برگزیده های پرشین تولز

خاطرات دوران خدمت سربازی

reza-taker

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2014
نوشته‌ها
789
لایک‌ها
180
محل سکونت
شیراز
من که تازه دارم میرم تو 9 ماه خدمت :( ولی خوبیش اینه که خدمتم راحته زود میگذره


والله من که نفهمیدم چطوری گذشت
زود گذشت ولی فقط لحظه ای که داخلش هستی بهت سخت میگذره
 

Business plan

کاربر فعال کسب درآمد از اینترنت
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
10,735
لایک‌ها
13,996
محل سکونت
❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️
یاد روزای قدیم، طرف میرفت گواهی ثبت/حق اختراع میخرید معاف میشد دوباره میفروخت به یکی دیگه کلا یه گواهی ثبت چندین نفر رو معاف میکرد نوبت من که شد قانونش حذف شد فقط مالک اولی معاف میشه :general503:
 

Mostafa360

Registered User
تاریخ عضویت
3 آپریل 2013
نوشته‌ها
110
لایک‌ها
102
محل سکونت
برمودا
سربازی در کل بده ولی شخصا برای من یه چیزای خوبی هم داشت
۱۵ ماه نیرو دریایی خرمشهر بودم
هم خدمتیام هم سرنوشت متفاوتی داشتن٬ دوتاشون فوت کردن٬ یکی رفت انگلیس...
کارم اداری بود و درکل خدمت راحتی داشتم
من بودم با یه سرباز یه قسمت نیرو انسانی دست ما بود و یه فرمانده هم داشتم که فقط میومد سر میزد میرفت٬ خیلی آدم خوبی بود٬ یه بار سربازا نبودن از من خواست براش چایی بیارم٬ بعدش کلی معذرت خواهی کرد!
یه رکورد هم ثبت کردم تو سربازی! شش ماه حضور زدم بعدش اومدم مرخصی!
عصرا هم میرفتیم آبادان فلافل میزدیم و عشق و حال :)
یادش بخیر

Sent from my SM-N910C using Tapatalk
 

reza-taker

Registered User
تاریخ عضویت
8 مارس 2014
نوشته‌ها
789
لایک‌ها
180
محل سکونت
شیراز
من سه ماه میشه خدمتم تموم شده 10 ماه نقطه صفر مرزی نفت شهر خدمت کردم دماش 50 - 60 درجه بود ولی اگه بازم با همین رفیقای خدمتم باشم حاضرم دوباره برم همونجا خدمت کنم
اونجایی که من خدمت مرکدم شب یک متریتو نمیدیدی

ولی از این که خدمتم تموم شده خیلی خوش حالم

ولی خیلی چیزا از سربازی یاد گرفتم
 

robocop-game

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژانویه 2014
نوشته‌ها
1,650
لایک‌ها
1,862
26575419063877710374.jpg
 

kamran682

Registered User
تاریخ عضویت
2 آگوست 2012
نوشته‌ها
885
لایک‌ها
166
محل سکونت
کرمان
خُب خُب خُب اقا ما سربازیمون الان نزدیکه یه سال تموم شده همش برام خاطره هست اگه ازم بپرسید توی خدمت چی یاد گرفتی میگم اول دروغ بعد زیراب زنی سوم پاچه خواری چهارم جیم زدن
خاطره امروزِ من مال قبل خدمته که نمیدونستم خدمت چی هست و توی خدمت چیکار میکنن
توی دوره کاردانی به کارشناسی بودیم که با دوستامون یهو در مورد خدمت بحث میشد و یه دوستی داشتم قد 179 وزن 105 کیلو که همش میگفت اقا من میرم خدمت پا میچسبونم (به منو بقیه)هروقت سر حرف خدمت میشد این اقا میگفت من میرم خدمت پا میچسبونم کلا ادم سوپر حسودی بود و هست بخاطر همین من رفاقتمونو باهاش تموم کردم خُب بریم سر اصل مطلب اقا ما درسمون تموم شد فهمیدیم این اقا الان چند ماهی هست معاف شده میگفت بخاطر پدرش که مرده (تازه مرده بود)معاف شده داداشش ازدواج کرده بود خودش کفیل مادر و خواهرش شده بود(اون زمان قانونها اسونتر بودن برای معافیت)اقا ما توی حین خدمت بودیم که این اقا از زبانش بدر رفت که معافیش بخاطر فوت پدرش نبوده پَس برای چی بوده؟قضیه برمیگرده به چند سال قبل که این اقا یه پسرهمسایه داشته که بچه خوشکل بوده و میره نیروی دریایی سیرجان برای خدمت اونجا یه مافوقی داشته که قراردادی بوده و این بنده خدا g4y تشریف داشته(مافوقه نه سربازه)بعد مافوقه میبینه این بچه خوشکله میره توی کارش برای مخ زنی هر کار میکنه نمیشه پیش خودش میگه بذار چیز خورش کنم بعد به هدفم برسم بعد هم این بنده خدا بچه خوشکل رو چیز خور میکنه و اون عمل رو انجام میده اون بنده خدا هم بخاطر چیز خور شدن دیوونه و خُل میشه و معافش میکنن میگفت (دوستم)همیشه لخت هست و داد میزنه بعد اینقدر قرص میخوره که موهای بدنش خیلی شدن و مثه یه تیکه گوشت افتاده توی خونه بابا مامان دوستمم که این جریانو میشنون میگن پسر گُلمون(پسر سوپر حسودشونو)معاف میکنیم نره خدمت بعد هم پدر این اقای حسود سرطان کبد میگیره و این دوست حسود ما موفق میشه معاف بشه و خدمت نره
از اونجایی که خیلی ترسو و بیخ*یه هست کلی منو قسم داد که این جریانو برای هیچکس تعریف نکنم منم گفتم باشه و اینجا براتون نوشتم تا خاطره بعدی یا علی
 

