برگزیده های پرشین تولز

تصویر زنان در سیمای رسانه های ایران

RAHVAR

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
951
لایک‌ها
453
محل سکونت
زنجان
تصویر زنان در رادیو و تلویزیون ایران کاملاً کلیشه ایست و به برداشت سنتی از "جایگاه زن در اجتماع" برمی گردد


در برنامه های معمول سرگرم کننده از قبیل سریال های آبکی و سایر سریال های تلویزیونی، زنان تقریبا همیشه بیشتر نقش های منفعل، دست دوم و کمکی را دارند. برداشت کلی اینست که نقش اصلی زنان فراهم آوردن محیطی راحت و اطمینان بخش برای شوهران و فرزندان است تا آنها بتوانند رشد و نمو و پیشرفت کنند.
غالباً زنان در نقش زن خانه دار یا دختری که منتظر است تا خواستگاری رضایت والدینشان را پیش از ازدواج بدست آورد ظاهر می شوند. بدین ترتیب، بنظر نمی رسد زنان هرگز عنان سرنوشت خود را بدست گیرند. وظیفه آنان صبوری، مهربانی، عطوفت و پذیرفتن این است که تصمیماتی که دیگران برایشان می گیرند بهترین صلاح آنان و یا بهتر از هر تصمیمی است که آنان خود ممکن بود بگیرند.

دقیقا معلوم نیست که تا چه حد این نقش های کلیشه ای بر اساس دستورالعمل های پخش که نویسندگان اجازه تخطی از آنها را ندارند نوشته می شوند و تا چه حد منعکس کننده پیش پندارهای خود نویسندگان است. تمام ایستگاه های رادیویی و کانال های تلویزیونی ایران تحت نظر سازمان دولتی واحدی اداره می شوند که رئیس آن مستقیماً توسط **** کشور، آیت الله علی ***** ای، که در ساخت قدرت ارشدتر از رئیس جمهور است منصوب می شود.

بنابراین خط مشی کلی رادیو و تلویزیون ایران بشدت کنترل شده و در دستان سنتی ترین، محافظه کارترین و متعصب ترین بخش مردم است. به راحتی می توان پذیرفت که این مسئله سیاست استخدامی این سازمان و همینطور برنامه ها و فیلمنامه هایی را که برای پخش پذیرفته می شوند تحت تأثیر قرار می دهد. بنابراین، در بیشتر موارد، تهیه کنندگان برنامه ها ممکن است همان پیش پندارهای مقامات این سازمان را داشته باشند و احتمال بسیار کمی دارد که بحث های پشت پرده ای در باره نوع نقش زنان وجود داشته باشد، زیرا همه دست اندرکاران – از جمله زنان - به همان سیاق تصویر کلیشه ای زنان را تأیید مى كنند.

نمونه ای از یک برنامه تلویزیونی سرگرم کننده ممکن است این تصویر کلیشه ای را بخوبی نشان دهد: قسمت ابتدایی برنامه های خانواده کانال ١ که بعدازظهرها پخش می شود و شامل مسابقه آشپزی خنده داری هم هست. دو مسابقه دهنده، زن بودند و باید دستورات تهیه غذا را ظرف مدت کوتاه و تعیین شده ای بسرعت اجرا می کردند.

مسابقه دهندگان بسیار خوش خلق و برنامه تماشایی بود، ولی نکته جالب از جهت تصویر مذکر/مؤنث این بود که هر دو آشپزی که دستورات پخت را به دو مسابقه دهنده زن می دادند و داوری که پشت میزی نشسته و منتظر زن ها بود تا غذایی را که شتابزده تهیه کرده بودند برایش ببرند همگی مرد بودند.

از آنجایی که رئیس سازمان رادیو و تلویزیون ایران توسط شخص اول مملکت (آیت الله ***** ای، که عملا رئیس حکومت و ارشدتر از رئیس جمهور منتخب است) منصوب می شود، هشت سال ریاست جمهوری محمد خاتمی - رئیس جمهور قبلی – هم عملاً تأثیری بر این سازمان از حیث نحوه تصویر زن نداشت.

گرچه حزب اصلاح طلب عمده، یعنی جبهه مشارکت ایران اسلامی، به ***** برادر محمد خاتمی - رضا خاتمی - زنان را در شورای مرکزی خود شرکت داده، آنان سبک زندگی بسیار متفاوتی از تصویر کلیشه ای ارائه شده در سریال های آبکی ایرانی دارند و با وجود این که در مجلس دوره قبل، نمایندگان اصلاح طلب زن و مردی حضور داشتند که مخالف تصویر کلیشه ای ارائه شده از زن در رادیو و تلویزیون ایران بودند، این اصلاح طلبان هرگز اجازه نیافتند دیدگاه های خود را از طریق رادیو و تلویزیون بیان نمایند و این سازمان راه خود را ادامه داد چنانکه گویی "عصر اصلاحات" هرگز اتفاق نیفتاده بود.

هر چند باید افزود که، محمد خاتمی، رئیس جمهور قبلی، خود در انتصاب زنان خیلی کمتر از حد انتظار بی پروا بود. تنها مقام ارشد زن در دولت خاتمی، معصومه ابتکار، معاون رئیس جمهور در امور محیط زیست، بود.

نقطه مقابل تصویر سنتی از زن ایرانی در تلویزیون، تصویری است که زنان در برنامه های خبری زنده از خود به نمایش می گذارند. هر چند که زنان هرگز گویندگان اصلی برنامه های خبری عمده تلویزیون نیستند، ولی حضور عمده ای در بیشتر برنامه های خبری تلویزیونی دارند، هم در مقام گوینده خبر (غالباً اخبار خارجی و یا مجری بخش هایی از برنامه خبر) و هم در مقام گزارشگر، و می توانند در برنامه های خبری عمده رادیو گوینده اصلی هم باشند.

زنان در این نقش بسیار حرفه ای و با اعتماد بنفس ظاهر می شوند. اما این واقعیت که تقریبا همه مقامات ایرانی مرد هستند بدین معنی است که حتی وقتی یک خبرنگار زن گزارشی را برای برنامه خبر ارسال می کند، عملا تمام مقاماتی که وی با آنها صحبت می کند مرد هستند. گزارشگران زن همچنین در قیاس با گزارشگران مرد در اقليت ناچیزی هستند، بطوری که وقتی مثلا در برنامه خبر تصویری از خروج رئیس جمهور از ساختمانی که توسط گزارشگران محاصره شده و از وی سؤال می کنند می بینیم، گزارشگران شامل دهها مرد و تنها یک یا دو زن هستند.

برنامه های زنده همچنین امکان می دهند زنان تصویر محکم تری از خود در قیاس با آنچه در رادیو و تلویزیون وجود دارد ارائه کنند. مثلا در یک برنامه زنده ، یک مجری مرد با خانمی که پزشک زنان بود در باره زندگی و حرفه او مصاحبه می کرد. مجری مرد کاملا بنده نوازانه با او برخورد می کرد و با خانم دکتر طوری صحبت می کرد که انگار یک بچه مدرسه ای است که امتحانات خود را خوب داده است. ولی این خانم آنچنان قدرت بیان و هوش بالایی داشت که، بدون پرخاشگری یا برخورد تهاجمی با مجری مرد، تصویر کاملا متفاوتی از خود در قیاس با آنچه که مجری مرد ممکن بود در ذهن داشته باشد ارائه داد.



در قسمتی از برنامه، مجری گفت: "شما باید خیلی خوشحال باشید که شوهرتان قبول کرده شغلی داشته باشید." خانم دکتر جواب داد که چیزی نبوده که شوهرش بخواهد "بپذیرد" چون او هنوز هم همه کارهای منزل و مراقبت از بچه ها و همینطور کار تمام وقتش را انجام می دهد. وقتی مجری گفت: "مادرتان باید خیلی به شما افتخار کند"، خانم دکتر گفت: "بله، مادرم به من افتخار می کند، ولی می داند که زنان در بسیاری مشاغل بسیار توانا و موفق هستند، از جمله زنان روستایی که کشاورزی می کنند و نان سفره های ما را تأمین می کنند".



در کل، این خانم دکتر نه تنها از این فرصت برای از بین بردن تصویر "بچه مدرسه ای" در مورد خود استفاده کرد بلکه برای اظهار نظر مثبت در باره کل زنان و سهم بسیار مهم آنان در اجتماع بهره برد.

زنان ایرانی کارگردان فیلم (و برخی کارگردانان مرد) هم با انتخاب زنان به عنوان شخصیت های اصلی فیلم خود کارهایی ارائه کرده اند تا تصویر منفعل و سنتی از زن ایرانی را از بین ببرند. این شخصیت های زن غالبا یا تنها نان آور خانواده هستند و یا علاوه بر عهده داری مسئولیت حمایت از خانواده به مفهوم سنتی کلمه، بنحو قابل ملاحظه ای به درآمد خانواده کمک می کنند.

همچنین در این فیلم ها موارد زیادی وجود دارد که کارگردانان توجه را به این واقعیت که زنان ایرانی، چه بخواهند چه نخواهند، طبق قانون مجبور به رعایت "حجاب" (پوشش اسلامی برای زنان) هستند جلب می کنند، و این که طبق قانون کارگردانان فیلم اجازه ندارند زنان را بدون حجاب، حتی وقتی صحنه ای را بازی می کنند که داخل خانه شان اتفاق می افتد و یا حتی وقتی خوابیده اند یا در رختخواب دراز کشیده اند، نشان دهند.

مثلاً، رخشان بنی اعتماد در یکی از فیلم های خود این تصاویر را دارد: خانمی که شخصیت اصلی است و حوله بر سر دارد تا نشان دهد که تازه دوش گرفته ولی مجاز نیست بدون روسری نشان داده شود؛ همین خانم گوشواره هایی را که پسرش به عنوان هدیه روز تولد به او داده امتحان می کند ولی این کار او را نمی توان دید چون حجاب وی آنها را پوشانده است (پسرش از گوشواره ها، که عملاً غیر قابل رؤیت هستند، تعریف می کند)؛ همین خانم از سر کار به خانه برمی گردد ولی درست در همان لحظه ای که می خواهد حجابش را بر دارد از جلوی دوربین کنار می رود.

عباس کیا رستمی فیلمی دارد ("ده") که در آن زنی ناگهان روسری خود را در لحظه ای هیجانی برمی دارد فقط برای اینکه نشان دهد که سرش را تراشیده است. (این فیلم هرگز در ایران به نمایش درنیامد چون کیا رستمی نپذیرفت صحنه هایی را که مورد تأئید سانسورچیان نبود حذف کند.)

گرچه تلاش های این کارگردانان قابل تحسین است، ولی فیلم ها آشکارا مخاطبان کمتری نسبت به رادیو و تلویزیون کشور دارند که بیشتر اوقات در حال موعظه دگراندیشان هستند. همین نکته در مورد معدود روزنامه های اصلاح طلب باقیمانده هم صادق است. از گرفتار خودسانسوری بودن از ترس ممنوع شدن گذشته، این روزنامه ها در قیاس با رادیو و تلویزیون کشور مخاطبان بسیار قلیلی دارند و خوانندگان آنها عمدتا عبارتند از کسانی که قبلا از مشکل تبعیض علیه زنان مطلعند.

در غیاب نظرسنجی ها و مطالعات جامعه شناختی، سنجش اینکه تصویر ارائه شده از زنان در رادیو و تلویزیون ایران تا چه اندازه به جا انداختن کلیشه سنتی در مورد زنان کمک می کند دشوار است.

ممکن است تا جائی که تصویر ارائه شده از سوی رادیو و تلویزیون با تصویر زنانی که مردم در زندگی خود می بینند و تجربه می کنند مطابقت نکند، این کار به شکاف دولت - ملت کمک کند و یا مردم را به سوی كانال های تلویزیونی ماهواره ای سوق دهد. (تماشای كانال های ماهواره ای و داشتن بشقاب ماهواره در ایران ممنوع است ولی این ممنوعیت خیلی مؤثر نیست.)

