجي شركا و بنكداران و خلاصه همه اونهايي كه با كسب و كار ما طرف هستند. خيلي خيلي خلاصه ميشه گفت اين بخش ميگه نياز طرفت رو بشناس و اون رو ارضاء كن!
مباحث اقتصادي هم مستقيما برمي‌گرده به اون فرمايشات شما كه چه كاراهايي جواب ميده بعدش تو اين كارها كدومش سود بيشتري ميده، ريسك كمتري داره و با تعداد نفرات كمتر قابل انجامه و از اين دست مسائل...

اگر بحثهاي مديريتي و جامعه‌شناختي رو فعلا مطرح نكنم(يه مقداريش رو كه تو پست قبلي عنوان كردم) به عقيده من در مقوله اقتصادي، بازاريابي و پشتيباني مهمترين مواردي هستند كه بايد 70-80% ذهن هيأت مديره يه شركت رو به خودشون اختصاص بدن. بازاريابي -خودت بهتر ميدوني- ميگه جامعه خريدارانت رو بشناس نياز اونها رو بر اساس سن، جنسيت، روحيات، ميزان درآمد، محل زندگي و... تشخيص بده و براي ارضاي تك تك نيازهاشون برنامه‌ريزي و اقدام كن. دراين بين هم، يه چشمت بايد به اوضاع مملكت(امكانات و محدوديتهاي جديد) و علي‌الخصوص رقيبانت باشه و در روش معرفيت هي خلاقيت به خرج بدي. مقوله پشتيباني هم در واقع ميگه يه مشتر راضي براي تو مثل يه بازارياب عمل ميكنه و عملكردش هم قطعا و مسلما از سيستم بازاريابي تو خيلي بهتر خواهد بود.چون طرفش بهش اطمينان كامل داره.

خيلي توضيح واضحات دادم ببخشيد. خلاصه كلام مي‌خواستم بگم كه شما اگه تخصص بازاريابي داشته باشي و قواعدش رو رعايت كني تو هر كاري مي‌توني موفق بشي، البته بديهيه كه تو يه كاري كه ظرفيت بيشتري براش موجوده موفق‌تر ميشي،حالا مي‌خواد اون كار باظرفيت، كشاورزي باشه يا برج‌سازي!(البته جيب هم احتمالا نقش مهمي تو انتخاب كار داره!;) )

در مورد اينكه ميگي هر متخصصي كه اضافه ميشه سود نهايي چون تقسيم ميشه كمتر ميشه هم خوب عزيز دل برادر شما موقعي بايد متخصص رو استخدام كني يا به صورت شريك واردش كني كه مطمئن باشي كارت رو به پيشرفته و باز اطمينان حاصل كني كه با ورود اين متخصص روال كارهاي تو به صورتي تغيير ميكنه كه سود نهايي هزينه‌هاي طرف رو كه پوشش ميده هيچ، براي خودت و اون شخص هم كاملا ميصرفه! طبيعيه تا وقتي كه به اين قضيه كلا يا تا قسمتي شك داري نبايد همچين اقدامي بكني.

در مورد اون مقايسه بين چين و ايران و اينكه شرايط ايران خبلي پيچيدست هم بله قبول دارم خصوصا از وقتي كه اين روح‌القدس اومده سر كار(اشاره به شخص خاصي نمي‌كنم!)، ولي حتما مي‌دوني كه بعد از هر ركودي يه دوره‌ شكوفايي مياد، البته بايد بگم كه با وجود اين اسطوره خيلي هم به اين حرفم مطمئن نيستم! ولي خوب آيا دست رو دست گذاشتن چاره‌ي كاره يا بايد يه چاره‌اي انديشيد يا حتي به نوعي از اين تحديد يه فرصتي به چنگ آورد!:cool:
مطلب برا بحث خيلي زياده منم هي يادم مياد مي‌خوام عنوان كنم ميبينم كاملا با موضوعي كه تا الان نوشتم متفاوته و ميترسم مثل الان متنم مث لاحاف چلتيكه بشه(البته الان فعلا 20 تيكه است!:D)

منتظر ادامه نظراتت و احيانا بقيه دوستان هستم

مخلص شما
علي
 

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
سلام
آقا شرمنده من ديروز پستت رو خوندم ولي مهمون بودم نشد كه جوابش رو بذارم.

در مورد بخش به بخش صحبت كردن موافقم فقط بايد بپاييم پستمون از مباحثه به مناظره تبديل نشه!

