برگزیده های پرشین تولز

خاطرات دوران مجردی و عاشقی و شکست عشقی

JaroOBarghi

Registered User
تاریخ عضویت
25 می 2014
نوشته‌ها
780
لایک‌ها
5,223
سن
32
محل سکونت
InThe VeeT
حتما ادامشو باید بگی. من اول راه توام

داداج شوما معشوقت هوندا آکوردـــــه چی از این بیتر:general507::general507:

==============

من خاطره م اینه که: آقا ما هرچی زور زدیم نتونستیم ب ماده جماعت بفهمونیم Just Firend یعنی! مملکت ما نَر و ماده باهم دوض میشن احساس همسر بودن میکنن :general207::general207:


خلاصه طوری نکید ک طوری شود مردم بگن طوری شده :oops:
 

ali08ll

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
405
لایک‌ها
111
محل سکونت
Tehran
من مدتی بود به یکی از دخترای فامیل علاقه مند شده بودم. خیلی دوستش داشتم و دارم و مدتها عکسشو میذاشتم جلوم و برای خودم رویا پردازی میکردم که ینی میشه یه روز تورو بدست بیارم؟
۶ ماه گذشت و من از علاقم بهش چیزی نگفتم میخواستم مطمعن بشم با کسی نیست . تو این مدت از طریق وایبر با هم در ارتباط بودیم و حرف میزدیم. اونم یه جوری رفتار میکرد و حرف میزد که به من علاقه داره. حتی بعضی اوقات اون گفتگو رو با من شروع میکرد. خلاصه همینطوری گذشت تا یه روز احساس کردم باید حتما بهش بگم و میترسیدم اگه نگم کسی از من جلو بزنه و من بمونم و یه عمر حسرت و سرزنش خودم که چرا زودتر نگفتم...

خلاصه دلو زدم به دریا و بهش گفتم و انتظار داشتم جواب مثبت بهم بده ولی چیزی که شنیدم این بود
من تورو بعنوان یه پسردایی دوست دارم ولی بعنوان شریک زندگی نه
من خورد شدم. مامانم میگه نباید انتظار داشته باشی یه دختر درجا بهت جواب مثبت بده و منم فقط دارم به این امید زندگی میکنم که ناز کرده باشه برام...
ولی بازم ۵۰ ۵۰ است. اگه راهنماییم کنید ممنون میشم
 

saman320

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2014
نوشته‌ها
1,240
لایک‌ها
447
سن
29
محل سکونت
مغز میرضم
من مدتی بود به یکی از دخترای فامیل علاقه مند شده بودم. خیلی دوستش داشتم و دارم و مدتها عکسشو میذاشتم جلوم و برای خودم رویا پردازی میکردم که ینی میشه یه روز تورو بدست بیارم؟
۶ ماه گذشت و من از علاقم بهش چیزی نگفتم میخواستم مطمعن بشم با کسی نیست . تو این مدت از طریق وایبر با هم در ارتباط بودیم و حرف میزدیم. اونم یه جوری رفتار میکرد و حرف میزد که به من علاقه داره. حتی بعضی اوقات اون گفتگو رو با من شروع میکرد. خلاصه همینطوری گذشت تا یه روز احساس کردم باید حتما بهش بگم و میترسیدم اگه نگم کسی از من جلو بزنه و من بمونم و یه عمر حسرت و سرزنش خودم که چرا زودتر نگفتم...

خلاصه دلو زدم به دریا و بهش گفتم و انتظار داشتم جواب مثبت بهم بده ولی چیزی که شنیدم این بود
من تورو بعنوان یه پسردایی دوست دارم ولی بعنوان شریک زندگی نه
من خورد شدم. مامانم میگه نباید انتظار داشته باشی یه دختر درجا بهت جواب مثبت بده و منم فقط دارم به این امید زندگی میکنم که ناز کرده باشه برام...
ولی بازم ۵۰ ۵۰ است. اگه راهنماییم کنید ممنون میشم
ادامشو نمیتونم بگم چون شما ها اشکتون در میاد و دیگه عاشق نمیشین (گرچه هنوز هم دوستشدارم و ولش نمیکنم حالا بماند..)
راهنمایی من به شما دوست عزیز سعی کن اویزون نباشی گریزون هم نباش که بدتره
مثل چراغ ال ای دی مغازه ها گاهی باش و گاهی نباش این خیلی بهت کمک میکنه
سعی کن بهش بفهمونی که واقعا دوستش داری این خیلی مهمه
درضمن اگه اختلاف سنی زیر 4سال باهاش داری(یعنی کمتر از 4 سال ازش بزرگی) از یک دختر مورد اطمینان تو خانواده کمک بگیر چون تنهایی کارهایه بچه گانه ای میکنی که روز بعد خودت افسوس اون لحظه و فرصت از دست رفته رو میخوری
من خودم با طرف 6سال اختلاف داشتم بازم بخاطر عشقی که بهش داشتم دچار اشتباه شدم حالا اونایی کمتر اختلاف دارن خدا اخر عاقبتشون رو بخیر کنه(البته استثناعاتی هم وجود داره)
اینم از راهنمایی بنده در مورد شما
 

