برگزیده های پرشین تولز

تاپیک جامع افسرده های پی تی (مشکلات روحی از قبیل افسردگی و ...)

Amir_Ghost

Registered User
تاریخ عضویت
9 مارس 2012
نوشته‌ها
805
لایک‌ها
2,325
سن
30
محل سکونت
ژاپن دوم
آره میدونم ولی نمیدونم چرا انجام نمیدم. . . .
اوضام خیلی خرابه . . .
همه کارام رو عقب میندازم. برنامه ریزی میکنم برای هر کاری ولی هرچه بهش نزدیک میشم استرش میگیرتم به حدی که نمیتونم انجام بدم وموکول میکنم به بعد . . .
عذاب آور ترینش اینه که تنهایی نمیتونم برم جایی. چند هفته هست باید برم بانک برای افتتاح حساب برای وام ول یانگار که میترسم. اگه کسی همراهیم نکنه نمیتونم برم . . .
لعنت به این زندگی . . .
من 16تا18سالگی اینطوری بودم دلیل اصلیش بیکاری بود صبح تا شب پای گیم بودم شارژ نتم که تموم میشد خودم شارژ نمیکردم عابر بانک هم نداشتم زنگ میزدم به دوستم میگفتم برو ISP برام شارژ کن اون بدبخت هم شارژ میکرد غروبش میومد پولشو میگرفت انصافا الان یادم میاد میگم دمش گرم!:general406:
من سن نوجوانی رو که رد کردم این مشکلم خود به خود حل شد
 

mahsa0

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 مارس 2016
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
2
سن
30
احساس شادی تا حد زیادی به خود آدم بستگی داره. این کلیپ فوق العاده از آنتونی رابینز میتونه دیدتون رو نسبت به زندگی عوض کنه.
adboy.me/vxxy6eq1c07w/4_447583416704041897.mp4.html
 

adameh_bahal

Registered User
تاریخ عضویت
13 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
386
لایک‌ها
25
محل سکونت
Tehran
من فکر میکنم این موضوع درجه و شرایط مختلف داره و همه اونایی که افسردگی دارن مثل هم نیستن که بشه برا همه یه نسخه پیچید
پیشنهاد میکنم کلیپ های دکتر رضا ناظری که دکتر خوبی هستن و تو تلویزیون هم میان رو حتما ببینید که در مورد هر موضوع (مثلاترس، افسردگی،وسواس و... ) سه چهارتا کلیپ 20 دقیقه ای دارن و یه سری مقاله کوتاه دارن که اینا روی هم حتی کاملتر از ویزیت 45 دقیقه اش شون میشه که برای ویزیت هم حدود یک سال باید صبرکنید

اگر کسی از بچه ها هم محدودیت دانلود داره، بگید بقیه بچه ها که مشکل دانلود ندارن دانلود کنن و من تو تهران به دستشون میرسونم (بدون هزینه)
 
Last edited:

vahidxxx

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2013
نوشته‌ها
36
لایک‌ها
84
سلام. فک کنم منم دچار افسردگی شدم.. با 29سال سن و دانشجوی ترم دو ارشد مهندسی الکترونیک .. بیکار و حس پوچی..حتی ب زور کلاسهای دانشگاه رو میرم چند دفه هم خواستم ترک تحصیل کنم.. فک میکنم مشکل اصلیم اینه ک ب هر دری میزنم کار پیدا نمیکنم و بیکارم.. حس بی مصرف بودن دارم و ی چند وقتی هم هست ب مرگ خیلی جدی فکر میکنم و از اینکه دنیا اینقد بی وفاس و اخرش باید بری زیر ی مشت خاک .. کلا ناامیدم و حوصلمم قاطیه ..تنها دلخوشی و حال ارومم اینه ک برم تو اتاقم در قفل کنم چراغها خاموش و ب توهمات ذهنی و دست نیافتنیم فکر کنم و .. ی مدت هم هست سیگار میزنم کمی ارومم میکنه .. حس هیچ کاری ندارم و بی انگیزه ام.. اینم حس و حال این روزای من. کسی نظری داره بگه میشنوم..