من فکر میکنم تا نوع فعالیت مشخص نشه،نمیشه در رابطه با چگونگی انجامش نظر داد. در غیر اینصورت یه سری تئوریه( یه استاد داشتیم کلاس ساعت 8 رو ساعت 9 می آمد ،میگفت تئوری با عملی یه ساعت تفاوت داره )

خوب يه مقدار اختلاف نظر به چشم مي‌خوره كه بسيار خوب هم هست. اشكال نداره من فكر كنم ميتونيم تلفيقي عمل كنيم و هر دو هدف رو دنبال كنيم(هم تئوري هم عملي، نه سيخ بسوزه نه كباب!:D)
برا اين منظور ميتونيم كم كم ايده‌هايي رو كه تو ذهنمون هست رو عنوان كنيم و راجع بهشون بحث موشكافانه كنيم(نترس باباجون نمي‌خوام ايده‌هات رو بدزدم، اصلا من اول ميگم!:lol::lol:). البته اگه اين تاپيك بخواد همين‌طوري بي نظردهنده باقي بمونه پيشنهاد ميدم با pm ارتباط برقرار كنيم!

کاملا موافقم،ولی متاسفانه در جامعه ما بازاریاب تخصصی به اون شکل وجود نداره،یا باید انقدر بهش آموزش بدی که خودش بشه متخصص اون رشته،ولی بازاریابی یک رشته خاص انقدر درامد نداره که کسی حاضر باشه این کارو بکنه

خوب دقيقا مشكل همين‌جاست! وظيفه ما ابتدا يادگيري اصول بازاريابيه و بعد تربيت نيروي متخصص! حالا روش من چي ميگه:
چند تا از قوانين راه‌اندازي يه كار كه تو پست قبليم نوشته بودم اين بود كه "كسب و كار شما بايد با افرادي كه داراي حداقل تخصص ممكن هستن قابل اداره باشه" و "كسب وكار شما بايد به عنوان مكاني كه قانون بي عيب و نقص بر اون حاكمه زبانزد باشه" و " كسب و كار شما بايد دائما به مشتريها، كاركنان و بنكداران (خلاصه همه اونهايي كه با كسب و كار شما طرفن) ارزشي ثابت و غير متناقض ارائه بده به نحوي كه ارزش مذكور بيش از حد توقعشون باشه" و "تمام كارهاي شما بايد در يك كتاب راهنماي عملياتي به ثبت رسيده باشد"، خوب تصور كن تو، يه همچين محيط رو بوجود آوردي! خوب اگه مو لا درز كارت نره كه نبايد هم بره شما هر آدمي رو كه وارد سيستم خودت بكني، از همون لحظه ورود اون رو مجاب ميكني كه اينجا بودن اولا به نفعت(در كوتاه مدت و در دراز مدت) دوما اينجا جايي براي دودره بازي نيست! در اين صورت شما هر جاي دنيا ميتونيد وروديهاي سيستمتون رو رهبري كني.

از طرفی مردم به خیلی چیزا نیاز دارن که در وهله اول به نظر بازار خوبی میاد،ولی باید قدرت خرید مردم رو هم در نظر گرفت که خیلی پیچیده اس. مثلا اینجا کسی برای Hobby پول خرج نمیکنه یا مثلا برای امنیت بچه اش،درحالی که مثلا سیستم life saver ما که یه فرستنده-گیرنده برای جلوگیری از گم شدن بچه است در امریکا فروش خوبی داشته،ولی همین جامعه ایران در عرض یکسال چند صد میلیون دلار پول برای گلد کوئست میده ، یا مثلا از دوربینهای حفاظتی داخل ماشینها استقبالی نشد ولی از دزدگیر تصویری که تصویر واقعی هم نشون نمیده استقبال شد. اینکه در عمل نیاز طرفت رو بشناسی خیلی سخته، براورده کردنش هم سخته ،مثل یکجور کار پروژه ای می مونه در مقابل کار تولیدی، شما باید دائم خودت رو با سلایق مختلف وفق بدی ،کاری که اوایل ژاپنی ها در بازارهای عربی انجام دادن و موفق شدن ولی بعدش به علت سختی کار ولش کردن.(یه بنده خدایی اومده میگه من یه فرستنده با برد 12 کیلومتر میخوام که آنتن هم نداشته باشه یا مایکرواستریپ باشه ،آخه من چه جوری نیاز اینو براورده کنم)

