برگزیده های پرشین تولز

تا حالا روح از بدنتون خارج شده؟

parnian_nice

Registered User
تاریخ عضویت
29 آگوست 2009
نوشته‌ها
64
لایک‌ها
75
محل سکونت
tehran
من یه بار دچار همین بختک شدم خیلی بد بود واقعا عذاب آور بود در واقع یه شکنجه روحی بود..نفسم تنگ شد احساس میکردم این دیگه نفسهای آخرمه. دستو پاهام قدرت حرکت نداشت هرچقدرم مادرمو با اینکه بیدار بود صداش میکردم اما اون صدامو نمیشنید خودم که احساس میکردم دارم فریاد میزنم اما اطرفیانم هیچ واکنشی نشون نمیدادن واقعا تمام تلاشم بی فایده بود.واقعا دردناک بود ولی شاید باورتون نشه تا با سختی گفتم بسم ا.. الرحمن الرحیم یه دفعه همی چی تموم شد به حالت عادی برگشتم . خدا شاهد راست میگم من آدم مذهبی نیستم اما وقتی یادم میاد چه جوری با این عبارت به آرامش رسیدم اشکم درمیاد.انگار تازه بیدار شد روحم. با اینکه یه 4 یا 5سالی از این قضیه میگذره هنوز جز به جز شو یادمه احساسش میکنم چون برام هنوز عجیبو دردناکه..
 
Last edited:

brainsore

Registered User
تاریخ عضویت
1 مارس 2008
نوشته‌ها
5,886
لایک‌ها
3,189
محل سکونت
دور
بختک جرات نمي کنه سراغ من بياد. من ميرم سراغ بختک! دفه پيش پخ کردم يهو داشت قبضه روح ميشد.
 

Gripen

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2010
نوشته‌ها
383
لایک‌ها
27
محل سکونت
:(
بختک جرات نمي کنه سراغ من بياد. من ميرم سراغ بختک! دفه پيش پخ کردم يهو داشت قبضه روح ميشد.

يه بار كه بياد سراغت اون موقع ميبيني دنيا دست كيه!
chojinfc.gif
 

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,253
لایک‌ها
794
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
واس ما که تا حالا پیش نیومده...

من عموماً کم خواب میبینم و خواب رفتنمم خیلی وقتا با موسیقی همراهه و معمولاً زیاد میخوابم و به پهلو...

در نتیجه من نه طاق واز عادت دارم بخوابم و احتمالاً اون ماده ای که تو اون لینک گفته بودم تو خونم نیست که در 20 سال یه بارم برام اتفاق نیفتاده...

من خوابامو کمی تا قسمتی کنترل میکنم... میشینم برنامه ریزی میکنم خوابای به شدت ت*می تخیلی میبینم که از صد تا فیلم سینماییم خفن ترن... البته بیشترش کمی بعد از بیدار شدنم از یادم میره ولی کمی از صحنه های خیلی تخیلیش یادم میمونه...

اصولاً ما تو خواب میریم سینما سه بعدی اول شخص با نقش اول خودم... به خاطر همین فیلم سینمایی بودن خوابام، اصولاً کابوس نمیبینم یا ببینمم نمیگرخم چون ازش لذت میبرم... خواب ترسناک ندارم... از خوابا نهایت لذتو میبرم... فکر کن نقش اول یه خواب ت*می تخیلی باشی چه حالی میده... هر شب تو یه ژانر متفاوت... ی هشب اکشن یه شب فضایی یه شب ترسناک یه شب دراکولا یه شب جنگ فضایی/جهانی.......

TAEL_SmileyCenter_BMC%20(158).gif


ولی این روح خارج شدنه به نظر برعکس بختک، چیز باحال و بسیار هیجان انگیزیه... خیلی از این چیزای ت*می تخیلی خوشم میاد... البته من روح و جن و اینا و 99 درصد چرندیات این چنینی رو اصولاً باور ندارم و پیشم بیاد make fun ـه... :D

TAEL_SmileyCenter_Misc%20(155).gif
 
Last edited:

Bad Guy

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 دسامبر 2009
نوشته‌ها
7
لایک‌ها
0
محل سکونت
Bad Guys City
آره يه بار خارج شد كلي با هم ديالوگ داشتيم...همينطوري سرشو زير انداخته بود داشت ميرفت گفتم هوي كجا؟؟! گفت خسته شدم ميخوام برم، گفتم چرا، گفت تنگه، ناراحتم و اينا...خلاصه نشست كلي برام درد و دل كرد كه جام اينجا نيستو از اين حرفا؛ گريه ش گرفته بود، دلم خيلي سوخت براش...آهنگ خاكستري ابي رو خوندم براش "روح بزرگوار من، دلگيرم از حجاب تو؛ شكل كدوم حقيقته، چهره بي نقاب تو..." وسطاش جفتمون زديم زير گريه، اونم چه گريه اي؛ اومد تو بغلم، انقدر گريه كرديم تا خوابمون برد.با صداي زنگ موبايل از خواب پريدم، زيدي بود...
 