اگر از جهت مثبت بتوان حدس زد که بیشتر زنان ایرانی مراقبند تا تحت تأثیر تصویر کلیشه ای که رادیو و تلویزیون در مورد آنها ارائه می کند قرار نگیرند، از جهت منفی می توان گفت که رادیو و تلویزیون تلاش کمی برای اعتلای تصویری قوی و پویا در مورد زنان ایرانی بخرج می دهد.
 

Radiohead

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
10 جولای 2006
نوشته‌ها
3,856
لایک‌ها
184
والا از مرد هاش هم تصویر جالبی ارائه داده نمیشه! چه برسه به زن ها!!

شما خودت خانم هستی؟ میتونم فشاری که روی خانم هاست رو درک کنم. به هر حال خودم تو خانواده ام خواهر و مادر دارم و میبینم شرایط چطوریه. ولی یه سئوال: واقعا چکار میشه کرد؟ این سئوال ها هزاران بار پرسیده شده اند و همیشه بی پاسخ موندن.
پاسخ من اینه: اگه کسی از ایران ناراضیه (مثل خودم) باید تمام تلاش اش رو بکنه و از ایران خارج شه و به کشوری که توش آزادی به معنای واقعی اجرا میشه بره! به همین سادگی! و بقیه مسائل باید خودشون، خودشون رو حل کنن.
این شعار های آبکی وطن پرستی و مبارزه در راه آزادی و ... هم ظاهرا به هیچ دردی نمی خورن. جز اینکه آدم رو در انتظار پیر کنن.
البته این عقیده منه و ببخشید اگه یک کم اعتمادم رو به ایران از دست دادم!
 

sgwp

Registered User
تاریخ عضویت
14 ژوئن 2005
نوشته‌ها
997
لایک‌ها
585
محل سکونت
تهران
متاسفانه به دلایل بالا و خیلی دلایل دیگه در حال حاضر اکثر خانمها از اون طرف بام افتادند و به جای پیگیری منطقی حق و حقوقشون اسیر دست یه مشت فمینیست افراطی شدند و به همین خاطر وقتی عقایدشون رو درقالب داستان و فیلم و ... بدون توجه به پیشینه این امر در کشور عجیبی مثل ایران مطرح میکنند بیشتر مطرود می شوند تا این که مورد توجه قرار بگیرند.
در این که خیلی از حقوق زنان پایمال میشه هیچ شکی نیست اما این عقاید جدید یکباره طلب تمام حقوق پایمال شده زنان از دوران باستان تا کنون رو می خواهد کسب کند که خوب , شدنی نیست.
 

RAHVAR

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
951
لایک‌ها
453
محل سکونت
زنجان
سيماي رسانه اي زن، فرصت ها و چالش ها


نويسنده: مريم آخوندي


جهان امروز، جهان تصوير است، عصاره عصري كه از آن با عنوان عصر انفجار اطلاعات ياد مي شود. به عبارتي ديگر جذاب ترين، موثرترين، كارآمدترين و ماندگارترين شيوه بيان و ارائه اطلاعات به مخاطبان هزاره سوم، جادوي تصوير است.
بي شك عمده ترين مصاديق تصوير درعصر حاضر، مي تواند تلويزيون و سينما باشد. سينمايي كه هدف متعالي سينماي ملي را در سرمي پروراند و اين دو در دهكده جهاني امروز، به يكي از مهم ترين رسانه هاي شكل دهنده افكار عمومي بدل شده اند. همانطور كه «مارشال مك لوهان» بشر عصر تكنولوژي را درمعرض حمله و هجمه اطلاعات وسيع و فراوان و نامحدودي مي بيند كه چون دريايي خروشان او را احاطه كرده است. ولي به نظر مي رسد مهم تر از خود رسانه، ميزان تاثيرگذاري آن است؛ زيرا فارغ از مباحث روان شناختي و رفتار شناسانه بر روي سيستم عصبي و ادراكي افراد و علاوه بر وجود رويكرد و نظريه شكل دهي رسانه ها بر جامعه درجامعه شناسي هنر، يك پرسش و نظر سنجي حتي از مخاطبان عام، نقش تاثيرگذاري شگرف و عظيم رسانه ها بر زندگي بشري را مورد تاييد و تاكيد قرار خواهد داد.
اما نقش مهم تر رسانه ها درحال حاضر اين است كه آنها در كنار ساير عوامل و ابزارهاي انتقال فرهنگي، به جا به جايي و انتقال فرهنگي دست مي زنند و حتي در زمان هاي زيادي جايگزين ساير ابزارهاي سنتي و انتقال سينه به سينه فرهنگ ها مي شوند.
بنابر اين با عنايت به ساير ويژگي هاي رسانه اي فوق، رسانه مي تواند مسيري از توسعه فرهنگي و ديني را با توجه به مقتضيات زماني و مكاني قرارگيري رسانه، داشته باشد كه مي توان گفت ركن اصلي و زيربناي هرنوع رشد و توسعه اي در بستر رسانه اي، توسعه فرهنگي است و اصلاحات فرهنگي قادر است به همه چيز درجامعه جهت دهد. به اين معني كه فرهنگي كه رسانه ها توليد مي كنند، بايد فرهنگي درچارچوب اصول و معيارها، ايدئولوژي ها و ضوابط و سياست گذاري هاي بومي و ديني باشد و تبديل به يك الگو و شاخص شود. زيرا فرهنگ رسانه اي در مدتي كوتاه، به فرهنگ يك جامعه تبديل مي شود و به قول مك لوهان «فرهنگ همان ارتباطات است» و مي تواند آيينه اي براي نمايش خصائص و ويژگي هاي تمدني و ملي در تعامل با ساير ملل باشد و شايد از اين رو باشد كه بازنمايي و نقش زنان در رسانه كه به عنوان ريشه هاي هويتي و بالطبع فرهنگي هر ملتي شناخته مي شوند از حساسيت و اهميت فوق العاده اي برخودار باشد. زيرا زنان تقريبا نيمي از مخاطبان رسانه ها هستند كه دو ويژگي موثر و دائمي بودن آنها بيش از ساير مخاطبان است. چرا كه به واسطه خصائص زنانه و فراغت بيشتر، توجه آنها به رسانه ها بيشتر است و از سويي زنان ركن اصلي خانواده ها محسوب مي شوند و تاثيرات پيدا و پنهان آنها برخانواده و اجتماع بسيار است، لذا مي توان آنها را در شمار مخاطبان موثر رسانه ها محسوب كرد و البته تغييرات اجتماعي و فرهنگي و تحولاتي كه در دهه هاي اخير صورت گرفته و رسانه نقش عمده اي در آن داشته است را از طريق آنها پيگيري نمود.
به طور كلي حضور و بازنمايي زن در رسانه را مي توان از دو منظر زيبايي شناختي و محتوايي نگريست.
نگاه زيبايي شناختي كه همواره بحث هاي فراواني پيرامون آن وجود داشته و دارد، به صورت آشكار به مسئله حجاب، پوشش و جلوه هاي زنانه و به طور پنهان به آرامش، نجابت، صبر و وفاداري و وقار و متانتي بر مي گردد كه از زن انتظار مي رود و شايد از مردان به اندازه زنان مورد انتظار نباشد كه البته مي تواند در مرز مشترك ميان مباحث زيبايي شناختي و محتوايي رسانه قرار بگيرد و متاسفانه اين گونه جلوه هاي تصويري شايد تحت تاثير جريان جهاني ارتباطات و پروژه جهاني سازي درحال رنگ باختن است و در نتيجه زن تبديل به ابزاري جنسي در رابطه اي عاشقانه شده است كه تمام ابعاد و توانمندي هايش درجلوه هاي زنانه اش هضم گرديده است و حضورش دريك سريال يا فيلم سينمايي براي اين است تا بار دراماتيك داستان را بالاببرد كه اين موضوع در مجموعه هاي طنز شبانه تلويزيون و فيلم هاي سينمايي طنز گونه با توجيه مخاطب پسند بودن و ژانر طنز داشتن و همچنين فيلم هايي با كارگردان هاي زني كه با رويكردي فمينيستي پيش مي روند؛ با نشانه هايي چون قهقهه، بالاوپايين پريدن و هر آنچه مخالف عرف است بيشتر نمود مي يابد.
و درپديده حجاب و پوشش درخصوص رسانه و آسيب شناسي آن، اين مسئله مطرح است كه رسانه ها بسيار پايتخت محور هستند و معمولامحور برنامه سازي هاي خود را موضوعات و مسائل پايتخت نشينان قرارمي دهند و طبيعي است كه كلان شهري چون تهران بسيار سريع در معرض پديده بدحجابي غربي قرار مي گيرد و اين مسئله باعث مي شود كه روند تغيير از هنجارها به ناهنجارها درحوزه پوشش كشور تسريع شود و نوع پوشش و مدل آرايش ها كه به طور مفرط محور اصلي نمايش ها قرار مي گيرد، به كمك رسانه به تمام كشور منتقل شود.
به نظر مي رسد گسترش شبكه هاي استاني و استفاده از توليدات مراكز استاني در رسانه هاي سراسري كه حامل فرهنگ اصيل تر و پررنگ تري هستند و استفاده از ساير جذابيت ها بصري به صورت نمادها و نشانه هاي معماگونه كه مخاطب را براي رمز گشايي مجبور به تفكر در آنها مي كند، علاوه بر اينكه باعث افزايش سطح سواد رسانه اي مخاطبان خواهد شد، مي تواند جوانب نادرست حوزه زيبايي شناختي حضور زن در رسانه را تحت تاثير قرار دهد.
اما در نگاه محتوايي به سيماي رسانه اي زن، يعني محتواي برنامه هايي كه زن د رآن به تصوير كشيده مي شود، دو نكته از اهميت بيشتري مي تواند برخوردار باشد. نكته اول كاركرد زن و روابطي كه در محيط خانه و در قالب مادر و همسر دارد و به عنوان محور ارتباطي تنگاتنگ با خانواده و ارتباطات خانوادگي مطرح مي شود.
لذا اگر محور توسعه را انسان بدانيم، قهرمان پرورش انسان در خانه زن است. يعني همان زني كه در نگاه جديد، زن سنتي ناميده شده؛ ولي شايد بتوان گفت كه همين زن سنتي بيشترين نقش را از هر حيث در خانواده و جامعه نسبت به زن مدرن ايفا كرده است. از اين رو كه مايه آرامش بخشي و تربيت بوده است. اما گويا اين مسئله در برنامه هاي رسانه اي خواه فيلم و سريال و خواه برنامه هاي مستند و... كمرنگ شده و مرده است و به نسل گذشته تعلق دارد.
امروزه اگر تصويري در رسانه ها مي بينيم زني خانه دار و خنثي است كه نمي تواند هيچ گونه نقش عاطفي حتي در كنترل و هدايت فرزند خود داشته باشد و همواره گوشه نشين و منزوي و ناكارآمد است و اين تصوير از زن سنتي در رسانه بسيار خطرناك وبدفرجام است، چون با فرهنگ بومي و ديني ما منافات دارد. البته سريال هايي چون زير تيغ كه در ارائه نقش حامي و آرامش بخش از يك زن ايراني و مسلمان و تحكيم بنيان خانواده و ارتباطات خانوادگي بسيار مثبت و زيبا عمل كرده و نقطه عطفي در اين ميان به شمار مي آيد، از اين مقوله مستثني است كه اميدواريم اين حركت ابتر و ناقص نماند.
نكته دوم اشتغال و حضور زن در عرصه اجتماعي و كار خارج از خانه زن مي باشد كه رسانه به تحقير نقش خانه داري و سنتي زن مي پردازد و در اين عرصه همزمان با ورود به عصر مدرن، رسانه به جاي اينكه تلاش كند، زن را در قالب زنانه اش كارآمد و موثر در عرصه اجتماعي نشان دهد. زن مدرن را با خصائص حقوق محوري، برابري طلبي و آزادي طلبي جايگزين مي كند و براي پررنگ تر كردن حضور او در رسانه، زن را با جلوه اي مردانه نمايش مي دهد و نتيجه و اثري كه پديد مي آيد، درگيري هاي خانوادگي براي استيفاي حقوق زنان است كه به تصوير كشيده مي شود؛ كه بالطبع در زندگي واقعي نيز جريان خواهد داشت. مانند سريال هايي چون خواب و بيدار كه زن را پليسي فراتر از مردان نمايش مي دهد و آنقدر درگير كارهاي خارج از خانه مي شود كه نسبت به فرزند خود بي اهميت مي گردد يا در حالتي خوش بينانه تر به كارآگاه زن مبدل مي گردد.
توضيح آخر اينكه نبايد از انس دراز مدتي كه درپي شرايط زندگي مدرن و تكثر رسانه اي ميان انسان و رسانه ايجاد شده است، غافل شد و اين امر مستلزم ايجاد پيوندي ناگسستني ميان جامعه كارشناسي ديني و علمي با بخش هاي فرهنگ ساز به خصوص رسانه و در سطحي كلان تر، دستگاه سياستگذاري، قانون گذاري و برنامه ريزي و اجرايي است. بنابر اين رسانه ها بايد زمينه را براي توليد فكر و علم در عرصه هايي كه كار كارشناسي روي آنها صورت نگرفته فراهم كنند و دستگاه كارشناسي و طبقه فرهيخته را به تلاش و پيگيري هاي علمي در اين عرصه ها وادار نمايند تا بتوانند الگوهاي جامع و كاملي درباره موضوعات حساسي چون زن و خانواده ارايه دهند و رسانه مي تواند با تدوين برنامه توسعه ديني و فرهنگي و مشخص كردن سياست هاي رسانه اي و استفاده از نظريه هاي ارتباطي چون برجسته سازي، اولويت فكري مخاطبان خود را تعيين كند و به تدريج با ارائه آگاهي و اطلاعات، نگرش آنها را تغيير دهد و مهمترين كاركرد رسانه يعني تغيير **** ارزش گذاري نيز تحقق يابد و البته اشاره به اين امر نيز ضروري است كه بهتر است رسانه ها به جاي نشان دادن صرف و مداوم عيوب كه كاري اطلاع رساني است، مزيت ها، ظرفيت ها و پتانسيل هاي مثبت زنانه را در ملاك هاي ديني و ملي بيان كند و به تعميق موضوع بپردازد تا رسالت فرهنگ سازي خود را نيز انجام داده باشد.
 

