برگزیده های پرشین تولز

خاطرات کنکور و دوران پیش دانشگاهی

Chilbuk

Registered User
تاریخ عضویت
19 می 2012
نوشته‌ها
228
لایک‌ها
190
امیدوارم این تاپیک تکراری نباشه (یعنی کسی در گذشته تاپیکشو نزده باشه)
خب اینجا از خاطراتتون بگید ...


پ ن. من برای کنکور داغون شدم ... :( اصلا هم نمیخوام توضیح بدم ...
 

Blaugrana

Registered User
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2002
نوشته‌ها
742
لایک‌ها
794
بندَ برای کنکور کتاب باز نکردم سر جلسه هم خواب بودم دست اخر دانشگاه ازاد قبول شدم
البته الان پشیمونم نباید اصلا سر جلسه میرفتم تف تو این دانشگاههاشون و **** اموزشی و مدرکهاشون
با تشکر
 

a1a169

Registered User
تاریخ عضویت
19 سپتامبر 2011
نوشته‌ها
171
لایک‌ها
43
من کنکورو ماییدم رتبم شد: 116000
 

iranescence

Registered User
تاریخ عضویت
17 جولای 2011
نوشته‌ها
1,438
لایک‌ها
2,810
سن
30
محل سکونت
tehran
من سال پیش شدم 3700 تجربی :)
یادش بخیر بخدا
چه دورانی بود ...چقدر خوندیم آخرم
در روز 4 ساعت می خوابیدیدم :)
حالا خاطره ای هم که یادم میاد»
من برای کنکور ساعت 6 صبح می خوابیدم 10 صبح بیدار میشدم یک روز خواستم برای خودم یک لیوان بزرگ قهوه درست کنم طرفای 4 صبح بود...
یک مگس هم بود که هی تو اتاق وز وز می کرد:hmm:...
ساعت 6 خوابیدم و بعد دو ساعت پا شدم اومدم قهوه رو سر بکشم ...همین جور که میکشیدم بالا تو فکر بودم این مگس که دمه صبح منو اذیت می کرد چی شد؟؟
یکهو چشمام باز کردید دیدم توی قهوه است:wacko: یعنی اگه یک لحظه دیر فهمیده بودم...
خدا رو شکر فهمیدم:blush:
 

ms368

Registered User
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2009
نوشته‌ها
3,984
لایک‌ها
8,721
کنکور ؟
خدایی اصلا نمیدونستم چه درسایی رو باید بخونم
آخر هم دانشگاه غیر انتفاعی قبول شدم ، و البته خیلی هم راضی هستم
خدا پدر و مادر بعضی از استادامون رو بیامرزه که حسابی بهمون حال دادن بابت نمره
 

Rip

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
17 فوریه 2012
نوشته‌ها
5,028
لایک‌ها
1,104
محل سکونت
Where Have U Been
خاطره بدی دارم که واسه یه ندانم کاری تو انتخاب رشته باید 2 سال بیفتم عقب :(
 

bijan darbari

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژوئن 2012
نوشته‌ها
374
لایک‌ها
258
یادش بخیر.
دوران خوبی بود.
من از تابستونش شروع کردم به خوندن.البته کم میخوندم. نهایت روزی 2 3 ساعت.2 هفته اخر شدید تر شد.روزی 6 تا 8 ساعت.

روز قبل از کنکور صبح بیدار شدم و فرمول ها رو خلاصه وار تا بعد از ظهر مرور کردم.بعد از ظهر رفتم ارایشگاه.( اونجا یه نفر بدون اینکه بدونه من فردا کنکور دارم کلی فاز منفی داد که درس خوندن فایده ای نداره و عمرم تلف شد و .... )
بعدش رفتم البوم جدید آریان رو خریدم و رفتم خونه نشستم آهنگ هاش رو دونه دونه گوش کردم.
شب ساعت 9 شام خوردم. یه ساعت دستور زبان و لغات انگلیسی رو مرور کردم.
یه لیوان گل گاو زبون خوردم و خوابیدم.
صبح ساعت 5 بیدار شدم و 6 پشت در حوزه بودم.( شهرستان )

تو کلاسی نشستم که صندلی های فلزی 4 تا باهم وصل بود و کلا شاید 8 نفر تو کلاس بودیم با 1 مراقب.فضاش عالی بود
هیچ استرسی هم نداشتم.
ولی طبق عادت پاهام رو به تکون می دادم و باعث میشد صندلی نفر بغل هم تکون بخوره و اصلا من متوجه این قضیه نبودم. خلاصه تا اخر کنکور بنده خدا نفر بغلی اعصابش داغون شده بود و فکر کنم به خاطر من کنکور رو خراب کرد.

