برگزیده های پرشین تولز

خاطرات تاکسی سواری

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,706
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
امروز تا تو تاکسی سوار شدم صدای آخونده رو از رادیو شنیدم که با صدای بلند و نفس گرفته میگفت : و فرهنگ ما بدون دین هیچ چیـــــز ندارد ! بعد لیدر تکبیرگویان گفت : تکبـــــــــــــــیر ... راننده تاکسیه هم گفت : *ــــــــــــــــیر خر :eek:
=))))))))))))))))))))))))))
 

mha1368

Registered User
تاریخ عضویت
8 ژوئن 2009
نوشته‌ها
2,442
لایک‌ها
1,033
سلام
این خاطره برای تاکسی که من توش بودم نیست.برای ماشین کناری بود(پشت چراغ قرمز)
تو تاکسی نشته بودیم.پشت چراغ قرمز
یه ماشین اومد کنار ما:
فکر کنم یارو یه هفته تو گردو خاک بود و دست تو دماغش نکرده بود
همچین این انگوشت رو توش می پیچوند و چیز میاورد بیرون.
اه اه اه اه اه
همرو گرد می کرد از پنجره مینداخت بیرون
ساعت 12 ظهر اونم توی قم اونم تو تابستون
گفتم الانه که هر چی خوردم بیارم بالا
 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
امروز تا تو تاکسی سوار شدم صدای آخونده رو از رادیو شنیدم که با صدای بلند و نفس گرفته میگفت : و فرهنگ ما بدون دین هیچ چیـــــز ندارد ! بعد لیدر تکبیرگویان گفت : تکبـــــــــــــــیر ... راننده تاکسیه هم گفت : *ــــــــــــــــیر خر :eek:

اتفاقا امروز تو راه برگشت پادگان یه آخوند نشست جلو .. انگار با راننده رفیق بود .. کلی حرف زدن و آخونده اومد حساب کنه .. راننده نگرفت و آخوند رفت..
بعد راننده منو تو آینه نگاه کرد و گفت (منم با لباس سربازی **** بودم) نیگاه ... همکلاسیم بود .. من شدم راننده تاکسی ، اون شده آخوند ...
منم یه نگاه کردم و گفتم شرف داره .. حاظرم بمیرم آخوند نشم ...یه دختر هم بغلم نشسته بود اونم خندید ..
موقع پیاده شدن به راننده گفتم : خدا رو شکر کن نون حلال می خوری و آخوند نشدی ..:) تو فکر فرو رفت !!:cool:
 

hastia

Registered User
تاریخ عضویت
2 نوامبر 2009
نوشته‌ها
421
لایک‌ها
11
محل سکونت
persian tools
والا زياد منم سوار تاكسي مي شم !

1 بار من كنار يه دختره بودم اونوش يه پسره جلوهم راننده و يه پسر ديگه ... راننده بهش مي خود 40 و 45 ساله باشه ،‌يه آهنگ غمناك گذاشته بود ... يه خورده كه از حركت تاكسي گذشته بود ... يه آن صداي زمزمه شنيدم

گقتم حتما اشتباه شنديم ... صدا بلند ترشد همو ن متن ترانه آهنگ بود منو دختره بهم نگاه كرديم اينجوري == :blink:

بعد گوشامونو تير كرديم ديديم بله 3 تاشونو جو گرفته هي تن صداشونم مي ره بالا:lol: !

ما از خنده مرده بوديم اونا اصلا حاليشون نبود ...

آخرش راننده ِ گريش گرفته بود ... دختر گفت حالا اون دو تا جونن جي اف پيچونتشون ... راننده پيره داره ميميره چرا گريه مي كنه ...

رسيدم خونه 2 سه بار گفتم تا نگه داشت .. كريه رو دادم گفتم بسوزه پدر عاشقي كه سن و سال حاليش نيست !
 

sіπa

Registered User
تاریخ عضویت
10 فوریه 2010
نوشته‌ها
1,703
لایک‌ها
8
یه بار سوار اتوبوس شده بودم شلوغ بود تو یکی از ایستگاهها یه اخونده اومد بالا,یه پسره جلوی من نشسته بود پاشد به آخونده گفت حاج آقا بفرمایید بعد یه نفر از ته اتوبوس داد زد گفت ولش کن بذار وایسه پاهاش وا میشه و همه زدن زیر خنده
 

rezidentevil

Registered User
تاریخ عضویت
14 دسامبر 2009
نوشته‌ها
7,063
لایک‌ها
832
بر خر مگس معرکه لعنت !