hoji_17203

Registered User
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2008
نوشته‌ها
1,891
لایک‌ها
119
سن
39
محل سکونت
Iran/Qom
خیلی وقته توی این تاپیک پست نذاشتم. اکثر پستهایی که دوستان گذاشتن رو خوندم و ازشون تشکر می کنم.
یک خاطره دیگه:
همونطوری که توی خاطره قبلی گفتم چون آموزشی دوره قبل تموم نشده بود من مجبور شدم مرخصی بگیرم دوباره برگردم پادگان، خلاصه دیرتر از بقیه بچه ها به آموزشی رسیدم. وقتی رفتم پادگان آموزشی قبل از گرفتن توشه و معلوم شدن آسایشگاه داشتم توی محوطه گردان دنبال سوله پخش توشه می گشتم که یهو چشمم افتاد به یک سالن بزرگ که از عکسای روی دیوارش معلوم بود سالن ورزشیه. منم که عاشق ورزش ناخودآگاه رفتم داخل سالن دیدم بعله سالن ورزشی با کف پارکت مخصوص بازی های توپی داخل سالن. گوشه سوله هم وسایل بدنسازی بود یه گوشه دیگه هم تاتامی چینده بودن و معلوم بود محل انجام ورزش های رزمیه.
همینطور که در حال سیاحت کردن فضای سوله ورزشی بودن یهو یه نفر داد زد اینجا چیکار داری؟ منم که هول کرده بودم گفتم هیچی دنبال سوله پخش توشه هستم. گفت مگه نمی بینی اینجا سوله ورزشیه زود برو بیرون؟ بعد سریع پرسید تو سرباز آموزشی هستی؟ گفتم بله!! گفتم چرا پس لباس سربازی تنت نیست؟ داستان دیر رسیدن رو براش تعریف کردم و خلاصه یه کم با هم رفیق شدیم و فهمید که اهل ورزش هستم. تا که گفتم اهل قمم خودش گفتم حتما کاراته کار می کنی؟! گفتم بله.
خلاصه درسرتون ندم بعد از گرفتن توشه و معلوم شدن آسایشگاه، این بنده خدا اومد با فرمانده گردانمون صحبت کرد که من بجای اینکه بیام رژه کار کنم برم کاراته کار کنم و آخر دوره هم یه نمایش برگزار کنیم. فرمانده پادگانمون که قبلا هم گفتم خیلی آدم اهل حالی بود قبول کرد. من تا آخر پادگان می رفتم توی سوله ورزشی ورزش می کردم و از اونجایی که خیلی نیاز به تمرین فرم و این چیزا نداشتم با اون بنده خدا حسابی بهمون خوش گذشت. اون هم سرباز بود ولی آموزشی نبود وظیفه و اهل همون شهر بود.
هر چند آخر دوره حقمون رو خوردن و مرخصی تشویقی که امیر داد رو بهمون ندادن ولی دوره آموزشی خیلی خوبی داشتم و خدا رو شکر می کنم. هم مدتش کم بود و هم سختی هایی که بقیه کشیدن رو نکشیدم...
یه وقت شد عکسهاشم براتون می ذارم حالش و ببرین
 