Sent from my HUAWEI G730-U10 using Tapatalk
 

hasankachalam

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 دسامبر 2013
نوشته‌ها
37
لایک‌ها
16
سلام. فک کنم منم دچار افسردگی شدم.. با 29سال سن و دانشجوی ترم دو ارشد مهندسی الکترونیک .. بیکار و حس پوچی..حتی ب زور کلاسهای دانشگاه رو میرم چند دفه هم خواستم ترک تحصیل کنم.. فک میکنم مشکل اصلیم اینه ک ب هر دری میزنم کار پیدا نمیکنم و بیکارم.. حس بی مصرف بودن دارم و ی چند وقتی هم هست ب مرگ خیلی جدی فکر میکنم و از اینکه دنیا اینقد بی وفاس و اخرش باید بری زیر ی مشت خاک .. کلا ناامیدم و حوصلمم قاطیه ..تنها دلخوشی و حال ارومم اینه ک برم تو اتاقم در قفل کنم چراغها خاموش و ب توهمات ذهنی و دست نیافتنیم فکر کنم و .. ی مدت هم هست سیگار میزنم کمی ارومم میکنه .. حس هیچ کاری ندارم و بی انگیزه ام.. اینم حس و حال این روزای من. کسی نظری داره بگه میشنوم..

Sent from my HUAWEI G730-U10 using Tapatalk
منم یه زمانی مثل تو بودم
اما الان آدم موفق و خوشحالی هستم
راه حل من این بود...
شروع کردم به چیز ساختن
هر چیزی که بلد بودم،از یه هواپیمای کاغذی تا خشمی که از بعضی آدما تو وجودم بود و ازش یه چیزی ساختم.
باید برای خودت انگیزه درست کنی
درسته آخرش همه میمیریم اما چطور مردن و کجا مردن خیلی مهمه
میشه مثل بازنده ها خودکشی کرد یا مثل یه قهرمان تا آخرین توان مبارزه کرد
به دنیا اومدن هر انسان یه احتمال در حده صفره،یعنی یه اتفاق بزرگ
این اتفاق بزرگ هدفی داره
کافیه یه قدمه خیلی کوچیک در راهه این هدف بزرگ برداری
با ساختن میتونی احساس مفید بودن کنی
با کمک کردن به دیگران
همه محتاجه کمک هستیم حتی شرورترین آدما
تازه اونا بیشتر به کمک نیاز دارن چون بیمارن
موفق باشید
 

budy-guard

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 فوریه 2016
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
5
سن
26
من توان دفاع کردن از خودم رو ندارم. همیشه از حق خودم میگذرم به خاطر ترس از دیگران. از اینکه چیزی بگن که من نتونم در مقابل چیزی بگم. حاظر جواب نیستم. همه هر جور دلشون بخواد باهام رفتار میکنن. دیوارم همیشه کوتاهه. این مساله داره مثل خوره منو میخوره. به مرز جنون رسیدم. چی کار کنم؟
 

hasankachalam

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 دسامبر 2013
نوشته‌ها
37
لایک‌ها
16
من توان دفاع کردن از خودم رو ندارم. همیشه از حق خودم میگذرم به خاطر ترس از دیگران. از اینکه چیزی بگن که من نتونم در مقابل چیزی بگم. حاظر جواب نیستم. همه هر جور دلشون بخواد باهام رفتار میکنن. دیوارم همیشه کوتاهه. این مساله داره مثل خوره منو میخوره. به مرز جنون رسیدم. چی کار کنم؟
از خودت شروع کن،شروع کن راجع به یه موضوع با خودت کلکل کن،یه مناظره خیالی،جواب بده به خودت و باز به خودت
اگه آگاهیتو بالا ببری ترست کم میشه،با مطالعه و پرسوجو در مورد هر چیزی اطلاعاتی به دست میاری و حقوقتو می فهمی و این توپتو پر میکنه
همیشه اینو تو ذهن داشته باش که همه ی آدما با هم مساویند،پولدار،فقیر بی سواد،چاق لاغر کوتاه بلند زشت خوشگل و... اینا همه نسبی و بی ارزشن
،هر کسی یه توانایی هایی داره که باید کشفش کنه و پرورشش بده
هیچ وقت نترس چون دیگران وقتی ببینن ترسیدی بیشتر اذیتت میکنن
موفق باشی دوست عزیز
 

forsoh

Registered User
تاریخ عضویت
31 جولای 2012
نوشته‌ها
1,051
لایک‌ها
3,203
محل سکونت
پشت پی سی
گاهی واسه خودت یه سری هدف داری. خب طبیعی هست که نشه به همه ی این هدف ها رسید، اما وقتی که تو تمامی این سال ها حتی نتونستی به هدف هات نزدیک هم بشی اونجاست که بی انگیزگی میاد سراغت.

