- تاریخ عضویت
- 2 فوریه 2004
- نوشتهها
- 3,971
- لایکها
- 30
- سن
- 47
اعتماد:
با ابلاغ مصوبه مجلس به استاندار فعلي تقسيم استان خراسان آغاز شد
گروه سياسي :عبدالواحد موسوي لاري وزير كشور قانون جديد تقسيم استان خراسان را به رسولي، استاندار فعلي خراسان ابلاغ كرد. به گزارش خبرگزاري مهر، موسوي لاري وزير كشور با ابلاغ قانون جديد تقسيم استان خراسان به حسن رسولي، از وي خواست با توجه به مفاد اين قانون و نيز تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري و آيين نامه اجرايي به آن اقدام كند.استان خراسان در ماده واحده مصوب مجلس شوراي اسلامي به سه استان خراسان شمالي، خراسان جنوبي و خراسان رضوي تقسيم شده است.وزير كشور هفته گذشته محسن نريمان، نماينده بابل در دوره ششم مجلس شوراي اسلامي را به سمت استاندار خراسان شمالي منصوب كرد.متن ماده واحده قانون جديد تقسيم استان خراسان كه از سوي عبدالواحد موسوي لاري وزير كشور به حسن رسولي استاندار خراسان ابلاغ شد، به شرح زير است:
ماده واحده استان خراسان به سه استان خراسان شمالي، خراسان جنوبي و خراسان رضوي تقسيم مي گردد:
1 استان خراسان شمالي به مركزيت بجنورد شامل شهرستان هاي شيروان، بجنورد، جاجرم، مانه و سملقان، اسفراين و بخش هاي تابعه و بخش فاروج منتزع از شهرستان قوچان
2 استان خراسان جنوبي به مركزيت بيرجند شامل شهرستان هاي بيرجند، نهبندان، سربيشه و بخش سرايان منتزع از شهرستان فردوس و بخش هاي تابعه
3 استان خراسان رضوي به مركزيت مشهد شامل شهرستان هاي مشهد، قوچان (به استثناي بخش فاروج)، درگز ، چناران، سرخس، فريمان، تربت جام، تايباد، تربت حيدريه، فردوس (به استثناي بخش سرايان)، قائن، خواف و رشتخوار، كاشمر، بردسكن، نيشابور، سبزوار، گناباد، كلات و خليل آباد و بخش هاي تابعه.
كليه ادارات كل و سازمان هاي غيرستادي با توجه به ويژگي و شرايط برتر منطقه و موقعيت شهرستان ها در مراكز شهرستان هاي استان تقسيم خواهند شد.
====
گروه حوادث: پسري كه شبانه به ديدار دوست دختر سابقش در شهرك غرب تهران ميرفت، نمي دانست با شليك پنج گلوله كشته خواهد شد.
ساعت ده و چهل دقيقه پنجشنبه شب ساكنان يك برج مسكوني در شهرك غرب، با شنيدن صداي چندگلوله، سر از پنجرهها بيرون آوردند و جسد غرق در خون جواني را ديدند كه روبروي برج در كنار خيابان افتاده است.
آنها فورا با كلانتري 134 شهرك غرب تماس گرفتند و خبر اين جنايت را به ماموران اطلاع دادند.
بلافاصله ماموران كلانتري به همراه اكيپ تشخيص هويت ، دكتر كشيك پزشكي قانوني و بازپرس عرفان در محل جنايت حاضر شدند و جسد جواني مجهول الهويه را كه حدودا 25 ساله به نظر ميرسيد و چندين گلوله به ناحيه سينه، دست و كتف او اصابت كرده بود، مشاهده كردند.
در بررسي بيشتر و در فاصلهيي حدود 200 متري جسد، يك قبضه سلاح برولينگ و يك گلوله شليك نشده هم پيدا شد. در تحقيق از همسايهها يكي از آنها كه فردي نظامي بود، به ماموران گفت: حدود ساعت نه و نيم شب صداي شليك گلولهها را شنيدم اما به گمان اينكه صداي ترقه است اعتنايي به آن نكردم تا اينكه چند دقيقه بعد يكي از همسايهها كه در حال عبور از آنجا بود، جسد را ديد.
هيچ مدركي كه هويت مقتول را مشخص كند وجود نداشت، ماموران تنها با استفاده از تلفن همراه اين جوان كه يك گوشي سوني بود، دستور رديابي و شناسايي مالك خط را دادند و در همين موقع گوشي موبايل مقتول به صدا درآمد و بازپرس عرفان با جواب دادن به زنگ تلفن موفق به شناسايي هويت مقتول شد. شخصي كه در آن سوي خط بود عنوان كرد كه با محمد كار دارد و از دوستان او است. بازپرس عرفان جواب داد، وي تصادف كرده و هيچ نشاني هم از خانواده وي در دسترس نيست. بازپرس از دوست جوان مقتول مشخصات و آدرس خانه او را پرسيد و از وي خواست تا هر چه سريعتر به آن محل بيايد.
بدين ترتيب با خانواده مقتول كه «محمد.م» نام داشت تماس گرفته شد و از آنها خواستند تا به آدرسي كه پليس به آنها ميدهد، مراجعه كنند. خانواده مقتول به گمان اينكه پسرشان بخاطر كار خلافي توسط پليس دستگير شدهاست از آمدن خودداري كردند تا اينكه بعد از تماسهاي مكرر با 5 ساعت تاخير در محل حاضر شدند و متوجه قتل پسرشان شدند.
در اين فاصله دوست مقتول كه خود را به محل رسانده بود، به پليس گفت: محمد با من تماس گرفت و از من خواست تا او را به محلي كه با يك دختر قرار ملاقات داشت، برسانم. من هم با پرايدم او را سر قرار پياده كردم و ديدم كه يك دختر جوان با يك اتومبيل سمند نقرهيي رنگ به شماره ... در آنجا منتظر محمد است، بعد هم محمد سوار اتومبيل دختر شد و رفتند، ديگر خبري از او نداشتم تا اينكه به موبايلش تلفن كردم و صداي بازپرس جنايي را شنيدم.
با توجه به اطلاعاتي كه دوست مقتول در اختيار پليس قرار داد ماموران صاحب اتومبيل سمند را كه شخصي به نام حامد بود شناسايي كردند و خانه وي را در شهرك غرب يافتند.
از سوي ديگر خانواده جوان مقتول پس از حضور در صحنه قتل عنوان كردند كه محمد با دختري به نام نگين )19 ساله( دوست بوده و علاقهزيادي به او داشته است، بدين ترتيب خانه نگين در قلهك شناسايي شد و خانواده او براي بازجويي به اداره آگاهي احضار شدند.
اما پدر نگين ادعا كرد دخترش همان شب به همراه نامزدش حامد )صاحب اتومبيل سمند( با اتوبوس به ايلام سفر كردهاند. بلافاصله دستور رديابي موبايل نگين صادر شد و در نخستين تماسي كه صبح جمعه نگين با پدرش برقرار كرد، مشخص شد كه وي در اصفهان است كه سپس موبايل را خاموش كردند. كارآگاهان جنايي بلافاصله با گرفتن نيابت قضايي، عكسهاي نگين و نامزدش حامد را به اصفهان فكس كردند و پيگيري اين ماجرا با همكاري بيوقفه سردار طلايي و ماموران آگاهي و قضايي اصفهان سرانجام به نتيجه رسيد.
اعتراف به جنايت
در تماس دوم كه نگين با خانوادهاش گرفت اظهار كرد كه همراه حامد به اهواز ميروند، اما محل اقامت نگين در نجف آباد شناسايي شد و سرانجام ظهر روز جمعه نگين دستگير شد و با راهنمايياو ماموران آگاهي اصفهان حامد را نيز بعد از ظهر جمعه در اين شهر دستگير كردند.
متهمان پس از دستگيري ابتدا منكر قتل شدند اما پس از چند ساعت بازجويي علمي و فني بالاخره حامد به قتل محمد اعتراف كرد. حامد در بازجويي گفت: حدود يك سال قبل با نگين آشنا شدم كه اين آشنايي منجر به نامزدي ما شد. من و نگين عقد كرده بوديم اما بعد از مدتي فهميدم جواني به نام محمد مزاحم نگين ميشود و با تلفن و مزاحمتهاي حضوري او را تهديد به برقراري ارتباط با خودش ميكند. وقتي نگين ماجرا را برايم تعريف كرد، از او خواستم به بهانهيي اين جوان را به سر قرار بكشاند تا با او حرف بزنم ولي نگفتم كه ميخواهم محمد را بكشم به همين خاطر يك كلت كمري خريدم و با 6 گلوله آن را آماده شليك كردم و بعد من و نگين با اتومبيل بسر قرار رفتيم و منتظر مانديم. وقتي محمد و نگين به محل قرار كه يك كوچه با خانه ما فاصله داشت، رسيدند، اسلحه را كشيدم و 5 گلوله به بدنش شليك كردم اما گلوله آخر گير كرد و شليك نشد، بسرعت من و نگين سوار ماشين شديم و فرار كرديم. كلت را به نگين دادم تا از پنجره ماشين به بيرون پرت كند. بعد ماشين را در خانه گذاشتم و چون ميدانستم ممكن است شناسايي شويم، به خانوادهام گفتم به ايلام ميرويم اما رفتيم به اصفهان و ميخواستيم فرداي
آن روز به دوبي فرار كنيم كه هر دو در اصفهان دستگير شديم.