saman320

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2014
نوشته‌ها
1,240
لایک‌ها
447
سن
29
محل سکونت
مغز میرضم
۱ سال از من بزرگتره
:eek::eek::eek::eek:
داداش اگه اولاشه که واقعا بیخیالش شو
میدونم حدود 17-18 سالت باید باشه
بهترین روزای زندگی رو خراب نکن
همیشه به یک چیز اعتقاد داشتم (خدا اگه دری رو ببنده در دیگه رو برات باز میکنه)
 

ali08ll

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
405
لایک‌ها
111
محل سکونت
Tehran
۲۱ سالمه. واقعا دوستش دارم. خیلی سخته فراموشش کنم
 

saman320

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2014
نوشته‌ها
1,240
لایک‌ها
447
سن
29
محل سکونت
مغز میرضم
۲۱ سالمه. واقعا دوستش دارم. خیلی سخته فراموشش کنم
میدونی یک قسمت از داستانم چی بود؟؟؟
اگه واقعا دوستش داری سعی کن فراموشش کنی و به زندگیت ادامه بده ولی دوستش داشته باش
من این کارو کردم
همه چیز رو هم واگذار کن بخدا
 

amir3408

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2009
نوشته‌ها
3,234
لایک‌ها
1,415
زیر 25 سال بلا نسبت عقل توی کله ادم نیست.....قبل از اون حرارت عشق از همه جای بدنت میزنه بیرون ولی بعدش میفهمی که بابا عجب گاگولی بودی.....

البته خیلیا تا خودشون تجربه نکنن توی کتشون نمیره....
 

saman320

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2014
نوشته‌ها
1,240
لایک‌ها
447
سن
29
محل سکونت
مغز میرضم
پس برای چی بقیه داستانم رو ننوشتم
برای خودت وقت تعیین کن(مثلا 1ماه) و تو اون تموم سعی خودت رو بکن که راضیش کنی که دوستت داشته باشه(توجه کن دوستت داشته باشه نه اینکه قبول رابطه دوستانه)
اگه تونستی که مبارمت باشه
اگه نتونستی کیش و مات (همه اس ها دست اون بوده و باختی)
 

one king love

Registered User
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2014
نوشته‌ها
203
لایک‌ها
321
زیر 25 سال بلا نسبت عقل توی کله ادم نیست.....قبل از اون حرارت عشق از همه جای بدنت میزنه بیرون ولی بعدش میفهمی که بابا عجب گاگولی بودی.....

البته خیلیا تا خودشون تجربه نکنن توی کتشون نمیره....
من که 14 سالمه چی؟
 

alinonor

Registered User
تاریخ عضویت
10 دسامبر 2012
نوشته‌ها
1,029
لایک‌ها
389
محل سکونت
Tehran
ادامشو نمیتونم بگم چون شما ها اشکتون در میاد و دیگه عاشق نمیشین (گرچه هنوز هم دوستشدارم و ولش نمیکنم حالا بماند..)
راهنمایی من به شما دوست عزیز سعی کن اویزون نباشی گریزون هم نباش که بدتره
مثل چراغ ال ای دی مغازه ها گاهی باش و گاهی نباش این خیلی بهت کمک میکنه
سعی کن بهش بفهمونی که واقعا دوستش داری این خیلی مهمه
درضمن اگه اختلاف سنی زیر 4سال باهاش داری(یعنی کمتر از 4 سال ازش بزرگی) از یک دختر مورد اطمینان تو خانواده کمک بگیر چون تنهایی کارهایه بچه گانه ای میکنی که روز بعد خودت افسوس اون لحظه و فرصت از دست رفته رو میخوری
من خودم با طرف 6سال اختلاف داشتم بازم بخاطر عشقی که بهش داشتم دچار اشتباه شدم حالا اونایی کمتر اختلاف دارن خدا اخر عاقبتشون رو بخیر کنه(البته استثناعاتی هم وجود داره)
اینم از راهنمایی بنده در مورد شما
شما چه جوری بهش می فهمونی که دوستش داری؟
اگه شخص مورد نظر یک سال ازم کوچک تر باشه ، باید چیکار کنم تا رفتار بچه گانه نداشته باشم؟
 

saman320

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2014
نوشته‌ها
1,240
لایک‌ها
447
سن
29
محل سکونت
مغز میرضم
فهموندن برای هر فرد متقاوت هستش عزیز
میگم که فقط یک دختر مورد اطمینان میتونه بهتون کمک کنه
 

amir3408

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2009
نوشته‌ها
3,234
لایک‌ها
1,415
فکر میکنی خیلی میفهمی؟:D:D
خارج از شوخی من الان سی سالمه و تجربه ای که خودم و دوستام داشتن رو گفتم. زیر بیست سال و دوران مدرسه واقعا مزخرف هست و خیلی راحت آدم اشتباه میکنه.مخصوصا توی روابط احساسی.