من خیلی وقته بردیم و هر روز بیش تر از دیروز از آینده می ترسم.

من از بس بریدم که حتی حال دعا کردن هم ندارم. میخوام با خدا حرف بزنم ولی نمیدونم بهش چی بگم .......

کارم به جایی رسیده که حتی حس ناله زدن هم ندارم. همینجوری همه چی رو می ریزم تو دلم.
 

hasankachalam

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 دسامبر 2013
نوشته‌ها
37
لایک‌ها
16
گاهی واسه خودت یه سری هدف داری. خب طبیعی هست که نشه به همه ی این هدف ها رسید، اما وقتی که تو تمامی این سال ها حتی نتونستی به هدف هات نزدیک هم بشی اونجاست که بی انگیزگی میاد سراغت.

من خیلی وقته بردیم و هر روز بیش تر از دیروز از آینده می ترسم.

من از بس بریدم که حتی حال دعا کردن هم ندارم. میخوام با خدا حرف بزنم ولی نمیدونم بهش چی بگم .......

کارم به جایی رسیده که حتی حس ناله زدن هم ندارم. همینجوری همه چی رو می ریزم تو دلم.
شاید هدف هاتو خیلی بزرگ انتخاب کردی،هیچ کس برای رسیدن به قله ی کوه از اول قله رو هدف نمیگیره،هدف اول بلند شدنه،بعد شاید رسیدن به پای کوه و بعد گذر از راههای مختلف
تجربه ی شخصی من اینه که اگه دیگران تونستن به چیزی برسن منم میتونم،فقط به توخواستن و تلاشم بستگی داره نه هیچ چیزه دیگه
من بیستو چند ساله با عنوان های مختلف تو محیطه آموزشی بودم،افرادی بودن که با خیلی از کمبودها حتی معلولیت واقعا موفق بودن و افرادی با همه ی امکانات ناموفق
البته توصیه نمیکنم از هر راهی شده به یه هدف برسید،هدفی رو انتخاب کنید که وقتی بهش رسیدید برازندتون باشه یا حداقل خودتون رو برازنده ی هدف کنید
خیلی وقتا چیزایه کوچیک و ساده خوشحالی بیشتری برای آدم میارن تا رسیدن به هدف های خیلی بزرگ
زندگی خیلی قشنگو ساده میتونه باشه اگه توقعت بالا نباشه و اهله فکرو تلاش باشی
 

budy-guard

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 فوریه 2016
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
5
سن
26
از خودت شروع کن،شروع کن راجع به یه موضوع با خودت کلکل کن،یه مناظره خیالی،جواب بده به خودت و باز به خودت
اگه آگاهیتو بالا ببری ترست کم میشه،با مطالعه و پرسوجو در مورد هر چیزی اطلاعاتی به دست میاری و حقوقتو می فهمی و این توپتو پر میکنه
همیشه اینو تو ذهن داشته باش که همه ی آدما با هم مساویند،پولدار،فقیر بی سواد،چاق لاغر کوتاه بلند زشت خوشگل و... اینا همه نسبی و بی ارزشن
،هر کسی یه توانایی هایی داره که باید کشفش کنه و پرورشش بده
هیچ وقت نترس چون دیگران وقتی ببینن ترسیدی بیشتر اذیتت میکنن
موفق باشی دوست عزیز

بسیار ممنون از پاسختون. بدبختی اینه که همش فکر میکنم حق با طرف مقابلمه. حتی اگه یه چیزی هم تو استین داشته باشم باز اون ترس مانع میشه جواب بدم. خیلی حس بدیه. همش خودخوری میکنم. نمیدونم ریشه این ترس چیه. خود کم بینی؟ عدم اعتماد به نفس؟ یا چی؟ از هر 10 مورد فقط یه مورد رو میتونم جواب بدم. تازه اونم با کلی ترس و لرز
به مرز جنون رسیدم
 