بدترین قسمتش این بود که 8 تا تستای شیمی رو 100 درصد بلد بودم گذاشتم برا 10 دقیقه اخر ولی تو محاسبه زمان باقیمونده کنکور 20 دقیقه اشتباه کردم و این 8 تا تست رو نتونستم بزنم.
دین و زندگی رو هم کلا نخونده بودم و 5 درصد زدم.
ریاضی رو هم نخونده بودم و حدود 7 درصد زدم.

بقیه درسا رو خیلی خوب زدم.
خلاصه با این اوصاف مکانیک سمنان ( شهر خودم ) رو قبول شدن.

کنکور دانشگاه ازاد رو هم هفته بعد از کنکور سراسری دادم.
یادمه دیگه تو این 1 هفته اصلا درسا رو مرور نکردم.فقط شبش 4 ساعت خوندم.
کنکورش خیلی ساده بود.45 دقیقه مونده به پایان زمان کنکور از جام بلند شدم.
من که ریاضی رو اصلا نخونده بودم حدود 35 زدم.
بقیه درسا هم بالای 70 بود.
ازاد رو هم مکانیک سمنان ( شهر خودم ) قبول شدم.

که خوب رفتم داشنگاه سراسری.
 

Rip

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
17 فوریه 2012
نوشته‌ها
5,028
لایک‌ها
1,104
محل سکونت
Where Have U Been
یادش بخیر.
دوران خوبی بود.
من از تابستونش شروع کردم به خوندن.البته کم میخوندم. نهایت روزی 2 3 ساعت.2 هفته اخر شدید تر شد.روزی 6 تا 8 ساعت.

روز قبل از کنکور صبح بیدار شدم و فرمول ها رو خلاصه وار تا بعد از ظهر مرور کردم.بعد از ظهر رفتم ارایشگاه.( اونجا یه نفر بدون اینکه بدونه من فردا کنکور دارم کلی فاز منفی داد که درس خوندن فایده ای نداره و عمرم تلف شد و .... )
بعدش رفتم البوم جدید آریان رو خریدم و رفتم خونه نشستم آهنگ هاش رو دونه دونه گوش کردم.
شب ساعت 9 شام خوردم. یه ساعت دستور زبان و لغات انگلیسی رو مرور کردم.
یه لیوان گل گاو زبون خوردم و خوابیدم.
صبح ساعت 5 بیدار شدم و 6 پشت در حوزه بودم.( شهرستان )

تو کلاسی نشستم که صندلی های فلزی 4 تا باهم وصل بود و کلا شاید 8 نفر تو کلاس بودیم با 1 مراقب.فضاش عالی بود
هیچ استرسی هم نداشتم.
ولی طبق عادت پاهام رو به تکون می دادم و باعث میشد صندلی نفر بغل هم تکون بخوره و اصلا من متوجه این قضیه نبودم. خلاصه تا اخر کنکور بنده خدا نفر بغلی اعصابش داغون شده بود و فکر کنم به خاطر من کنکور رو خراب کرد.

بدترین قسمتش این بود که 8 تا تستای شیمی رو 100 درصد بلد بودم گذاشتم برا 10 دقیقه اخر ولی تو محاسبه زمان باقیمونده کنکور 20 دقیقه اشتباه کردم و این 8 تا تست رو نتونستم بزنم.
دین و زندگی رو هم کلا نخونده بودم و 5 درصد زدم.
ریاضی رو هم نخونده بودم و حدود 7 درصد زدم.

بقیه درسا رو خیلی خوب زدم.
خلاصه با این اوصاف مکانیک سمنان ( شهر خودم ) رو قبول شدن.

کنکور دانشگاه ازاد رو هم هفته بعد از کنکور سراسری دادم.
یادمه دیگه تو این 1 هفته اصلا درسا رو مرور نکردم.فقط شبش 4 ساعت خوندم.
کنکورش خیلی ساده بود.45 دقیقه مونده به پایان زمان کنکور از جام بلند شدم.
من که ریاضی رو اصلا نخونده بودم حدود 35 زدم.
بقیه درسا هم بالای 70 بود.
ازاد رو هم مکانیک سمنان ( شهر خودم ) قبول شدم.

که خوب رفتم داشنگاه سراسری.

خوب ساعت ها یادت مونده ها :دی

رتبت چند شد ؟
 

trader.1

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2007
نوشته‌ها
391
لایک‌ها
41
محل سکونت
Tehran
به حالت قبطه میخورم ...
کاش منم تو موقعیت شما بودم
 

Quiet

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2009
نوشته‌ها
26
لایک‌ها
20
به حالت قبطه میخورم ...
کاش منم تو موقعیت شما بودم

غصه نخور جوون! خودت خوندی که چجور بود داسان من، منم به حال همه هم دوره ایهام قبطه میخوردم، کلی سرزنش میشنیدم از خونواده، افسرده شده بودم..
ببین تو هیچی از اونایی که دانشگاه هستن، کم نداری! فقط کافیه بخوای.. همین :)
 

azada

Registered User
تاریخ عضویت
10 آگوست 2012
نوشته‌ها
2,813
لایک‌ها
279
محل سکونت
تهران
گن بزنن به دانشگاه های ایران!
کلی خوندم،شریف هم قبول شدم
اما بعد5سال درس خوندن توی یونی و با معدل 16.5 هنوز یه دونه دو ریالی نتونستم از رشتم پول در بیارم!
 