یادش بخیر خیلی کوچولو بودم ! اول دبیرستان شاید ! اون زمان تاکسی 2 نفر جلو سوار می کردن ! ( ولشون می کردی صندوق عقب هم مسافر می زدن! ) شب بود دیگه دختر بازیمون تموم شده بود داشتیم میومدیم خونه 3 نفر عقب تکمیل بود من نشستم جلو ..... جاتون خالی دیدم یه دختر خیلی خشکل در حد لالیگا و بندس لیگا و فیفا چپید بقل ما ! :blink::p راننده هم اومد سوار شد ... 500 دادم بهش بنده خدا 300 پس داد فک کرد با همیم ! :wacko: بعد دختره پول داد .. به من گفت مگه شما 2 نفر نبودین ! گفتم نه بابا یه نفر بودم ! دختره وسط راه پیدا شد... بعد اینکه رسیدم خونه فهمیدم آمار داد ! :eek: خوب خر چه دانند مزه ی نقل و نبات ! :wacko::( :lol: همیشه یادش میوفتم 4 تا فحش به خودم می دم چرا نرفتم دنبالش ! :D

یه بار هم داشتم با تاکسی می رفتم من بودم و راننده من جلو سوار شده بودم ! یه دختره پسر از جلو ماشین رد شدن.. راننده گفت این روزا دیگه هر کی رو می بینی یه دختری انداخته کنار دستش ! منم نا خداگاه تیگه ی رفیقام رو اومدم ! بهش گفتم : از دستش میاد ! حتما آدمشو داره ! :lol: طرف لال شد دیگه !


2تاش هم بی مزه بود آره ؟!:rolleyes:
 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
بر خر مگس معرکه لعنت !

یادش بخیر خیلی کوچولو بودم ! اول دبیرستان شاید ! اون زمان تاکسی 2 نفر جلو سوار می کردن ! ( ولشون می کردی صندوق عقب هم مسافر می زدن! ) شب بود دیگه دختر بازیمون تموم شده بود داشتیم میومدیم خونه 3 نفر عقب تکمیل بود من نشستم جلو ..... جاتون خالی دیدم یه دختر خیلی خشکل در حد لالیگا و بندس لیگا و فیفا چپید بقل ما ! :blink::p راننده هم اومد سوار شد ... 500 دادم بهش بنده خدا 300 پس داد فک کرد با همیم ! :wacko: بعد دختره پول داد .. به من گفت مگه شما 2 نفر نبودین ! گفتم نه بابا یه نفر بودم ! دختره وسط راه پیدا شد... بعد اینکه رسیدم خونه فهمیدم آمار داد ! :eek: خوب خر چه دانند مزه ی نقل و نبات ! :wacko::( :lol: همیشه یادش میوفتم 4 تا فحش به خودم می دم چرا نرفتم دنبالش ! :D

یه بار هم داشتم با تاکسی می رفتم من بودم و راننده من جلو سوار شده بودم ! یه دختره پسر از جلو ماشین رد شدن.. راننده گفت این روزا دیگه هر کی رو می بینی یه دختری انداخته کنار دستش ! منم نا خداگاه تیگه ی رفیقام رو اومدم ! بهش گفتم : از دستش میاد ! حتما آدمشو داره ! :lol: طرف لال شد دیگه !


2تاش هم بی مزه بود آره ؟!:rolleyes:
در ضمن ایشون یه سری اجناس هم دارن !:D
 

Para2x

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
20 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,267
لایک‌ها
27
محل سکونت
تهران
جاتون نه خالی!
یه 10-12 روز پیش میخواستم برم یونی , سوار یه تاکسی شدم! (تاکسی دانشگاه نبود) بعد خلاصه تا نشستم راه افتاد!
راننده هه فک کنم یه دو ماهی حموم نرفته بود! خدا روز بد نده , تا اومدم برسم دانشگا دیگه میخواستم بالا بیارم :(
تازه وسط را یه دهاتی هم اومد سوار شد , بو سبزی خشکه هم تو تاکسی پیچید با اون بوی معطر راننده دیگه داشت منو خفه میکرد :دی
 