نگين هم در بازجويي گفت: چند سال قبل با محمد آشنا شدم و مدتي با او دوست بودم ولي بعد از اينكه با حامد آشنا شدم و قرار ازدواج گذاشتم، ارتباطم را با محمد قطع كردم ولي او همچنان سعي در ادامه رابطه داشت. من به او نگفته بودم كه نامزد كردهام چون ميترسيدم همه چيز را به حامد بگويد ولي خودم بعدا به حامد گفتم كه شخصي مزاحمم ميشود و مرا اذيت ميكند، حامد هم از من خواست قراري با محمد بگذارم تا با او صحبت كند ولي من نميدانستم كه ميخواهد او را بكشد.بدين ترتيب حامد و نگين ديروز به تهران منتقل شدند تا در دادسراي جنايي به پرونده آنها رسيدگي شود.
بازپرس عرفان در مورد اين پرونده گفت: اين پرونده قتل يكي از پروندههايي بود كه بعد از حدود ده ساعت كار پليسي، فكري و عملياتي خيلي سريع كشف شد كه در اينجا بايد از تلاشهاي با ارزش سردار طلايي كه شخصا پيگير ماجرا بودند و لحظه به لحظه با ما تماس داشتند، تشكر و قدرداني كنم.
گفتوگو با قاتل در اداره آگاهي
چرا محمد را كشتي؟
براي نامزدم مزاحمت ايجاد ميكرد.
چه جور مزاحمتي؟
نميتوانم بگويم.
چندبار محمد را ديده بودي؟
اولينبار بود كه او را ميديدم ولي شنيده بودم كه در كار فروش قرصهاي اكس است و سابقه خوبي ندارد.
اسلحه را از كجا آوردي؟
به يك نفر يك ميليون و 250هزار تومان پول دادم او هم اسلحه را برايم آورد پارك دانشجو من رفتم گرفتمأ ولي همسرم خبر نداشت قصد كشتن محمد را دارم.
دانشجوي چه رشتهيي هستي؟
علوم سياسي.
قبل از كشتن محمد چه اتفاقي افتاد، آيا با هم حرف هم زديد؟
وقتي محمد و نامزدم آمدند از محمد پرسيدم چرا براي نامزدم مزاحمت ايجاد ميكني؟ ولي او شروع به فحاشي كرد. من نميخواستم او را بكشم. ميخواستم او را بترسانم ولي يكدفعه دچار جنون آني شدم و اسلحه را به طرفش گرفتم و شليك كردم.
چرا به اصفهان رفتي؟
رفتم آنجا تا كمي آرام شوم. بعد هم سوار آژانس شدم و رفتم اداره آگاهي خودم را معرفي كردم.
يعني خودت رفتي پيش پليس؟
بله.
الان چه احساسي داري، پشيمان نيستي؟
فقط براي پدر و مادرش ناراحتم. از قول من به پدر و مادرش بگوييد، مرا ببخشند، همين.
پدر و مادر خودت چي؟
آنها ايران نيستند ولي فكر كنم تا حالا فهميده باشند كه من چه كار كردهام براي آنها هم ناراحتم
======
گروه حوادث: اولين جلسه محاكمه عاملان قتل ثروتمند گنبدي ديروز در شعبه 1154 دادگاه جنايي تهران برگزار شد.
در جلسه ديروز كه با حضور سه متهم مرد و يك متهم زن )همسر مقتول( برگزار شد، قاضي جعفرزاده از متهمان خواست تا ماجراي قتل را توضيح دهند.
رضا، يكي از متهمان گفت: اواسط سال 79 در شهرستان گنبدكاوس شخصي به نام جواد به من مراجعه كرد و گفت اگر پول خوبي بگيري حاضري يك نفر را تنبيه كني؟ بعد هم مشخصات شخصي به نام حسن را كه از زمينداران ثروتمند گنبد بود، به من داد. اول قرار بود او را كتك بزنيم ولي چند روز بعد گفت: پول بيشتري به تو ميدهم تا او را بكشي.
وقتي جريان را پرسيدم معلوم شد همسر حسن كه سارا نام دارد با مردي به نام جمشيد كه از دوستان حسن بوده ارتباط نامشروع داشتهاند و چون حسن متوجه موضوع شده بود هر كدام مبلغ يك و نيم ميليون تومان پول روي هم گذاشتهاند و به جواد دادهاند تا كسي را پيدا كند و شوهر سارا را به قتل برساند.
بعد از اينكه مبلغي از پول را گرفتم به همراه حميدرضا شب 21 آذرماه سال 79 به خانه مرد ثروتمند رفتيم، طبق نقشه اول به همسر و بچههايش كه خواب بودند حمله كرديم، دست و پايشان را بستيم و داخل يكي از اتاقها انداختيم، بعد مرد ثروتمند را باسيم ترمز دوچرخه خفه كرديم و هنگام فرار مقداري پول برداشتيم تا قضيه را سرقت جلوه بدهيم. سارا همسر مقتول هم گفت: بعد از قتل شوهرم پليس به من مشكوك شد و چندين بار بازجويي شدم و حتي مرا بازداشت كرد اما نتوانست سرنخي پيدا كند.
اين پرونده قتل همچنان بينتيجه باقي مانده بود تا اينكه خانواده مقتول به قاضي شاهرودي مراجعه كردند و ايشان دستور پيگيري پرونده را به قاضي جعفرزاده رييس شعبه 1154 دادگاه جنايي تهران داد. در تاريخ 17 آبانماه سال 82 قاضي جعفرزاده به گنبد رفت تا به پرونده اين جنايت رسيدگي كند. وي بلافاصله دستور بازداشت سارا، همسر مقتول را صادر كرد و در تحقيقات بيشتر ارتباط نامشروع سارا و جمشيد فاش شد. جمشيد را دستگير كردند و سرانجام او و سارا به طراحي نقشه قتل مرد ثروتمند اعتراف كردند و با معرفي جواد، رضا و حميدرضا همه متهمان دستگير شدند.
ديروز پسر 13 ساله مقتول كه در دادگاه حضور داشت در حالي كه اشك ميريخت و صحنه قتل پدرش را تعريف ميكرد، گفت: آن شب كه اين افراد )اشاره به قاتلان( ما را در اتاق حبس كردند، من دستهايم را باز كردم و از پنجره به حياط رفتم و از حياط وارد اتاق پدرم شدم كه جسد پدرم را ديدم. در اين موقع پسرك بشدت گريه كرد و گفت: مادرم قاتل اصلي پدر من است. مادرم فاسد است، در مدرسه همه بچهها مرا با انگشت نشان ميدهند و ميگويند اين همان پسري است كه مادرش با مرد ديگري رابطه داشته و پدرش را كشته است. من خجالت ميكشم كه بگويم اين زن مادر من است، بايد او را مجازات كنيد.خانواده مقتول هم براي متهمان خواستار اشد مجازات شدند.
=====
2 كارگر پس از كشتن صاحب كارگاه جسدش را به آتش كشيدند
گروه حوادث: نخستين جلسه محاكمه پسر جواني كه با همدستي يكي از دوستانش صاحب يك كارگاه نجاري را در تبريز به قتل رسانده و سپس جنازهاش را به آتش كشيدهبود ديروز در شعبه 69 دادگاه تهران برگزار شد. به گزارش خبرنگار ما، مهر ماه سال 82 چند تن به اداره آگاهي تبريز اطلاع دادند صاحب يك كارگاه نجاري كه شمسالله نام داشت با 20 ضربه چاقو كشته شده و سپس قاتل جنازه وي را به آتش كشيدهاست.
به گفته اهالي محل مقتول كه حدود 60 سال سن داشت، اخلاق تندي داشت و چند بار با مردم درگير شده بود.با اين اطلاعات به دست آمده، ماموران تحقيقات خود را آغاز كردند و موفق شدند يكي از كارگراني را كه در همان كارگاه نجاري كار ميكرد در تبريز دستگير كنند.اين كارگر جوان كه سعيد نام دارد، به ماموران گفت: من چند ماهي است كه در اين كارگاه كار ميكنم. صاحبكارم فرد بسيار بد اخلاقي بود و ما كارگرها را كتك ميزد، حقوقمان را سر وقت نميداد و با زنجير كتكمان ميزد. من بعضي از شبها در كارگاه ميخوابيدم. يك شب يكي از كارگران آنجا كه اكبر نام دارد مرا صدا زد و گفت، ميخواهم صاحب كارمان را بكشم. اول فكر كردم شوخي ميكند. اما چند دقيقه بعد صداي داد و فريادي را از زيرزمين كارگاه شنيدم. خودم را به آنجا رساندم و ديدم كه جسد غرق به خون صاحبكارمان روي زمين افتاده و دردستان اكبر يك چاقوي بزرگ است. با صداي گرفته گفتم اكبر چرا اين كار را كردي؟ اگر ماموران بفهمند تو را تحويل پليس و قانون ميدهند؟
سپس اكبر از من خواست كه با او همكاري كنم تا جنازه را بسوزانيم. از اين رو در همان زيرزمين مقداري نفت بر روي جنازه ريختيم و جسد را سوزانديم و بعد از كارگاه بيرون آمديم.