RAHVAR

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
951
لایک‌ها
453
محل سکونت
زنجان
فناي زنان در رسانه‌ها

دو شنبه 23 اكتبر 2006

 دو رسانة تصويري سينما و تلويزيون بيش از ساير رسانه‌ها مورد توجه فمينيست‌ها بوده‌اند. آنان بيش از همه به وجود پورنوگرافي در اين رسانه‌ها معترض‌اند و بازنمايي انواع خشونت و كليشه‌هاي جنسيتي در سينما و تلويزيون را مورد انتقاد قرار مي‌دهند، چنانكه حتي در داستان‌هاي كودكان نيز تقسيم كار جنسيتي و روند جامعه‌پذيري مردسالارانه به چشم مي‌خورد. در مادة 236 كارپاية عمل اجلاس جهاني زن (پكن‌+5) نيز، ضمن اشاره به جهت‌گيري‌هاي جنسيتي رسانه‌ها، تأكيد شده است: «روند تحقير و ارائة تصوير مخدوش از زنان در رسانه‌ها و فضاي اطلاعاتي و ارتباطي، چه به صورت شنيداري و چه ديداري، هنوز ادامه دارد و بايد تغيير كند. رسانه‌ها بايد تصاوير متعادلي از زنان ارائه دهند. خشونت و محصولات پورنوگرافي از مخاطرات جدي تأثيرگذار در زندگي زنان و جامعه است. همچنين، در اغلب تيزرهاي تبليغاتي و پيام‌هاي بازرگاني، زنان به صورت مصرف‌كننده هدف قرار مي‌گيرند كه اين مسئله نيز باعث شكل‌گيري ديدگاه‌هاي تبعيض‌آميز جنسيتي مي‌شود.» اين مقاله به بررسي جهت‌گيري‌هاي جنسيتي در رسانه‌ها از دو منظر مي‌پردازد: 1. بازنمايي‌هاي جنسيتي در رسانه‌ها؛ 2. تقسيم كار جنسيتي در رسانه‌ها.

بازنمايي‌هاي جنسيتي در رسانه‌ها بازنمايي يعني نماياندن تصاوير ذهني در طي روندي از تعبير و تفسير. بنابراين، نوعي دگرديسي و دستکاري در فرايند بازنمايي اجتناب‌ناپذير است. بازنمايي‌هاي فرهنگي از نخستين عرصه‌هايي بود که کارشناسان مطالعات زنان به انتقاد از آن پرداختند، چرا كه به شيوه‌هاي گوناگون بيان‌كنندة تصورات عمومي دربارة هويت و تفاوت‌هاي جنسيتي و مدام در کار خلق يا تأييد يا تغيير اين تصورات است. در نظريه‌هاي فمينيستي متعددي به توصيف و تبيين بازنمايي‌هاي جنسيتي پرداخته شده، اما آنچه همة فمينيست‌ها بر سر آن توافق دارند اين است که رسانه‌ها، به‌دليل حاكميت فرهنگ مردسالار بر آنها، تصويري شيئي‌شده و تحقيرآميز از زنان ارائه مي‌دهند که کليشه‌هاي جنسيتي و فرودستي زنان را بازتوليد مي‌کند. از نظر فمينيست‌ها، در رسانه‌هاي جمعي، زنان معمولا ً در حكم «ابژه يا موجودي ابزاري و حاشيه‌اي» بازنمايي مي‌شوند. درحالي‌که اين بازنمايي ربطي به زندگي پيچيدة زنان ندارد. يکي از انتقادهاي عمدة فمينيسم نسبت به فرهنگ رسانه‌اي، ناديده گرفته شدن زنان به‌عنوان مقوله‌اي اجتماعي و به حاشيه رانده شدن آنان («فناي نمادين» زنان) است.1 از نظر فمينيست‌ها، كاربرد تصاوير فرهنگي زنان در رسانه‌هاي جمعي در جهت تداوم تقسيم کار جنسيتي است. تاکمن «فناي نمادين» (محکوم شدن و ناچيز شمرده شدن يا حضور نيافتن) زنان در رسانه‌هاي جمعي را در ارتباط با «فرضية بازتاب» مي‌داند. براساس اين فرضيه، رسانه‌هاي جمعي ارزش‌هاي حاکم بر هر جامعه را منعکس مي‌کنند. اين ارزش‌ها نه به اجتماع واقعي بلکه به «بازتوليد نمادين» اجتماع به نحوي که ميل دارد خود را ببيند بازمي‌گردند. اگر چيزي به اين صورت متجلي نشود، «فناي نمادين» صورت مي‌گيرد.2 اليزابت انريکز، در مقالة «استراتژي‌هاي گوناگون فمينيستي براي بازسازي دانش»، فمينيست‌ها را بر مبناي نظرياتشان در خصوص نقش زنان در رسانه‌ها در چهار گروه قرار مي‌دهد: گروه اول فمينيست‌هاي ليبرال هستند که تحقيقاتشان در زمينة نقد رسانه‌ها بيشتر در قالب تحليل محتواي متون رسانه‌اي است. آنان معتقدند که رسانه‌ها بايد زنان و مردان را به‌طور مساوي در مشاغل کوچک و بزرگ اجتماعي نمايش دهند. گروه دوم فمينيست‌هاي راديکال هستند که معتقدند زنان بايد ابزارهاي ارتباطي ويژة خود را به‌وجود آورند. به عقيدة آنان، رسانه‌ها در دست مالکان و توليدکنندگان مرد هستند و آنها هم در جهت تأمين منافع جامعة مردسالار عمل مي‌کنند. گروه سوم فمينيست‌هاي سوسياليست‌اند. آنها فقط بر جنسيت تکيه نمي‌کنند، بلکه معتقدند که تحليل موقعيت طبقاتي و اقتصادي زنان به اندازة تحليل جنسيت مهم است. به اعتقاد آنان، رسانه‌ها ابزارهايي ايدئولوژيکي‌اند که جامعة سرمايه‌داري و مردسالار را جامعه‌اي طبيعي جلوه مي‌دهند. گروه چهارم شامل فمينيست‌هاي پساساختارگرا و فمينيست‌هاي فعال در حوزة مطالعات فرهنگي است. وجوه اشتراک اين دو دسته با يکديگر زياد است که مهم‌ترين آنها رد دوگانگي بين مردانگي و زنانگي و بين وجوه متافيزيکي و بيولوژيکي است. به عقيدة آنها، مفهوم جنسيت به صورتي اجتماعي‌ـ‌فرهنگي به وسيلة نظم موجود در زبان مردسالارانه ساخته شده است. بر اين مبنا، حقيقت در فرهنگ‌ها و گفتمان‌هاي گوناگون متفاوت است. اين گروه اساس نظري سه دستة ديگر را قبول ندارند و منفعل بودن مخاطبان در برابر پيام پدرسالارانة رسانه‌ها را رد مي‌کنند. آنان واقعيت را محصول مذاکره بين پيام و خواننده مي‌دانند و معتقدند كه مفاهيم مردسالارانه به تناسب آگاهي مخاطب بازتعريف مي‌شوند. اما وجه مشترک همة اين ديدگاه‌ها اين است که اولا ً، جنسيت امري است که به صورت اجتماعي ساخته شده و ثانياً، عامل نابرابري زنان و مردان شده است. بنابراين، محصولات آگاهي و دانش، مثل ادبيات و رسانه‌ها، نيز به صورت اجتماعي ساخته شده‌اند و در جهت تداوم روابط قدرت به‌کار گرفته مي‌شوند. نقد فمينيستي رسانه‌ها يکي از روش‌هاي بازسازي اين دانش است.

پورنوگرافي پورنوگرافي سابقه‌اي ديرينه دارد، اما امروزه به هر نوع نمايش تصويري يا نوشتة مستهجني گفته مي‌شود که به قصد انگيزش جنسي بيننده يا خواننده توليد شود.3 هم فمينيست‌ها و هم اخلاق‌گرايان محافظه‌کار، پورنوگرافي را شامل مجموعة مطالب جنسي مي‌دانند که تحقير جنسي خشن و اجباري را ترسيم و تشويق مي‌کند. نظرية فمينيستي، با تعريف پورنوگرافي به مثابة پديده‌اي سياسي و نه صرفاً اخلاقي، از نگرش محافظه‌کارانه فاصله مي‌گيرد. نظرية فمينيستي معاصر دربارة پورنوگرافي به موازات شکل‌گيري گروه‌هاي فمينيستي و مبارزات فمينيستي رشد يافت. از نظر فمينيست‌ها، پورنوگرافي دو مشخصة عمده دارد: بازنمايي تباهي زنان از طريق خشونت يا اجبار جنسي، و نهادي کردن اميال جنسي مردسالارانه. رابين مورگان معتقد است که «پورنوگرافي نظريه است و تجاوز عمل». پورنوگرافي از نظر فمينيست‌ها برخي هنجارها و اختلاف سلسله‌مراتبي بين زن و مرد را تقويت و زن را به صورت شيئي در دسترس براي استفاده و تماشاي مرد تصوير مي‌کند. با اينکه همة فمينيست‌ها معتقدند که پورنوگرافي نهايت شي‌ءسازي از زن است، ولي دو بحث متفاوت در ميان آنها جريان دارد. اولي بر خشونت مردانه تمرکز مي‌کند و دومي، با بسط ديدگاهي زنانه، جهانشمول بودن ارزش‌هاي مردانه را زير سؤال مي‌برد. فمينيست‌ها، به منظور افشاي مکانيسم‌هاي فرهنگ مردسالار زن‌ستيز، از نشانه‌شناسي براي رمززدايي از اسطوره‌هاي پورنوگرافي رسانه‌ها و صنعت زيبايي استفاده مي‌کنند.