ITI

Registered User
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2008
نوشته‌ها
3,640
لایک‌ها
138
محل سکونت
تهران
زمان دبيرستان بود و تو اوج بوديم:D

چله تابستون بود ، زير پل سيدخندان يه مرد داشت جوجه ميفروخت ، منم حس پدرانم گل كرد 2 تا خريدم انداختم تو پاكت

( تابستون بود ديگه :D ) اومدم تاكسي سوار شدم بيام پائين . جلدي رفتم صندلي جلو نشستم چون به جز پاكت جوجه ها چنتا چيز ديگه هم دستم بود . تاكسي پر شد كه حركت كنه ديدم راننده يه چيزي به من گفت ، راستش نفهميدم چي گفت ولي در باز شد و يه دختر خانم محترم گفت ببخشيد و نذاشت من جا به جا شم اومد نشست كنارم . حالا فكر كن يه پيكان قراضه . هيچي آقا ماشين حركت كرد ، منم بچه مثبت هي ميومدم خودم بكشم اونور ميخوردم به دنده و دست راننده . ماشاالله دختره تقريبا هم سن خودم بود ولي يه نموره هيكل داشت . هيچي تو اين گير و دار بودم كه صداي جوجه هام در اومد
1041.gif
. همزمان راننده و دختره سرشون رو كردن به طرف صدا ، آقا منو ميگي سرخ و سفيد و قهوه اي شدم . حس كردم الان به چشم يه بچه 5 ساله دارن بهم نيگا ميكنن
 

STEPS

Registered User
تاریخ عضویت
16 ژانویه 2007
نوشته‌ها
245
لایک‌ها
26
محل سکونت
کرج
والا من چون به ناوگان حمل و نقل عمومی ارادت خاصی دارم خاطره زیاد داره. خاطره زیاد دارم اما این 2 تا یادم میاد .
یک روز تو ظهر تابستون که هوا هم به طرز عجیبی گرم بود می رفتم سرکار سوار تاکسی شدم و عقب نشستم و یک دختره هم بقلم نشست نزدیک های مقصد بودیم که حس کردم یک دست دارم زیر من جابجا میشه اولش فکر کردم خودم هستم ولی وقتی دیدم دستام سرجای خودش هست تعجب کردم بعد دیدم بله دختره داره تو شلوار من دنیال جیبای خودش می گرده منم یک نگاه معنی دار بهش کردم که بیچاره خجالت کشید و 2 ساعت عذر خواهی کرد و اخرم کرایه منم حساب کرد.
این خاطره خیلی تلخ هست .
اینم یک روز تابسوتونی هست با این فرق که هوا از خاطره قبلی بهتر بود . از تاکسی(ماشین پیکان بود) پیاده شدم و کرایمو حساب کردم در باز بود و منم منتظر بقیه پولم بود که حس کردم یک موجود الاغ در رو بست دست منم موند لای در.دیدم طرف دختره از اینا که سیبیل داره که برگشت به من گفت چرا دستتو بر نمی داری:blink: منم گفتم خواهرم حداقل یک عذر خواهی کن که دیدم طرف خیلی گاو تشریف داره و عذر خواهی مکی کنه منم هرچی فش کش دار بلد بودم بهش گفتم و به راننده تاکسی گفتک هیچ جا نمیری تا پلیس بیاد:D . خلاصه اوضایی بود همه جمع شده بودن تو خیابون اخر سر هم تو کلانتری منو می خواستن بفرستن پزشک قانونی که بابای دختره اومد و رضایت منو گرفت$$$$
 

mkf711

Registered User
تاریخ عضویت
21 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
509
لایک‌ها
18
من شهر كوچيكي دانشجو بودم كه همه خرپول و باباها كويت و دبي و قطر زير پاي بچه هاشونم بنز و bmw و بهترين ماشيناي آخرين مدل انداخته بودن.
خلاصه اينكه تو اون شهر تخ*ي تاكسي گير نميومد ولي تا دلت بخواد ماشين بچه پولدارا بود ؛ اينكه اكثر روزا دست بلند ميكرديم و با ماشين اونا تا داخل محوطه دانشگاه ميرسوندنمون;)
 