ولی کاملا طبیعی هست که شما اگه واقعا 14 ساله باشی این حرف و تجربه من برات مسخره باشه و فکر کنی تو یا طرفت با بقیه فرق دارین.

Sent from my SM-G900FD using Tapatalk
 

ACUN

Registered User
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2014
نوشته‌ها
300
لایک‌ها
253
سن
33
عشق عاشقی مثل دندون درد هست تا دردش رو نکشی نمیدونی چی هست و احساسی ازش نداری هی من بگم بی خیالش بشید باز قبول نمی کنید باید خودتون لمسش کنید

4 سال پیش با یکی از دختر های فامیلمون مثل لیلی مجنون بودیم به خاطرش از خیلی چیز ها گذاشتم ولی یه خواستگار پولدار امد واسش منو فروخت ازدواج کرد.کلا داغون شده بودم من پیاده بودم اون سواره بعد ازدواجش هم چون از فامیل های نزدیکمون بود تو مراسمات مهمونی زیاد میدیدمش بهم کنایه تیکه زیاد مینداخت


ولی بعد مدتی شوهرش معتاد و قاچاقچی در امده افتاده زندادن این دختر خانوم هم طلاق گرفته برگشته خونه پدریش :general304:

واسه بدبخت شدنش خوشحال نیستم
ولی درد زجری که من کشیدم رو دوست داشتم بکشه ببینه من چی کشیدم.


منم به حرف ننمون گوش دادم یک سالی هست ازدواج کردم :p:p:p
 

a162

Registered User
تاریخ عضویت
1 اکتبر 2007
نوشته‌ها
583
لایک‌ها
291
عشق عاشقی مثل دندون درد هست تا دردش رو نکشی نمیدونی چی هست و احساسی ازش نداری هی من بگم بی خیالش بشید باز قبول نمی کنید باید خودتون لمسش کنید

4 سال پیش با یکی از دختر های فامیلمون مثل لیلی مجنون بودیم به خاطرش از خیلی چیز ها گذاشتم ولی یه خواستگار پولدار امد واسش منو فروخت ازدواج کرد.کلا داغون شده بودم من پیاده بودم اون سواره بعد ازدواجش هم چون از فامیل های نزدیکمون بود تو مراسمات مهمونی زیاد میدیدمش بهم کنایه تیکه زیاد مینداخت


ولی بعد مدتی شوهرش معتاد و قاچاقچی در امده افتاده زندادن این دختر خانوم هم طلاق گرفته برگشته خونه پدریش :general304:

واسه بدبخت شدنش خوشحال نیستم
ولی درد زجری که من کشیدم رو دوست داشتم بکشه ببینه من چی کشیدم.


منم به حرف ننمون گوش دادم یک سالی هست ازدواج کردم :p:p:p
چقدر شبیه سریالهای شبکه سه بود
 

omidhat1

Registered User
تاریخ عضویت
13 آپریل 2013
نوشته‌ها
3,154
لایک‌ها
242
محل سکونت
ایلام
کاش ماهم یبار عاشق میشدیم ببینیم چی هست!توی دوران جهالت و خانم بازیمون نشد ما عاشق یکیشون شیم.درحد علاقه کوچیک بود بعضیاشون.کلن ما ادمای ک.... محوری هستیم :D
وقتی خسته میشیم میزدیم نکست
ولی زیاد دل شکوندیم خدا از سر تقصیراتمون بگذره چند فقره خودکشی داشتیم که بخیر گذشت اما هیچوقت چیز لیسی نکردیم و راه موفقیتمونم همین بود:D
اما درکل درخترها موجودات ضعیفی هستن دلشونو‌نشکنین تا اونجاکه میتونین
الان هم کهدبازنشسته شدیم با یکی تو رتبطه جدی هستم واسه ازدواج و یکی دوتام واسه رفع حاجات و نیاز ها:D:D

Sent from my IOCEAN X7 using Tapatalk 2
 

iranescence

Registered User
تاریخ عضویت
17 جولای 2011
نوشته‌ها
1,438
لایک‌ها
2,810
سن
30
محل سکونت
tehran
...........................:general208:
 
بالا