برادر! من باز هم ميگم يه كم ذهنيتت رو از كسب و كار الكترونيكي خارج كن!(البته اگه از اون دسته ادمها هستي كه ميگن من الا و بالله بايد اون كاري رو انجام بدم كه درسشو خوندم، خودت ميدوني) لااقل بذار تا پايان اين تاپيك ذهنت آزادانه هر كاري رو بررسي كنه.
من هم تجربه كار الكترونيكي رو دارم، الان هم يكي از دوستاي صميميم مثل شما شركت داره، جاي تأسفم داره كه وقتي با هم با ماشينش ميريم بيرون از فرط بي‌درآمدي مسافركشي هم ميكنه در صورتيكه بَه ز شما نباشه اون هم آدم فوق‌العاده باسواديه! البته خودش هم مقصره.
كار الكترونيك به نظر من ظرافتهاش از اكثر كارهاي موجود خيلي بيشتره، البته خوب سود %100 تو اينكار يه چيز كاملا عاديه و در خيلي موارد با درنظر گرفتن تمام مسائل كم هم هست! يه بار هم قبلا گفتم اگه براي يه دسته خاص از محصولات طرح توجيهي خوب باشه(مثلا الان دولت طرحهاي انرژي پاك رو رويه چشش ميذاره! من تحقيق عملي كردم) تأسيس يه كارخونه يا يه كارگاه بزرگ هم خودش اعتباره هم چون سرمايه‌گذاري بالاست جا برا موفقيت بيشتره. خوب اين هم به پشتكار خدا و احتمالا آشنايان گوگوري مگوري حداقل تو يه بانك نياز مبرم داره، اونم نه برا اينكه كار غيرقانوني بكنه برات بلكه كار قانونيت رو بدون اتلاف وقت و اشتهاي بيش از حد انجام بده!!:wacko:

برا يافتن يه كار خوب پيشنهاد من اينه كه هر چي كار به ذهنمون ميرسه رو فهرست كنيم بعد يه سري سؤال مشترك رو از همشون بپرسيم(تعجب نكن از كار هم ميشه سؤال پرسيد!:blink:) بعد چشممون رو روي اندك نواقص بهترين كار ببنديم و آستينها رو بزنيم بالا و در مرحله اول بريم دنبال جور كردن سرمايه لازم! احتمالا ميشه تو دو سه پست آينده به اين پيشنهاد جامه عمل پوشوند.

متاسفانه چون باید علاوه بر تشخیص نیازهای طرف ، به یک مصالحه بین نیازهای اون و امکانات خودت و صرفه اقتصادی برسی، بنابراین از اول طراحی کار باید بر مبنای "پیش بازاریابی " باشد که دقیقا مطابق نظر شما 70-80 درصد ذهن هیات مدیره رو به خودش اختصاص میده، بدیش اینه که هیات مدیره بیچاره باید از اول خودش پیش بازاریابی کنه (چون هیچ کس دیگه نمیتونه به موضوع اشراف کامل داشته باشه) ، بعد خودش مطالعه و تصمیم گیری کنه ،بعد خودش طراحی کنه(چون متخصص خودشه) ،بعد خودش تولید کنه(چون واسطه های طراحی به تولید توی ایران نیستن یا به صرفه نیستن،به قول قدیمیا ادم باید خودش بالا سر کارش باشه) ،بعدش هم خودش بفروشه ،اکثر عملیات بانکی رو خودش انجام بده( چون پای پول که وسط بیاد...)، با هزار نفر سر وکله بزنه و مواظب باشه هزار نفر دیگه سرش کلاه نذارن....................... عاقبتش میشه من

دِ نشد ديگه! واسه همين ميگم يادگيري اصول، در شروع يه كسب و كار از موضوعش مهمتره. اگه پايه رو درست بچيني ديگه برا حل تمام اين مشكلات راه حل سيستماتيك وجود داره. ميدونم كه در اين مورد با هم اختلاف نظر كه چه عرض كنم افتراق نظر داريم ولي خوب ميشه افتراق رو با مباحثه بيشتر به اختلاف تبديل كرد! خدا رو چه ديدي شايد هم حلش كرديم!;)

در تئوری (ساعت 8) کاملا درسته، منتها شما فکر کن یه پروژه بهت پیشنهاد شده به ارزش 10 میلیون ،میدونی اگر از آقای فلانی کمک بگیری انجام میشه، آقای فلانی با شرط قرارداد یکساله یا مثلا شراکت میاد جلو ، شمل نمیتونی پیش بینی کنی که آیا بعد از این کار و گرفتن پول، این آقا باز هم همکاری میکنه یا 12 ماه حقوق میگیره و میره و شما ضرر میکنی(چون 6 میلیون بهش حقوق دادی و 5 میلیون درامد داشتی) این به وجدان اون طرف بستگی داره که برای فهمیدن شخصیتش باید یه روانشناس هم استخدام کنی