hasankachalam

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 دسامبر 2013
نوشته‌ها
37
لایک‌ها
16
بسیار ممنون از پاسختون. بدبختی اینه که همش فکر میکنم حق با طرف مقابلمه. حتی اگه یه چیزی هم تو استین داشته باشم باز اون ترس مانع میشه جواب بدم. خیلی حس بدیه. همش خودخوری میکنم. نمیدونم ریشه این ترس چیه. خود کم بینی؟ عدم اعتماد به نفس؟ یا چی؟ از هر 10 مورد فقط یه مورد رو میتونم جواب بدم. تازه اونم با کلی ترس و لرز
به مرز جنون رسیدم
البته ممکنه بعضی وقتا اشتباه کنی،اما کیه که اشتباه نکرده باشه؟!
من به جواب دادنه پینگ پنگی معروفم،هنوز حرف از دهن طرف در نیومده جوابش کفه دستشه،ولی خب اینجوریم خیلی خوب نیست اما حداقل به طرف بگو تو مثل اون فکر نمیکنی یا فکر میکنی حقیقت جوره دیگه ایه، حداقل چیزی که میتونی بگی اینه که بگی شاید من نتونم به خوبی تو حرفایه گنده گنده بزنم یا سفسطه کنم،ولی دلیل نمیشه حق با تو باشه،یا اینکه همیشه برایه یه سوال فقط یک جواب درست وجود نداره ممکنه هردو درست بگیم یا هردو اشتباه کنیم
در هرحال چیزی برای ترسیدن وجود نداره،گاهی وقتا لازمه ما هم کسایی که مارو میرنجونن یکم برنجونیم (اگه ترست از رنجشه دیگرانه)
و اگه از برخوردشونه خب با یکم جواب کسی از کوره در نمیره و از اون گذشته قانون هست و از تو دفاع می کنه
من وقتی 4-5 سالم بود با آدمایه 20-50 ساله کلکل میکردم
در کل 90 درصده آدما جنبه ی بحث رو دارن و مشکلی نیست اون 5-10 درصد غیر نرمال هم که اصلا نباید باهاشون حرف زد
من روانشناس نیستم ولی تونستم به یکی دو نفر تو این زمینه ها یکم کمک کنم و خوشحال میشم بتونم به دیگران کمک کنم،اگه خواستی شماره تلگرامم رو برات تو پ خ میفرستم بیشتر صحبت کنیم
ارادت
 

budy-guard

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 فوریه 2016
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
5
سن
26
از 4-5 سالگی؟ خوش به حالت. قدر خودتو بدون. جدی میگم. من این جور آدمها رو تحسین مکینم. نمیدونم به هوش ربط داره یا اجتماعی بودن/؟ کلا ذاتیه یا اکتسابی هم میشه؟ شده به کسی بگم که"شاید من نتونم به خوبی تو حرفایه گنده گنده بزنم یا سفسطه کنم،ولی دلیل نمیشه حق با تو باشه،" ولی برا همین هم حرف 6 تا حرف دیگه قطار کرده و بهم گفته و من فقط بر ور بر نگاه کردم. ایراد از من باشه جدا عذر خواهی میکنم و از دلش در میارم. میدونی بعضی اوقات هم اشتباهات قبلی رو هم به رخ آدم میکشن.
و بدی ماجرا میدونی چیه؟ این که بعدش تازه یادم میافته که باید این حرف و میزدم و همش خود خوری میکنم که چرا جواب ندادم.
کاش گوشه ای از اون کمکهایی رو به دوستانتون کردید و اینجا بیارید. ممنون میشم ازتون.
متاسفانه اندرویید ندارم.
اون مناظره خیالی هم ایده خوبیه.
 

hasankachalam

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 دسامبر 2013
نوشته‌ها
37
لایک‌ها
16
نمیدونم به هوش ربط داره یا اجتماعی بودن/؟ کلا ذاتیه یا اکتسابی هم میشه؟

و بدی ماجرا میدونی چیه؟ این که بعدش تازه یادم میافته که باید این حرف و میزدم و همش خود خوری میکنم که چرا جواب ندادم.

اون مناظره خیالی هم ایده خوبیه.

قطعا می شه با تمرین بهش رسید،اعتماد به نفس میخواد و یکم آگاهی در زمینه مورد بحث،تمرین (مثلا همون مناظره خیالی) ذهنت رو آماده میکنه برای مناظره واقعی
بیشتره مردم واقعا نصفه اون چیزی که ادعا میکنن هم نیستن اعتماد به نفسشون بالاست.

