برگزیده های پرشین تولز

خاطرات تاکسی سواری

mehdi_360

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
38
لایک‌ها
2
محل سکونت
نامعلوم
تو یه شهر کوچیک تو یکی از استانها محروم کشور بودم . سر ظهر بود و گرما شدید . تاکسی گرفتم . تو راه داشتن یه ساختمون فک کنم 5- 6 طبقه می ساختن . راننده تاکسی گفت : نگاه کن ترو خدا ... این همه مصالح ساختمانی ، این همه اجر و سیمان و سنگ و بتن و... رو روی هم می ذارن . می دونی چه وزنی این ساختمون پیدا می کنه ؟ می دونی چقدر سنگین میشه ؟ بخدا همین کارارو می کنن که داریم به آخرالزمان نزدیک میشیم !
گفتم : چطور؟ چه ربطی داره؟
گفت : اخه می دونی کره زمین رو چقدر دارن با این ساختمون های سنگین می کنن ؟ کره زمین که به هیچ جا بند نیست ! تو آسمون معلقه ! اینقدر سنگینش می کنن می افته خوب ! سبحان الله !!
آقا این رو که گفت چهار چشمی بهش نگاه کردم ! اینقدر جدی حرف میزد که نمی شد گفت داره شوخی می کنه !
متوجه نگاه متعجب من به خودش شد و گفت شما که خودت مهندسی قبول داری حرفم رو که ؟
- من کت شلوار و کیف سامسونت داشتم که به چشمش مهندس شدم ! -
گفتم دارین شوخی می کننین؟ مگه نه؟
دیدم عصبانی شد . گفت مگه با تو شوخی دارم بچه ؟

تا حالا بهش فکر نکرده بودم ، اگه خدایی نکرده بیفته تو دریا چی میشه مثلا اقیانوس آرام :( هممون میمیریم:(
 

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,707
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
تو یه شهر کوچیک تو یکی از استانها محروم کشور بودم . سر ظهر بود و گرما شدید . تاکسی گرفتم . تو راه داشتن یه ساختمون فک کنم 5- 6 طبقه می ساختن . راننده تاکسی گفت : نگاه کن ترو خدا ... این همه مصالح ساختمانی ، این همه اجر و سیمان و سنگ و بتن و... رو روی هم می ذارن . می دونی چه وزنی این ساختمون پیدا می کنه ؟ می دونی چقدر سنگین میشه ؟ بخدا همین کارارو می کنن که داریم به آخرالزمان نزدیک میشیم !
گفتم : چطور؟ چه ربطی داره؟
گفت : اخه می دونی کره زمین رو چقدر دارن با این ساختمون های سنگین می کنن ؟ کره زمین که به هیچ جا بند نیست ! تو آسمون معلقه ! اینقدر سنگینش می کنن می افته خوب ! سبحان الله !!
آقا این رو که گفت چهار چشمی بهش نگاه کردم ! اینقدر جدی حرف میزد که نمی شد گفت داره شوخی می کنه !
متوجه نگاه متعجب من به خودش شد و گفت شما که خودت مهندسی قبول داری حرفم رو که ؟
- من کت شلوار و کیف سامسونت داشتم که به چشمش مهندس شدم ! -
گفتم دارین شوخی می کننین؟ مگه نه؟
دیدم عصبانی شد . گفت مگه با تو شوخی دارم بچه ؟
اتفاقا راننده تاکسی درست میگفته. شما باید مطالعاتتون رو ببرید بالا. یه سرچ توی گوگل بزنید متوجه میشید قضیه چیه
 

mehrdad201

همکار بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
10 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
15,874
لایک‌ها
17,805
محل سکونت
ایران
بنده خدا تا 2- 3 سال پیش واسه ازدواج هم همینجوری بود یه سربازه میامد وای میستاد الان پیشرفته کردند بیشتر جاها دوربین میزارند به جا سرباز

حالا این که خوبه اینهایی که استخدام نظامی میخواهند بشند میرن اونجا یارو 10 تا 10 تا میگه لخت بشین بیایین تو یکی یکی معامله ها رو دست میزنه وارسی میکنه مشکلی نداشته باشید .

