سلام
ممنون از متن زیباتون ، ولی این متن از حسین پناهی نیست ، از " اکبر اکسیره " که اسم یکی از کتاب هاشون هم همینه ، که البته من چند وقته توی خیلی سایت ها میبینم نویسندشو به اشتباه حسین پناهی معرفی کردن .
اینم لینک خرید این کتاب : آدینه بوک: پسته لال سکوت دندان شکن است ~اکبر اکسیر
مگسی را کشتم
نه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید
به خیالش قندم
یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم
ای دو صد نور به قبرش بارد
مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد
مگسی را کشتم
نیستیم...
به دنیا می آییم...
عکس یک نفره می گیریم...
بزرگ می شویم...
عکس دو نفره می گیریم...
پیر می شویم...
عکس یک نفره می گیریم...
و بعد دوباره باز نیستیم...
من حسینم
پناهی ام
من حسینم , پناهی ام
خودمو می بینم
خودمو می شنفم
تا هستم جهان ارثیه بابامه.
سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش
وقتی هم نبودم مال شما.
اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم
با من بگو یا بذار باهات بگم
سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو
ها؟!
به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش را
و خندیده بود
و سیاه شد در فراموشی سگ سفید امنیتم
و کبوترانم را از یاد بردم
و می رفتم... و می رفتم... و می رفتم...
تا بدانم و بدانم و بدانم
از صفحه ای به صفحه ای
از چهره ای به چهره ای
از روزی به روزی
از شهری به شهری
زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم می کردند.
آزارم ميدهد ديدن آن منظره كه مادري كودكش راسيلي ميزند ولي كودك بازهم دامانش را رها نميكند،
كجاست آن قاضي تا حكم كند كه مادر منبع محبت است يا كودك ؟!!
حسین پناهی
و رسالت من اين خواهد بود
تا دو استکان چاي داغ را
از ميان دويست جنگ خونين
به سلامت بگذرانم
تا در شبي باراني
آن ها را
با خداي خويش
چشم در چشم هم نوش کنيم
يادش به خیر و روانش گرامی
داشتم قهوه تلخ میدیدم و کلی شاد بدوم
سرمو برگردوندم و اسم تاپیکو که دیدم یه اه از نهادم کشیده شد ناخوداگاه!
من میخوام برگردم به کودکی!