pedro88
Registered User
منم این مشکلو دارم هی بهش میگم واریز کن میگه چشم چشم آخرم نمیکنه گیری افتادیم ها
باید رفتار خوب باشه که دنبال تیغ زدن نباشنیک چیزی هم فهمیدم
اگر اطرافیان بفهمن شما یکذره وضعتون اوکیه بیشتر میخوان تیغتون بزنن
همیشه باید چسناله کرد که چقدر بدبختم پول ندارم بدهکارم
الکی نیست اسلام میگه یک دست لباس بپوشید
بعضی ها هم آدمای بدجنسی نیستن..من به شخصه یه لیست دارم از آدم هایی که میدونم حسابشون درسته ( لیست کوتاهی هست ) فقط به اونا قرض میدم
جواب به بقیه اینه که ندارم
فرمایش شما کاملا صحیحهبعضی ها هم آدمای بدجنسی نیستن..
فقط نفهمن..
قدر محبت رو نمیفهمن..
حساب کتاب و مدیریت ندارن..
تو رو هم با خودشون میکشن پایین
درک میکنم..فرمایش شما کاملا صحیحه
ولی لیستی که الان دارم رو با تجربه به دست آوردم
من کلا از دروغ گفتن متنفرم ولی مجبورم که بگم ندارم یعنی چاره ای ندارم به طرف قرض بدم و بدونم طرف داره ولی فعلا میخواد نگه داره
یک بار اونی که دلت نمیخواد بهش پول بدی رو بهش زنگ بزن بگو داری 400 بدی بهم..اونم میگه نه والا ندارم..دیگه از اون به بعد بهت زنگ نمیزنه ازت پول بخوادندی ازت ناراحت میشن..
اگه قرض بدی.. ولی دیگه ندی هم بدتر ،ازت متنفر میشن..
بنظرم بهبودی فایروال حریم شخصی بهتر از خط زدن همه ست..سادهترین راه: هیچ دوست صمیمی نداشته باش و از کسی هم توقعی نداشته باش. اگه به خودکفایی برسی و به کسی نیاز نداشته باشی، هر آدم مسموم و آویزونی رو راحت حذف میکنی از زندگیت. اصلاً چنین آدمایی فرصت پیدا نمیکنن بیان تو زندگیت. چون تو فقط به خودت متکی هستی و سراغ کسی نمیری.
اگر میبینی تو این استایل نمیتونی زندگی کنی و حتماً باید یه عده دوست جیک تو جیک داشته باشی، مشخصه که بعد یه مدت در جریان زندگیشون قرار خواهی گرفت و یه جاهایی برای کمک گرفتن سراغت خواهند اومد. تو هم مجبوری برای حفظ کردن رابطهت یه امتیازایی بدی.
قرض میده یا نزول میده؟یکی رو میشناسم داره و قرض میده.
اما کاری میکنه که خیالش راحته.
میخواد 20 تومن قرض بده، میاد پراید طرف رو برای خودش قولنامه میکنه؛ و مثلا اگر ماشین 100 تومنه، این ذکر میکنه من 90 تومن دادم و 10 تومن مونده.
اگر طرف قرض رو پس نداد، 10 تومن میده و ماشین رو برمیداره.
اینجوری فرد قرض گیرنده به هر دری میزنه تا پول رو سر موعد جور کنه و پس بده.
خنده داره ولی داره اتفاق میوفته.
هیچ دوست صمیمی نداشته باشی که احیانا مجبور نشی پول قرض بدی؟ این دیگه چه راه حل سمیهسادهترین راه: هیچ دوست صمیمی نداشته باش و از کسی هم توقعی نداشته باش. اگه به خودکفایی برسی و به کسی نیاز نداشته باشی، هر آدم مسموم و آویزونی رو راحت حذف میکنی از زندگیت. اصلاً چنین آدمایی فرصت پیدا نمیکنن بیان تو زندگیت. چون تو فقط به خودت متکی هستی و سراغ کسی نمیری.