Kourosh_Jal

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 ژانویه 2010
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
13
محل سکونت
Virginia
یکی دو هفته پیش رفته بودم علاالدین گوشی بخرم برگشتنی خیلی خسته بودم توی تاکسی خوابم برد :D این راننده گاه هم بیدار نکردمون و خلاصه ما آخر خط وسط چهارراه مولوی پیاده شدیم :D
گفتم ای خدا من تا حالا اینور نیومدم حالا چه گهی بخورم دیدم چند تا تاکسی وایسادن اون بقل.رفتم به یکیشون گفتم سر پیروزی دربست چقدر میگیری؟گفت 12 تومن!!!!!!گفتم آخی حیف شد 4 تومن بیشتر ندارم :Dآقا ما اینو که گفتیم اون یکی راننده اومد گفت ممد بیا سرشو بخور این مسافر مال منه.اون یکی گفت ک*س خوار ترکت مال خودمه خودم میرسونمش.بعد یکی دیگه اومد گفت شما دوتا بیاین سرشو بلیسین من میبرمش!!!!!!آقا مارو میگی کفمون از ادب اینا بریده بود که یهو دیدم راننده اولیه یه ضامن دار از جیبش در آورد به اون یکی گفت ت*م داری باز بگو من میبرمش تا خایه هاتو با چاقو ببرم.آقا مارو میگی گفتیم الان به قتل و اخته کشیده میشه رفتم سوار تاکس یه پیرمرد شدم گفتم آقا شما مارو ببر تا اینا هم دیگه رو نکشتن.گفت باشه بپر بالا که یهو دیدیم اون 3 تا راننده که داشت دعوا میکردن گفتن ا محمود بچه باز سوارش کرد بدو بریم دنبالش!!!!!!آقا ما سوار تاکسی بودیم این 3 تا پیکان قراضه هم داشتن دنبال ما میومدن میگفتن محمود مسافرمونو دزدیدی ناموستو میدزدیم.پیرمرده هم میگفت به ک*ر پسرم هیچ گهی نمی تونید بخورید.آقا خلاصه آخر سر 4 تاشون توی میدون توپخونه زدن کنار با هم دست دادن کلی خندیدن انگار نه انگار که ما تو ماشینیم.منم از فرصت استفاده کردم رفتم سوار یه ون شدم اومدم بهارستان از اونجا هم رفتم خونه.:D :D
حالا اگه خای*و دارین برین مولوی بگین 4 تومن بیشتر جیبم نیست :D
 

ahmaad313

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2009
نوشته‌ها
498
لایک‌ها
4
اتفاقا امروز تو راه برگشت پادگان یه آخوند نشست جلو .. انگار با راننده رفیق بود .. کلی حرف زدن و آخونده اومد حساب کنه .. راننده نگرفت و آخوند رفت..
بعد راننده منو تو آینه نگاه کرد و گفت (منم با لباس سربازی **** بودم) نیگاه ... همکلاسیم بود .. من شدم راننده تاکسی ، اون شده آخوند ...
منم یه نگاه کردم و گفتم شرف داره .. حاظرم بمیرم آخوند نشم ...یه دختر هم بغلم نشسته بود اونم خندید ..
موقع پیاده شدن به راننده گفتم : خدا رو شکر کن نون حلال می خوری و آخوند نشدی ..:) تو فکر فرو رفت !!:cool:

ماشاالله علاقه به معمم جماعت تو این تاپیک موج میزنه:f34r:
 

Hosseinpro

کاربر قدیمی پرشین تولز*همکار باز نشسته
فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
14 ژانویه 2006
نوشته‌ها
4,540
لایک‌ها
998
سن
39
محل سکونت
یزد
من شهر كوچيكي دانشجو بودم كه همه خرپول و باباها كويت و دبي و قطر زير پاي بچه هاشونم بنز و bmw و بهترين ماشيناي آخرين مدل انداخته بودن.
خلاصه اينكه تو اون شهر تخ*ي تاكسي گير نميومد ولي تا دلت بخواد ماشين بچه پولدارا بود ؛ اينكه اكثر روزا دست بلند ميكرديم و با ماشين اونا تا داخل محوطه دانشگاه ميرسوندنمون;)

همین؟!!!
من هی رفرش میکنم صفحه رو فکر میکنم ادامه داره و واسه من لود نشده!!نگو خاطره سرو ته نداره :D:D:D
 

mkf711

Registered User
تاریخ عضویت
21 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
509
لایک‌ها
18
همین؟!!!
من هی رفرش میکنم صفحه رو فکر میکنم ادامه داره و واسه من لود نشده!!نگو خاطره سرو ته نداره :D:D:D

چي بهتر از اينكه هر روز با يه ماشين مدل بالا تا ساختمون كلاسا برسوننت؟:D اونم تو يه شهر كوچيك با 1 خيابون اصلي.
 