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,253
لایک‌ها
794
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
آره يه بار خارج شد كلي با هم ديالوگ داشتيم...همينطوري سرشو زير انداخته بود داشت ميرفت گفتم هوي كجا؟؟! گفت خسته شدم ميخوام برم، گفتم چرا، گفت تنگه، ناراحتم و اينا...خلاصه نشست كلي برام درد و دل كرد كه جام اينجا نيستو از اين حرفا؛ گريه ش گرفته بود، دلم خيلي سوخت براش...آهنگ خاكستري ابي رو خوندم براش "روح بزرگوار من، دلگيرم از حجاب تو؛ شكل كدوم حقيقته، چهره بي نقاب تو..." وسطاش جفتمون زديم زير گريه، اونم چه گريه اي؛ اومد تو بغلم، انقدر گريه كرديم تا خوابمون برد.با صداي زنگ موبايل از خواب پريدم، زيدي بود...

خود آواتار خبیثتی...

image.php
 

Parsa-Undead

مدیر باز نشسته
تاریخ عضویت
5 مارس 2009
نوشته‌ها
3,761
لایک‌ها
1,121
محل سکونت
Tehran
آپنه خواب تقریبا کشنده ست ....

خطر مرگ با آپنه خواب
پری جان من همه چیز راجع به روح و این چیزا رو قبول دارم جز این که می گه خواب کشندست ...
به 2 دلیل :
1- تا حالا ندیدم کسی این جوری بمیره مگر پیرمرد پیرزنی که مریض بدحال باشن
2- آخوندا این حرفو می زنن

تو دبستان همش تو مدرسه معلمامون این حرفو می زدن ! مخصوصا معلم قرآن ! اعصاب منو به هم میریختن ! شبها نمی تونستم بخوابم ! می ترسیدم بخوابم بمیرم ! و....
من کلا با خواب مشکل داشتم و دارم حالا اینا می اومدن اینا رو هم می گفتن منم گوسفند بودم باور می کردم ! :دی

خوب اگه این حوریه یکی باید این جوری شده باشه دیگه ...

از بچه ها کسی از فامیلاشون بوده که تو خواب بمیره ؟!
 

alibati

همکار بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 آپریل 2005
نوشته‌ها
5,726
لایک‌ها
1,343
محل سکونت
تهران
برای من تا حالا پیش نیومده ! کلا من خوابم کمه و بعضی اوقات خوابهای که می بینم چرت و پرته قاطی پاتی که صبح بیار میشم خودمم نصفش یادم نیست ! اما این که روح خارج میشه و دوباره بر میگرده روح چقدر می تونه از بدن
دور بشه یعنی شخص می تونه روحش رو بفرسته یه جای دیگه بعد خودش همون جوری چند ساعت بمونه تا روح برگرده ؟
اصلا وقتی کسی خواب می بینه روح از بدن خارج میشه یا نه ؟
 

Ali_softcenter

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2009
نوشته‌ها
5,918
لایک‌ها
7,364
محل سکونت
In my Sad Little world
من سالی 2-3 بار بختک میفته روم...ولی هیچ وقت روحم جدا نشده...همیشه اینطوری بوده که یه نفر گلوم رو فشار میده میخواد خفم کنه...منم قفل میکنم و هیچ کاری نمیتونم بکنم..میترسم داد بزنم...

همیشه چشمامو می بندم خودمو میزنم به اون راه...بعد یواش یواش ولم میکنه...

البته یکی از دوستام هفته ای 6 بار این طوری میشه...ولی از نوع خفنش! روحش میره..میاد...داستانی داره!
 

Javacl

Registered User
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
2,659
لایک‌ها
1,026
محل سکونت
شادشهر قدیم
تا یه جاهایی رو خوندم دیگه خسته شدم :دی
پست مسعود کلیو رو کامل خوندم و کلی خندیدم،منم بختک رو تجربه داشتم! باهاله،موقعی که ولت میکنه دیگه ت*م نمیکنی بخوابی =))
 

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,253
لایک‌ها
794
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
البته یکی از دوستام هفته ای 6 بار این طوری میشه...ولی از نوع خفنش! روحش میره..میاد...داستانی داره!