AbolTheRocker

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2012
نوشته‌ها
4,279
لایک‌ها
4,807
محل سکونت
مشهد
خوب من یه 25 روزیه خدمتم تموم شده بذارین منم یه خاطره بگم...
من با اینکه با دیپلم رفتم خدمت ولی از شانس بدم سرجوخه هم نشدم و تک آجر دادن بهم! بعد گفتن اشتباه شده و... ولی خودمم زیاد پیگیری نکردم گفتم چه فرقی داره...
بگذریم، خیلی از خدمت رفتن ترس داشتم تا اینکه دل رو زدم به دریا و پلیس +10 و...
آموزشی افتادم 04 تو شهر خودمون! دقیقا تو یونم عروسی بود...
راستشم بگم زیاد دنبال پارتی و اینا نبودم و کاملا پارتی-لس! دوران آموزشی رو گذروندم، تا یه 10 روزی فرمانده مون مرخصی بود و جانشینش که به هیچ کس و هیچ جا کاری نداشت تو یگان بود و فقط این گروهبان وظیفه ها رو سرمون حوار (هوار؟) بودن، تو این مدت من این کتاب دانش نظامی که داده بودن رو خوردم، وقتی فرمانده از مرخصی برگشت از بچه ها که سوال می کرد تقریبا 95 درصد بلد نبودن ولی من هرچی پرسید جواب دادم، از اونجا بود که از من خوشش اومد و همش منو به عنوان نمونه و... مثال می زد، تا اینکه بعد یه مدت گفت می خوای یه مسئولیتی بهت بدم راحت باشی؟ منم از خدا خواسته گفت ولی یه شرط داره، گفت مسئول سرویس های بهداشتی! شو، در عوض فقط بشین بخون که توی گردان نمره برتر آزمون رو بگیری! گفتم یعنی باید سرویس ها رو همش نظافت کنم؟! گفت نه لازم نیست، اون رو سربازا هر روز نظافت می کنن، تو فقط مراقب باش شیر های آب خراب نشه و... گفتم حله، اگه 04 دوره دیده باشید می دونید که سرویس هاش طبقه پایین گروهان هاست و خیلی شیک و تمیزه... کار من شده بود یه چهار پایه می ذاشتم توی سالنی که به سرویس ها راه داشت، و صبح تا شب این کتاب لامذهب دستم بود و دست به سیاه و سفید نمی زدم!
این از آموزشی...
امریه ها اومد منم خوشحال که به خاطر تک پسری می افتم بیرجند ولی...
تیپ 177 پیاده تربت حیدریه! :confused:
می خواستم خودکشی کنم یعنی! انقدر از اونجا بد گفته بودن که نگو! هیچ فامیل یا آشنایی هم اونجا نداشتیم! از اونجا بود که دیدم نه شل گرفتم باید بگردم پارتی پیدا کنم! :general609:
خلاصه اش کنم رفتم اونجا و با هزار سفارش افتادم یکی از بهترین گردان هاش که تازه ساز هم بود (748، برعکس بقیه گردان ها که طویله بود) و به جای یه لیسانس وظیفه که منتقل شده بود به یه بخش دیگه شدم مسئول کامپیوتر رکن سوم گردان...
خوش می گذشت، گروهان ارکان بودم و سرباز کسی بودم که همه ازم حساب می بردن به خاطرش و بهم احترام می ذاشتن می گفتن سروان فلانی! (حال می داد :D)
تا اینکه فهمیدم تا 6 ماه نمیشه انتقالی گرفت... مرخصیش کم بود یه ذره حال گیری بود...
گشتم و گشتم یه بنده خدایی رو پیدا کردم تو فامیل که می گفتن این حرفش رد خور نداره امروز بگه فردا شهر خودتی! همین طور هم شد!
بنده خدا با فرمانده پادگان هماهنگ کرد بعد از سه ماه انتقالی گرفتم اومدم 04 دوباره! دهن همه باز مونده بود که چه جوری به این سرعت انتقالی گرفتی! متأهل عیالوارش زیر 6 ماه نمی تونه! :D
خلااااااااااااااااااااااصه ترش کنم افتادم پاسدارخونه! :eek:
ولی بعد یه مدت اینجا هم گروهبان وظیفه اش که مسئول کامپیوتر بود بعد از یک ماه ترخیص شد و شدم منشی و مسئول کامپیوتر! روزبرگ!
خیلی دیگه خوش می گذشت نگهبانی ام هم پاسبخشی زاغه مهمات بود که خیلی راحت و آسون بود...
یه فرمانده داشتیم فقط به فکر منافع خودش بود!
