- تاریخ عضویت
- 5 ژانویه 2005
- نوشتهها
- 1,977
- لایکها
- 6,557
به آینه که نگاه میکنم با چهره ی خودم غریبم انگار بخشی از گذشته ام را زمان لعنتی قورت داده یک آبم روش، موهای سفید شده و ریشهای بلند شده فاصله ای با همان بچه دبیرستانی سالها پیش ندارم هر چند که 10-15 سال هم از اون موقع گذشته ولی من تغییر خاصی حس نمیکنم این ظاهرمم حتی تو ذهنم نیست.
بنا به غر زدن ندارم، من سرتاسر کلیشه ام آنقدر حرف زدیم که هیهات جوونیمون سوخت. صبح شب شد و شب صبح که دیگه خسته ام
فکر که میکنم کارهای زیادی رو تجربه کردم عشق، دوری، وصال، جدایی، دوستی، همه چیز ولی چه فایده که یک کدوم بی استرس نبود...گاهی به بچه های مذهبی حسودیم میشه حداقل اونها با آرامش میرن قم جمکران الیته خطرات راه برای اونها هم به قوت خودش باقیه مثلاً سفر با پراید یا حتی حضور پراید در جاده ولو خودت بنز باشی!!! ولی به دلم موند با دوستان یک بار با آرامش یک شمال بریم حالا هر جوره...
خوب مثلاً چند تا محردیم توی راه ایست بازرسی نباشه تفتیش بدنی نباشه مشروب که هرگز نباید برد اگر هم ببری یحتمل باید مقصد از استرس سرخ بشی، خوب شاید اشکال از ماست بعضی ها کلاً به تخمشون میگیرند و میرن جلو آنقدر میرن جلو که تخم در کلی زندگیشون نقش محوری رو ایفا میکنه و کل زندگیشون تخمی میشه....
خاطرات دوران دانشجوییم هم خیلی جالب بودن ته عشق و حالمون قهوه خونه ها و کافه های انقلاب بود گاهی هم تئاتر گله نمیکنم چون امروز روز با این قیمت ها دانشجو های این دوره حتی کافه هم نمیرن و شاید ماهی یک مهمونی هم نرند...اینها که همش عشق و حال بود هر چقدر فکر میکنم میبینم مثلاً چیز خاصی هم بلد نیستم نه موسیقی بلدم نه مثلاً چند تا زبان یا حتی یک ورزش درست و حسابی همه اینها به کنار حتی یکی از درس های دانشگاه هم یادم نیست و فقط از کلاسها گاهاً خاطرات خنده ها و شوخی های مسخره رو به خاطر دارم ........... حتی آخرین خاطره دسته جمعی که یادم میاد ایران استرالیاست!
اصولاً ما ایرانیها خاطره بازیم منم همینم ولی خاطراتم نه تلخند نه شیرین کلاً هیچی نیستند همه شبیه به همند خاطراتم از مکان های عمومی هم مشابه اند انجمن دانشگاهمون سال 84 بسته شد حالا به چه جرمی بماند این پی تی هم بسته شد خیلی از خاطراتمون دیگه حتی قابل مشاهده نیست دلم برای تاپیکهای بخش موسیقی تنگ شده ایضاً گفتگوی آزاد میبینید اونها هم مثل بقیه خاطراتم پاک شده باز اینها یک توجیه ای داره احسان به دستور یک عده پاکشون کرد ولی خوب خاطرات عینی خودم رو نمیدونم کی پاک کرد،
خیلی بده که زمان یکی رو قورت بده مگه نه ولی همین توی بدبخت رو هم مثل من قورت داده همین تویی که داری میخونی اتفاقی که برای همه ی ما افتاده آره برا من برا تو هوی آرام با تو ام مدیر هوی احسان آهای کمیته فیل تر ین گ برای تو هم افتاده برا یوسف توپول خوب من هم اتفاق افتاده خیلی وقت پیش نبود نمیگم 20 سال پیش 4-5 سال پیش بود با 2000 تومن از خونه میزدم بیرون و شب با 200 تومن ته جیبم بر میگشتم نمیگم خرج خفن میکردم ولی مثلاً 4 نخ سیگار و یک پول کرایه تاکسی رو داشتم ولی الان همینا با زیر 7-8 تومن قابل انجام نیست . وای اگر خاطراتمون پاک نشده بود..............!!!!!
