برگزیده های پرشین تولز

تو ای که نميشناختمت

behrouz_pool

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 ژوئن 2005
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
0
سن
44
محل سکونت
tehran
ميگفت که خیلی دوستش داره. ميگفت، تو چشماش غرق ميشه. ميگفت هر وقت يک جوری ميبينتش يک روز آدم معمولي است مثل همه آدمها ولی يک هو چشمش برق ميزند و يکی ديگه ميشه يک فرشته ناز و مهربون يک دريا رو تو چشماش ميبيند و انگار اون همونيه که 100 ساله ميشناستش ميگفت امان از روزی که ناراحت باشه و عصبی ديگه نميشناستش انگار يکی ديگه است. اين چه معجزه اي است که تو چشمش داره چی تو وجودش است. آخر يک فرشته کوچولو و مهربونه يا يک آدم، مثل من و شما چطوری 100 سال ميشناختمش در صورتی که تازه تو نگاهش قفل شده بودم. مثل يک معجزه ميمونه يک معجزه براي:
تو ای که نميشناختمت
 
بالا