آریوبرزن

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 آپریل 2010
نوشته‌ها
46
لایک‌ها
0
محل سکونت
تهران
یکی دو هفته پیش رفته بودم علاالدین گوشی بخرم برگشتنی خیلی خسته بودم توی تاکسی خوابم برد :D این راننده گاه هم بیدار نکردمون و خلاصه ما آخر خط وسط چهارراه مولوی پیاده شدیم :D
گفتم ای خدا من تا حالا اینور نیومدم حالا چه گهی بخورم دیدم چند تا تاکسی وایسادن اون بقل.رفتم به یکیشون گفتم سر پیروزی دربست چقدر میگیری؟گفت 12 تومن!!!!!!گفتم آخی حیف شد 4 تومن بیشتر ندارم :Dآقا ما اینو که گفتیم اون یکی راننده اومد گفت ممد بیا سرشو بخور این مسافر مال منه.اون یکی گفت ک*س خوار ترکت مال خودمه خودم میرسونمش.بعد یکی دیگه اومد گفت شما دوتا بیاین سرشو بلیسین من میبرمش!!!!!!آقا مارو میگی کفمون از ادب اینا بریده بود که یهو دیدم راننده اولیه یه ضامن دار از جیبش در آورد به اون یکی گفت ت*م داری باز بگو من میبرمش تا خایه هاتو با چاقو ببرم.آقا مارو میگی گفتیم الان به قتل و اخته کشیده میشه رفتم سوار تاکس یه پیرمرد شدم گفتم آقا شما مارو ببر تا اینا هم دیگه رو نکشتن.گفت باشه بپر بالا که یهو دیدیم اون 3 تا راننده که داشت دعوا میکردن گفتن ا محمود بچه باز سوارش کرد بدو بریم دنبالش!!!!!!آقا ما سوار تاکسی بودیم این 3 تا پیکان قراضه هم داشتن دنبال ما میومدن میگفتن محمود مسافرمونو دزدیدی ناموستو میدزدیم.پیرمرده هم میگفت به ک*ر پسرم هیچ گهی نمی تونید بخورید.آقا خلاصه آخر سر 4 تاشون توی میدون توپخونه زدن کنار با هم دست دادن کلی خندیدن انگار نه انگار که ما تو ماشینیم.منم از فرصت استفاده کردم رفتم سوار یه ون شدم اومدم بهارستان از اونجا هم رفتم خونه.:D :D
حالا اگه خای*و دارین برین مولوی بگین 4 تومن بیشتر جیبم نیست :D

دمه بچه پیروزی گرم!
 

ali.kolahdoozan

Registered User
تاریخ عضویت
13 فوریه 2007
نوشته‌ها
933
لایک‌ها
70
سن
41
محل سکونت
کف شهر
یه بار سوار تاکسی شدم یک خانم به شدت محجبه هم نشسته بود . خلاصه موقع حساب کردن کرایه پولش رو گذاشت لای یک گیره لباس و گرفت طرف راننده ( کخ مثلا دستش برخوردی نکنه ) راننده هم بعد از چند دقیقه یک انبردست از داشبورد کشید بیرون باقی پول رو گذاشت لای انبر دست و گرفت طرف زنه . بعدم زنه کلی جیغ و داد کرد منم از خنده داشتم میمردم
 

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,253
لایک‌ها
794
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
یه بار سوار تاکسی شدم یک خانم به شدت محجبه هم نشسته بود . خلاصه موقع حساب کردن کرایه پولش رو گذاشت لای یک گیره لباس و گرفت طرف راننده ( کخ مثلا دستش برخوردی نکنه ) راننده هم بعد از چند دقیقه یک انبردست از داشبورد کشید بیرون باقی پول رو گذاشت لای انبر دست و گرفت طرف زنه . بعدم زنه کلی جیغ و داد کرد منم از خنده داشتم میمردم

واقعاً این ملت ما اعجوبه ـن.....!!! فکر کن...... پولو بزاری لای گیره لباس بدی راننده...... :lol:

TAEL_SmileyCenter_Misc%20(115).gif
 
بالا