بنا به غر زدن ندارم، من سرتاسر کلیشه ام آنقدر حرف زدیم که هیهات جوونیمون سوخت. صبح شب شد و شب صبح که دیگه خسته ام
فکر که میکنم کارهای زیادی رو تجربه کردم عشق، دوری، وصال، جدایی، دوستی، همه چیز ولی چه فایده که یک کدوم بی استرس نبود...گاهی به بچه های مذهبی حسودیم میشه حداقل اونها با آرامش میرن قم جمکران الیته خطرات راه برای اونها هم به قوت خودش باقیه مثلاً سفر با پراید یا حتی حضور پراید در جاده ولو خودت بنز باشی!!! ولی به دلم موند با دوستان یک بار با آرامش یک شمال بریم حالا هر جوره...
خوب مثلاً چند تا محردیم توی راه ایست بازرسی نباشه تفتیش بدنی نباشه مشروب که هرگز نباید برد اگر هم ببری یحتمل باید مقصد از استرس سرخ بشی، خوب شاید اشکال از ماست بعضی ها کلاً به تخمشون میگیرند و میرن جلو آنقدر میرن جلو که تخم در کلی زندگیشون نقش محوری رو ایفا میکنه و کل زندگیشون تخمی میشه....
خاطرات دوران دانشجوییم هم خیلی جالب بودن ته عشق و حالمون قهوه خونه ها و کافه های انقلاب بود گاهی هم تئاتر گله نمیکنم چون امروز روز با این قیمت ها دانشجو های این دوره حتی کافه هم نمیرن و شاید ماهی یک مهمونی هم نرند...اینها که همش عشق و حال بود هر چقدر فکر میکنم میبینم مثلاً چیز خاصی هم بلد نیستم نه موسیقی بلدم نه مثلاً چند تا زبان یا حتی یک ورزش درست و حسابی همه اینها به کنار حتی یکی از درس های دانشگاه هم یادم نیست و فقط از کلاسها گاهاً خاطرات خنده ها و شوخی های مسخره رو به خاطر دارم ........... حتی آخرین خاطره دسته جمعی که یادم میاد ایران استرالیاست!
اصولاً ما ایرانیها خاطره بازیم منم همینم ولی خاطراتم نه تلخند نه شیرین کلاً هیچی نیستند همه شبیه به همند خاطراتم از مکان های عمومی هم مشابه اند انجمن دانشگاهمون سال 84 بسته شد حالا به چه جرمی بماند این پی تی هم بسته شد خیلی از خاطراتمون دیگه حتی قابل مشاهده نیست دلم برای تاپیکهای بخش موسیقی تنگ شده ایضاً گفتگوی آزاد میبینید اونها هم مثل بقیه خاطراتم پاک شده باز اینها یک توجیه ای داره احسان به دستور یک عده پاکشون کرد ولی خوب خاطرات عینی خودم رو نمیدونم کی پاک کرد،
خیلی بده که زمان یکی رو قورت بده مگه نه ولی همین توی بدبخت رو هم مثل من قورت داده همین تویی که داری میخونی اتفاقی که برای همه ی ما افتاده آره برا من برا تو هوی آرام با تو ام مدیر هوی احسان آهای کمیته فیل تر ین گ برای تو هم افتاده برا یوسف توپول خوب من هم اتفاق افتاده خیلی وقت پیش نبود نمیگم 20 سال پیش 4-5 سال پیش بود با 2000 تومن از خونه میزدم بیرون و شب با 200 تومن ته جیبم بر میگشتم نمیگم خرج خفن میکردم ولی مثلاً 4 نخ سیگار و یک پول کرایه تاکسی رو داشتم ولی الان همینا با زیر 7-8 تومن قابل انجام نیست . وای اگر خاطراتمون پاک نشده بود..............!!!!!