اگه حافظه ت تو اون لحظه یاری نمیکنه میتونی مثلا گوشه ی دستت نکاتی که تمرین کردی به اختصار بنویسی
مثال میزنم،فردا قراره با دوستات راجع به ماشین صحبت کنید(یا ممکنه اونا حتی ندونن،شما بحثش رو وسط میکشی)، خب امشب میشینی تو نت و چیزایی که به نظرت جالبو مهمه سرچ میکنی
البته میدونم منظور شما بیشتر بحث تیکه انداختن و این حرفاس
برای اینم میتونی یه لیست تهیه کنی از حرفایی که ممکنه زده بشه و براش جواب پیدا کنی
خیلی وقتا شعر و ضرب المثل پاسخه کوبنده تری هست
طرف هرکی که باشه قطعا از شما بهتر و بالاتر نیست،پس بگرد و نقاط قوت خودت و نقاط ضعفه اون رو بهش یاد آوری کن
یه سری جملات هم هست که البته گفتنش تو انجمن عمومی درست نیست ولی جملاته اعصاب خورد کن هستن،ببین طرف به کدومش حساستره هرجا جواب نداشتی استفاده کن،مثلا با طعنه بگو " آره تو که راست میگی" یا " بروبابا"

خب برایه همه پیش میاد تو بحث عصبی بشن تمرکز لازم رو نداشته باشن،بعدا یه جواب بهتر یادشون بیاد
اولا همیشه خونسردی خودت رو حفظ کن که ذهنت بهتر کار کنه،دوم اینکه این جواب رو نگه دار برای بحث بعدی با همون طرف یا یه آدمه دیگه

خیلی حرف زدم میدونم، فقط سه تا نکته مهم رو هیچوقت فراموش نکن
1.فقط برای دفاع از حقت بحث کن نه برای ضایع کردن حق دیگران
2. کینه ای نباش،یعنی بعد از بحث بهش فکر کن که چطور میتونستی بهتر بحث رو پیش ببری ولی نه از رویه بغض و کینه،این هم به خودت هم دیگران آسیب میزنه
3.نقاط ضعف دیگران رو پیدا کن اما فقط برای دفاع ازشون استفاده کن،یادت باشه معلولیت و چیزهایی که طرف در انتخابشون نقشی نداشته نقطه ضعف نیست هیچ وقت کسی رو بخاطره این چیزا تحقیر نکن،مثلا برای رنگ پوست،خانواده، مشکل گفتاری (لکنت زبان) و...
چون در این صورت هرچیم بگی بحث رو باختی
موفق باشی دوست عزیز
 

budy-guard

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 فوریه 2016
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
5
سن
26
بسیار عالی بود. منظور من هم دقیقا دفاع از خودمه و الا فقط یه سادیسم میتونه دایما تیکه بندازه و طرف رو بسوزونه.
من یه بار با یکی از دوستام بحثم شد. البته حرف اون منطقی نبود. سعی کردم قانعش کنم ولی زیر بار نرفت. برگشت برای ضایع کنی دعوایی رو که یه بار با یکی از دوستام داشتم رو به رخم کشید. البته ایشون کاملا در جریان این دعوا بودن و من مقصر نبودم. اصلال نتونستم که بهش بگم بابا جان من مقصر نبودم اون بهم بدی کرد تو که در جریانی و ...
جالب اینجاست خودش هم کم با ادمها دعوا نمیکنه. ولی اون لحظه باز همون احساس مزخرف همیشگی اومد سراغم. این که راست میگه و من دعوایی ام. همیشه همه چی تقصی منه.
میدونی یه کم هم احساس میکنم آدم مهر طلبیم. حتی در مقام تلافی هم بر نمیام تا دلم خنک شه.
این قدر بی عرضه ام که یکی سرم داد بزنه حتی جرات نمیکنم بهش بگم سرم داد نزن. یا اینکه متقابلا من هم خیلی جدی و با لحن قاطع بهش بگم حدش رو نگه داره. من مشکلم حادتر از این حرفهاست.
 
Last edited:

hasankachalam

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 دسامبر 2013
نوشته‌ها
37
لایک‌ها
16
این ویژگی که فکر کنی ممکنه اشتباه از شما باشه اصلا بد نیست،اما مهم اینه که بتونی خودت رو کنترل کنی و فکر کنی ببینی واقعا کی اشتباه کرده
بیشتره آدما (مثلا بعضی وقتا خوده من) تو بعضی از شرایط حتی میدونن دارن اشتباه میکنن اما بخاطره غرور حاضر نیستن اشتباهشونو بپذیرن
تو این شرایط نباید امیدوار باشی بتونی طرفت رو قانع کنی،چون آدم خواب رو میشه بیدار کرد ولی آدمی که خودشو به خواب زده نه!
پس فقط کافیه نشون بدی حرفشو قبول نداری و بحث رو ادامه ندی،اون خودش میفهمه
اما در مورد دادزدن...
شاید شما از این میترسی که اگه جوابش رو بدی بحث ادامه پیدا کنه و مثلا توجه دیگران جلب بشه و شما نمیخوای جلوی دیگران آبروت بره
درسته این کار بعضی جاها جواب میده اما متاسفانه مردم وقتی چنین چیزی میبینن بجای دفاع از مظلوم، متوجه این ضعف در شما میشن و سعی میکنن برای رسیدن به هدفهاشون از این مسئله سو استفاده کنن،با سکوت در واقع علاوه بر اینکه حرف طرف رو تایید کردی (خیلی ها فکر میکنن حق با اونه وگرنه شما یه جوابی براش داشتید) به دیگران هم این سیگنال رو میدید که میتونن همینجوری باهاتون رفتار کنن
راستش من به شخصه فکر میکنم ریشه تمام مشکلات آدم در خودشه و خودش میتونه حلشون کنه،با اینحال اگه فکر میکنی به کمک بیشتری احتیاج داری از رفتن پیش یه مشاور خوب کوتاهی نکن چون این مسئله ی بزرگیه
امروزه آدم بیمارو سایکو زیاده به دلایل مختلف همه مریضیم،برای همین تو انتخاب دوستات بیشتر دقت کن،چیزی/کسی که باعث ناراحتیت میشه کناره خودت نگه ندار،تنهایی خیلی بهتر از بودن بین ادمای حسود و روانیه
کسی حق نداره بی دلیل سرت داد بزنه،اگه حتی اون وقت جوابشو ندادی،با قطع کردنه رابطه میتونی بهش نشون بدی که کارش اشتباه بوده
قوی و ریلکس باش،مردم در روز 100 تا دعوا و آبروریزی راه میندازن عینه خیالشونم نیست،به خودت اصلا سخت نگیر،بجای فکر کردن به این چیزا تواناییاتو افزایش بده،سرتو بالا بگیر،من نمیشناسمت اما شما هیچی از دیگران کم نداری
 

budy-guard

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 فوریه 2016
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
5
سن
26
والا حرفهای شما کم چیزی از یک مشاور کم نداره. ممنونم از اینکه از من شناخت داشته باشین وقت گذاشتین و راهنماییم کردین.
بیشتر منظورم این بود که مواقعی پیش میاد که جملات آماده در ذهن خیلی به کار آدم نمیاد. نمونه اش هم که گفتم.
یا یه مورد دیگه مثال بزنم:
با چند تا دوستام دور هم نشسته بودیم.( موقع که دانشجو بودم تو خوابگاه) من گفتم "که ا من شدید به فلان چیز نیاز دارم . چون در حال حاظر خودم ندارم مجبورم از بچه ها بگیرم." رضا برگشت بهم گفت" تو که خودت داری. چرا از بقیه باید بگیری"
گفتم" نه مال من تموم شده ندارم همچین چیزی"
رضا اصرار داشت که حرفش درسته برگشت با لحن خیلی بد و ضایع کنی گفت: تو فلان کمد کمی داری. برو مال خودت رو بردار"
تازه اون موقع یادم افتاد که آره کمی از اون موردی که نیاز داشتم رو تو کمد دارم. رضا فکر میکرد من خودم رو تعمدا به اون راه زدم و نمی خوام از مال خودم استفاده کنم و چشمم به مال مردم ه. از لحنش معلوم بود. کلا آدم رکیه و هیچی براش مهم نیست. حرفشو صریح میزنه. در واقع با شناختی که ازش دارم ، تو اون لحظه فقط میخواست بکوبه.
من اصلا به ذهنم هم خطور نکرد که بهش بگم من که از تو نخواستم. نگفتم که رضا فلان چیز رو بهم بده. هرگز نشده بهت رو بندازم و نخواهم انداخت. اگه بگیرم از دوستای خودم میگیرم نه از تو. ولی خوب همون حس لعنتی اومد سراغم. شکستن در خود و رفتن به حالت انفعال.
می خوام بگم همه موارد رو نمیشه تو ذهن آماده کرد. این جور مواقه هست که بیشتر کم میارم.