یه روز زاغه مهمات پاسبخش بودم، از پادگان تا اونجا حدود 2 کیلومتر راه بود و هر روز صبح با مینی بوس نگهبانا از پاسدارخونه با مینی بوس به اونجا منتقل میشدن و سربازای شیفت قبلی بر می گشتن، منم چون منشی بودم وای می ایستادم ظهر که دنبال ناهار می اومدن باهاشون می رفتم.
اونروز این راننده گیج یادش رفت منو با خودش ببره، فرمانده که رفت من گفتم کی حوصله داره این همه راه رو بره شام که اومد ببره باهاش میرم! و رفتم تخت رو تخت گرفتم خوابیدم! :cool:
ساعتای هفت من رو بیدار کردن که فرمانده خبر دار شده نرفتی! بدو برو! :general107: (من: تویوتا کو؟ بچه ها: شام رو برد! من: :general410:)
حالا چی گیت های ورود به میدون تیر و زاغه مهمات هم اون ساعت بسته بودن! یعنی دژبان نبود که باز کنه! :general306:
بدو بدو رفتم یه دژبان صدا کردم همسایه مون که راننده مینی بوس بود منو تا دم گیت رسوند این هم باز کرد پیاده اون مسیر رو رفتم ولی دیگه تاریک هم شده بود!
حالا اونشب افسر نگهبان هم یه آدم ماورالشخمی بود و شروع کرد که کجا بودی و من نمی دونستم وگرنه زنگ می زدم تأمین یکی رو بفرستن و (حالا منم با 19 ماه خدمت داشتم خودمو می خوردم که هم منشی باشی هم پست بدی هم از یه اسکل حرف بشنوی) خلاصه کلی زر زد و گفت تو دفتر وقایع نگهبانی می نویسم و (انقدر اونجا آشنا داشتم که شخمم هم نبود داغ کردم گفتم بنویس، خودکار هم خواستی دارم :general710:) احترام گذاشتم اومدم بیرون...
حالا ارشد اونجا میگه بیا فرمانده گفته هر وقت فلانی اومد بگید به من زنگ بزنه زنگ زدم گفت چرا ظهر نرفتی منم اومدم تعریف کنم گفت یکی رو به جای خودت بذار همین الان برگرد پادگان فردا صبح دو روز بازداشت واسه خودت بنویس! :general211:
باورم نمی شد! حتی نذاشت توضیح بدم! کسی که این همه کار واسه اش انجام داده بودم! سفارش هاشو انجام بده بخر بیار برو خونش سیستمش رو ردیف کن و...
داشتم روانی می شدم...
با اعصاب خورد یکی رو به جای خودم گذاشتم و اومدم برم پادگان افسر نگهبان نذاشت و گفت نه شبه با تیر می زننت و... در ضمن کسی هم نبود درب رو باز کنه وارد پادگان بشم...
با خودم گفتم فردا حتما می کنتش 4 روز که پادگان نرفتم!
با یه اعصاب داغون رفتم رو تخت دراز کشیدم و با خودم عهد بستم که اگه واسه بازداشت من اقدام کنه، تموم گند کاری هایی که ازش می دونستم رو طی یه شکایت ازش علنی کنم و از طریق قاضی که آشنامون بود خلع درجه اش کنم... (خود این آشنامون که یه بار واسه اش تعریف می کردم گفت اگه شکایت کنی خودم ترتیب خلع درجه اش رو میدم :general601:)
صبح شد و من بدبخت پیاده راه افتادم پادگان، دیدم اومده و تو صبحگاه هم گفته که فلانی رو می خوام بندازم بازداشتگاه و... :general710:
رفتم تو دفتر و گفت چرا نرفتی و چرا دیشب بر نگشتی پادگان و...
واسه اش توضیح دادم یه کم آروم تر شد ولی گفت 2 روز رو بنویس واسه خودت و...
منم دیگه هیچی نگفتم گفتم به درک دارم واست و چاپ کردم نامه بازداشتم رو...
با توجه به اینکه می دونستم آدم بسیار منفعت طلبیه گفتم بذار یه تیر تو تاریکی بندازم...
می دونستم می خواد اون روز بره مرخصی گفتم یادتونه قرار بود یه سری کلیپ واسه تون دانلود و کانورت کنم واسه ماشینتون؟ تا الان وقت نشده و...
گفت الان می تونی درستش کنی؟ :D گفتم چرا که نه :general106:
بازداشت مازداشت رو فراموش کرد ساعت 9 صبح منو فرستاد خونه واسه اش کلیپ دانلود کنم :general106:
موقع رفتن برگه مرخصیم رو نشون بچه ها که هی بازداشت بازداشت می کردن می دادم و می گفتم اینم برگه 24 بازداشت من تو خونه! :general304:
خاطرات خیلیه ولی فعلا بسه...! :general307:
پایان :general601:
 