بازنمايي‌هاي جنسيتي در سينما موج اول نقد سينمايي فمينيستي با اتخاذ نگرشي عمدتاً جامعه‌شناختي، تصويرپردازي و نقش‌هاي جنسيتي را در سينما تحليل کرد. پس از آن، با تأثير پذيرفتن از نشانه‌شناسي، نظريه‌پردازان فمينيست درگير و نگران نقش رسانة سينما در ساختن معني شدند. اين امر به منتقدان امكان ساخت‌شكني اسطوره‌هاي مردسالارانه در مورد خانواده و جنسيت را داد. پيروي از اصول روش روانکاوانه گامي اساسي در برنامة فمينيستي درک سينما بود زيرا به فمينيست‌ها امکان داد که سؤالاتي در مورد نقش تماشاگر و تفاوت‌گذاري جنسيتي مطرح کنند. روانکاوي روشي پويا براي نقد فمينيستي از کار درآمد، هم به اين سبب که به نظرية فمينيستي امکان داد تا نظرية سينما را به ديگر مسائل فمينيستي مثل پورنوگرافي و جداسازي جنسيتي ربط دهد، و هم براي اينکه مشوق تلاش فيلمسازان زن در تهية فيلم‌هايي بود که مي‌توانستند تماشاگر «مذکر» را سلطه‌گر بدانند. نظرية «نگاه خيره» در مقالة «لذت بصري و سينماي روايي» لائورا مالوي، مورد استنادترين نظرية فمينيستي در نظرية فيلم معاصر است. مالوي در اين مقاله، با رويکردي روانکاوانه، به بررسي و نقد رابطه‌اي مي‌پردازد که ميان دراماتورژي (فن توليد نمايش) نگاه در سينماي روايي و نيازهاي تماشاگر، شامل نظربازي و جلوه‌فروشي، وجود دارد و چگونگي عجين شدن هم‌ذات‌پنداري تماشاگر با تصاوير فيلم را از جنبة زيبايي‌شناختي بررسي مي‌کند. مالوي در بحث خود از سه مفهوم اساسي در روانکاوي بهره مي‌گيرد: 1. مفهوم فرويدي اسکوپوفيليا (لذت‌جويي بصري/چشم‌چراني)؛ 2. مرحلة آينه‌اي لکان (که طي آن کودک به تشخيص من آرماني دست مي‌يابد اما اين تشخيص گول‌زننده است). مالوي معتقد است که اين فرايند خودشيفتگي در بازنمايي سينمايي بازتوليد مي‌شود؛ 3. بت‌واره‌پرستي (رسيدن پسربچه‌ها به کشف فقدان آلت جنسي خارجي در دختران که باعث مي‌شود يکي از اعضاي بدن دختر يا اشياي مربوط به او را جانشين عضو مفقود تلقي کنند. آنها در بزرگسالي به اشتباه خود پي مي‌برند اما همچنان به عضو يا شيء مذکور با شيفتگي مي‌نگرند). مالوي با بررسي رابطة بين فرايندهاي فيلم، تماشاگران و لذت ديدن معتقد است که ساختارهاي نگاه کردن در سينما مذکرند و اين زبان نرينه‌محور باعث سکوت، غيبت يا به حاشيه رانده شدن زنان مي‌شود. اين نگاه خيرة مذکر سه صورت دارد: 1. نگاه دوربين به زن همچون يک شيء فعل‌پذير؛ 2. نگاه هنرپيشگان مرد که چنان ساخته مي‌شود که به‌نظر قوي و نافذ برسد؛ 3. نگاه تماشاگر که در جاي تماشاچي مذکر قرار داده مي‌شود.4 اين مذکر بودن نگاه ربطي به زن يا مرد بودن تماشاگر ندارد، زنان موضوع نگاه‌اند و نه نگاه‌کننده. بنابراين، تماشاچيان زن با دو گزينة اصلي مواجه‌اند: يا بايد با گذاشتن خود به‌جاي قهرمان مرد فيلم موضعي مردانه اتخاذ کنند و يا بايد خود را به‌جاي قهرمان زن بگذارند و موضعي انفعالي و خودآزارانه بگيرند. مالوي، در تلاش براي نظريه‌پردازي در مورد لذت بصري زنانه، جابه‌جايي بين مردانگي فعال و زنانگي فعل‌پذير را مطرح کرد. او آرمان رهايي چشم دوربين از سلطة نگاه مردانه را چنين توصيف مي‌کند: رهايي نگاه دوربين، ماديت‌بخشي زماني و مکاني به آن، تبديل نگاه تماشاگر به نگاهي ديالکتيکي و فراهم آوردن امکان استقلال حسي نگاه تماشاگر از نگاه دوربين. در روند تاريخي نظريه‌پردازي در باب فيلم، نظريه‌پردازي ادراک حسي پديدارشناختي جانشين نظرية ساختارگراياني شده است که با زبان‌شناسي پيوند دارند. در الگوي نظري ساختارگرايان، هم‌ذات‌پنداري از راه تجزيه به نظربازي و جلوه‌فروشي، يعني با نگاه نظربازانه به موضوع نگاه (جلوه‌فروش) صورت مي‌پذيرد. حال آنکه با استفاده از رويکرد پديدارشناختي مي‌توان فراتر از آن دليل آورد که چرا زنان اين فيلم‌ها را نه‌تنها با بي‌علاقگي تماشا نمي‌کنند، بلکه خود را به‌طور ذهني، با ناديده گرفتن دراماتورژي نگاه مردانه، با موضوع نگاه هم‌ذات مي‌پندارند. در اين هم‌ذات‌پنداري تقليدي، نتايج ادراک حسي تصاوير فيلم، موضوعي را که به تصوير درمي‌آيد، با تصاحب تقليدي، به موضوع هم‌ذات‌پنداري تبديل مي‌کند. رويکردهاي موجود تحليل‌هاي گوناگوني دربارة سينماي مردسالارانه، زيبايي‌شناسي و تماشاگران مرد آن به دست مي‌دهند. با توجه به اين تفاوت‌ها، معيار واحدي براي تشخيص فيلم فمينيستي از غيرفمينيستي وجود ندارد. علاوه بر اين، حرفه‌اي شدن و رقابت در بازار هنر سبب شده که زنان فيلمساز نيز مانند مردان فيلمساز به سازوکارهاي فيلمسازي ـ تخصصي شدن، مرزبندي با ديگران، تقسيم‌بندي به هنر و تجارت، و... ـ وابسته شوند. تنها راه ورود به دنيايي غير از محدودة اقليت دگرانديش، بازارپسندي و همنوايي با **** حاکم است.5

بازنمايي‌هاي جنسيتي در تلويزيون هلن اينگهام که پژوهشي دربارة بازنمايي زنان در تلويزيون امريکا انجام داده، معتقد است که تلويزيون عموماً به‌عنوان رسانه‌اي پذيرفته شده که ايدئولوژي حاکم بر جوامع غربي معاصر، يعني پدرسالاري را تقويت مي‌کند. اگرچه نمايش زنان در تلويزيون افزايش‌ يافته تا نشان‌دهندة افزايش نقش زنان در جامعة واقعي باشد، اين پرسش باقي است که آيا ايدئولوژي برنامه‌هاي تلويزيوني هم تغيير کرده است؟ استانلي نيز معتقد است در رسانه‌ها، بخصوص در برنامه‌هاي راديو و تلويزيون جوامع غربي، سيماي زن در چارچوب خنثي‌سازي نمادين قابل بررسي است كه مؤلفه‌هاي آن عبارت‌اند از: 1. غفلت از طرح مسائل جدي زنان؛ 2. جزئي انگاشتن مسائل زنان و تبديل آنها به مسائل ديگر؛ 3. محکوم کردن مسائل زنان؛ 4. ارائة شخصيتي وابسته، منفعل، حاشيه‌اي، ضعيف، ترسو، بدون قدرت و حتي احمق از زنان؛ 5. طرح زن بيشتر در چارچوب مسائل جنسي و نه انساني؛ 6. طرح زن به‌عنوان قرباني تجاوز و کج‌روي‌ها؛ 7. برجسته کردن نقش همسري و مادري زن در مقابل نقش‌هاي ديگر. در دهة 1930 اصطلاح سريال آبکي soap opera)) براي توصيف سريال‌هايي که کمپاني‌هايي نظير کمپاني‌هاي توليد صابون تهيه‌کنندگي آنها را بر عهده داشتند و مشخصاً مخاطبان زن را هدف گرفته بودند رواج يافت. با وجود آنکه هنوز هم تصور مي‌شود اين سريال‌هاي بازاري از لحاظ فرهنگي اشکال پست‌تر توليد و تلقي از تجربه را نسبت به مجموعه‌هاي «داراي کيفيت» عرضه مي‌کنند، بيش از 20 سال است كه کماکان موضوع بحث جدي آکادميک دربارة فرهنگ عامه بوده‌اند. در دهة 1970 فمينيست‌ها بررسي رمان‌هاي عاشقانه، مجلات و سريال‌هاي روزانة تلويزيون را در حكم نمونه‌هايي از فرهنگ عامة «زنانه» آغاز کردند. منتقدان تضادهاي متني و چگونگي واژگوني پيام‌ها يا رمزگذاري‌هاي آشکار متون از جانب مخاطبان زن را تحليل مي‌کنند. نظرية فمينيستي همچنين از تحولات مهمي که از حيث ايدئولوژي‌هاي جنسيتي و اشکال مقاومت در برابر آنها در فرهنگ عامه رخ داده است نيز پرده برداشت، ازجمله فرهنگ دختران نوجوان. تانيا مدلسکي، با استفاده از نظريه‌هاي روانکاوانه دربارة لذت، تعامل بين خوانندة زن و متون را توصيف مي‌کند و نشان مي‌دهد که فرهنگ عامه معمولا ً مفري است براي نارضايتي زنان از روابط زن‌ـ‌مرد و امور خانگي. بيشتر اين پژوهش‌ها در محافل آکادميک از بازژرف‌نگري‌هاي فمينيستي بهره گرفته و در آنها رمانس و ملودرام به‌عنوان انواع ادبي مورد توجه زنان بررسي شده‌اند. اين پژوهش‌ها به ويژگي‌هاي زنانه‌تلقي‌شدة اين سريال‌ها (فقدان خاتمه، به تصوير درآوردن زنان قوي) و نحوة جلب مخاطبان مختلف به سمت آنها مي‌پردازند. زغلولـه سالم در کتاب خود با عنوان تصوير زن عرب در نمايش‌هاي تلويزيوني، که در آن به بررسي برنامه‌هاي تلويزيوني مصر و اردن و سوريه پرداخته، به اين نتيجه مي‌رسد که اين برنامه‌ها نقش زن را به همسري، مادري و خواهري محدود کرده‌اند. زن يا ابزار تولد کودک است يا وسيلة لذت‌جويي. او وابسته به مرد است و هويت مستقلي ندارد، در رفتارهايش نيازمند نظارت عاطفي است، در بروز مشکلات روزمره نقش دارد، کندذهن است و در حوزة اقتصادي نقشي حاشيه‌اي و ثانوي ايفا مي‌كند. او اگر در کار بيرون از خانه موفق باشد، همسري ناتوان و مادري شکست‌خورده است. به امور سياسي و مشکلات جامعه نيز توجه ندارد و سرگرم خود و امور منزل است. در تلويزيون کشورهاي مختلف، در اکثر موارد، خانواده سنتي‌تر از خانوادة واقعي نمايش داده مي‌شود. مردان به‌طور معمول شاغل و زنان خانه‌دارند، پدران مسئول حمايت مالي خانواده‌اند و تصميم‌گيري‌هاي اصلي نيز بر عهدة آنان است. در اکثر فيلم‌هاي تلويزيوني ايراني، روابط متقابل زن و شوهر بيشتر به صورت اعتراض زن به مرد متجلي مي‌شود. شايد بتوان گفت تغييرات سال‌هاي اخير در جامعه و خانواده سبب شده که زنان طبقة متوسط به دلايل گوناگون (تحصيلات بيشتر، اشتغال و...) مشارکت بيشتري در خانواده داشته باشند و از تصوير سنتي زن مطيع تبعيت نکنند. اما اين تغيير در نظر دست‌اندرکاران فيلم‌ها به صورت منفي اعمال قدرت بي‌دليل بر ديگران (محدود کردن ديگران در جهت پيشبرد فعاليت‌هاي خود) و به صورت اعتراضات مداوم جلوه‌گر شده است. بررسي فيلم‌هاي توليدي تلويزيون ايران که در محدودة زماني 76ـ75 در برنامه‌هاي کودک و نوجوان پخش شده نشان داد که در اين فيلم‌ها، مردان حاکميت داشتند و قهرمانان اصلي نيز بيشتر از ميان مردان و پسران انتخاب شده بودند. آنان نسبت به دختران و زنان که فقط در نقش‌هاي خانوادگي ظاهر شده بودند نقش‌هاي متنوع‌تري داشتند. زنان فيلم يا متأهل بودند يا بيوه و هرچند معدودي از آنان شاغل بودند، مشاغل آنها ابتدايي و زنانه بود. در موارد معدودي، مردان و پسران در کارهاي خانه کمک‌هاي کوچکي مي‌کردند، اما اين کارها معمولا ً به عهدة زنان بود.6 در مجموعه‌هاي ايراني، روابط صميمي ميان زن و مرد (عشق) تجربه‌اي بيروني است که مهم‌ترين عامل در آن جذابيت فيزيکي اشخاص است. اين مجموعه‌ها زنان را غيرمنطقي‌تر، عجول‌تر و هيجان‌زده‌تر نشان مي‌دهند، درحالي‌که مردان با صفات شخصيتي مثبت‌تري مثل توانايي برقراري ارتباط کلامي محبت‌آميز و گفتار عاشقانه تصوير شده‌اند.7

