این دوستمون که نیومد ادامه بده خاطرات رو
من سنگر رو میپام فعلا" :دی
چهل روز تقریبا از آموزش میگذشت که بازی استقلال و پرسپولیس بود
مخ فرمانده رو زدیم که نگا کنیم ...
اسایشگاه مام بزرگ..دو طرف نشسته بودیم و کری میخوندیم و ..خلاصه سر و صدا و این حرفا
یهو فرمانده اومد تو اسایشگاه:
های!
چه خبره ؟
ارشد ! خاموش کن اون بی صاحب رو ...
ماها: برو کی ..
خلاصه..
مسئول شب خودش بود اون شب و.. تا 1 دهنمون رو با کلاغ پر و غلت و بشین پاشو مایید :دی
به همه مون هم گفت تقسیمتون میکنم خاش ! ( مام ساده ..باورمون شد ..اما گرفتیم به یه چرخش:دی)
حالا بماند که روز اخر با اشک و اه و ناله و اینا از هم جدا شدیم و.. هیچی نشد :ی
اموزش تموم شد..تقسیم شدیم
از 4 نفری که بودیم .. سه تامون افتاد تهران..نزدیک خونه خودش
منم که افتادم ستاد کل **** ..میدون اجرلو کرج
یه هفته فرصت بود برا معرفی به یگان
خلاصه گذشت و .. شنبه رفتم ستادکل برا تقسیمات بین ناحیه ای
نامه م رو زدن برا تیپ2
منم که نمیدونستم تیپ2 کجاس..
همون روز به هرکی نشون میدادم نامه رو ..رنگش میپرید و میگفت: تیپ افتادی؟؟:blink::wacko: برو دادا..اشکالی نداره ..زود تموم میشه خدمت
من :|
رفتم تیپ2.. تازه فهمیدم **** افتادم ! اما مستراح **** :دی
عاغا دهنمون رو روز اول اره
روز دوم
سوم
چهارم
خلاصه تا اخر هفته پست و ..نظافت و.. اره
بعد چون سروکارم با کامپیوتر بود..فرستادنم نیرو انسانی
یه چند تا ویندوز نصب کردم چند روزی .. شبکه و .. اکسس و ..
بعد پست دستگاه ساعت زنی گذاشتن.. مراقب دستگاه تاچ باشم.. نپیچونن
یه چند ماهی میگذشت و..مام خلاصه خوره بودیم به زمستون .. یه رفیقم داشتیم به اسم "حُجی دایورت" ..که به ز شماها نباشه ..پسر باحالی بود..
یه شب وقتی داشتم میرفتم ..دستگاه رو خاموش کردم و رفتم
صبح اومدم:blink:
دستگاه کو؟!:blink::wacko:
دژبان اومد گفت تو پیچوندیش؟:hmm: گفتم بروکی ...
حاجی زده بودن تو گوش دستگاه:|
خارشونو ...:| با اینکه تو تایم پست من نبود .. اما
به یه بهونه ای منو یه مدت فرستادن پدافند هوایی قم:| (اونی که میگه **** عشق و حاله و بخور بخواب ، بیاد کارتمو بزنم تو ..:دی)
اون دورانم گذشت.. برگشتم و هنوز دستگاه پیدا نشده بود .. حفا هم فشار میاورد به کادری ِ ما
انقدر این تیپ شیر تو چیز بود که .. عین حرمسرای سلطان سلیمان و زناش و.. :|اصا یع وضی
خلاصه به هرکلکی بود .. منو تا 15 اسفند نامه ام رو زدن برای اندیمشک-راهیان نور ! تبعید شدم ..
:|
ادامه داره..