يعني غير از آقاي فلاني، آقاي بيثاري يا حتي بهتر از اون(جهت عقد قرارداد سفت و سخت‌تر!) شركت بهماني نميشه برا عقد قرارداد پيدا كرد؟ اگه جوابت نه هست پس نشون ميده كه اين پروژه فوق‌العاده تخصصيه كه در اين صورت طبق تجربه من حتي اگه پروژه بصرفه هم باشه برا اينكه گرفتار رقص گربه‌ي آقاي فلاني نشي (چه قبل از ساخت چه تو خدمات پس از فروش!) بهتره به كارفرما بفرماييد اين كار در حوزه فعاليت ما نيست و خلاص!:)
اگر جوابت آره‌است ولي ميگي اونها هم توقعات مشابه دارن يا توقعات بيجا دارن، من ميگم كه شما اگه امكانات اوليه و حداقلي رو برا راه انداختن يه كار نداري(مهمترينشون سرمايه است!) بهتره توقع زيادي هم از اون كار نداشته باشي، مثلا برا تأسيس يه شركت الكترونيكي (فرضاً) حداقل 20ميليون تومن سرمايه لازمه، حال اگه تو 18 ميليون داري وارد اين كار نشو، تا موقعي كه اون 2 ميليونم دستت بياد(اين نظر منه!)

راستش به نظر من به این بنده خدا زیاد ارتباطی نداره، آخه با این جامعه ،دولت چه تقصیری داره ، اگه دولت هم بهانه دستشون نده ، باز یه جوری سر هم کلاه میذارن

دولت(اونهم اين دولت يا هر دولت ديگه‌اي به طور خاص!) نقش مستقلي تويه اين قضيه كه اخلاقيات در جامعه ما از بين رفته ندارن(كه به عقيده من كاش كل منابع نفت و گازمون نابود ميشد- كما اينكه داره ميشه!:( - ولي اين اخلاقيات حفظ ميشد! چون در اون صورت با ژاپن برابر بوديم:(:() اما غير مستقيم، سياستهاي كلان **** بخصوص در بخش اطلاع رساني و برخورد با انواع مفاسد از اقتصادي تا اجتماعي و اصرار بر جاهل نگهداشتن عامه مردم، تا الان به تدفين اخلاقيات كمك شاياني كرده.
بگذريم...
اما اين دولت شخصا در بالابردن ريسك سرمايه‌گذاري، فرار سرمايه‌ها، سقوط ارزش سهام به زير 10000واحد، منزوي كردن ايران و در نتيجه جلوگيري يا محدود كردن كشورهاي پيشرفته از تعامل اقتصادي با ايران و از همه مهمتر قراردادن ايران در خطر برخورد نظامي(نميگم حتما ولي احتمالش هم اقتصاد رو در حالت معلق قرار ميده!) نقش مستقيم داشته.

در مورد بيربط اول فقط ميتونم بگم اي داد از اين همه جهل و اي دادتر از احساس دانايي جاهل!!:crying:
آن كس كه نداند و بداند كه نداند ____________ لنگان خرك خويش به مقصد برساند
آن كس كه نداند و نداند كه نداند ____________در جهل مركب ابدالدّهر بماند

در مورد بيربط دوم اولا بايد بگم كه خيلي حال كردم از اينكه با تو هم صحبت شدم، دوما فكر كنم اينجا يه فارومه با معدل سني زير 21-22 لذا نميشه خيلي هم پختگي ازشون انتظار داشت!;)

ديگه از مثنوي هفتاد من داريم به مثنويه هفتاد تُن ميرسيم!
خوب بهتره يه كم بحث رو عملي‌تر كنيم اگه موافقي يه چند تا ايده بريزيم بيرون اگه خواستي اينجا نخواستي تو pm!
مخلص شما
علي
 

reza395

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 می 2006
نوشته‌ها
577
لایک‌ها
2
خوب شما چه شرکتی می خواهید تاسیس کنید حالا ؟

(اصلی ترین سوال را توی 1 خط پرسیدم )
زیاده گویی نکنید لطفا , همه از این تاپیک فرار کردند بخاطره اینکه کسی حال ندارد 40 خط یک پست را بخواند در حالی که با 35 خطش مخالف هست