بازنمايي خشونت خانگي در رسانه‌هاي امريکا رويکرد جديد به خشونت خانگي در 1962 و هنگامي آغاز شد که پزشکان نخستين بار هتک حرمت کودکان را «سندروم کودکان کتک‌خورده» ناميدند. با اين همه، رسانه‌ها تا دهة هفتاد ميلادي هنوز کتک خوردن يا ساير شکل‌هاي هتک حرمت زنان را کشف نکرده بودند. توجه همگاني و گسترده به مسئلة کتک زدن همسران زماني برانگيخته شد که فعالان جنبش زنان خشونت را مؤثرترين ابزار ***** زنان توصيف کردند. جنبش زنان در اوايل دهة هفتاد با طرح شعار «امر شخصي سياسي است» با مفهوم خصوصي بودن قلمرو خانواده که امتيازات مردانه را تقويت مي‌کند به نبرد برخاست و توجه عمومي را به مسئلة آسيب‌پذيري زنان در خانه جلب کرد. رسانه‌ها، از دهة هفتاد ميلادي که نخستين بار به بحث و جدل دربارة خشونت خانگي پرداختند تاکنون، اين امر را مسئله‌اي مربوط به «قلمرو زندگي خصوصي» توصيف کرده و توجه خود را به زناني معطوف ساخته‌اند که گرفتار خشونت‌اند. يا آنان را به سبب بدرفتاري مقصر قلمداد کرده‌اند، و يا آنها را قهرمانان منفردي به‌شمار آورده‌اند که با جنايتکاران منفردي دست و پنجه نرم مي‌کنند و از اين رو شايستة حمايت‌اند. در رسانه‌ها معمولا ً اين پرسش مطرح‌ مي‌شود که چرا زنان خود را از وضعيتي که بدان دچار شده‌اند بيرون نمي‌کشند و همچنان به زندگي در آن ادامه مي‌دهند يا چرا ساکت مي‌مانند. سوزان براون ميلر در يکي از مقالات خود مي‌گويد: «ويژگي جنبش زنان آن است که به زنان جرئت مي‌دهد که ارادة آزاد خود را به‌کار گيرند، نه اينکه بهانه‌اي به دست زنان دهد که با اتکا به عذر "قرباني مغزشويي‌شده" رفتار تسليم‌آميز خود را توجيه كنند.» اعلام جرم خشم‌آميز براون ميلر عليه نظريه‌هاي قرباني‌شدگي موضعي ليبرال فمينيستي را مطرح مي‌کند که به دفاع از برابري و ارادة آزاد برمي‌خيزد. چنين ديدگاه انتقادآميزي به اين نکته توجه ندارد که چگونه نابرابري‌هاي اجتماعي، منابع اقتصادي کمتر و بينش فرهنگي مسلط زنانگي که زنان را وابسته و فرمانبردار مردان مي‌داند «توانايي زنان را براي ترک موقعيتي که درگير آن‌اند» محدود مي‌کند. براون ميلر، با منفرد کردن موضوع و تبديل آن به مسئلة محدوديت اخلاقي، تناقضات و قيدهايي را که اعمال ارادة آزاد را محدود مي‌کنند ناديده مي‌گيرد. چنين انتقادهايي موجب پا گرفتن فرضيه‌هايي مي‌شود که خشونت را مسئله‌اي فردي به‌شمار مي‌آورند. يکي از نتايج اين ديدگاه آن است که آرمان‌هاي زندگي خانوادگي و قدرت مردانه‌اي که اساس هويت است همچنان بي‌منازع برجا مي‌ماند. تکيه بر گناهکاري زنان يا قرباني شمردن آنان توجه را از مردان هتک‌حرمت‌‌کننده و **** مردسالاري که به حمايت از اين جنايات برمي‌خيزد منحرف مي‌سازد. حتي عباراتي مانند «هتک حرمت در ميان خانواده» و «خشونت خانگي» اين حقيقت را پنهان مي‌کند که هتک‌حرمت‌کنندگان مرداني هستند که دست به خشونت با زنان و کودکان مي‌زنند. چنانکه کاپوتي اشاره مي‌کند، تازه وقتي هم که رسانه‌ها به هتک‌حرمت‌کنندگان مي‌پردازند معمولا ً آنان را هيولاهايي خارج از هنجارهاي جامعه توصيف مي‌کنند. رسانه‌ها تا حدودي به تحقق اهداف جنبش زنان در زمينة آشکار ساختن کارکردهاي پنهان قدرت كمك مي‌كنند و اين کار را با بازنمايي خشونت انجام مي‌دهند، به طريقي که نه‌تنها صداي زنان را حذف نمي‌کنند بلکه برعکس، تجربيات هولناک آنان را برملا مي‌سازند. به علاوه، گزارشگران اغلب با پرس‌وجو از فعالان جنبش زنان و مصاحبه با نمايندگان خانه‌هاي امن و روان‌شناسان براي توضيح نابهنجاري‌هايي نظير سندروم زنان کتک‌خورده، دستورکارهاي جنبش زنان و دليل فعاليت‌هاي فمينيستي را روشن مي‌سازند. رسانه‌هاي داستاني نيز بارها ماجراهاي هتک حرمت‌ها را از ديدگاه زنان منعکس کرده‌اند. با آنکه چنين بازنمايي‌هايي موجب مي‌شود که تجربه‌هاي زنان از هتک حرمت آشکار شود، درعين‌حال وضعيت آنان را از بابت در کانون توجه بودن طبيعي و عادي جلوه مي‌دهد و شيء‌شدگي آنان را تقويت مي‌کند. ظاهراً چنين بازنمايي‌هايي از هتک‌ حرمت‌ها از آن دسته از آگهي‌هاي تبليغاتي که بدن زن را به نمايش مي‌گذارند بسيار فاصله دارند. با اين همه، تصوير زنان هتک‌حرمت‌شده با الگوي گسترده‌تري در رسانه‌هاي گروهي سازگاري دارد که زنان را به صورت موضوع نمايش‌هاي پرزرق و برق تبديل به شيء مي‌کند. به علاوه، اين روايت‌ها اغلب ماجراي هتک حرمت زنان را در قالب داستان رفتار و کردار زنان منفرد بازگو مي‌کنند و به شبکه‌هايي که از آنان پشتيباني سياسي و اجتماعي مي‌کنند توجه ندارند.8

بازنمايي‌هاي جنسيتي در داستان‌هاي کودکان کليشه‌هاي جنسيتي سنتي در داستان‌هاي کودکان حفظ و بازتوليد مي‌شوند. يکي از اولين تحقيقاتي که به منظور بررسي محتواي کتاب‌هاي کودکان انجام گرفت، تحقيق چايلد پاترلوين در سال 1946 است. نتايج به‌دست‌آمده حاكي از وجود تفاوت‌هاي فاحش بين نقش دو جنس در کتاب‌هاي مورد مطالعه بود. تعداد زنان در اين داستان‌ها بسيار کمتر از مردان بود و تنها 25 درصد شخصيت‌هاي اصلي کتاب‌ها زن بودند. زنان غالباً افرادي مهربان و در حال پرستاري از ديگران و گريزان از خطر مجسم شده بودند، درحالي‌که مردان اکثراً افرادي مطلع، سازنده، مهاجم و برخوردار از انگيزة فراوان براي پيشرفت بودند. اورن نيز در 1971 بررسي‌هايي در مورد کتاب‌هاي کودکان به عمل آورد و دريافت که تنها 20 درصد شخصيت‌هاي اصلي داستان‌هاي اين کتاب‌ها زن هستند. در بسياري از داستان‌هايي که مردان شخصيت‌هاي اصلي را تشکيل مي‌دادند، هيچ زني حضور نداشت، درحالي‌که در داستان‌هايي که زنان شخصيت‌هاي اصلي بودند، مردان نيز حضور داشتند. از داستان‌هايي که دکراو در 1972 بررسي كرد اين نتايج به دست آمد: «جز معلمان و پرستاران، هيچ زني در محيط خارج از خانه ديده نمي‌شود. تمام زنان شاغل نيز دوشيزه ناميده مي‌شوند که نشان مي‌دهد زنان پس از ازدواج نمي‌توانند شاغل باشند. مردان در مقايسه با زنان در تصميم‌گيري‌ها، حتي تصميم‌گيري‌هاي مربوط به امور خانه شرکت بيشتري دارند. پسران افرادي خلاق و دختران افرادي ترسو و وابسته به ديگران نشان داده مي‌شوند.» سوينگ در تحقيقي به مقايسة کتاب‌هاي کودکي که پيش از 1972 چاپ شده بودند با کتاب‌هاي كودك چاپ‌شده در فاصلة 1972 تا 1974پرداخت. بررسي وي نشان داد که در کتاب‌هاي پيش از 1972 زنان غالباً در حال خانه‌داري نشان داده مي‌شدند، درحالي‌که اين بازنمايي با نقش واقعي آنان در اجتماع همانندي نداشت. سوينگ دريافت که در تمام کتاب‌هاي پس از 1972 مردان حضور داشتند، درحالي‌که در تعدادي از آنها هيچ زني حاضر نبود. همچنين مردان در حال فعاليت‌هاي تفريحي و صاحب مشاغل متنوع نشان داده شده بودند، حال آنكه زنان اغلب غيرفعال و آرام بودند. بنابراين، هرچند در اين کتاب‌ها پيشرفتي نسبتاً جزئي در مقايسه با کتاب‌هاي چاپ سال‌هاي قبل حاصل شده بود، تصاوير آنها باز هم با تصوير واقعي زنان در جامعه مطابقت نداشت. بري‌متن در تحقيق خود در 1977 دريافت که 97 درصد کودکان داستان‌هاي مصور مي‌خوانند. اين داستان‌ها معمولا ً براي هر دو جنس نوشته نشده‌اند. داستان‌هاي مصور پسران بر جاذبه‌هايي مانند ورزش متمرکزند و مرداني قوي و شجاع و ستيزه‌جو را به تصوير مي‌کشند که در حال انجام دادن کارها با يکديگرند، درحالي‌که داستان‌هاي مصور دختران بر جاذبه‌اي جز مد متمرکز نيستند و دختران را در انزوا و تنهايي تصوير مي‌كنند. شارپ در بررسي 1976 خود دريافت که زمينة داستان‌هاي دختران به‌مراتب محدودتر از پسران است و بيشتر مربوط به خانواده يا مدرسه است و موضوع آنها اختلافات خانوادگي يا دوستان غيرقابل اعتماد است. زنان هرگز خشم خود را نشان نمي‌دهند و دختري با روحية مثبت خوشبختي حقيقي را در ازخودگذشتگي و کمک به ديگران مي‌يابد. اين داستان‌ها با توفيق خانواده‌اي خوشبخت يا قهرماني عاشق‌پيشه پايان مي‌پذيرد. اما داستان‌هاي مربوط به زناني که از فضايل متعارف دوري مي‌کنند يا زنان مبتکر و پيشگام معمولا ً به تباهي آنان مي‌انجامد. شخصيت‌هاي مذکر داستان‌هاي مصور دختران اغلب افرادي شرورند يا آنكه نقش پدر يا افرادي مقتدر را دارند و به‌ندرت در نقش دوست يا در موقعيت برابر ظاهر مي‌شوند.9 پارسونز نقش‌هاي اجتماعي را به دو دستة افقي (اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي) و عمودي (راهبردي، بانفوذ، کمکي و عادي) تقسيم مي‌کند. در داستان‌هاي کودک ايراني، مردان غالباً نقش‌هاي عادي اقتصادي مانند کارگري و کشاورزي و نقش‌هاي راهبردي سياسي همچون پادشاهي را به عهده دارند، درحالي‌که زنان عمدتاً در نقش‌هاي عادي اجتماعي و سياسي ظاهر مي‌شوند. زنان اين داستان‌ها غمگين، ضعيف، ناتوان و مهربان‌اند و محدود به نقش‌هاي خانگي‌اند، درحالي‌که مردان برعکس زنان هرگز موجوداتي ترسو، عشوه‌گر، بي‌انضباط و فضول نشان داده نمي‌شوند.10