اگر میبینی تو این استایل نمیتونی زندگی کنی و حتماً باید یه عده دوست جیک تو جیک داشته باشی، مشخصه که بعد یه مدت در جریان زندگیشون قرار خواهی گرفت و یه جاهایی برای کمک گرفتن سراغت خواهند اومد. تو هم مجبوری برای حفظ کردن رابطهت یه امتیازایی بدی.
هیچ دوست صمیمی نداشته باشی که احیانا مجبور نشی پول قرض بدی؟ این دیگه چه راه حل سمیه
مثل اینکه بگی راه حل اینه که ماشین نداشته باشم که تصادف نکنم
بجای پاک کردن صورت مسئله باید رفتار درست رو در نظر بگیریم دوست صمیمی از برادر هم به ادم نزدیکتره شاید یدونه دوستمون واقعا یه جایی گیر کرد خب چه عیبی داره ما بهش کمک کنیم اصلا شاید خود ادم یه جا گیر کرد لااقل یکی باشه کمکش کنه اتفاقا بنظر من دوست خوب رو همیشه باید حفظ بکنی نه اینکه دوستیها رو خراب کنی که شاید یه جا یه دوستت اونم از نوع صمیمیش ازت پول قرض کنه
من همیشه دوس داشتم یه دوست صمیمی که مثل برادرم باشه داشته باشم. کسی که بتونم پیشبینیش کنم و راحت اعتماد کنم بهش. ولی هنوز پیداش نکردم. هرچند رو انداختن به برادر واقعی رو هم تجربه نکردم.هیچ دوست صمیمی نداشته باشی که احیانا مجبور نشی پول قرض بدی؟ این دیگه چه راه حل سمیه
مثل اینکه بگی راه حل اینه که ماشین نداشته باشم که تصادف نکنم
بجای پاک کردن صورت مسئله باید رفتار درست رو در نظر بگیریم دوست صمیمی از برادر هم به ادم نزدیکتره شاید یدونه دوستمون واقعا یه جایی گیر کرد خب چه عیبی داره ما بهش کمک کنیم اصلا شاید خود ادم یه جا گیر کرد لااقل یکی باشه کمکش کنه اتفاقا بنظر من دوست خوب رو همیشه باید حفظ بکنی نه اینکه دوستیها رو خراب کنی که شاید یه جا یه دوستت اونم از نوع صمیمیش ازت پول قرض کنه
من 16-17 سالگی فهمیدم رفیق همش دنبال پول و منافع خودشهاتفاقا من دارم به این قضیهی هیچی دوست صمیمی نداشته باشی میرسم
کلا هر کی اطرافم بوده برام ضرر داشته
سو استفاده کرده
همه به فکر منافع خودشون هستن
من همیشه دوس داشتم یه دوست صمیمی که مثل برادرم باشه داشته باشم. کسی که بتونم پیشبینیش کنم و راحت اعتماد کنم بهش. ولی هنوز پیداش نکردم. هرچند رو انداختن به برادر واقعی رو هم تجربه نکردم.
شایدم به خاطر این چنین دوستی نداشتم، چون حس میکردم نمیتونم خودم مثل یه دوست ناب، تو مواقع اضطراری به داد کسی برسم و احساس شرمندگی و بیارزش بودن بهم دست بده. شاید هم تجربهی مثبتی از نزدیک شدن به آدما نداشتم.
راستش من جفت زندگیم رو هم هنوز پیدا نکردم. شاید به خاطر این باشه که از کلیشه و استاندارد روابط خوشم نمیآد و حس زنجیر شدن به یه نفر رو فعلاً ترجیح نمیدم. نه که نخوام ازدواج کنم. من تجربهی ۱ طلاق رو دارم.
من کل زندگیم رو اینطوری سپری کردم و هنوز به مشکلی نخوردم که نتونم خودم حلش کنم. نه اینکه دوستی نداشته باشم و یه درونگرای خونهنشین باشم. آدمای زیادی رو دیدم و رفت و آمد هم داشتم با هر قشری. با خیلیاشون همخونه یا همکار بودم. شوخی میکردیم یا برای تفریح بیرون میرفتیم. ولی با هیچکدوم جیک تو جیک نبودم. بعد از تموم شدن دورانی که کنارشون بودم، دونه دونه حذف شدن. چون من اصلاً دوس ندارم به کسی زنگ بزنم و حالش رو بپرسم. اگرم کسی زنگ بزنه، خوشحال میشم. ولی جدی نمیگیرمش. مکالمه رو خیلی دوستانه و خوشحال انجام میدم که حس خوبی به طرف بدم. ولی تهش فراموشش میکنم. مثل تمام اون N نفری که تا الان فراموش کردم. حتی اسماشونو یادم نمیآد. وقتی تو خیابون یکیشونو میبینم برای صدا کردن کسی که اسمش یادم رفته، بهش میگم "مشتی".