پس از اين اعتراف، ماموران تحقيقات خود را براي دستگيري اكبر آغاز كردند اما متوجه شدند او فرار كرده و به تهران آمده است. از اين رو پرونده جنايت براي رسيدگي به شعبه 69 دادگاه تهران فرستاده شد، تا اينكه بهمن ماه پارسال ماموران موفق شدند اكبر را در منزل خواهرش در منطقه غرب تهران دستگير كنند. وي در بازجوييهاي اوليه به قتل صاحب كارگاه اعتراف كرد و با قرار قانوني روانه زندان شد.
ديروز نخستين جلسه محاكمه وي انجام شد و اكبر در حضور قاضي صمدي راد گفت: پدر من چند سال پيش فوت شد و چون من تنها پسرخانواده هستم، بايد خرج خانواده را تامين كنم. از اين رو به عنوان كارگر در يك كارگاه نجاري در تبريز مشغول به كار شدم، اما صاحب كارگاه فرد بداخلاقي بود. كارمزدها را دير پرداخت ميكرد و وقتي عصباني ميشد تمام كارگرها را با زنجير كتك ميزد.
من كه تحمل اين وضعيت برايم غيرممكن بود، يك روز صاحبكارم را به زيرزمين كشاندم و از او خواستم تا حقوقم را بپردازد. اما او مثل هميشه بر سرم فرياد زد، من هم كنترلم را از دست دادم و چاقويي از جيبم درآوردم و چند ضربه بر بدنش وارد كردم.
سپس سعيد )يكي از كارگرهاي كارگاه( را صدا زدم و به كمك او جنازه را آتش زديم.
پس از اين اعترافات، سعيد و اكبر روانه زندان شدند و قرار شد، قاضي صمدي راد تا هفته آينده حكم نهايي اين جوان را صادر كند.
=====
بازخواني پرونده باند آدمربايان درچنگآدم ربايان
بازخواني پرونده باند آدمربايان
درچنگآدم ربايان
سرآغاز:حسين.ك 37 ساله، شغل: كارشناس در معاونت وزارت كشور پس از ايجاد دو بازداشتگاه، با همدستان خود به عنوان ماموران وزارت اطلاعات و با استفاده از دستبند و چراغ گردان و اوراق مخصوص بازجويي، افراد پولدار را ميربودند و آنها را به سلولهاي انفرادي انتقال ميدادند ، اعضاي اين باند پس از چند شبانه روز آزار و شكنجه ربودهشدگان، آنها را با چشمهاي بسته درنقاط مختلف شهر رها ميكردند.
در شماره گذشته ماجراي ربوده شدن مردي را خوانديد كه مدت 21روز در اسارت اين باند بود. وي جزييات آزار و شكنجهيي كه تحمل كرده را شرح داده و در ادامه مينويسد:روزهاي آخر نه فكرم كار ميكرد و نه حافظهام و بخاطر تمام شكنجههاي روحي و رواني و كمبود غذا تاحدودي آب و گرما، ديگر نيروي جسماني و را از دست داده بودم و حالت تشنج و لرز خيلي شديد در هنگام بازپرسي بيشتر اوقات به من دست ميداد. واقعا دستهايم رعشه گرفته بود و گيج و منگ شده و حتي ميخواستم كه با خود جدول ضرب كار كنم تا حافظهام را از دست ندهم، نميشد و همهچيز را بسختي به خاطر ميآوردم و يا اينكه اصلا نمي توانستم و ديگر تعداد روزها از دستم خارج و همان خواسته و گفته آقاي بازپرس شد كه بايد اسم و فاميل خود را فراموش كنم. مريضي بر من غالب شده و در اثر خواهش و التماس زياد بالاخره آنها گفتند كه مرا بخشيدهاند و فقط بايد رضايت آن 2 مامور را جلب كنمأ ماموريني كه مرا گرفتند و بردند به آنجا آقاياني كه من به آنها جسارت هم نكردم تا چه رسد به درگيري با آنها. بالاخره چارهيي نداشتم. طبق گفتههاي آقاي بازپرس و سيد، نامهيي در جهت بخشش و عفو از طرف آن دو نفر نسبت به خودم بخاطر روز شهادت بانوي دو جهان حضرت فاطمه)س( نوشتم و فرداي آن روز جواب عفو اين بنده حقير از طرف ماموران آمد و آنها پس از گرفتن برگههاي بدون امضا و آنچه را كه دلشان ميخواست و تمام چيزهايي كه درصفحات قبل و اين صفحه گفتم مرا عفو كردند و گفتند كه برو بسيار نذر و نياز كن و خود را آماده كن براي رفتن. ديگر نميتوانستم بخندم و يا گريه كنم. شوك بسيار بزرگي بر من وارد شده بود كه گاه گريه مي كردم و گاه ميخنديدم و فكر ميكردم كه ديوانه شدهام و هي خود را دلداري ميدادم تا اينكه لباسهاي پاره و خوني را آوردند و كفش بدون پاشنه و تخت را پوشيدم و چند ساعتي معطل در سلول بودم تا آنكه مرا دوباره طبق معمول با چشمان بسته نزد بازپرس بردند و طلب وثيقه كردند، گفتم كه زنگ بزنيد به باجناقم و يا به برادرم .آنها كمي فكر كردند و گفتند كه چيكاره هستند، گفتم كارمند، بعد گفتند كه چون آن ماموران تو را بخشيدند وثيقه نميخواهد و ماشينم را فعلا براي چند روزي نگه ميدارند و بعد با من تماس ميگيرند و من بايد بروم و سند را ببرم و به آنها نشان بدهم و ماشين را تحويل بگيرم. من آنها را كلي دعا كرده و از آنها ممنون و متشكر شدم و با متلك به من گفتند كه حالا داخل صندوق عقب ماشين ميشوي يا نه و من هم گفتم بله كه ميشوم! و ديگر غلط ميكنم كه اعتراض كنم.
مرا وارد صندوق عقب با چشمان بسته كردند و پس از ساعتها طي مسير بالاخره اتومبيل در جايي ايستاد. همهاش در اين فكر بودم كه مبادا مرا بكشند، خيلي دلهره داشتم و تمام بدنم ميلرزيد. يكي آمد پشت اتومبيل و گفت كه چشمبند را بزنم و در صندوق را باز كرد و مرا پياده كرد و به من دستور داد تا شماره 100 )صد( بشمارم و پشتم را نگاه نكنم و همينطور مستقيم بروم و بعد چشمبند را برداشت و گفت مستقيم برو اگر پشتت را نگاه كني با گلوله ميزنمت و من به راه افتادم تا صداي ماشين آنها را شنيدم برگشتم و ديدم كه آنها با اتومبيلم در حال دور شدن هستند. سرم گيج ميرفت و مسافتها را تشخيص نميدادم و با پاشنهيي كه درد ميكرد و لباسهاي پاره و كفش پاره و يك نايلون كه محتويات كيف و مدارك و دسته كليدهايم در آن بود، البته بدون مدارك ماشين بعد از مدتي به اتوبان رسيدم و با هزار مصيبت چون مسافتها را تشخيص نميدادم خود را به آن طرف اتوبان رساندم و دوباره به راه افتادم تا به پيادهرويي رسيدم. پسرك جواني را ديدم از او پرسيدم آقا ببخشيد، اينجا كجاست؟ و او مثل برقگرفتهها از اوضاع لباس و قيافهام پا به فرار گذاشت. به او حق دادم كه فكر كند من ديوانهام و فرار كند. به هر ماشيني كه دست نگه ميداشتم، گاز ميداد و ميرفت. بالاخره يك پيكان ايستاد و شروع به پيادهكردن يك مسافر كرد و من هم از فرصت استفاده كردم، سوار شدم و گفتم دربست و بالاخره با مصيبتهاي فراوان و گذشتن از ايست بازرسي در خيابان بود كه همش ميترسيدم كه اگر مرا با آن وضع ببينند چه ميشود. خود را پشت صندلي فرو بردم تا از آنجا گذشتيم چون لباسهايم پاره و خونين و خودم بسيار آشفته بودم خود را به كمك و لطف حقتعالي به منزل رساندم.
دومين آدمربايي
دومين فردي كه توسط اعضاي باند ربوده شده بود، يك مهندس كشاورزي به نام يزدان مجلج نژاد ساكن نوشهر است كه بخاطر تصاحب يك قطعه زمينش، او را ربودهاند. وي در جريان تحقيق در سال 79 در محضر دادگاه گفته است:
شخصي به نام مهران پ )يكي از اعضاي باند( مرتبا از طريق تلفن تهديدم ميكرد تا اينكه يك روز صبح« مهران پ» به اتفاق پنج نفر با يك دستگاه پژو و يك پيكان جلوي كوچه ما توقف كردند و زنگ منزل ما را زدند. يكي از فرزندانم به آنها گفت پدرم براي خريد نان رفته است. من تازه نان خريده بودم كه آنها را ديدم. يكياز آنها از پژو پياده شد و از من پرسيد: «شما آقاي يزدان هستيد؟» گفتم: بله. فكر كردم از دوستان هستند.