حالا فکرکن یهو بلند بشه عجب ضایع بازی میشه ها:lol:

واسه ازدواج که ازمایش خون میگیرن
 

mohammad.kaveh

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2009
نوشته‌ها
97
لایک‌ها
4
محل سکونت
تهران
تو یه شهر کوچیک تو یکی از استانها محروم کشور بودم . سر ظهر بود و گرما شدید . تاکسی گرفتم . تو راه داشتن یه ساختمون فک کنم 5- 6 طبقه می ساختن . راننده تاکسی گفت : نگاه کن ترو خدا ... این همه مصالح ساختمانی ، این همه اجر و سیمان و سنگ و بتن و... رو روی هم می ذارن . می دونی چه وزنی این ساختمون پیدا می کنه ؟ می دونی چقدر سنگین میشه ؟ بخدا همین کارارو می کنن که داریم به آخرالزمان نزدیک میشیم !
گفتم : چطور؟ چه ربطی داره؟
گفت : اخه می دونی کره زمین رو چقدر دارن با این ساختمون های سنگین می کنن ؟ کره زمین که به هیچ جا بند نیست ! تو آسمون معلقه ! اینقدر سنگینش می کنن می افته خوب ! سبحان الله !!
آقا این رو که گفت چهار چشمی بهش نگاه کردم ! اینقدر جدی حرف میزد که نمی شد گفت داره شوخی می کنه !
متوجه نگاه متعجب من به خودش شد و گفت شما که خودت مهندسی قبول داری حرفم رو که ؟
- من کت شلوار و کیف سامسونت داشتم که به چشمش مهندس شدم ! -
گفتم دارین شوخی می کننین؟ مگه نه؟
دیدم عصبانی شد . گفت مگه با تو شوخی دارم بچه ؟

خوب راست میگه دیگه بیچاره
حالا همین برج میلاد میدونی چقدر سنگینه بد بخت این کره زمین چقدر تحمل کنه من که میگم اولین جایی که بیافته و خراب بشه همین برج میلاده از بس سنگین ساختنش :blink::blink:
 

mohammad.kaveh

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2009
نوشته‌ها
97
لایک‌ها
4
محل سکونت
تهران
واسه ازدواج که ازمایش خون میگیرن

بله علاوه بر اون تست اعتیاد هم میگیرن دیگه
کارم ساخته شد این تابستونی بد جوری دوزم رفت بالا میترسم نتونم ترکش کنم بیچاره بشم سر عقد و ازدواج چیکارش کنم این لعنتی رو ..... اینترنت بلای خانمون سوز است == ج حالا خوبه مقدارش بیشتر از 128 نیست وگرنه دیگه عمرا دیگه بتونم خودمو از این منجلاب نجات بدم / کمککککککککککک:wacko:
 

rezidentevil

Registered User
تاریخ عضویت
14 دسامبر 2009
نوشته‌ها
7,063
لایک‌ها
832
بله علاوه بر اون تست اعتیاد هم میگیرن دیگه
کارم ساخته شد این تابستونی بد جوری دوزم رفت بالا میترسم نتونم ترکش کنم بیچاره بشم سر عقد و ازدواج چیکارش کنم این لعنتی رو ..... اینترنت بلای خانمون سوز است == ج حالا خوبه مقدارش بیشتر از 128 نیست وگرنه دیگه عمرا دیگه بتونم خودمو از این منجلاب نجات بدم / کمککککککککککک:wacko:

1 مگ نکشیدی ببینی چیه آخه لاکردار..:wacko::( نمی زاره به درسمون برسیم !:eek:
 

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,707
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
حالا جدی خوبه تست اعتیاد به اینترنت نمیگیرن موقع ازدواج :lol: وگرنه به هیچکدوممون زن نمیدادن
 

PersianMohammad

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
2,061
لایک‌ها
92
سن
39
محل سکونت
Tehran
1 مگ نکشیدی ببینی چیه آخه لاکردار..:wacko::( نمی زاره به درسمون برسیم !:eek:

یادش بخیر، یکی دو سال پیش رفتیم کار واسه یه ارگان نیمه دولتی.... 20مگابیت اینترنت داشتن . . . نمیدونم الان باید :( باشم یا :blink: . . . الان شدم 512. . .
 

hastia

Registered User
تاریخ عضویت
2 نوامبر 2009
نوشته‌ها
421
لایک‌ها
11
محل سکونت
persian tools
امروز نمي دونم چرا پسري كه تو تاكسي كنارم نشسته بود اسرار زيادي داشت كيف پولشو تو جيب عقب من بذاره

وقتي بهش تذكر دادم كه ببخشيد جيب و اشتباه گرفتي متوجه شدم كه اصلا يادش رفته بود كه كيف پولشو بذاره تو

جيبش و با دست خالي اسرار دادش كه بذاره تو جيب عقب من !