در خصوص مطلب نمی دانم فرهنگ شراکت نشینی و این چیزها باد عرض کنم که در آمریکا یک بیزینس منی می گفت : ما قوانین خیلی محکمی در کشورمان وضع کردیم که حقوقمان را کمال و تمام به ما می دهد

یعنی چی یعنی شما برو با بدترین آدم روی زمین شراکت کن و اینقدر قوانین محکم و کامل هستند که شریک شما نمی تواند کوچکترین زیانی به شما وارد کند و دادگاه پدر آن شخص را در می آورد و اگر بخواهد شیطونی کند یک چند صد هزار دلاری سو می شود

حالا شما اصلا به ما بگو چیکار می خواهی بکنی که ما راجبش صحبت کنیم وگرنه من می خوام یک شرکت تاسیس کنم که بعدش یک کار راه بی اندازم که بی معنی است
اول یک ایده باید تو ذهنتان باشد بعد حالا بخواهید یک شرکت تاسیس کنید و دنبال سرمایه گذار و متخصص بگردید
حالا ایده شما ظاهرا فقط خوده تاسیس شرکت هست که یه چند صد سالی دیر این ایده به ذهنتان رسیده و میلیون ها شرکت الان در دنیا وجود دارد اگر صرفا خوده مفهوم شرکت ایده شما هست
 

Ghamnevis

Registered User
تاریخ عضویت
3 مارس 2005
نوشته‌ها
607
لایک‌ها
16
خوب شما چه شرکتی می خواهید تاسیس کنید حالا ؟

(اصلی ترین سوال را توی 1 خط پرسیدم )
زیاده گویی نکنید لطفا , همه از این تاپیک فرار کردند بخاطره اینکه کسی حال ندارد 40 خط یک پست را بخواند در حالی که با 35 خطش مخالف هست

در خصوص مطلب نمی دانم فرهنگ شراکت نشینی و این چیزها باد عرض کنم که در آمریکا یک بیزینس منی می گفت : ما قوانین خیلی محکمی در کشورمان وضع کردیم که حقوقمان را کمال و تمام به ما می دهد

یعنی چی یعنی شما برو با بدترین آدم روی زمین شراکت کن و اینقدر قوانین محکم و کامل هستند که شریک شما نمی تواند کوچکترین زیانی به شما وارد کند و دادگاه پدر آن شخص را در می آورد و اگر بخواهد شیطونی کند یک چند صد هزار دلاری سو می شود

حالا شما اصلا به ما بگو چیکار می خواهی بکنی که ما راجبش صحبت کنیم وگرنه من می خوام یک شرکت تاسیس کنم که بعدش یک کار راه بی اندازم که بی معنی است
اول یک ایده باید تو ذهنتان باشد بعد حالا بخواهید یک شرکت تاسیس کنید و دنبال سرمایه گذار و متخصص بگردید
حالا ایده شما ظاهرا فقط خوده تاسیس شرکت هست که یه چند صد سالی دیر این ایده به ذهنتان رسیده و میلیون ها شرکت الان در دنیا وجود دارد اگر صرفا خوده مفهوم شرکت ایده شما هست
سلام داداش علی :)

یکسری نظرات هست ، که البته نمیدونم با چه رویی ابرازشون کنم ..

سعی میکنم یه شکل جامعی بهشون بدم و باهات تماس بگیرم .

مخلص
سایان
 

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
rostam جان اگه كسي حال نداره اين 40 خط پست رو بخونه، از اساس با خط مشي ما مخالفه!
من و دوستم electronwizard كلا با كلي گويي مخالفيم. اصلا هم دلمون نمي‌خواد چهار نفر بيان تو پستمون بگن برو مثلا با 50 ميليوني كه داري ملك بخر يا شترمرغ پرورش بده!:wacko: بعد هم پست ما بشه 6-7 صفحه.:eek:

اين دردي رو از امثال ما كه اگه پول هم داريم نمي‌دونيم باهاش چيكار كنيم دوا نميكنه.

الان اگه من بيام مثلا تو اين پست بگم آقا من 20ميليون پول دارم شما هم بياين 10 تا سهم 2 ميليوني بخرين بشه 40ميليون بعد بريم يه كار راه بندازيم (فرض كن اون يه كار هم معلومه مثلا شركت خدمات وب!) خوب پست ما فكر كنم به 80-90 پاسخ برسه كه هيچ كدوم واقعا مرد كار نيستن. اما وقتي تو اين پست 2 نفر پيدا شدن كه راجع به مسائل دوست دارن هر چه موشكافانه‌تر بحث كنن، اين نشون ميده كه نمي‌خوان همين‌طوري يه‌چيزي بگن كه يه‌چيزي گفته باشن! و متأسفانه تعداد اين افراد تو اين فاروم يه كم كمه!