مرا سوار پژو كردند و پس از حركت، گفتند ما از طرف شورايعالي قضايي به دنبال شما آمدهايم. فورا سرم را به پايين صندلي فشار دادند، چشمهايم را بستند، بعد از حدود نيم ساعت در يك مكان خلوت من را با چشمهاي بسته در صندوق عقب پژو انداختند و در صندوق را بستند، حدود يك ساعت بعد كه در راه بودند، در جايي كه صداي بوقلمون زياد بود، صبحانه خوردند و بعد به حركت ادامه دادند.
نيمههاي شب بود كه به مكاني رسيديم، مرا از صندوق عقب درآوردند و تحويل گروهي دادند. آنها مرا به داخل سلولي تنگ و تاريك انداختند كه هيچ منفذي نداشت. مدت ده روز در اين سلول زنداني بودم. بيش از يك شبانه روز مرا بدون آب و غذا و امكانات ديگر نگه داشتند تا اينكه مستخدمي برايم صبحانه آورد.
البته در تمامي مدتي كه آقايان از من بازجويي ميكردند، چشمهايم بسته بود براي اينكه صورتشان را نبينم. در آهني سلول فقط يك روزنه به قطر يك سانتيمتر داشت كه از بيرون حركاتم را نظاره ميكردند.
در تمام اين مدت اسارت، فقط بعضيروزها، آنهم از ساعت 5\8 صبح به بعد شخصي ميآمد از من بازجويي ميكرد. تا اينكه يك روز من را براي بازجويي بردند و پس از نوشتن چند خط از بيوگرافي، مجددا مرا به داخل سلول برگرداندند.
======
انتقام بدتر از مرگ محكوم به مرگ را نه اعدام ميكنند و نه ميبخشند
انتقام بدتر از مرگ
محكوم به مرگ را نه اعدام ميكنند و نه ميبخشند
گروه حوادث: مردي كه يازده سال قبل همسرش را به قتل رسانده بود به قصاص محكوم شده است اما بخاطر ناتواني در پرداخت ديه همچنان در زندان بسر ميبرد، نه اعدامش ميكنند و نه او را ميبخشند.
اين مرد 42 ساله به نام عبدالله كه اكنون 53 سال دارد، يازده سال پيش همسر 40 ساله خود را با داشتن 4 فرزند با ضربات كارد به قتل رسانده و در دادگاه به مرگ محكوم شده است. داديار اجراي احكام گفت: در سال 72براي اين مرد حكم قصاص صادر شد و قرار بود خانواده زنش تفاضل ديه )نصف ديه يك زن( را پرداخت كنند تا اين مرد اعدام شود ولي با گذشت اين مدت آنها حاضر به پرداخت اين مبلغ نشدند و سرانجام در تاريخ 23 آبانماه 81 قاضي شعبه 1601 دادگاه جنايي قرار بازداشت موقت قاتل را بعد از 9 سال فك كرد و آن را به قرار وثيقه 6 ميليون توماني تبديل كرد تا فعلاصاز زندان آزاد شود اما چون وي قادر به پرداخت اين مبلغ نبود همچنان در زندان بسر ميبرد.
به گفته داديار بخشوده وجود چنين قانوني در مورد زندانياني كه سالها منتظر پرداخت ديه ميمانند، چندان منطقي نيست چرا كه در واقع خانواده مقتول با عدم پرداخت ديه براي سالها به نوعي از قاتل انتقام ميگيرند، ما به رييس قوه قضاييه پيشنهاد ميكنيم دستور تعيين مهلت براي پرداخت تفاضل ديه صادر كنند تا بدين ترتيب تعداد زيادي از زندانيان كه به اين خاطر سالها در زندان بسر ميبرند، از بلاتكليفي خلاص شوند.همچنين قانون تساوي ديه هم اگر اعمال شود به نفع متهم خواهد بود و اين پيشنهاد موضوعي است كه تجربه، اجراي آن را مفيد اثبات كرده است.
سارق مسلح طلافروشيها محكوم شد
گروه حوادث: يك سارق حرفهيي كه به مغازههاي طلافروشي در منطقه شهريار ، انديشه و كرج بطور مسلحانه دستبرد ميزد، به شش سال حبس و 74 ضربه شلاق محكوم شد.در پي شكايتهاي مختلفي كه در ارتباط با سرقت از طلافروشيها ميرسيد، كارآگاهان با كمك چند طلافروش به چهرهنگاري از سارق مسلح پرداختند و سرانجام وي را شناسايي كردند.
در جريان تحقيق روشن شد كه اين مرد علاوه بر دستبرد مسلحانه به طلافروشيها از چند منزل هم سرقت كرده است.با به دست آوردن اين اطلاعات، ماموران مخفيگاه اين متهم را در يكي از بيابانهاي شهريار مورد شناسايي قرار دادند و وي را دستگير كردند.
متهم در بازجويي گفت: ابتدا مغازههاي طلافروشي را در كرج، شهريار و انديشه شناسايي ميكردم و سپس به بهانه خريد طلا وارد اين محلها ميشدم و بعد در فرصتي كه به دست ميآوردم اقدام به سرقت مسلحانه ميكردم.
پرونده اين سارق براي رسيدگي به شعبه 71 دادگاه تهران فرستاده شد و حكم نهايي وي ديروز از سوي قاضي محمدي صادر شد. دادگاه، اين سارق مسلح را به شش سال حبس و 74 ضربه شلاق محكوم كرد.
پسربچه 11ساله موفق به كشف درمان سرطان و ايدز شد
يك پسر بچه 11 ساله روستايي هندي با ضريب هوشي 162 مدعي درمان چندين بيمار مبتلا به سرطان و ايدز شده است.آكريت جازوال، نوجوان 11 ساله هندي است كه گفته ميشود ضريب هوشي وي بيشتر از ضريب هوشي آلبرت اينشتين است.آكريت از روستاي «نورپور» تاكنون به همكاران تحقيقاتي خود در موسسه تحقيقات سرطان «تاتا» در شهر بندري «مومبايي» بمدت دو ماه كمك كرده است.
جازوال در رابطه با كارش ميگويد: لحظاتي پيش ميآمد كه نزديك به 300 بيمار از جمله پزشكان براي ملاقات با من صف ميكشيدند. وي ميافزايد: من موفق به كشف تكنيكي براي درمان سرطان و ايدز به شيوه ژنتيكي شدهام.البته اين پسر هندي درباره جزييات دقيق روش خود براي درمان چيزي نميگويد. يك متخصص مركز توسعه كودكان استثنايي در امريكا نيز نابغه بودن اين پسر هندي را تاييد كرده است و ميگويد: ما با اين نوجوان هندي به دليل تواناييهاي خارقالعادهاش به عنوان يك مورد استثنايي برخورد ميكنيم.
تصادف موتوسيكلت ها در استان بوشهر
چهار كشته بر جاي گذاشت
تصادف چند دستگاه موتوسيكلت در استان بوشهر چهار كشته و دو مجروح بر جاي گذاشت.
بر اثر تصادف دو دستگاه موتوسيكلت درجزيره « شيف» از توابع استان بوشهردو نفر به نامهاي «اسماعيل و مهدي » دردم جان باختند و دو نفر ديگر به نامهاي « حسين و خالد » نيز مجروح و روانه بيمارستان شدند. علت اين تصادف سرعت زياد از طرف هر دو راننده موتوسيكلت گزارش شده است.
گزارش ديگري نيز حاكي است، بر اثر برخورد يك دستگاه سواري پژو با يك دستگاه موتوسيكلت در شهرستان بوشهر دو نفر موتوسيكلت سوار كشته شدند . گفتني است، علت تصادف، انحراف به چپ خودرو پژو گزارش شده است.
آلودگي آب آشاميدني در سمنان
90 نفر را مسموم كرد
به گزارش فرماندهي انتظامي «مهدي شهر»، چهارشنبه گذشته، بيش از 90 نفر از اهالي اين شهرستان به دليل آلودگي آب آشاميدني راهي بيمارستان شدند .
درپي اين حادثه گروهي از پزشكان دانشگاه علوم پزشكي و مركز بهداشت شهرستان «مهدي شهر» براي بررسي علت اين اتفاق در بيمارستان حاضر شدند . پزشكان، آلودگي آب شرب ناشي از وجود نوعي ميكروب را عامل اين حادثه تشخيص دادند و يادآور شدند كه ميزان كلر آب درحد صفر بوده است.همچنين تعدادي از مقامات دولتي جهت عيادت بيماران به بيمارستان 15 خرداد رفتند وبه آنان جهت بهتر شدن كيفيت آب قول مساعد دادند .
21نفر در سقوط اتوبوس به درياچه غرق شدند
براثر سقوط اتوبوسي به درياچه شهـر شينيو در استان شرقي جيانگشي چين 21 نفـر جان باختند.
مقامات پليس مـحلـي گفـتنـد : هـشـت سرنشين از 29 سرنشين اين اتوبوس كه همگـي از ساكنان پينگشيانگ بودند از مرگ نـجـات يافتند. 15درصد از كل تصادفات رانندگي جهان در چين روي مي دهد و اين در حالي است كـه فقط دو درصد از كل خودروهاي جهان در ايـن كشور وجود دارد. براساس آمار رسمي، بيش از 104 هزار نفر از مردم چين، پـارسـال در تصـادفـات جادهيي جان باختند.