تقسيم کار جنسيتي در رسانه‌ها شيوة نگرش رسانه‌ها به زنان رابطة مستقيمي با کمبود نسبي حضور آنان در فعاليت‌هاي رسانه‌اي دارد. رسانه‌ها هرگز قادر نيستند در شرايطي که اکثر تصميم‌گيري‌ها بر عهدة مردان است، ديدگاه‌هاي زنان را منعکس کنند.11 موقعيت شغلي زنان در رسانه وابستگي زيادي به موقعيت خانوادگي آنان و نوع نگاه مديران و مسئولان رسانه به نقش و وظايف اصلي زنان در جامعه دارد. تصور کلي اين است که وظيفة اصلي زنان مادري و همسري است، وظيفه‌اي که درست به انجام رساندن آن به معناي بي‌ثباتي موقعيت شغلي است. زن متأهل ممکن است به مرخصي زايمان برود، به‌دليل داشتن فرزند کوچک نيمه‌وقت کار کند يا حتي ممکن است کار را رها کند و مدتي در منزل بماند. چنين انتخابي براي زن از منظر فرهنگي پسنديده است، اما نتيجة آن موقعيت شغلي متزلزل و وجود شاغلاني موقت و در معرض غيبت است.12 در صدا و سيماي ايران تقسيم جنسيتي کار به اين ترتيب است که در رسانة کم‌مخاطب‌تر (راديو)، فعاليت فکري و توليدي کم‌درآمدتر (نويسندگي) بيشتر و کار مديريتي كمتر به شاغلان زن واگذار شده است و در رسانة پرمخاطب‌تر (تلويزيون)، هم فعاليت رسانه‌اي پردرآمدتر (برنامه‌هاي نمايشي تلويزيون) و هم کار مديريتي بيشتر به شاغلان مرد سپرده شده است.13■
 

RAHVAR

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
951
لایک‌ها
453
محل سکونت
زنجان

انتقاد مشاور احمدي‌نژاد در امور زنان از صداوسيما:
تصوير زن ايراني در تلويزيون واقعي نيست

جام جم آنلاين: مشاور رئیس جمهور و رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری زن اسلامی را آگاه و دارای بصیرت فرهنگی و موثر در عرصه اقتصاد و اجتماع دانست و از ارائه تصویر وارونه و غیرواقعی از خانواده ایرانی در سینما و سیما انتقاد کرد.
زهره طبیب‌زاده نوری درباره برنامه‌های فرهنگی مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری به خبرنگار مهر گفت: "همایشی تحت عنوان "خانواده کلان و راهبرد دولت اسلامی" در نیمه دی‌ماه برگزار و در آن مباحث خوبی در زمینه **** خانواده و نقش زن در جامعه مطرح شد."
مشاور رئیس جمهور و رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری افزود: "در حاشیه همایش مذکور میزگردی با رویکرد نقادانه برای بررسی کارنامه دستگاههای فرهنگی در زمینه ارتقاء منزلت زن و تقویت جایگاه خانواده در اجتماع برگزار شد و عملکرد وزارت ارشاد، صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی با حضور محمدرضا جعفری جلوه، رضا پورحسین و حسن بنیانیان مورد بررسی قرار گرفت."
طبیب‌زاده نوری با بیان اینکه دستگاههای فرهنگی از نگاه دولت نهم رسالت خود را درباره خانواده و تبیین ویژگی‌های خانواده خوب ایفا نمی‌کنند، متذکر شد: "در همایش خانواده کلان و راهبرد دولت اسلامی موضوعاتی چون جایگاه زن در اسلام و فضای فرهنگی موجود و آسیب‌های تهدیدکننده **** خانواده با حضور غلامحسین الهام سخنگوی دولت و حسن رحیم‌پور ازغدی استاد دانشگاه بررسی شد."
وی ادامه داد: "صدا و سیما در 28 سال گذشته در بسط و نشر ارزش‌های اسلامی در جامعه فعالیت مثبت داشته و هیچ منصفی نمی‌تواند تحولات و توفیقات این دستگاه عظیم فرهنگی را نسبت به **** گذشته انکار کند. صدا و سیما که امام ***** (ره) از آن به دانشگاه تعبیر فرمودند، بسیاری از ارزش‌های دینی و اسلامی را که جامعه شناخت زیادی از آنها نداشت، به خوبی تبیین کرد، اما این سازمان به دلیل محدودیت‌ها و مشکلات در انجام ماموریت خود نتوانست در این عرصه چندان نقش‌آفرین باشد."
رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری با تاکید بر اینکه نباید در نقادی از دایره انصاف خارج شد و رعایت انصاف بررسی کارنامه هر فرد و دستگاه با در نظر گرفتن مشکلات است، تصریح کرد: "رسانه ملی در استفاده از عناصر دارای اطلاعات فرهنگی و دینی کافی در ردای تهیه‌کننده، فیلمنامه‌نویس و کارگردان با محدودیت مواجه است."
مشاور رئیس جمهور بر همین اساس از شورای سیاستگذاری صدا و سیما خواست از توجه بیشتر به دغدغه‌های دینی و هنری و اشراف بر تولیدات در حوزه خانواده غفلت نکند تا تصویری که از زن ایرانی مسلمان در رسانه ملی ارائه می‌شود، با واقعیت انطباق داشته باشد.
طبیب‌زاده نوری اظهار داشت: "تصویری که عموما از زن ایرانی در اکثر سریال‌های تلویزیون ارائه می‌شود، عمومیت ندارد و بعد از 28 سال انتظار این است که صدا و سیما در این زمینه کنترل‌شده‌تر و اصولی‌تر حرکت کند. در حال حاضر تصویری از زنان ما در سریال‌های طنز ارائه می‌شود که گرچه همه سریال‌ها را دربر نمی‌گیرد، اما غالبا آنها را افرادی خرافاتی و کم‌مایه، بی‌محتوا و سطحی‌نگر و منتظر یافتن همسر نشان می‌دهد."
وی در همین رابطه به سریال طنز "چارخونه" اشاره کرد و گفت: "در این سریال از مادر خانواده در برابر دختران وی تصویری مقتدرانه و بی‌منطق به نمایش درآمده که همواره با آنها در کشمکش و تضاد است و به طور مستمر همسر خود را تحقیر و از موضع تهاجمی با اطرافیان برخورد می‌کند."


چهره‌اي مغاير با يك زن مسلمان‏

طبیب‌زاده همچنین در خصوص سیمای زن در سریال "بیصدا فریاد کن" اظهار داشت: "در این سریال چهره‌ای از زن ایرانی ترسیم می‌شود که اصلا تراز یک زن مسلمان نیست و با وجود آنکه معتقدیم نیروی انتظامی نیازمند یاری زنان برای برقراری نظم و امنیت است، اما این مسئله لزوما نباید در قالب فمینیستی و بر مبنایی غیرواقعی که حتی در فیلم‌های غربی تصویر نمی‌شود، پیگیری شود."
رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری با تاکید بر اینکه سینما و سیما مطلقا بر محیط اجتماعی اثرگذارند و ارائه تصویر غیرواقعی از زن به ویژه در سریال‌های جدی ناپسند است، افزود: "در سریال "میوه ممنوعه" نیز شاهد خانواده‌ای مذهبی سنتی هستیم که به یکباره دچار مشکلات اجتماعی و تزلزل می‌شود و تا آستانه فروپاشی پیش می‌رود."
مشاور رئیس جمهور این نکته را نیز گوشزد کرد که دستگاههای فرهنگی دیگر نیز در انجام وظایف خود نسبت به جایگاه زن و خانواده به وضعیتی نسبتا مشابه با صدا و سیما مبتلا هستند و تصاویری که از زن ایرانی در سینما ارائه می‌شود، افراطی و تفریطی است.
وی متذکر شد: "در برخی فیلم‌های سینمایی زن ایرانی را انسانی حقیر و تحت ستم و خشونت و کم‌مایه و فال‌بین و بی‌اراده نشان می‌دهند و در برخی فیلم‌های فمینیستی فضای خانواده‌های ما زنسالارانه با تصویر زنی با کارکرد مردانه ارائه می‌شود که هیچیک با واقعیت انطباق ندارد."
رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری تاکید کرد: "سیمای واقعی زن مسلمان ایرانی سیمای انسانی آگاه از نظر سیاسی و دارای بصیرت فرهنگی و موثر در عرصه اجتماع و اقتصاد است، بدون اینکه حضور او در صحنه کار و فعالیت به نقش محوری وی در **** خانواده لطمه بزند."
طبیب‌زاده نوری ادامه داد: "اسلام فعالیت زنان را در عرصه اجتماع تا آنجا تجویز می‌کند که به ساحت و حیات کانون خانواده و رابطه عاطفی و صمیمانه اعضاء این **** کوچک اجتماعی آسیب نرسد و آنچه برای مرکز زنان و خانواده اصل است، حفظ ثبات و امنیت درونی خانواده است."
وی تاکید کرد: "تصویر خانواده مسلمان ایرانی در صدا و سیما و سینمای ایران باید به گونه‌ای باشد که زن را شخصیتی اجتماعی و سیاسی و عالم و به درجات بالا رسیده نشان دهد و ارائه تصویری از یک فرد بی‌تدبیر، ناآگاه و بدون مسئولیت و شناخت از شرایط پیرامونی درست نیست."
مشاور رئیس جمهور گفت: "مرد ایرانی وظیفه دارد در کنار تلاش برای معاش و انجام مسئولیت‌های اجتماعی به تکالیف خود در قبال **** خانواده عمل کند و زن ایرانی نیز دارای مسئولیت‌های مشخص در خانواده است که باید به آنها عمل کند و در این زمینه باید از افراط و تفریط پرهیز کرد."
طبیب‌زاده با اعلام اینکه مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری در آینده نیز برنامه‌هایی برای بررسی راههای ارتقاء جایگاه خانواده و نقش زن در اجتماع دارد، از برگزاری نشست مشترک مسئولان مرکز با مدیریت و کارشناسان موسسه آموزشی امام ***** (ره) در آینده نزدیک خبر داد.
رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری در پایان در خصوص ورود این مرکز به حوزه اجرایی امور مربوط به زنان و خانواده گفت: "مرکز زنان و خانواده یک مجموعه ستادی است و وارد حوزه‌های اجرایی نمی‌شود و از طریق توافق با دستگاههای مختلف عملیاتی شدن ایده‌ها و طرح‌ها و برنامه‌های مورد نظر خود را پیگیری می‌کند."
 