به هر حال من تو آخرين پستم پيشنهاد خصوصي شدن مطالب رو هم دادم، كه اين متون بيش‌ از اين وقت شما رو نگيره!

مخلص شما
علي
 

mak

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 مارس 2005
نوشته‌ها
20
لایک‌ها
2
سلام سايان جون چطوري؟:D
پارسال دوست امسال آشنا!:happy:
آقا بيا تو كه خيلي مخلصيم.

علي
 

Amirbahal3

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,200
لایک‌ها
538
سلام دوست عزیز

تاپیک جالبیه فیلم راز هم فیلم بسیار جالبی بود.
من این تاپیک رو مطالعه کردم متاسفانه انگار مسیرش داره با یه زاویه ملایمی تغییر میکنه. مک عزیز. ایده شما برای من جالبه البته ایده جدیدی نیست. ولی قابل وقت گزاشتن و فکر کردن هست.
من هم برنامه نویس وب هستم با asp 3 یه مدت برنامه نویسی کردم هنوز هم این کار رو به عنوان یه سرگرمی و کار بسیار پاره وقت :) فقط ماهی شاید یه روز بشینم برنامه نویسی کنم.
سن و سالم کمه دانشم هم در حد خیلی از برنامه نویسا نیست در زمینه برنامه نویسی و هم یه سرمایه ریز دارم هم تا حدودی قدرت یادگیری (البته رسمه که افراد از خودشون تعریف نکنن)
در کل برنامه نویس ضعیفی نیستم دست روزگار مارو به سمت برنامه نویسی وب برد و از اونجا به جاهایی که توی این پست زیاده گویی نمیکنم.
در کل میتونم در زمینه این ایده همکاری داشته باشیم.
در ضمن نمیخوام ایده رو سخت بگیرم چون سخت گرفتن در اول کار یه احساس بدی به آد م میده که ممکنه مقداری از انرژی آدم رو بدون این که صرف کار مفیدی بشه از بین ببره.
در ضمن یه سوال از شما میپرسم. شما میگید من میخوام شرکتی با چند نفر تاسیس کنم و ... و در آخر هدفتون موفقیت هست. برای اینکار باید به موفقیت اعتقاد هم داشته باشید. دارید؟!
در هر صورت خوشحال میشم اگه این کار شروع بشه من هم یه قدم کوچکی بردارم.

امیرحسین
 

Amirbahal3

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,200
لایک‌ها
538
در ضمن از الکترون ویزارد هم ممنون که این تاپیک رو میخونه و پاسخ میده و راهنمایی میکنه ولی انگار نا خود آگاه داره مسیر بحث عوض میشه.
 

reza395

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 می 2006
نوشته‌ها
577
لایک‌ها
2
خوب چیزی که مشخص هست اینه که
چرخ یکبار اختراع شده , دوباره اختراع کردنش جز اتلاف وقت چیزه دیگری نمی باشد
این چیزه هایی هم که شما ها لیست کردید جز بدیهیات هست مثل زمین گرد است و دوره خود می چرخد و یک اسب باید 4 تا پا داشته باشد و از این قبیل چیزها

اگر می خواهید یک کاری انجام دهید دو راه در پیش دارید یا راهی را که بقیه رفتن طی کنید که با تلاش خیلی زیاد امکان داره به موفقیت برسید و به خاطر تعداد رقبا امکان داره موفق هم نشید و یا از یک راه دیگه مسیر را طی کنید که می شه نو آوری

که در خصوص اون ایده باید بحث بشه وگرنه اینکه در مورد این انرژیتان را حروم کنید که فیش حقوقی کارمند هایتان را با چه نرم افزاری طراحی کنید اصلا الان مهم نمی باشد

خلاصه مراد حرف ما این هست شما نمی توانید یک خانه را از سقفش بسازید بیاین پایین نمی شه که اول شرکت را تاسیس کنید بعد به فکر این بیافتید که حالا چیکار کنیم
اول باید ببینید می خواین چیکار کنید بعد در خصوص ساعات کاری کارمند ها بحث کنید

ختم کلام
موفق باشد
 
بالا