=====
با ابلاغ مصوبه مجلس به استاندار فعلي تقسيم استان خراسان آغاز شد
گروه سياسي :عبدالواحد موسوي لاري وزير كشور قانون جديد تقسيم استان خراسان را به رسولي، استاندار فعلي خراسان ابلاغ كرد. به گزارش خبرگزاري مهر، موسوي لاري وزير كشور با ابلاغ قانون جديد تقسيم استان خراسان به حسن رسولي، از وي خواست با توجه به مفاد اين قانون و نيز تعاريف و ضوابط تقسيمات كشوري و آيين نامه اجرايي به آن اقدام كند.استان خراسان در ماده واحده مصوب مجلس شوراي اسلامي به سه استان خراسان شمالي، خراسان جنوبي و خراسان رضوي تقسيم شده است.وزير كشور هفته گذشته محسن نريمان، نماينده بابل در دوره ششم مجلس شوراي اسلامي را به سمت استاندار خراسان شمالي منصوب كرد.متن ماده واحده قانون جديد تقسيم استان خراسان كه از سوي عبدالواحد موسوي لاري وزير كشور به حسن رسولي استاندار خراسان ابلاغ شد، به شرح زير است:
ماده واحده استان خراسان به سه استان خراسان شمالي، خراسان جنوبي و خراسان رضوي تقسيم مي گردد:
1 استان خراسان شمالي به مركزيت بجنورد شامل شهرستان هاي شيروان، بجنورد، جاجرم، مانه و سملقان، اسفراين و بخش هاي تابعه و بخش فاروج منتزع از شهرستان قوچان
2 استان خراسان جنوبي به مركزيت بيرجند شامل شهرستان هاي بيرجند، نهبندان، سربيشه و بخش سرايان منتزع از شهرستان فردوس و بخش هاي تابعه
3 استان خراسان رضوي به مركزيت مشهد شامل شهرستان هاي مشهد، قوچان (به استثناي بخش فاروج)، درگز ، چناران، سرخس، فريمان، تربت جام، تايباد، تربت حيدريه، فردوس (به استثناي بخش سرايان)، قائن، خواف و رشتخوار، كاشمر، بردسكن، نيشابور، سبزوار، گناباد، كلات و خليل آباد و بخش هاي تابعه.
كليه ادارات كل و سازمان هاي غيرستادي با توجه به ويژگي و شرايط برتر منطقه و موقعيت شهرستان ها در مراكز شهرستان هاي استان تقسيم خواهند شد.
====
گروه حوادث: پسري كه شبانه به ديدار دوست دختر سابقش در شهرك غرب تهران ميرفت، نمي دانست با شليك پنج گلوله كشته خواهد شد.
ساعت ده و چهل دقيقه پنجشنبه شب ساكنان يك برج مسكوني در شهرك غرب، با شنيدن صداي چندگلوله، سر از پنجرهها بيرون آوردند و جسد غرق در خون جواني را ديدند كه روبروي برج در كنار خيابان افتاده است.
آنها فورا با كلانتري 134 شهرك غرب تماس گرفتند و خبر اين جنايت را به ماموران اطلاع دادند.
بلافاصله ماموران كلانتري به همراه اكيپ تشخيص هويت ، دكتر كشيك پزشكي قانوني و بازپرس عرفان در محل جنايت حاضر شدند و جسد جواني مجهول الهويه را كه حدودا 25 ساله به نظر ميرسيد و چندين گلوله به ناحيه سينه، دست و كتف او اصابت كرده بود، مشاهده كردند.
در بررسي بيشتر و در فاصلهيي حدود 200 متري جسد، يك قبضه سلاح برولينگ و يك گلوله شليك نشده هم پيدا شد. در تحقيق از همسايهها يكي از آنها كه فردي نظامي بود، به ماموران گفت: حدود ساعت نه و نيم شب صداي شليك گلولهها را شنيدم اما به گمان اينكه صداي ترقه است اعتنايي به آن نكردم تا اينكه چند دقيقه بعد يكي از همسايهها كه در حال عبور از آنجا بود، جسد را ديد.
هيچ مدركي كه هويت مقتول را مشخص كند وجود نداشت، ماموران تنها با استفاده از تلفن همراه اين جوان كه يك گوشي سوني بود، دستور رديابي و شناسايي مالك خط را دادند و در همين موقع گوشي موبايل مقتول به صدا درآمد و بازپرس عرفان با جواب دادن به زنگ تلفن موفق به شناسايي هويت مقتول شد. شخصي كه در آن سوي خط بود عنوان كرد كه با محمد كار دارد و از دوستان او است. بازپرس عرفان جواب داد، وي تصادف كرده و هيچ نشاني هم از خانواده وي در دسترس نيست. بازپرس از دوست جوان مقتول مشخصات و آدرس خانه او را پرسيد و از وي خواست تا هر چه سريعتر به آن محل بيايد.
بدين ترتيب با خانواده مقتول كه «محمد.م» نام داشت تماس گرفته شد و از آنها خواستند تا به آدرسي كه پليس به آنها ميدهد، مراجعه كنند. خانواده مقتول به گمان اينكه پسرشان بخاطر كار خلافي توسط پليس دستگير شدهاست از آمدن خودداري كردند تا اينكه بعد از تماسهاي مكرر با 5 ساعت تاخير در محل حاضر شدند و متوجه قتل پسرشان شدند.
در اين فاصله دوست مقتول كه خود را به محل رسانده بود، به پليس گفت: محمد با من تماس گرفت و از من خواست تا او را به محلي كه با يك دختر قرار ملاقات داشت، برسانم. من هم با پرايدم او را سر قرار پياده كردم و ديدم كه يك دختر جوان با يك اتومبيل سمند نقرهيي رنگ به شماره ... در آنجا منتظر محمد است، بعد هم محمد سوار اتومبيل دختر شد و رفتند، ديگر خبري از او نداشتم تا اينكه به موبايلش تلفن كردم و صداي بازپرس جنايي را شنيدم.
با توجه به اطلاعاتي كه دوست مقتول در اختيار پليس قرار داد ماموران صاحب اتومبيل سمند را كه شخصي به نام حامد بود شناسايي كردند و خانه وي را در شهرك غرب يافتند.
از سوي ديگر خانواده جوان مقتول پس از حضور در صحنه قتل عنوان كردند كه محمد با دختري به نام نگين )19 ساله( دوست بوده و علاقهزيادي به او داشته است، بدين ترتيب خانه نگين در قلهك شناسايي شد و خانواده او براي بازجويي به اداره آگاهي احضار شدند.
اما پدر نگين ادعا كرد دخترش همان شب به همراه نامزدش حامد )صاحب اتومبيل سمند( با اتوبوس به ايلام سفر كردهاند. بلافاصله دستور رديابي موبايل نگين صادر شد و در نخستين تماسي كه صبح جمعه نگين با پدرش برقرار كرد، مشخص شد كه وي در اصفهان است كه سپس موبايل را خاموش كردند. كارآگاهان جنايي بلافاصله با گرفتن نيابت قضايي، عكسهاي نگين و نامزدش حامد را به اصفهان فكس كردند و پيگيري اين ماجرا با همكاري بيوقفه سردار طلايي و ماموران آگاهي و قضايي اصفهان سرانجام به نتيجه رسيد.
اعتراف به جنايت
در تماس دوم كه نگين با خانوادهاش گرفت اظهار كرد كه همراه حامد به اهواز ميروند، اما محل اقامت نگين در نجف آباد شناسايي شد و سرانجام ظهر روز جمعه نگين دستگير شد و با راهنمايياو ماموران آگاهي اصفهان حامد را نيز بعد از ظهر جمعه در اين شهر دستگير كردند.
متهمان پس از دستگيري ابتدا منكر قتل شدند اما پس از چند ساعت بازجويي علمي و فني بالاخره حامد به قتل محمد اعتراف كرد. حامد در بازجويي گفت: حدود يك سال قبل با نگين آشنا شدم كه اين آشنايي منجر به نامزدي ما شد. من و نگين عقد كرده بوديم اما بعد از مدتي فهميدم جواني به نام محمد مزاحم نگين ميشود و با تلفن و مزاحمتهاي حضوري او را تهديد به برقراري ارتباط با خودش ميكند. وقتي نگين ماجرا را برايم تعريف كرد، از او خواستم به بهانهيي اين جوان را به سر قرار بكشاند تا با او حرف بزنم ولي نگفتم كه ميخواهم محمد را بكشم به همين خاطر يك كلت كمري خريدم و با 6 گلوله آن را آماده شليك كردم و بعد من و نگين با اتومبيل بسر قرار رفتيم و منتظر مانديم. وقتي محمد و نگين به محل قرار كه يك كوچه با خانه ما فاصله داشت، رسيدند، اسلحه را كشيدم و 5 گلوله به بدنش شليك كردم اما گلوله آخر گير كرد و شليك نشد، بسرعت من و نگين سوار ماشين شديم و فرار كرديم. كلت را به نگين دادم تا از پنجره ماشين به بيرون پرت كند. بعد ماشين را در خانه گذاشتم و چون ميدانستم ممكن است شناسايي شويم، به خانوادهام گفتم به ايلام ميرويم اما رفتيم به اصفهان و ميخواستيم فرداي
آن روز به دوبي فرار كنيم كه هر دو در اصفهان دستگير شديم.