Last edited:

Business plan

کاربر فعال کسب درآمد از اینترنت
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
10,735
لایک‌ها
13,996
محل سکونت
❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️
سرویس ها رو همش نظافت کنم
چه قدر مگه سرباز ها می ری نن که همیشه شنیدم همه سربازا باید مسترا تمیز کنن؟!!!
کتاب دانش نظامی
چی داخل این کتاب نوشته؟ به همه میدن و از همه میپرسن؟ مثل امتحان مدرسه/دانشگاه؟
با خودم عهد بستم که اگه واسه بازداشت من اقدام کنه، تموم گند کاری هایی که ازش می دونستم رو طی یه شکایت ازش علنی کنم و از طریق قاضی که آشنامون بود خلع درجه اش کنم...
جریان این بازداشت سربازی چیه؟
جنگل
جنگل
طویله
اونجا کجاست؟
خب حالا این همه سگ دو زدن برای تو چه نتیجه ای داشت؟ برای اون ها که لذت داشت ! برای ما رنج
 

AbolTheRocker

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2012
نوشته‌ها
4,279
لایک‌ها
4,807
محل سکونت
مشهد
چه قدر مگه سرباز ها می ری نن که همیشه شنیدم همه سربازا باید مسترا تمیز کنن؟!!!
اگه مثل الماس بدرخشه هم واسه تو مخیش باید این کار رو بکنن

چی داخل این کتاب نوشته؟ به همه میدن و از همه میپرسن؟ مثل امتحان مدرسه/دانشگاه؟
یس به همه میدن، مشخصات اسلحه ها، کار با قطب نما جهت یابی و...

جریان این بازداشت سربازی چیه؟
جنگل
جنگل
طویله
اونجا کجاست؟
بازداشت دیگه توضیح نمی خواد، یه بازداشتگاه تو پاسدارخونه خراب شده هست که دست از پا خطا کنی می تونن بین 1 تا 4 روز بندازنت اون تو، به ازای هر روز هم 1 روز اضافه خدمت می خوری

خب حالا این همه سگ دو زدن برای تو چه نتیجه ای داشت؟ برای اون ها که لذت داشت ! برای ما رنج
سرم رو می گیرم بالا میگم مثل مرد 21 ماه خدمت کردم، اینایی هم که میگن کارت افتاده گوشه خونه و من نمیرم و... خوب نرو چرا تو بوق و کرنا کردی، فقط بدون بخوای نخوای بالاخره میای!!! ;)
در ضمن سگ دو زدن نبود شاید در کل خدمتم 5 روز مثل این روزی که بالا تعریف کردم سخت گذشته بقیشو ساعت 2 هر روز تو خونه خدمت می کردم! :general707:
 

Business plan

کاربر فعال کسب درآمد از اینترنت
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
10,735
لایک‌ها
13,996
محل سکونت
❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️ ❤️️
بازداشت دیگه توضیح نمی خواد، یه بازداشتگاه تو پاسدارخونه خراب شده هست که دست از پا خطا کنی می تونن بین 1 تا 4 روز بندازنت اون تو، به ازای هر روز هم 1 روز اضافه خدمت می خوری
سوءپیشینه . ثبت و پرونده سازی درست نمیکنن؟
اون کتابی که گفتی اگه خیلی خوب بلد باشیم چی کار میکنن؟ یعنی امتحان میگیرن یا شانسی میپرسن یکی جواب بده؟
اصول و فنون چیزمالی در سربازی هم اگه بلدی بگو من دست به چیزم خرابه
 

AbolTheRocker

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2012
نوشته‌ها
4,279
لایک‌ها
4,807
محل سکونت
مشهد
سوءپیشینه . ثبت و پرونده سازی درست نمیکنن؟
اون کتابی که گفتی اگه خیلی خوب بلد باشیم چی کار میکنن؟ یعنی امتحان میگیرن یا شانسی میپرسن یکی جواب بده؟
اصول و فنون چیزمالی در سربازی هم اگه بلدی بگو من دست به چیزم خرابه
چرا سوء پیشینه حساب میشه (البته شنیدم دقیق نمی دونم)
اگه نمره خوب بگیری جایزه اش اینه که یا شهر خودت یا نزدیک شهر خودت می افتی
این مورد آخری هم که من که اصلا تو خطش نبودم، ولی شما که انگار استعدادش رو داری وقتی رفتی زود یاد می گیری ;)
 
بالا