بهش بگو بره بیت یه چفیه بگیره بزاره زیرش دیگه این حالات واسه ـش پیش نمیاد... شما که استادی... :p
 

Parsa-Undead

مدیر باز نشسته
تاریخ عضویت
5 مارس 2009
نوشته‌ها
3,761
لایک‌ها
1,121
محل سکونت
Tehran
تا یه جاهایی رو خوندم دیگه خسته شدم :دی
پست مسعود کلیو رو کامل خوندم و کلی خندیدم،منم بختک رو تجربه داشتم! باهاله،موقعی که ولت میکنه دیگه ت*م نمیکنی بخوابی =))
جواد بختک باز نیستی ! :lol:
 

meysam77

Registered User
تاریخ عضویت
9 نوامبر 2008
نوشته‌ها
357
لایک‌ها
7
من امروز صبح از خواب بیدار شدم ، دیدم یازم خوابم میاد...یه نگاهی به ساعت انداختم نمی دونم چی شد یه صدایی شبیه خش خش شنیدم بعد یه گزگزی از پاهام شروع شد و از بدنم جدا شدم ولی خیلی نزدیک به خودم بودم ...ترسیدم دور بشم از خودم. واقعا فکر کردم مردم. خیلی ترسیدم.واسه خودم فاتحه هم خوندم!!! شهادتین هم گفتم! بعد به حالت عادی برگشتم.
کسی تا حالا چنین تجربه ای داشته؟ و کسی می دونه دلیلش چیه؟

از ازرائیل پرسیدم .... گفت خندم گرفت شل شدم ....سر خورد برگشت به بدنش



با تشکر
 

meysam77

Registered User
تاریخ عضویت
9 نوامبر 2008
نوشته‌ها
357
لایک‌ها
7
من یه بار دچار همین بختک شدم خیلی بد بود واقعا عذاب آور بود در واقع یه شکنجه روحی بود..نفسم تنگ شد احساس میکردم این دیگه نفسهای آخرمه. دستو پاهام قدرت حرکت نداشت هرچقدرم مادرمو با اینکه بیدار بود صداش میکردم اما اون صدامو نمیشنید خودم که احساس میکردم دارم فریاد میزنم اما اطرفیانم هیچ واکنشی نشون نمیدادن واقعا تمام تلاشم بی فایده بود.واقعا دردناک بود ولی شاید باورتون نشه تا با سختی گفتم بسم ا.. الرحمن الرحیم یه دفعه همی چی تموم شد به حالت عادی برگشتم . خدا شاهد راست میگم من آدم مذهبی نیستم اما وقتی یادم میاد چه جوری با این عبارت به آرامش رسیدم اشکم درمیاد.انگار تازه بیدار شد روحم. با اینکه یه 4 یا 5سالی از این قضیه میگذره هنوز جز به جز شو یادمه احساسش میکنم چون برام هنوز عجیبو دردناکه..

جالبه ....


آخه من قبلا ها خیلی برام پیش میومد ، .... مثلا بیدار می شدم ولی نمی تونستم جاییم رو جز پلکام تکون بدم .....بعدن به زحمت و زور تلاش می کردم سرم رو این ور اون ور کنم تا یه دفعه بدنم فعال می شد !

این مال وقتی بود که خیلی مذهبی بودم ....


اما .....


بعدش که دیگه مذهبی نیستم برام پیش نیمده اصلا !... الآن سالهاست ،



الآن من مدتهاست روی 2 تا چیز رو که خیلی برام پیش میومد ندیدم ...یکی بختک و دیگری استفراق





در هر حال فکر کنم این جریان با ضعف نخائی و مسائل جن سی رابطه داشته باشد ...با فشار های عصبی هم موافقم ...چون همون وقت که دیگه مذهبی نیستم مصادف شده بود با یه روی داد تلخ که بعدش گفتم نیست بالاتر از سیاهی رنگ .....و کلا دیگه چیزی به اون صورت ناراحت یا عصبیم نمی کنه مثل سابق


با تشکر ( می گفتن فلانی رو زنی می خواست به زور باهاش رابطه ی جن سی بر قرار کنه ..... اینم میره دستشویی و خودش رو گه مال می کنه ...زنم میندازتش بیرون ( حکایتی اسلامی مال صدها سال پیش ) احتمالا جریان بختک و بسم.... شما هم اینگونه بوده )
 

Ali_softcenter

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2009
نوشته‌ها
5,918
لایک‌ها
7,364
محل سکونت
In my Sad Little world
بهش بگو بره بیت یه چفیه بگیره بزاره زیرش دیگه این حالات واسه ـش پیش نمیاد... شما که استادی... :p



برات واقعا متاسفم.:eek:

خیلی از نظر عقلی در سطح پایین هستی.یه کم بزرگ شو وقت کردی.;)
 
بالا