همیشه راهحلهای دیگه، به جز مراجعه به دوست پیدا کردم. یه کم سختتر بودن، ولی قویترم کردن. باحاله اینطوری هم. حتی یاد گرفتم خوشگذرونیهام رو هم تنهایی برگزار کنم.
من دوست خوب زیاد داشتم..من 16-17 سالگی فهمیدم رفیق همش دنبال پول و منافع خودشه
مثلا من یه هوندا 125 داشتم رفیقم میرفت با کسی که ماشین داشت
یا مثلا میرفت با کسی که خرجش میکرد.همونجا فهمیدم چی به چیه
الانم رفیق صمیمی ندارم.با خیلیا سلام و علیک دارم و پیششون اعتبار دارم ولی رفیق صمیمی ندارم
خیلی به نفعم شد که زود فهمیدم رفیق و رفیق بازی فایده نداره.فقط پول
من از اول دوستام عالی بودن بهترین دوران زندگیم همون نوجوونی جوونی بود که کلی خوشگذروندیم با رفقا دوست که فراوون داشتم دوست صمیمی هم 3-4 تا داشتم کلا اون دوره رفیق بازی رو به بهترین شکل ممکن گذروندممن همیشه دوس داشتم یه دوست صمیمی که مثل برادرم باشه داشته باشم. کسی که بتونم پیشبینیش کنم و راحت اعتماد کنم بهش. ولی هنوز پیداش نکردم. هرچند رو انداختن به برادر واقعی رو هم تجربه نکردم.
شایدم به خاطر این چنین دوستی نداشتم، چون حس میکردم نمیتونم خودم مثل یه دوست ناب، تو مواقع اضطراری به داد کسی برسم و احساس شرمندگی و بیارزش بودن بهم دست بده. شاید هم تجربهی مثبتی از نزدیک شدن به آدما نداشتم.
راستش من جفت زندگیم رو هم هنوز پیدا نکردم. شاید به خاطر این باشه که از کلیشه و استاندارد روابط خوشم نمیآد و حس زنجیر شدن به یه نفر رو فعلاً ترجیح نمیدم. نه که نخوام ازدواج کنم. من تجربهی ۱ طلاق رو دارم.
من کل زندگیم رو اینطوری سپری کردم و هنوز به مشکلی نخوردم که نتونم خودم حلش کنم. نه اینکه دوستی نداشته باشم و یه درونگرای خونهنشین باشم. آدمای زیادی رو دیدم و رفت و آمد هم داشتم با هر قشری. با خیلیاشون همخونه یا همکار بودم. شوخی میکردیم یا برای تفریح بیرون میرفتیم. ولی با هیچکدوم جیک تو جیک نبودم. بعد از تموم شدن دورانی که کنارشون بودم، دونه دونه حذف شدن. چون من اصلاً دوس ندارم به کسی زنگ بزنم و حالش رو بپرسم. اگرم کسی زنگ بزنه، خوشحال میشم. ولی جدی نمیگیرمش. مکالمه رو خیلی دوستانه و خوشحال انجام میدم که حس خوبی به طرف بدم. ولی تهش فراموشش میکنم. مثل تمام اون N نفری که تا الان فراموش کردم. حتی اسماشونو یادم نمیآد. وقتی تو خیابون یکیشونو میبینم برای صدا کردن کسی که اسمش یادم رفته، بهش میگم "مشتی".
همیشه راهحلهای دیگه، به جز مراجعه به دوست پیدا کردم. یه کم سختتر بودن، ولی قویترم کردن. باحاله اینطوری هم. حتی یاد گرفتم خوشگذرونیهام رو هم تنهایی برگزار کنم.