نگين هم در بازجويي گفت: چند سال قبل با محمد آشنا شدم و مدتي با او دوست بودم ولي بعد از اينكه با حامد آشنا شدم و قرار ازدواج گذاشتم، ارتباطم را با محمد قطع كردم ولي او همچنان سعي در ادامه رابطه داشت. من به او نگفته بودم كه نامزد كردهام چون ميترسيدم همه چيز را به حامد بگويد ولي خودم بعدا به حامد گفتم كه شخصي مزاحمم ميشود و مرا اذيت ميكند، حامد هم از من خواست قراري با محمد بگذارم تا با او صحبت كند ولي من نميدانستم كه ميخواهد او را بكشد.بدين ترتيب حامد و نگين ديروز به تهران منتقل شدند تا در دادسراي جنايي به پرونده آنها رسيدگي شود.
بازپرس عرفان در مورد اين پرونده گفت: اين پرونده قتل يكي از پروندههايي بود كه بعد از حدود ده ساعت كار پليسي، فكري و عملياتي خيلي سريع كشف شد كه در اينجا بايد از تلاشهاي با ارزش سردار طلايي كه شخصا پيگير ماجرا بودند و لحظه به لحظه با ما تماس داشتند، تشكر و قدرداني كنم.
گفتوگو با قاتل در اداره آگاهي
چرا محمد را كشتي؟
براي نامزدم مزاحمت ايجاد ميكرد.
چه جور مزاحمتي؟
نميتوانم بگويم.
چندبار محمد را ديده بودي؟
اولينبار بود كه او را ميديدم ولي شنيده بودم كه در كار فروش قرصهاي اكس است و سابقه خوبي ندارد.
اسلحه را از كجا آوردي؟
به يك نفر يك ميليون و 250هزار تومان پول دادم او هم اسلحه را برايم آورد پارك دانشجو من رفتم گرفتمأ ولي همسرم خبر نداشت قصد كشتن محمد را دارم.
دانشجوي چه رشتهيي هستي؟
علوم سياسي.
قبل از كشتن محمد چه اتفاقي افتاد، آيا با هم حرف هم زديد؟
وقتي محمد و نامزدم آمدند از محمد پرسيدم چرا براي نامزدم مزاحمت ايجاد ميكني؟ ولي او شروع به فحاشي كرد. من نميخواستم او را بكشم. ميخواستم او را بترسانم ولي يكدفعه دچار جنون آني شدم و اسلحه را به طرفش گرفتم و شليك كردم.
چرا به اصفهان رفتي؟
رفتم آنجا تا كمي آرام شوم. بعد هم سوار آژانس شدم و رفتم اداره آگاهي خودم را معرفي كردم.
يعني خودت رفتي پيش پليس؟
بله.
الان چه احساسي داري، پشيمان نيستي؟
فقط براي پدر و مادرش ناراحتم. از قول من به پدر و مادرش بگوييد، مرا ببخشند، همين.
پدر و مادر خودت چي؟
آنها ايران نيستند ولي فكر كنم تا حالا فهميده باشند كه من چه كار كردهام براي آنها هم ناراحتم
======
گروه حوادث: اولين جلسه محاكمه عاملان قتل ثروتمند گنبدي ديروز در شعبه 1154 دادگاه جنايي تهران برگزار شد.
در جلسه ديروز كه با حضور سه متهم مرد و يك متهم زن )همسر مقتول( برگزار شد، قاضي جعفرزاده از متهمان خواست تا ماجراي قتل را توضيح دهند.
رضا، يكي از متهمان گفت: اواسط سال 79 در شهرستان گنبدكاوس شخصي به نام جواد به من مراجعه كرد و گفت اگر پول خوبي بگيري حاضري يك نفر را تنبيه كني؟ بعد هم مشخصات شخصي به نام حسن را كه از زمينداران ثروتمند گنبد بود، به من داد. اول قرار بود او را كتك بزنيم ولي چند روز بعد گفت: پول بيشتري به تو ميدهم تا او را بكشي.
وقتي جريان را پرسيدم معلوم شد همسر حسن كه سارا نام دارد با مردي به نام جمشيد كه از دوستان حسن بوده ارتباط نامشروع داشتهاند و چون حسن متوجه موضوع شده بود هر كدام مبلغ يك و نيم ميليون تومان پول روي هم گذاشتهاند و به جواد دادهاند تا كسي را پيدا كند و شوهر سارا را به قتل برساند.
بعد از اينكه مبلغي از پول را گرفتم به همراه حميدرضا شب 21 آذرماه سال 79 به خانه مرد ثروتمند رفتيم، طبق نقشه اول به همسر و بچههايش كه خواب بودند حمله كرديم، دست و پايشان را بستيم و داخل يكي از اتاقها انداختيم، بعد مرد ثروتمند را باسيم ترمز دوچرخه خفه كرديم و هنگام فرار مقداري پول برداشتيم تا قضيه را سرقت جلوه بدهيم. سارا همسر مقتول هم گفت: بعد از قتل شوهرم پليس به من مشكوك شد و چندين بار بازجويي شدم و حتي مرا بازداشت كرد اما نتوانست سرنخي پيدا كند.
اين پرونده قتل همچنان بينتيجه باقي مانده بود تا اينكه خانواده مقتول به قاضي شاهرودي مراجعه كردند و ايشان دستور پيگيري پرونده را به قاضي جعفرزاده رييس شعبه 1154 دادگاه جنايي تهران داد. در تاريخ 17 آبانماه سال 82 قاضي جعفرزاده به گنبد رفت تا به پرونده اين جنايت رسيدگي كند. وي بلافاصله دستور بازداشت سارا، همسر مقتول را صادر كرد و در تحقيقات بيشتر ارتباط نامشروع سارا و جمشيد فاش شد. جمشيد را دستگير كردند و سرانجام او و سارا به طراحي نقشه قتل مرد ثروتمند اعتراف كردند و با معرفي جواد، رضا و حميدرضا همه متهمان دستگير شدند.
ديروز پسر 13 ساله مقتول كه در دادگاه حضور داشت در حالي كه اشك ميريخت و صحنه قتل پدرش را تعريف ميكرد، گفت: آن شب كه اين افراد )اشاره به قاتلان( ما را در اتاق حبس كردند، من دستهايم را باز كردم و از پنجره به حياط رفتم و از حياط وارد اتاق پدرم شدم كه جسد پدرم را ديدم. در اين موقع پسرك بشدت گريه كرد و گفت: مادرم قاتل اصلي پدر من است. مادرم فاسد است، در مدرسه همه بچهها مرا با انگشت نشان ميدهند و ميگويند اين همان پسري است كه مادرش با مرد ديگري رابطه داشته و پدرش را كشته است. من خجالت ميكشم كه بگويم اين زن مادر من است، بايد او را مجازات كنيد.خانواده مقتول هم براي متهمان خواستار اشد مجازات شدند.
=====
2 كارگر پس از كشتن صاحب كارگاه جسدش را به آتش كشيدند
گروه حوادث: نخستين جلسه محاكمه پسر جواني كه با همدستي يكي از دوستانش صاحب يك كارگاه نجاري را در تبريز به قتل رسانده و سپس جنازهاش را به آتش كشيدهبود ديروز در شعبه 69 دادگاه تهران برگزار شد. به گزارش خبرنگار ما، مهر ماه سال 82 چند تن به اداره آگاهي تبريز اطلاع دادند صاحب يك كارگاه نجاري كه شمسالله نام داشت با 20 ضربه چاقو كشته شده و سپس قاتل جنازه وي را به آتش كشيدهاست.
به گفته اهالي محل مقتول كه حدود 60 سال سن داشت، اخلاق تندي داشت و چند بار با مردم درگير شده بود.با اين اطلاعات به دست آمده، ماموران تحقيقات خود را آغاز كردند و موفق شدند يكي از كارگراني را كه در همان كارگاه نجاري كار ميكرد در تبريز دستگير كنند.اين كارگر جوان كه سعيد نام دارد، به ماموران گفت: من چند ماهي است كه در اين كارگاه كار ميكنم. صاحبكارم فرد بسيار بد اخلاقي بود و ما كارگرها را كتك ميزد، حقوقمان را سر وقت نميداد و با زنجير كتكمان ميزد. من بعضي از شبها در كارگاه ميخوابيدم. يك شب يكي از كارگران آنجا كه اكبر نام دارد مرا صدا زد و گفت، ميخواهم صاحب كارمان را بكشم. اول فكر كردم شوخي ميكند. اما چند دقيقه بعد صداي داد و فريادي را از زيرزمين كارگاه شنيدم. خودم را به آنجا رساندم و ديدم كه جسد غرق به خون صاحبكارمان روي زمين افتاده و دردستان اكبر يك چاقوي بزرگ است. با صداي گرفته گفتم اكبر چرا اين كار را كردي؟ اگر ماموران بفهمند تو را تحويل پليس و قانون ميدهند؟
سپس اكبر از من خواست كه با او همكاري كنم تا جنازه را بسوزانيم. از اين رو در همان زيرزمين مقداري نفت بر روي جنازه ريختيم و جسد را سوزانديم و بعد از كارگاه بيرون آمديم.