و بعد از تذكر كلي قرمز شد و همونجا از تاكسي پياده شد و به من گفت : بي جنبه ! نمي دونيد چرا :D؟
 

سعادت

Registered User
تاریخ عضویت
25 آگوست 2009
نوشته‌ها
3,813
لایک‌ها
1,134
محل سکونت
نصف جهان
امروز نمي دونم چرا پسري كه تو تاكسي كنارم نشسته بود اسرار زيادي داشت كيف پولشو تو جيب عقب من بذاره

وقتي بهش تذكر دادم كه ببخشيد جيب و اشتباه گرفتي متوجه شدم كه اصلا يادش رفته بود كه كيف پولشو بذاره تو

جيبش و با دست خالي اسرار دادش كه بذاره تو جيب عقب من !

و بعد از تذكر كلي قرمز شد و همونجا از تاكسي پياده شد و به من گفت : بي جنبه ! نمي دونيد چرا ؟

دوزت داشته
 

PRO USER

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
422
لایک‌ها
114
در تاکسی بودیم در مسیر رفت ، البته ماشین شخصی بود ، مسافر میزد ، رانندش خانوم بود .
عرضم به حضور شما ، حرکت کردیم ، یه مسافر خانوم اومد جلو نشست ، رفتیم یکمی جلوتر یکی اومد پشت ، سمت چپ من نشست ، کمی جلوتر رفتیم یک دختر دیگه سوار شد مهلت نداد من پاشم بشینه کنار اون یکی ، ما اون وسط موندیم ، جونم براتون بگم ، چشمتون روز بد نبینه ، هی این پیچارو رد می کرد ، اینا ول میشدن رو ما ، بلا به دور ، چهار تا خانوم تو ماشین بودن بنده به تنهایی نابود شدم ... تا برسیم مقصد هفت رنگ شدیم
blinksmiley.gif
 

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,707
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
در تاکسی بودیم در مسیر رفت ، البته ماشین شخصی بود ، مسافر میزد ، رانندش خانوم بود .
عرضم به حضور شما ، حرکت کردیم ، یه مسافر خانوم اومد جلو نشست ، رفتیم یکمی جلوتر یکی اومد پشت ، سمت چپ من نشست ، کمی جلوتر رفتیم یک دختر دیگه سوار شد مهلت نداد من پاشم بشینه کنار اون یکی ، ما اون وسط موندیم ، جونم براتون بگم ، چشمتون روز بد نبینه ، هی این پیچارو رد می کرد ، اینا ول میشدن رو ما ، بلا به دور ، چهار تا خانوم تو ماشین بودن بنده به تنهایی نابود شدم ... تا برسیم مقصد هفت رنگ شدیم
blinksmiley.gif
خوش به سعادتت اخوی

کمی تا قسمتی حضور در بهشت رو تجربه کردی
 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
:D
هیچی مثه اون موقع نبود که رفتم تو صندلی مترو نشستم .. یه هو 5 تا دختر دورم نشستم ..
دهنشونو سرویس کردم بس که خندوندمشون ...:D
 

Kourosh_Jal

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 ژانویه 2010
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
13
محل سکونت
Virginia
امروز نمي دونم چرا پسري كه تو تاكسي كنارم نشسته بود اسرار زيادي داشت كيف پولشو تو جيب عقب من بذاره

وقتي بهش تذكر دادم كه ببخشيد جيب و اشتباه گرفتي متوجه شدم كه اصلا يادش رفته بود كه كيف پولشو بذاره تو

جيبش و با دست خالي اسرار دادش كه بذاره تو جيب عقب من !

و بعد از تذكر كلي قرمز شد و همونجا از تاكسي پياده شد و به من گفت : بي جنبه ! نمي دونيد چرا :D؟