RAHVAR

Registered User
تاریخ عضویت
22 ژانویه 2007
نوشته‌ها
951
لایک‌ها
453
محل سکونت
زنجان
تصویر زن در جعبه جادویی

صبح که شود همین که چشم باز کنیم، می‌رویم سراغ کنترل تلویزیون، اصلا اولین کاری که می‌کنیم روشن کردن تلویزیون است، بعد می‌رویم سراغ ردیف کردن صبحانه و صدا زدن بچه‌ها که زود باشید مدرسه دیر شد!



صبح که شود همین که چشم باز کنیم، می‌رویم سراغ کنترل تلویزیون، اصلا اولین کاری که می‌کنیم روشن کردن تلویزیون است، بعد می‌رویم سراغ ردیف کردن صبحانه و صدا زدن بچه‌ها که زود باشید مدرسه دیر شد!
ما جماعت زن‌ها اگر خانه‌دار باشیم آن وقت خیلی بیشتر از آنها که می‌روند سر کار یک همدم به نام تلویزیون پیدا می‌کنیم. حالا اینکه در این میان چه قدر زل زده باشیم به سریال‌ها و خودمان را میان نقش آن زن‌های بازیگر پیدا کرده باشیم حکایت دیگری است. خودمانیم چند بار شده که وقتی در سریالی زنی را می‌بینید که شوهرش به او خیانت کرده یا خانمی درگیر تهیه جهیزیه برای دختر دم بخت‌اش است آهی کشیده باشید و گفته باشید «ببین تو را به خدا عین زندگی من است»؟ راستی چرا خیلی از این سریال‌ها ما را یاد بدبختی‌ها و ناکامی‌های مان می‌اندازد؟! طهماسب صلح‌جو نویسنده و منتقد سینما معتقد است تلویزیون ما بیشتر مواقع زنان را ضعیف، مظلوم و بی‌پناه نشان می‌دهد و از آن طرف ماجرا مردها‌ را نابکار و فریبکار نمایش می‌دهد.
● شکل زنان در سیما
در رسانه تلویزیون شخصیت زن تک بعدی است برای آنکه عادت کرده‌ایم بر اساس نگرش یک جانبه به زن بپردازیم، ما بیشتر مواقع تصویر زن را در ملودرام‌های خانوادگی می‌بینیم که به نوعی درگیر کشمکش‌های خانوادگی است هر چند زن‌ها کم و بیش به عرصه‌های دیگر سرک کشیده‌اند اما صلح‌جو معتقد است عمدتا شخصیت زن ایرانی در چارچوب خانه‌داری و ملودرام‌های احساسی محدود شده است و این نگاه کلی موجب شده است که زنان در تلویزیون وجوه تک بعدی پیدا کنند،در واقع مسوولان، فیلمسازان و سریال سازان به آن بسترهای فرهنگی و اجتماعی زندگی زن و پیش فرض‌هایی که در جامعه نسبت به زن وجود دارد کمتر پرداخته‌اند و چه بسا گاهی به پیش فرض‌های غلط دامن زده‌اند. تمام این اتفاق‌ها موجب شده است زنانی در سریال‌ها کانون توجه قرار گیرند که مظلوم هستند و مورد ستم مردان نابکار قرار گرفته‌اند و کمتر دیده می‌شود که وجوه اجتماعی زن نمایش داده شود. در حالی که به نظر می‌رسد زن امروز زنی است که حضور اجتماعی پررنگ‌تری نسبت به سالیان گذشته داردو در همه عرصه‌ها فعالیت می‌کند.
● زنان مظلوم
درباره اینکه زن‌ها اصولا آدم‌های مظلومی هستند یا نه، بحثی نیست! هیچ کس دوست ندارد صدایش کنند ظالم!
اما اینکه این نگرش واقعا تا چه اندازه توانسته است در ارائه تصویر واقعی زن ایرانی موثر باشد جای بحث دارد. صلح‌جو اشکالی که به این نوع شخصیت پردازی وارد می‌داند را مربوط به حس تلقین ضعیفه بودن می‌داند و معتقد است اول از همه خود زن‌ها باید هوار بکشند و اعتراض کنند که چرا این قدر ما را ضعیف نشان می‌دهید! از سوی دیگر این نوع شخصیت‌پردازی خواه نا خواه حس ترحم و دلسوزی مخاطب را بر می‌انگیزد و از این طریق تماشاگر با آن نقش همذات‌پنداری می‌کند، در واقع زن‌ها در آینه تصویر زن تلویزیونی تمام بدبختی‌ها و ناکامی‌های خود را می‌بینند و از آنجا که این سریال‌ها سعی دارند عامل این ناکامی‌ها را به گردن مردها بیندازند قاعدتا مردها نمی‌توانند با این شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنند، صلح‌جو معتقد است در مجموع نگاه سریال ساز به زن یک نگاه قهرمان ساز است البته نه به مفهوم حماسی‌اش بلکه زن را شخصیت محوری قرار می‌دهد و در مقابل آن عامل ضد قهرمان مرد را می‌آورد که در نتیجه مرد و زن را مقابل هم قرار می‌دهد، از سوی دیگر این کار نمی‌تواند بازتاب خوبی داشته باشد چرا که تنها قشر خاصی از جامعه را با خود همراه می‌کند.
● زنان زرنگ
وقتی رو‌به‌روی تلویزیون نشسته‌اید و زل زده‌اید به خانمی که صدایش می‌زنند جناب سروان چه حسی پیدا می‌کنید؟ خودمانیم دلتان نمی‌خواهد جای او باشید؟ بیایید یک جور دیگر هم خیال‌پردازی کنیم نشسته ایم و زل زده‌ایم به خانمی که تمام جماعت خلافکار مردانه را روی انگشت کوچک دستش می‌چرخاند، حکم مرگ این یکی را می‌دهد و تمام پول‌های شوهر فریب کارش را بالا می‌کشد.
حالا بیایید باز هم به یک سوال جواب دهیم وقتی زل زده‌اید به این زن از او بدتان می‌آید؟ یا اینکه می‌گویید «زن باید این طوری زرنگ باشد! کیف کردم!»
می‌دانید چرا این حس‌ها می‌آید سراغ ما، شاید شما هم با صلح‌جو هم عقیده شوید که برای اینکه آن زن پلیس، خلافکار و... باز هم همان زن است با همان ویژگی‌های یک انسان مظلوم و ضعیف! متعجب نشوید برای آنکه وقتی به جماعتی زنانه، مورد ستم واقع شدن را تلقین کنند آن وقت آن زن بازیگر اگر نقش پلیس هم بگیرد زن‌های مخاطب احساس نمی‌کنند که او دارد وظیفه اجتماعی‌اش را انجام می‌دهد بلکه فکر می‌کنند چه زن با عرضه‌ای است! و شاید دلشان بخواهدجای او باشند. یا وقتی یک زن را در موقعیت خلاف می‌بینیم باز هم نمی‌توانیم از او متنفر شویم و دوست داشته باشیم که به‌سزای عملش برسد برای آنکه فکر می‌کنیم بالاخره کسی پیدا شده تا روی دست این جماعت ستمکار مردانه بلند شود، آن وقت دلمان نمی‌خواهد طبق قاعده درام او به سزای عملش برسد، در واقع جایی که قرار است زن ضد قهرمان شود باز هم پیش زمینه‌های ذهنی مخاطب از او یک قهرمان می‌سازد.
● زنان درگیر
اما زنان در سیما یک وجه دیگر هم دارند، همه ما زن‌هایی را در سریال‌ها و به خصوص برنامه‌های طنز دیده‌ایم که مدام مشغول کل کل کردن با مردها هستند.
صلح‌جو کشمکش را یکی دیگر از وجوه بازیگری زنان می‌داند و می‌گوید در خیلی موارد شاهد بگو مگو‌های زنان با مردان هستیم، حتی گاهی زن‌ها شروع می‌کنند به توهین کردن، گاهی جر و بحث‌ها بالا می‌گیرد و در این میان زن مخاطبی که نشسته است روبه‌روی این جعبه جادویی و دارد با آن شخصیت همذات‌پنداری می‌کند هیچ بعید نیست که توی دلش به جسارت آن زن بازیگر احسنت هم بگوید و فکر کند که پس چرا او این همه وقت سکوت کرده بود؟
و باورش شود که می‌توان چشم‌ها را بست و دهان را باز کرد. در واقع وقتی زن در برابر آن ضد قهرمان دارد خودنمایی می‌کند به نوعی به بی‌نزاکتی مجوز رسمی می‌دهیم هر چند شاید در بسیاری از بگو مگو‌های خانوادگی خیلی حرف‌های نه چندان زیبا رد و بدل شود همه ما می‌دانیم که توی دعوا حلوا خیرات نمی‌کنند اما به عقیده صلح‌جو نمی‌توان یک شیوه رفتاری را به صرف اینکه در جامعه رواج دارد و به بهانه واقع‌گرایی نمایش داد چرا که این واژه‌های اهانت آمیز در فضای خانوادگی وسعت بیشتری می‌گیرند از سوی دیگر نباید فراموش کنیم که مخاطب تلویزیون ما آدم‌های عام و در شرایط سنی متفاوت هستند ما که مثل بسیاری از کشورها ۱۰۰ تا ۱۵۰ شبکه تلویزیونی نداریم که برای بعضی از آنها بتوانیم برنامه‌های خاص برای رده سنی خاص تدارک ببینیم پس این مرزها باید حساب شده صورت گیرد و مسوولان باید حساب کنند که قرار است این تصویر را پدرها، مادرها، بچه‌ها، پدربزرگ و مادربزرگ‌ها همه با هم ببینند چرا که تلویزیون از آن شخصیت‌های حقیقی است که دیگر یکی از اعضای خانواده‌ها شده است، او با ما حرف می‌زند، دیالوگ برقرار می‌کند، خبر و اطلاعات می‌دهد و در جایگاه یک موعظه‌گر خانوادگی قرار دارد.
● فمینیسم خاله‌زنکی در سیما
باور کنید من دلم نمی‌خواست این اصطلاح بالا را بنویسم اما چه کنم که صلح‌جو بر این واژه اصرار داشت!
او معتقد است طی یک دهه اخیر با توجه به موج فمینیسم خاله‌زنکی که رواج یافته فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی را هم گرفتار این موج کرده است، صلح‌جو فکر می‌کند که ما زن‌ها و حتی جماعت مردها در تعریف فمینیسم دچار اشتباه شده‌ایم.
درست است که ما زن‌ها باید به حقوق اجتماعی خود برسیم، اما این به آن معنا نیست که تلویزیون زن‌ها را بدبخت و ضعیف نشان دهد و از مردها ضد قهرمان بسازد و آنها را مقابل زن‌ها قرار دهد، باورتان می‌شود ما با نمایش نقش‌هایی از این دست و همچنین رواج این نگرش داریم به جایی می‌رسیم که دشمن زن‌ها می‌شوند مردها و دشمن خواهر ها، برادرها خواهند شد.
در حالی که باید رسانه سعی کند زن را به آن جایگاه بالا و ارزش واقعی خودش برساند نه اینکه برای او جایگاهی مثل مردها پیدا کند. به بیان دیگر رسانه باید قبل از اینکه به فردیت زن ایرانی بپردازد به هویت اجتماعی او بپردازد البته منظور صلح جو از هویت اجتماعی زن به معنای زن کارمند، پلیس و پرستار و... نیست بلکه معتقد است رسانه باید زن را از نگاه خود جماعت زنانه ببیند و بداند که جامعه چه نوع نگاهی به زن دارد در واقع رسانه باید برای ساخت یک سریال در جامعه روانکاوی و درونکاوی کند.