پس از اين اعتراف، ماموران تحقيقات خود را براي دستگيري اكبر آغاز كردند اما متوجه شدند او فرار كرده و به تهران آمده است. از اين رو پرونده جنايت براي رسيدگي به شعبه 69 دادگاه تهران فرستاده شد، تا اينكه بهمن ماه پارسال ماموران موفق شدند اكبر را در منزل خواهرش در منطقه غرب تهران دستگير كنند. وي در بازجوييهاي اوليه به قتل صاحب كارگاه اعتراف كرد و با قرار قانوني روانه زندان شد.
ديروز نخستين جلسه محاكمه وي انجام شد و اكبر در حضور قاضي صمدي راد گفت: پدر من چند سال پيش فوت شد و چون من تنها پسرخانواده هستم، بايد خرج خانواده را تامين كنم. از اين رو به عنوان كارگر در يك كارگاه نجاري در تبريز مشغول به كار شدم، اما صاحب كارگاه فرد بداخلاقي بود. كارمزدها را دير پرداخت ميكرد و وقتي عصباني ميشد تمام كارگرها را با زنجير كتك ميزد.
من كه تحمل اين وضعيت برايم غيرممكن بود، يك روز صاحبكارم را به زيرزمين كشاندم و از او خواستم تا حقوقم را بپردازد. اما او مثل هميشه بر سرم فرياد زد، من هم كنترلم را از دست دادم و چاقويي از جيبم درآوردم و چند ضربه بر بدنش وارد كردم.
سپس سعيد )يكي از كارگرهاي كارگاه( را صدا زدم و به كمك او جنازه را آتش زديم.
پس از اين اعترافات، سعيد و اكبر روانه زندان شدند و قرار شد، قاضي صمدي راد تا هفته آينده حكم نهايي اين جوان را صادر كند.
=====
بازخواني پرونده باند آدمربايان درچنگآدم ربايان
بازخواني پرونده باند آدمربايان
درچنگآدم ربايان
سرآغاز:حسين.ك 37 ساله، شغل: كارشناس در معاونت وزارت كشور پس از ايجاد دو بازداشتگاه، با همدستان خود به عنوان ماموران وزارت اطلاعات و با استفاده از دستبند و چراغ گردان و اوراق مخصوص بازجويي، افراد پولدار را ميربودند و آنها را به سلولهاي انفرادي انتقال ميدادند ، اعضاي اين باند پس از چند شبانه روز آزار و شكنجه ربودهشدگان، آنها را با چشمهاي بسته درنقاط مختلف شهر رها ميكردند.
در شماره گذشته ماجراي ربوده شدن مردي را خوانديد كه مدت 21روز در اسارت اين باند بود. وي جزييات آزار و شكنجهيي كه تحمل كرده را شرح داده و در ادامه مينويسد:روزهاي آخر نه فكرم كار ميكرد و نه حافظهام و بخاطر تمام شكنجههاي روحي و رواني و كمبود غذا تاحدودي آب و گرما، ديگر نيروي جسماني و را از دست داده بودم و حالت تشنج و لرز خيلي شديد در هنگام بازپرسي بيشتر اوقات به من دست ميداد. واقعا دستهايم رعشه گرفته بود و گيج و منگ شده و حتي ميخواستم كه با خود جدول ضرب كار كنم تا حافظهام را از دست ندهم، نميشد و همهچيز را بسختي به خاطر ميآوردم و يا اينكه اصلا نمي توانستم و ديگر تعداد روزها از دستم خارج و همان خواسته و گفته آقاي بازپرس شد كه بايد اسم و فاميل خود را فراموش كنم. مريضي بر من غالب شده و در اثر خواهش و التماس زياد بالاخره آنها گفتند كه مرا بخشيدهاند و فقط بايد رضايت آن 2 مامور را جلب كنمأ ماموريني كه مرا گرفتند و بردند به آنجا آقاياني كه من به آنها جسارت هم نكردم تا چه رسد به درگيري با آنها. بالاخره چارهيي نداشتم. طبق گفتههاي آقاي بازپرس و سيد، نامهيي در جهت بخشش و عفو از طرف آن دو نفر نسبت به خودم بخاطر روز شهادت بانوي دو جهان حضرت فاطمه)س( نوشتم و فرداي آن روز جواب عفو اين بنده حقير از طرف ماموران آمد و آنها پس از گرفتن برگههاي بدون امضا و آنچه را كه دلشان ميخواست و تمام چيزهايي كه درصفحات قبل و اين صفحه گفتم مرا عفو كردند و گفتند كه برو بسيار نذر و نياز كن و خود را آماده كن براي رفتن. ديگر نميتوانستم بخندم و يا گريه كنم. شوك بسيار بزرگي بر من وارد شده بود كه گاه گريه مي كردم و گاه ميخنديدم و فكر ميكردم كه ديوانه شدهام و هي خود را دلداري ميدادم تا اينكه لباسهاي پاره و خوني را آوردند و كفش بدون پاشنه و تخت را پوشيدم و چند ساعتي معطل در سلول بودم تا آنكه مرا دوباره طبق معمول با چشمان بسته نزد بازپرس بردند و طلب وثيقه كردند، گفتم كه زنگ بزنيد به باجناقم و يا به برادرم .آنها كمي فكر كردند و گفتند كه چيكاره هستند، گفتم كارمند، بعد گفتند كه چون آن ماموران تو را بخشيدند وثيقه نميخواهد و ماشينم را فعلا براي چند روزي نگه ميدارند و بعد با من تماس ميگيرند و من بايد بروم و سند را ببرم و به آنها نشان بدهم و ماشين را تحويل بگيرم. من آنها را كلي دعا كرده و از آنها ممنون و متشكر شدم و با متلك به من گفتند كه حالا داخل صندوق عقب ماشين ميشوي يا نه و من هم گفتم بله كه ميشوم! و ديگر غلط ميكنم كه اعتراض كنم.
مرا وارد صندوق عقب با چشمان بسته كردند و پس از ساعتها طي مسير بالاخره اتومبيل در جايي ايستاد. همهاش در اين فكر بودم كه مبادا مرا بكشند، خيلي دلهره داشتم و تمام بدنم ميلرزيد. يكي آمد پشت اتومبيل و گفت كه چشمبند را بزنم و در صندوق را باز كرد و مرا پياده كرد و به من دستور داد تا شماره 100 )صد( بشمارم و پشتم را نگاه نكنم و همينطور مستقيم بروم و بعد چشمبند را برداشت و گفت مستقيم برو اگر پشتت را نگاه كني با گلوله ميزنمت و من به راه افتادم تا صداي ماشين آنها را شنيدم برگشتم و ديدم كه آنها با اتومبيلم در حال دور شدن هستند. سرم گيج ميرفت و مسافتها را تشخيص نميدادم و با پاشنهيي كه درد ميكرد و لباسهاي پاره و كفش پاره و يك نايلون كه محتويات كيف و مدارك و دسته كليدهايم در آن بود، البته بدون مدارك ماشين بعد از مدتي به اتوبان رسيدم و با هزار مصيبت چون مسافتها را تشخيص نميدادم خود را به آن طرف اتوبان رساندم و دوباره به راه افتادم تا به پيادهرويي رسيدم. پسرك جواني را ديدم از او پرسيدم آقا ببخشيد، اينجا كجاست؟ و او مثل برقگرفتهها از اوضاع لباس و قيافهام پا به فرار گذاشت. به او حق دادم كه فكر كند من ديوانهام و فرار كند. به هر ماشيني كه دست نگه ميداشتم، گاز ميداد و ميرفت. بالاخره يك پيكان ايستاد و شروع به پيادهكردن يك مسافر كرد و من هم از فرصت استفاده كردم، سوار شدم و گفتم دربست و بالاخره با مصيبتهاي فراوان و گذشتن از ايست بازرسي در خيابان بود كه همش ميترسيدم كه اگر مرا با آن وضع ببينند چه ميشود. خود را پشت صندلي فرو بردم تا از آنجا گذشتيم چون لباسهايم پاره و خونين و خودم بسيار آشفته بودم خود را به كمك و لطف حقتعالي به منزل رساندم.
دومين آدمربايي
دومين فردي كه توسط اعضاي باند ربوده شده بود، يك مهندس كشاورزي به نام يزدان مجلج نژاد ساكن نوشهر است كه بخاطر تصاحب يك قطعه زمينش، او را ربودهاند. وي در جريان تحقيق در سال 79 در محضر دادگاه گفته است:
شخصي به نام مهران پ )يكي از اعضاي باند( مرتبا از طريق تلفن تهديدم ميكرد تا اينكه يك روز صبح« مهران پ» به اتفاق پنج نفر با يك دستگاه پژو و يك پيكان جلوي كوچه ما توقف كردند و زنگ منزل ما را زدند. يكي از فرزندانم به آنها گفت پدرم براي خريد نان رفته است. من تازه نان خريده بودم كه آنها را ديدم. يكياز آنها از پژو پياده شد و از من پرسيد: «شما آقاي يزدان هستيد؟» گفتم: بله. فكر كردم از دوستان هستند.