به جنبه!حالا چیزی ازت کم میشد دلشو نمیشکوندی؟
 

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
با چهار تا از رفقا رفته بودیم شمال.
تو یک مسیری یک پیکانی رو گرفتیم و دو تا نشتیم جلو و سه تا هم عقب.
من با یکی از بچه ها رفتیم جلو!!
بغل دنده یک بسته نایلونی سیاه رنگ بود تقریبا نصف توپ فوتبال.
جاش بد بود و ما راحت نبودیم.
من اومدم بر دارمش بزارم رو پاهام که یارو شاکی شد گفت دست نزن بزار همونجا باشه!
منم بهم بر خورد.
هیچی نگفتم.
بعد یکم جا به جا شدم. دیدم نه!
نمیشه.
گفتم حداقل ببرید بزارید صندوق.
گفت نه!
گفتم حالا مگه توش چی هست که اینطوری رفتار میکنی؟
گفت 5 تومن بده تا بگم!!!!
خلاصه از ما اسرار و از اون انکار!
تا آخرش هم گفت تا 5 تومن ندید نمیگم توش چیه تازه بعدش هم نباید به کسی بگید!
ما هم گفته بودیم عمرا این پول رو نمیدیم و به خاطر اینکه کم نیاریم پول رو ندادیم.
اما از خدا که پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه که حسابی رفته بود تو مخ ما 5 نفر که تو این بسته پلاستیکی چیه؟!
خلاصه.
رسیدیم به مقصد.
و پیاده شدیم.
اما وقتی راننده گازش رو گرفت رفت دیدم یکی از بچه ها که عقب بود اون کیسه رو برداشته با خودش اورده پایین :دی
یکی از لذت ترین لحظه ها وقتی بود که تونستیم محتویات اون کیسه رو ببینیم.
 

Kourosh_Jal

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 ژانویه 2010
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
13
محل سکونت
Virginia
با چهار تا از رفقا رفته بودیم شمال.
تو یک مسیری یک پیکانی رو گرفتیم و دو تا نشتیم جلو و سه تا هم عقب.
من با یکی از بچه ها رفتیم جلو!!
بغل دنده یک بسته نایلونی سیاه رنگ بود تقریبا نصف توپ فوتبال.
جاش بد بود و ما راحت نبودیم.
من اومدم بر دارمش بزارم رو پاهام که یارو شاکی شد گفت دست نزن بزار همونجا باشه!
منم بهم بر خورد.
هیچی نگفتم.
بعد یکم جا به جا شدم. دیدم نه!
نمیشه.
گفتم حداقل ببرید بزارید صندوق.
گفت نه!
گفتم حالا مگه توش چی هست که اینطوری رفتار میکنی؟
گفت 5 تومن بده تا بگم!!!!
خلاصه از ما اسرار و از اون انکار!
تا آخرش هم گفت تا 5 تومن ندید نمیگم توش چیه تازه بعدش هم نباید به کسی بگید!
ما هم گفته بودیم عمرا این پول رو نمیدیم و به خاطر اینکه کم نیاریم پول رو ندادیم.
اما از خدا که پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه که حسابی رفته بود تو مخ ما 5 نفر که تو این بسته پلاستیکی چیه؟!
خلاصه.
رسیدیم به مقصد.
و پیاده شدیم.
اما وقتی راننده گازش رو گرفت رفت دیدم یکی از بچه ها که عقب بود اون کیسه رو برداشته با خودش اورده پایین :دی
یکی از لذت ترین لحظه ها وقتی بود که تونستیم محتویات اون کیسه رو ببینیم.

توش چی بوود حالا؟تا 5 تومن ندیم نمیگی؟:)
 

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,707
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
:D
هیچی مثه اون موقع نبود که رفتم تو صندلی مترو نشستم .. یه هو 5 تا دختر دورم نشستم ..
دهنشونو سرویس کردم بس که خندوندمشون ...:D
هیچ وخ یادم نمیره غروب که نمایشگاه کتاب تعطیل شد اومدم سوار مترو شدم. ایستگاه بعدی رسیدیم ایستگاه بهشتی بود و یکی از درهای نمایشگاه هم اونجا بود! یهو دیدم یه گله دختر که اردوئی بودن سرازیر شدن تو واگن! شاید باورتون نشه! اما من وسط واگن ایستاده بودم دست به میله و بین حدود 40-50 تا دختر داشتم له میشدم! با اون همه تماس هایی که از همه طرف با بدنم برقرار میشد خیلی خودمو کنترل کردم که عادی باشم
 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
با چهار تا از رفقا رفته بودیم شمال.
تو یک مسیری یک پیکانی رو گرفتیم و دو تا نشتیم جلو و سه تا هم عقب.
من با یکی از بچه ها رفتیم جلو!!
بغل دنده یک بسته نایلونی سیاه رنگ بود تقریبا نصف توپ فوتبال.
جاش بد بود و ما راحت نبودیم.
من اومدم بر دارمش بزارم رو پاهام که یارو شاکی شد گفت دست نزن بزار همونجا باشه!
منم بهم بر خورد.
هیچی نگفتم.
بعد یکم جا به جا شدم. دیدم نه!
نمیشه.
گفتم حداقل ببرید بزارید صندوق.
گفت نه!
گفتم حالا مگه توش چی هست که اینطوری رفتار میکنی؟
گفت 5 تومن بده تا بگم!!!!
خلاصه از ما اسرار و از اون انکار!
تا آخرش هم گفت تا 5 تومن ندید نمیگم توش چیه تازه بعدش هم نباید به کسی بگید!
ما هم گفته بودیم عمرا این پول رو نمیدیم و به خاطر اینکه کم نیاریم پول رو ندادیم.
اما از خدا که پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه که حسابی رفته بود تو مخ ما 5 نفر که تو این بسته پلاستیکی چیه؟!
خلاصه.
رسیدیم به مقصد.
و پیاده شدیم.
اما وقتی راننده گازش رو گرفت رفت دیدم یکی از بچه ها که عقب بود اون کیسه رو برداشته با خودش اورده پایین :دی
یکی از لذت ترین لحظه ها وقتی بود که تونستیم محتویات اون کیسه رو ببینیم.