صویر زن در جعبه جادویی
صبح که شود همین که چشم باز کنیم، می‌رویم سراغ کنترل تلویزیون، اصلا اولین کاری که می‌کنیم روشن کردن تلویزیون است، بعد می‌رویم سراغ ردیف کردن صبحانه و صدا زدن بچه‌ها که زود باشید مدرسه دیر شد!








صبح که شود همین که چشم باز کنیم، می‌رویم سراغ کنترل تلویزیون، اصلا اولین کاری که می‌کنیم روشن کردن تلویزیون است، بعد می‌رویم سراغ ردیف کردن صبحانه و صدا زدن بچه‌ها که زود باشید مدرسه دیر شد!
ما جماعت زن‌ها اگر خانه‌دار باشیم آن وقت خیلی بیشتر از آنها که می‌روند سر کار یک همدم به نام تلویزیون پیدا می‌کنیم. حالا اینکه در این میان چه قدر زل زده باشیم به سریال‌ها و خودمان را میان نقش آن زن‌های بازیگر پیدا کرده باشیم حکایت دیگری است. خودمانیم چند بار شده که وقتی در سریالی زنی را می‌بینید که شوهرش به او خیانت کرده یا خانمی درگیر تهیه جهیزیه برای دختر دم بخت‌اش است آهی کشیده باشید و گفته باشید «ببین تو را به خدا عین زندگی من است»؟ راستی چرا خیلی از این سریال‌ها ما را یاد بدبختی‌ها و ناکامی‌های مان می‌اندازد؟! طهماسب صلح‌جو نویسنده و منتقد سینما معتقد است تلویزیون ما بیشتر مواقع زنان را ضعیف، مظلوم و بی‌پناه نشان می‌دهد و از آن طرف ماجرا مردها‌ را نابکار و فریبکار نمایش می‌دهد.
● شکل زنان در سیما
در رسانه تلویزیون شخصیت زن تک بعدی است برای آنکه عادت کرده‌ایم بر اساس نگرش یک جانبه به زن بپردازیم، ما بیشتر مواقع تصویر زن را در ملودرام‌های خانوادگی می‌بینیم که به نوعی درگیر کشمکش‌های خانوادگی است هر چند زن‌ها کم و بیش به عرصه‌های دیگر سرک کشیده‌اند اما صلح‌جو معتقد است عمدتا شخصیت زن ایرانی در چارچوب خانه‌داری و ملودرام‌های احساسی محدود شده است و این نگاه کلی موجب شده است که زنان در تلویزیون وجوه تک بعدی پیدا کنند،در واقع مسوولان، فیلمسازان و سریال سازان به آن بسترهای فرهنگی و اجتماعی زندگی زن و پیش فرض‌هایی که در جامعه نسبت به زن وجود دارد کمتر پرداخته‌اند و چه بسا گاهی به پیش فرض‌های غلط دامن زده‌اند. تمام این اتفاق‌ها موجب شده است زنانی در سریال‌ها کانون توجه قرار گیرند که مظلوم هستند و مورد ستم مردان نابکار قرار گرفته‌اند و کمتر دیده می‌شود که وجوه اجتماعی زن نمایش داده شود. در حالی که به نظر می‌رسد زن امروز زنی است که حضور اجتماعی پررنگ‌تری نسبت به سالیان گذشته داردو در همه عرصه‌ها فعالیت می‌کند.
● زنان مظلوم
درباره اینکه زن‌ها اصولا آدم‌های مظلومی هستند یا نه، بحثی نیست! هیچ کس دوست ندارد صدایش کنند ظالم!
اما اینکه این نگرش واقعا تا چه اندازه توانسته است در ارائه تصویر واقعی زن ایرانی موثر باشد جای بحث دارد. صلح‌جو اشکالی که به این نوع شخصیت پردازی وارد می‌داند را مربوط به حس تلقین ضعیفه بودن می‌داند و معتقد است اول از همه خود زن‌ها باید هوار بکشند و اعتراض کنند که چرا این قدر ما را ضعیف نشان می‌دهید! از سوی دیگر این نوع شخصیت‌پردازی خواه نا خواه حس ترحم و دلسوزی مخاطب را بر می‌انگیزد و از این طریق تماشاگر با آن نقش همذات‌پنداری می‌کند، در واقع زن‌ها در آینه تصویر زن تلویزیونی تمام بدبختی‌ها و ناکامی‌های خود را می‌بینند و از آنجا که این سریال‌ها سعی دارند عامل این ناکامی‌ها را به گردن مردها بیندازند قاعدتا مردها نمی‌توانند با این شخصیت‌ها ارتباط برقرار کنند، صلح‌جو معتقد است در مجموع نگاه سریال ساز به زن یک نگاه قهرمان ساز است البته نه به مفهوم حماسی‌اش بلکه زن را شخصیت محوری قرار می‌دهد و در مقابل آن عامل ضد قهرمان مرد را می‌آورد که در نتیجه مرد و زن را مقابل هم قرار می‌دهد، از سوی دیگر این کار نمی‌تواند بازتاب خوبی داشته باشد چرا که تنها قشر خاصی از جامعه را با خود همراه می‌کند.
● زنان زرنگ
وقتی رو‌به‌روی تلویزیون نشسته‌اید و زل زده‌اید به خانمی که صدایش می‌زنند جناب سروان چه حسی پیدا می‌کنید؟ خودمانیم دلتان نمی‌خواهد جای او باشید؟ بیایید یک جور دیگر هم خیال‌پردازی کنیم نشسته ایم و زل زده‌ایم به خانمی که تمام جماعت خلافکار مردانه را روی انگشت کوچک دستش می‌چرخاند، حکم مرگ این یکی را می‌دهد و تمام پول‌های شوهر فریب کارش را بالا می‌کشد.
حالا بیایید باز هم به یک سوال جواب دهیم وقتی زل زده‌اید به این زن از او بدتان می‌آید؟ یا اینکه می‌گویید «زن باید این طوری زرنگ باشد! کیف کردم!»
می‌دانید چرا این حس‌ها می‌آید سراغ ما، شاید شما هم با صلح‌جو هم عقیده شوید که برای اینکه آن زن پلیس، خلافکار و... باز هم همان زن است با همان ویژگی‌های یک انسان مظلوم و ضعیف! متعجب نشوید برای آنکه وقتی به جماعتی زنانه، مورد ستم واقع شدن را تلقین کنند آن وقت آن زن بازیگر اگر نقش پلیس هم بگیرد زن‌های مخاطب احساس نمی‌کنند که او دارد وظیفه اجتماعی‌اش را انجام می‌دهد بلکه فکر می‌کنند چه زن با عرضه‌ای است! و شاید دلشان بخواهدجای او باشند. یا وقتی یک زن را در موقعیت خلاف می‌بینیم باز هم نمی‌توانیم از او متنفر شویم و دوست داشته باشیم که به‌سزای عملش برسد برای آنکه فکر می‌کنیم بالاخره کسی پیدا شده تا روی دست این جماعت ستمکار مردانه بلند شود، آن وقت دلمان نمی‌خواهد طبق قاعده درام او به سزای عملش برسد، در واقع جایی که قرار است زن ضد قهرمان شود باز هم پیش زمینه‌های ذهنی مخاطب از او یک قهرمان می‌سازد.
● زنان درگیر
اما زنان در سیما یک وجه دیگر هم دارند، همه ما زن‌هایی را در سریال‌ها و به خصوص برنامه‌های طنز دیده‌ایم که مدام مشغول کل کل کردن با مردها هستند.
صلح‌جو کشمکش را یکی دیگر از وجوه بازیگری زنان می‌داند و می‌گوید در خیلی موارد شاهد بگو مگو‌های زنان با مردان هستیم، حتی گاهی زن‌ها شروع می‌کنند به توهین کردن، گاهی جر و بحث‌ها بالا می‌گیرد و در این میان زن مخاطبی که نشسته است روبه‌روی این جعبه جادویی و دارد با آن شخصیت همذات‌پنداری می‌کند هیچ بعید نیست که توی دلش به جسارت آن زن بازیگر احسنت هم بگوید و فکر کند که پس چرا او این همه وقت سکوت کرده بود؟
و باورش شود که می‌توان چشم‌ها را بست و دهان را باز کرد. در واقع وقتی زن در برابر آن ضد قهرمان دارد خودنمایی می‌کند به نوعی به بی‌نزاکتی مجوز رسمی می‌دهیم هر چند شاید در بسیاری از بگو مگو‌های خانوادگی خیلی حرف‌های نه چندان زیبا رد و بدل شود همه ما می‌دانیم که توی دعوا حلوا خیرات نمی‌کنند اما به عقیده صلح‌جو نمی‌توان یک شیوه رفتاری را به صرف اینکه در جامعه رواج دارد و به بهانه واقع‌گرایی نمایش داد چرا که این واژه‌های اهانت آمیز در فضای خانوادگی وسعت بیشتری می‌گیرند از سوی دیگر نباید فراموش کنیم که مخاطب تلویزیون ما آدم‌های عام و در شرایط سنی متفاوت هستند ما که مثل بسیاری از کشورها ۱۰۰ تا ۱۵۰ شبکه تلویزیونی نداریم که برای بعضی از آنها بتوانیم برنامه‌های خاص برای رده سنی خاص تدارک ببینیم پس این مرزها باید حساب شده صورت گیرد و مسوولان باید حساب کنند که قرار است این تصویر را پدرها، مادرها، بچه‌ها، پدربزرگ و مادربزرگ‌ها همه با هم ببینند چرا که تلویزیون از آن شخصیت‌های حقیقی است که دیگر یکی از اعضای خانواده‌ها شده است، او با ما حرف می‌زند، دیالوگ برقرار می‌کند، خبر و اطلاعات می‌دهد و در جایگاه یک موعظه‌گر خانوادگی قرار دارد.
● فمینیسم خاله‌زنکی در سیما
باور کنید من دلم نمی‌خواست این اصطلاح بالا را بنویسم اما چه کنم که صلح‌جو بر این واژه اصرار داشت!
او معتقد است طی یک دهه اخیر با توجه به موج فمینیسم خاله‌زنکی که رواج یافته فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی را هم گرفتار این موج کرده است، صلح‌جو فکر می‌کند که ما زن‌ها و حتی جماعت مردها در تعریف فمینیسم دچار اشتباه شده‌ایم.
درست است که ما زن‌ها باید به حقوق اجتماعی خود برسیم، اما این به آن معنا نیست که تلویزیون زن‌ها را بدبخت و ضعیف نشان دهد و از مردها ضد قهرمان بسازد و آنها را مقابل زن‌ها قرار دهد، باورتان می‌شود ما با نمایش نقش‌هایی از این دست و همچنین رواج این نگرش داریم به جایی می‌رسیم که دشمن زن‌ها می‌شوند مردها و دشمن خواهر ها، برادرها خواهند شد.
در حالی که باید رسانه سعی کند زن را به آن جایگاه بالا و ارزش واقعی خودش برساند نه اینکه برای او جایگاهی مثل مردها پیدا کند. به بیان دیگر رسانه باید قبل از اینکه به فردیت زن ایرانی بپردازد به هویت اجتماعی او بپردازد البته منظور صلح جو از هویت اجتماعی زن به معنای زن کارمند، پلیس و پرستار و... نیست بلکه معتقد است رسانه باید زن را از نگاه خود جماعت زنانه ببیند و بداند که جامعه چه نوع نگاهی به زن دارد در واقع رسانه باید برای ساخت یک سریال در جامعه روانکاوی و درونکاوی کند.


 
بالا