مرا سوار پژو كردند و پس از حركت، گفتند ما از طرف شورايعالي قضايي به دنبال شما آمدهايم. فورا سرم را به پايين صندلي فشار دادند، چشمهايم را بستند، بعد از حدود نيم ساعت در يك مكان خلوت من را با چشمهاي بسته در صندوق عقب پژو انداختند و در صندوق را بستند، حدود يك ساعت بعد كه در راه بودند، در جايي كه صداي بوقلمون زياد بود، صبحانه خوردند و بعد به حركت ادامه دادند.
نيمههاي شب بود كه به مكاني رسيديم، مرا از صندوق عقب درآوردند و تحويل گروهي دادند. آنها مرا به داخل سلولي تنگ و تاريك انداختند كه هيچ منفذي نداشت. مدت ده روز در اين سلول زنداني بودم. بيش از يك شبانه روز مرا بدون آب و غذا و امكانات ديگر نگه داشتند تا اينكه مستخدمي برايم صبحانه آورد.
البته در تمامي مدتي كه آقايان از من بازجويي ميكردند، چشمهايم بسته بود براي اينكه صورتشان را نبينم. در آهني سلول فقط يك روزنه به قطر يك سانتيمتر داشت كه از بيرون حركاتم را نظاره ميكردند.
در تمام اين مدت اسارت، فقط بعضيروزها، آنهم از ساعت 5\8 صبح به بعد شخصي ميآمد از من بازجويي ميكرد. تا اينكه يك روز من را براي بازجويي بردند و پس از نوشتن چند خط از بيوگرافي، مجددا مرا به داخل سلول برگرداندند.
======
انتقام بدتر از مرگ محكوم به مرگ را نه اعدام ميكنند و نه ميبخشند
انتقام بدتر از مرگ
محكوم به مرگ را نه اعدام ميكنند و نه ميبخشند
گروه حوادث: مردي كه يازده سال قبل همسرش را به قتل رسانده بود به قصاص محكوم شده است اما بخاطر ناتواني در پرداخت ديه همچنان در زندان بسر ميبرد، نه اعدامش ميكنند و نه او را ميبخشند.
اين مرد 42 ساله به نام عبدالله كه اكنون 53 سال دارد، يازده سال پيش همسر 40 ساله خود را با داشتن 4 فرزند با ضربات كارد به قتل رسانده و در دادگاه به مرگ محكوم شده است. داديار اجراي احكام گفت: در سال 72براي اين مرد حكم قصاص صادر شد و قرار بود خانواده زنش تفاضل ديه )نصف ديه يك زن( را پرداخت كنند تا اين مرد اعدام شود ولي با گذشت اين مدت آنها حاضر به پرداخت اين مبلغ نشدند و سرانجام در تاريخ 23 آبانماه 81 قاضي شعبه 1601 دادگاه جنايي قرار بازداشت موقت قاتل را بعد از 9 سال فك كرد و آن را به قرار وثيقه 6 ميليون توماني تبديل كرد تا فعلاصاز زندان آزاد شود اما چون وي قادر به پرداخت اين مبلغ نبود همچنان در زندان بسر ميبرد.
به گفته داديار بخشوده وجود چنين قانوني در مورد زندانياني كه سالها منتظر پرداخت ديه ميمانند، چندان منطقي نيست چرا كه در واقع خانواده مقتول با عدم پرداخت ديه براي سالها به نوعي از قاتل انتقام ميگيرند، ما به رييس قوه قضاييه پيشنهاد ميكنيم دستور تعيين مهلت براي پرداخت تفاضل ديه صادر كنند تا بدين ترتيب تعداد زيادي از زندانيان كه به اين خاطر سالها در زندان بسر ميبرند، از بلاتكليفي خلاص شوند.همچنين قانون تساوي ديه هم اگر اعمال شود به نفع متهم خواهد بود و اين پيشنهاد موضوعي است كه تجربه، اجراي آن را مفيد اثبات كرده است.
سارق مسلح طلافروشيها محكوم شد
گروه حوادث: يك سارق حرفهيي كه به مغازههاي طلافروشي در منطقه شهريار ، انديشه و كرج بطور مسلحانه دستبرد ميزد، به شش سال حبس و 74 ضربه شلاق محكوم شد.در پي شكايتهاي مختلفي كه در ارتباط با سرقت از طلافروشيها ميرسيد، كارآگاهان با كمك چند طلافروش به چهرهنگاري از سارق مسلح پرداختند و سرانجام وي را شناسايي كردند.
در جريان تحقيق روشن شد كه اين مرد علاوه بر دستبرد مسلحانه به طلافروشيها از چند منزل هم سرقت كرده است.با به دست آوردن اين اطلاعات، ماموران مخفيگاه اين متهم را در يكي از بيابانهاي شهريار مورد شناسايي قرار دادند و وي را دستگير كردند.
متهم در بازجويي گفت: ابتدا مغازههاي طلافروشي را در كرج، شهريار و انديشه شناسايي ميكردم و سپس به بهانه خريد طلا وارد اين محلها ميشدم و بعد در فرصتي كه به دست ميآوردم اقدام به سرقت مسلحانه ميكردم.
پرونده اين سارق براي رسيدگي به شعبه 71 دادگاه تهران فرستاده شد و حكم نهايي وي ديروز از سوي قاضي محمدي صادر شد. دادگاه، اين سارق مسلح را به شش سال حبس و 74 ضربه شلاق محكوم كرد.
پسربچه 11ساله موفق به كشف درمان سرطان و ايدز شد
يك پسر بچه 11 ساله روستايي هندي با ضريب هوشي 162 مدعي درمان چندين بيمار مبتلا به سرطان و ايدز شده است.آكريت جازوال، نوجوان 11 ساله هندي است كه گفته ميشود ضريب هوشي وي بيشتر از ضريب هوشي آلبرت اينشتين است.آكريت از روستاي «نورپور» تاكنون به همكاران تحقيقاتي خود در موسسه تحقيقات سرطان «تاتا» در شهر بندري «مومبايي» بمدت دو ماه كمك كرده است.
جازوال در رابطه با كارش ميگويد: لحظاتي پيش ميآمد كه نزديك به 300 بيمار از جمله پزشكان براي ملاقات با من صف ميكشيدند. وي ميافزايد: من موفق به كشف تكنيكي براي درمان سرطان و ايدز به شيوه ژنتيكي شدهام.البته اين پسر هندي درباره جزييات دقيق روش خود براي درمان چيزي نميگويد. يك متخصص مركز توسعه كودكان استثنايي در امريكا نيز نابغه بودن اين پسر هندي را تاييد كرده است و ميگويد: ما با اين نوجوان هندي به دليل تواناييهاي خارقالعادهاش به عنوان يك مورد استثنايي برخورد ميكنيم.
تصادف موتوسيكلت ها در استان بوشهر
چهار كشته بر جاي گذاشت
تصادف چند دستگاه موتوسيكلت در استان بوشهر چهار كشته و دو مجروح بر جاي گذاشت.
بر اثر تصادف دو دستگاه موتوسيكلت درجزيره « شيف» از توابع استان بوشهردو نفر به نامهاي «اسماعيل و مهدي » دردم جان باختند و دو نفر ديگر به نامهاي « حسين و خالد » نيز مجروح و روانه بيمارستان شدند. علت اين تصادف سرعت زياد از طرف هر دو راننده موتوسيكلت گزارش شده است.
گزارش ديگري نيز حاكي است، بر اثر برخورد يك دستگاه سواري پژو با يك دستگاه موتوسيكلت در شهرستان بوشهر دو نفر موتوسيكلت سوار كشته شدند . گفتني است، علت تصادف، انحراف به چپ خودرو پژو گزارش شده است.
آلودگي آب آشاميدني در سمنان
90 نفر را مسموم كرد
به گزارش فرماندهي انتظامي «مهدي شهر»، چهارشنبه گذشته، بيش از 90 نفر از اهالي اين شهرستان به دليل آلودگي آب آشاميدني راهي بيمارستان شدند .
درپي اين حادثه گروهي از پزشكان دانشگاه علوم پزشكي و مركز بهداشت شهرستان «مهدي شهر» براي بررسي علت اين اتفاق در بيمارستان حاضر شدند . پزشكان، آلودگي آب شرب ناشي از وجود نوعي ميكروب را عامل اين حادثه تشخيص دادند و يادآور شدند كه ميزان كلر آب درحد صفر بوده است.همچنين تعدادي از مقامات دولتي جهت عيادت بيماران به بيمارستان 15 خرداد رفتند وبه آنان جهت بهتر شدن كيفيت آب قول مساعد دادند .
21نفر در سقوط اتوبوس به درياچه غرق شدند
براثر سقوط اتوبوسي به درياچه شهـر شينيو در استان شرقي جيانگشي چين 21 نفـر جان باختند.
مقامات پليس مـحلـي گفـتنـد : هـشـت سرنشين از 29 سرنشين اين اتوبوس كه همگـي از ساكنان پينگشيانگ بودند از مرگ نـجـات يافتند. 15درصد از كل تصادفات رانندگي جهان در چين روي مي دهد و اين در حالي است كـه فقط دو درصد از كل خودروهاي جهان در ايـن كشور وجود دارد. براساس آمار رسمي، بيش از 104 هزار نفر از مردم چين، پـارسـال در تصـادفـات جادهيي جان باختند.
=====