همکاری با کارگردان تیم برتن در سال 1990 و نقش «ادوارد دست قیچی» از او چهرهای جدی به وجود آورد. در سالهای بعد برای برتن در فیلمهایی چون «ادوود»، «اسلیپی هالو» و «چارلی و کارخانه شکلات سازی» حضور یافت و در نقشهایی متفاوت ظاهر گشت. در این خلال با بازی شخصیتی کمیک و غریب به اسم کاپیتان «جک اسپارو» از اولین فیلم «دزدان دریایی کاراییب» (2003) به محبوبیتی شگرف دست پیدا کرد. اما این توفیق فوقالعاده ادامه نیافت و نقشهایی در فیلمهایی مانند «راز پنجره» (2004)، «آلیس در سرزمین عجایب» (2010) و «سایههای تاریک» (2012) موجب شد محبوبیت گذشته را از دست بدهد. مجدداً با تکرار شخصیت بامزه کاپیتان جک اسپارو در قسمتهای دیگر «دزدان دریایی کاراییب» تا حدودی شکستهای قبل را جبران کرد.
در سالهای اخیر کمتر توانسته است نقش چشمگیری در یک فیلم شاخص به عهده گیرد. مثلاً فیلم «توریست» با توجه چندانی روبهرو نشد. اینک جانی دپ با فیلم جدیدش «جرم سیاه» به صحنه بازگشته است. او در این فیلم نقش یک آدمکش و همین طور مأمور افبیآی «وایتی فولجر» را برعهده گرفته و باید در انتظار ماند آیا میتواند جانی دپ را دوباره به اوج محبوبیت باز گرداند؟
در این جا پای حرفهای جالبی از او می نشینیم:
گفتهاید سالها همه چیز برایتان حالتی توهم برانگیز داشته است...
هر چیزی که من تا 27 ماه مه 1999 انجام دادهام برایم نوعی توهم بوده بیآنکه حس کنم دارم واقعاً زندگی میکنم. وقتی دخترم به دنیا آمد به من زندگی داد.
چرا نخواستهاید در آمریکا زندگی کنید و به فرانسه عزیمت کردهاید؟
آمریکا جای ابلهانهای است. یک جانور ابله با دندانهای بزرگ که میتواند شما را گاز بزند و یا آزار دهد. به دختر و پسرم گفتم آمریکا را به صورت یک اسباب بازی نگاه کنید، یک اسباب بازی شکسته.
پس اروپا را ترجیح میدهید؟
فرانسه و تمام اروپا فرهنگ غنی دارند با تاریخی بینظیر. مهمتر از آن این که مردمش میدانند چه گونه باید زندگی کنند! در آمریکا، آدمها فراموش کردهاند چه طور میشود زندگی کرد. نمیدانم میتوانم بگویم که فرهنگش شکست خورده است.
درباره شخصیت «دزدان دریایی کاراییب» چه نظری دارید؟
کاپیتان جک اسپارو یک جورایی بین تخیل و واقعیت معلق است. هر نقشی که بازی میکنید درش یک مقداری از خودتان هم هست. باید باشد وگرنه فقط میشود بازی کردن. خُب، یک نوع دروغ است.
آیا آدم رمانتیکی هستید؟
من رمانتیکم؟ فیلم «بلندیهای بادگیر» (1939) را ده بار دیدهام. پس آدم رمانتیکی باید باشم.
فکر میکنید چه خصلتهای دیگری دارید؟
خجالتیام، کج خیال و بدگمان و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید. از شهرت متنفرم. هر کاری که باشد میکنم تا از آن پرهیز کنم.
درباره جوایز سینمایی چه میگویید؟
صادقانه بگویم جوایز برایم اصلاً مهم نیست وقتی یک پسر ده ساله به من میرسد و میگوید: «عاشق کاپیتان جک اسپارو هستم». این برای من معجزه است.
*خودتان را یک «بازیگر جدی» میدانید؟
آن را یک جوری هجو میدانم. این طور نیست؟ مثل «انتخابات جمهوریخواهان» یا «غذای توی هواپیما».
از وقایع وحشتناک امروز دنیا ناراحت نیستید؟
هنگامی که تلویزیون را روشن میکنم و آن حوادث هولناک را میبینم، فکر میکنم بهتر است که در تخیل خود دل به امید ببندیم. تصور میکنم موقع آن است که چشمهایتان را ببندید و سعی کنید امیدی به تغییر داشته باشید.