:lol:
یعنی عجب عوضی هستی تو که الان تهه خاطرت نگفتی چی بود ؟!!!!:lol::lol::lol::happy:
 

Cleeev

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1,267
لایک‌ها
794
محل سکونت
on the edge of a super-massive black-hole
هیچ وخ یادم نمیره غروب که نمایشگاه کتاب تعطیل شد اومدم سوار مترو شدم. ایستگاه بعدی رسیدیم ایستگاه بهشتی بود و یکی از درهای نمایشگاه هم اونجا بود! یهو دیدم یه گله دختر که اردوئی بودن سرازیر شدن تو واگن! شاید باورتون نشه! اما من وسط واگن ایستاده بودم دست به میله و بین حدود 40-50 تا دختر داشتم له میشدم! با اون همه تماس هایی که از همه طرف با بدنم برقرار میشد خیلی خودمو کنترل کردم که عادی باشم

جهنم را برای خودت خریدی با اینهمه تماس... میدانی با هر تماس، شیطان 15 راه جدید برای دخول به بدن انسان پیدا میکند...؟

TAEL_SmileyCenter_Misc%20(108).gif


امروز تو مترو توپ امام خونه بودیم سکوی اونور یه آخوند بسیار جلب نشسته بود رو یه صندلی سه تایی و یهو دو تا دخمل جیجر طلا نشستن چنارش و کلی میگفتن میخندیدن... آخونده سرخ و قهوه ای و سبز و زرد و صورتی شد و هی دنده به دنده میزد و پس از 15 ثانیه پاشد رفت مکان بغلی نشست... در این سو، ملتی که شیاطین از 15 نقطه به هر کدام دخول کرده بودن داشتن با زیرک میخندیدند و همانا در این مسئله پندهای فراوان است...

TAEL_SmileyCenter_Misc%20(138).gif


ما خواطرمون زیاده ولی هیچ کدام را به یاد مبارک نمی آوریم...
TAEL_SmileyCenter_Misc%20(103).gif
 

feri05

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2010
نوشته‌ها
2
لایک‌ها
6
یک روز من سوار تاکسی شدم و جلو نشستم.
من بودم راننده و یک زن خیلی محجبه به طوری که شما از این همه اعضای بدنش فقط یک چشمش را مشاهده میکردید !!
بله عزیزان راننده حرکت کرد و تا به دنده 3 نرسیده بود خانم بهشتی از صندلی عقب دستور توقف تاکسی را صادر کرد .
طبق عادت راننده با پای راستش پدال ترمز را تا ته فشار داد و ماشینش ایستاد.
خانم بهشتی 200 تومان پول میخواست بده اونم همش 10 تومنی و 25 تومنی .
دستش را به طرف راننده دراز کرد تا پول دهد من دیدم (دست خانم زیر) .(چادر مشکی رو) . و (سکه ها روی چادر است) . راننده تا خواست پول را بگیرد یک سوم از سکه ها از روی چادر سرازیر شده و زیر صندلی ها ریخت .
خانم بهشتی عذر خواهی کرده و پیاده شد راننده ان موقع چیزی نگفت ولی بعد 20 ثانیه سکوت را شکست و گفت زنیکه هر نصف شب یک وجب ( از ان چیزی که همه اقایون دارند ) میکنه تو نمیگه حرام است الان موقع پول دادن حلال حرام سرش میشود .
من که دیگه خودمو نتونستم کنترل کنم و زدم زیر خنده .
 
بالا