حق هم با شماست. خیلی مواقع بیشتر از آبروم میترسم. از اینکه بقیه فکر کنن آدم جالبی نیستم و ذهنیتشون نسبت بهم عوض شه. متاسفانه به طرز فکر دیگران در مورد خودم خیلی اهمیت میدم.
 

hasankachalam

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 دسامبر 2013
نوشته‌ها
37
لایک‌ها
16
لطف داری،البته اینطور نیست من فقط اون چیزی که به عقله ناقصم درست میاد به اشتراک میذارم.
راجع به سناریویی که گفتی من واکنشم این بود...
یه حالت خوشحالی میومد تو چهرم،میدوییدم سره کمد و قتی اون چیزو میدیدم میگفتم ایول خودم دارم یادم نبود
بعد اگه لحن طرف بد بود،میام به تیکه میگم این رضا چه آماره همه چیزو داره! رضا از پولایه تو حسابه بچه ها هم خبر داری؟!
و اگه باز در مورد موضوع قبلی (چیزی که تو کمد بوده) سعی میکرد بکوبه، مثلا میگفت: همین که از چیزایه دیگران استفاده نمیکنم خوبه،خیلی راحت میگفتم من یادم نبود خودم دارم و اگه باز ادامه میداد میگفتم بروبابا!
شما وقتی بخاطره آبروت جواب دیگران رو نمیدی درواقع برداشت دیگران اینه که پذیرفتی که مقصری و این خیلی بدتره.
همین چت کردن یا ایمیل نوشتن تمرینه خیلی خوبیه،چون دیگه اون استرس تویه جمع رو نداری و فرصت کافی برای فکر کردن و جوابه مناسب پیدا کردن رو داری
باید تمرکزت رو حفظ کنی،باید برایه خودت زمان بخری تا بتونی جواب مناسب رو پیدا کنی و شجاع باشیو اون چیزی که تو ذهنت میاد بگی،البته نه هرچیزی ولی خب بیشتره چیزا رو بگی اتفاقی نمیوفته پس بگو،مرتب تمرین کن
 

hasankachalam

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 دسامبر 2013
نوشته‌ها
37
لایک‌ها
16
لطف داری،البته اینطور نیست من فقط اون چیزی که به عقله ناقصم درست میاد به اشتراک میذارم.
راجع به سناریویی که گفتی من واکنشم این بود...
یه حالت خوشحالی میومد تو چهرم،میدوییدم سره کمد و قتی اون چیزو میدیدم میگفتم ایول خودم دارم یادم نبود
بعد اگه لحن طرف بد بود،میام به تیکه میگم این رضا چه آماره همه چیزو داره! رضا از پولایه تو حسابه بچه ها هم خبر داری؟!
و اگه باز در مورد موضوع قبلی (چیزی که تو کمد بوده) سعی میکرد بکوبه، مثلا میگفت: همین که از چیزایه دیگران استفاده نمیکنم خوبه،خیلی راحت میگفتم من یادم نبود خودم دارم و اگه باز ادامه میداد میگفتم بروبابا!
شما وقتی بخاطره آبروت جواب دیگران رو نمیدی درواقع برداشت دیگران اینه که پذیرفتی که مقصری و این خیلی بدتره.
همین چت کردن یا ایمیل نوشتن تمرینه خیلی خوبیه،چون دیگه اون استرس تویه جمع رو نداری و فرصت کافی برای فکر کردن و جوابه مناسب پیدا کردن رو داری
باید تمرکزت رو حفظ کنی،باید برایه خودت زمان بخری تا بتونی جواب مناسب رو پیدا کنی و شجاع باشیو اون چیزی که تو ذهنت میاد بگی،البته نه هرچیزی ولی خب بیشتره چیزا رو بگی اتفاقی نمیوفته پس بگو،مرتب تمرین کن
 

budy-guard

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 فوریه 2016
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
5
سن
26
در مورد چت ، باهاتون موافقم. یه دنیازی مجازی ولی واقعی ه. همه بازخوردهای دنیایی واقعی رو هم داره. میشه ازش یاد گرفت. جالب اینجاست که تو این جور محیط ها پیش میومد که با بچه ها سر یه چیزی بحث بشه همیشه بحث رو خوب جلو میبردم. ولی نمیدونم چرا تو تماس رو در رو همه چی عوض میشه.
همون شجاعتی که گفتین. من متسافانه زیادی فروتن هستم.! همیشه بقیه یه سرو گردن ازم بالاترن.
 
بالا