چرا چهره خودتان را پشت کلاه گیسهای عجیب، دندانهای مصنوعی و اشیاء نوظهور پنهان میسازید؟
فکر میکنم مسئولیت یک بازیگر این است که مدام عوض شود. نه برای خودش و مردمی که با او کار میکنند، بلکه برای تماشاگران. اگر هر زمان بیرون میروید و یک شکل داشته باشید، همه را خسته میکنید، و خودم هم خسته میشوم.
بانی فیلم
در سالهای اخیر کمتر توانسته است نقش چشمگیری در یک فیلم شاخص به عهده گیرد. مثلاً فیلم «توریست» با توجه چندانی روبهرو نشد. اینک جانی دپ با فیلم جدیدش «جرم سیاه» به صحنه بازگشته است. او در این فیلم نقش یک آدمکش و همین طور مأمور افبیآی «وایتی فولجر» را برعهده گرفته و باید در انتظار ماند آیا میتواند جانی دپ را دوباره به اوج محبوبیت باز گرداند؟
در این جا پای حرفهای جالبی از او می نشینیم:
گفتهاید سالها همه چیز برایتان حالتی توهم برانگیز داشته است...
هر چیزی که من تا 27 ماه مه 1999 انجام دادهام برایم نوعی توهم بوده بیآنکه حس کنم دارم واقعاً زندگی میکنم. وقتی دخترم به دنیا آمد به من زندگی داد.
چرا نخواستهاید در آمریکا زندگی کنید و به فرانسه عزیمت کردهاید؟
آمریکا جای ابلهانهای است. یک جانور ابله با دندانهای بزرگ که میتواند شما را گاز بزند و یا آزار دهد. به دختر و پسرم گفتم آمریکا را به صورت یک اسباب بازی نگاه کنید، یک اسباب بازی شکسته.
پس اروپا را ترجیح میدهید؟
فرانسه و تمام اروپا فرهنگ غنی دارند با تاریخی بینظیر. مهمتر از آن این که مردمش میدانند چه گونه باید زندگی کنند! در آمریکا، آدمها فراموش کردهاند چه طور میشود زندگی کرد. نمیدانم میتوانم بگویم که فرهنگش شکست خورده است.
درباره شخصیت «دزدان دریایی کاراییب» چه نظری دارید؟
کاپیتان جک اسپارو یک جورایی بین تخیل و واقعیت معلق است. هر نقشی که بازی میکنید درش یک مقداری از خودتان هم هست. باید باشد وگرنه فقط میشود بازی کردن. خُب، یک نوع دروغ است.
آیا آدم رمانتیکی هستید؟
من رمانتیکم؟ فیلم «بلندیهای بادگیر» (1939) را ده بار دیدهام. پس آدم رمانتیکی باید باشم.
فکر میکنید چه خصلتهای دیگری دارید؟
خجالتیام، کج خیال و بدگمان و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید. از شهرت متنفرم. هر کاری که باشد میکنم تا از آن پرهیز کنم.
درباره جوایز سینمایی چه میگویید؟
صادقانه بگویم جوایز برایم اصلاً مهم نیست وقتی یک پسر ده ساله به من میرسد و میگوید: «عاشق کاپیتان جک اسپارو هستم». این برای من معجزه است.
*خودتان را یک «بازیگر جدی» میدانید؟
آن را یک جوری هجو میدانم. این طور نیست؟ مثل «انتخابات جمهوریخواهان» یا «غذای توی هواپیما».
از وقایع وحشتناک امروز دنیا ناراحت نیستید؟
هنگامی که تلویزیون را روشن میکنم و آن حوادث هولناک را میبینم، فکر میکنم بهتر است که در تخیل خود دل به امید ببندیم. تصور میکنم موقع آن است که چشمهایتان را ببندید و سعی کنید امیدی به تغییر داشته باشید.
چرا چهره خودتان را پشت کلاه گیسهای عجیب، دندانهای مصنوعی و اشیاء نوظهور پنهان میسازید؟
فکر میکنم مسئولیت یک بازیگر این است که مدام عوض شود. نه برای خودش و مردمی که با او کار میکنند، بلکه برای تماشاگران. اگر هر زمان بیرون میروید و یک شکل داشته باشید، همه را خسته میکنید، و خودم هم خسته میشوم.
بانی فیلم