bijan darbari

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژوئن 2012
نوشته‌ها
374
لایک‌ها
258
خوب ساعت ها یادت مونده ها :دی

رتبت چند شد ؟

رتبم جالب نبود.16000 شدم.
چوب نخوندن دین و زندگی رو خوردم.یعنی شوت ترین بچه ها دین و زندگی رو بالا 40 50 میزدن ولی من اصلا نزدم. ضریب 3 هم داشت یعنی با ریاضی و فیزیک برابر بود.
کلا از درس دین و زندگی و معارف متنفر بودم و هستم. اصلا نمی تونم این درسا رو یاد بگیرم.

ولی کلا زود برا خوندن کنکور شروع کردم ولی کم خوندم.این بود که نتیجه نگرفتم.
ولی الان از رشته م خیلی راضیم.و ازش لذت میبرم.عاشقم و....
و فهمیدم من برا همین رشته ساخته شدم و استعدادش رو هم دارم.

خدا رو شکر.
 

Rip

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
17 فوریه 2012
نوشته‌ها
5,028
لایک‌ها
1,104
محل سکونت
Where Have U Been
رتبم جالب نبود.16000 شدم.
چوب نخوندن دین و زندگی رو خوردم.یعنی شوت ترین بچه ها دین و زندگی رو بالا 40 50 میزدن ولی من اصلا نزدم. ضریب 3 هم داشت یعنی با ریاضی و فیزیک برابر بود.
کلا از درس دین و زندگی و معارف متنفر بودم و هستم. اصلا نمی تونم این درسا رو یاد بگیرم.

ولی کلا زود برا خوندن کنکور شروع کردم ولی کم خوندم.این بود که نتیجه نگرفتم.
ولی الان از رشته م خیلی راضیم.و ازش لذت میبرم.عاشقم و....
و فهمیدم من برا همین رشته ساخته شدم و استعدادش رو هم دارم.

خدا رو شکر.

دروس تخصصی خودش در 3 ضرب میشه یعنی زیست که 4 ضریب تخصصی میخوره میشه 12
 

azada

Registered User
تاریخ عضویت
10 آگوست 2012
نوشته‌ها
2,813
لایک‌ها
279
محل سکونت
تهران

mahkoom021

Registered User
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2010
نوشته‌ها
1,499
لایک‌ها
489
محل سکونت
teyron
گن بزنن به دانشگاه های ایران!
کلی خوندم،شریف هم قبول شدم
اما بعد5سال درس خوندن توی یونی و با معدل 16.5 هنوز یه دونه دو ریالی نتونستم از رشتم پول در بیارم!

رشتت چیه مگه ؟

Sent from my GT-P1000 using Tapatalk
 

m_desimoos

Registered User
تاریخ عضویت
8 آگوست 2011
نوشته‌ها
79
لایک‌ها
6
محل سکونت
زیر درخت توت
در کل فلسفه این مدل کنکور دادن خــیـــلــی رو اعصابه
طرفای 18 سالگی میتونه بهترین سالهای زندگی هر کسی باشه، چون دیگه بچه حساب نمیشه و از طرف دیگه فشار کار پیدا کردن و ازین چیزا رو هم نداره
اون وقت تو ایران اگه بخوای یه دانشگاه خوب بری مجبوری 1 سال کل زندگیت رو تعطیل کنی و فقط درس بخونی ...

الان که به اون دوران فکر میکنم میبینم میتونست چه قدر بهتر سپری بشه ولی همش رو به درس خوندن گذروندیم، اگرچه در مورد من چاره دیگه ای هم نداشتم
 

Broken Heart

Registered User
تاریخ عضویت
10 فوریه 2013
نوشته‌ها
620
لایک‌ها
122
یادش بخیر ...
موقع امتحانات موقع استراحتم بود ... مثلاً شب امتحان یکی دو ساعت فقط مرور میکردم چون همه چیو بلد بودم ...
برای کنکور هم زیاد نخوندم و شدم 652 ... بعدش گفتم کاش میخوندم که رتبه خیلی بهتر میشد حتی شاید دو رقمی ...
البته آخرش هم به خاطر مشکلاتی که اون سال برام پیش اومد نتونستم برم دانشگاه ...
ای خدا ...
 

zgg123

کاربر فعال عکس و عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2010
نوشته‌ها
9,952
لایک‌ها
37,718
سن
34
محل سکونت
☼_☼
ما ثبت نام کردیم سپس,
توی یه روز بهاری ( تابستان بود:دی) دیدم ای دل غافل مثلا دوروز دیگه کنکوره:دی
هیچی دیگه وقتم نبود رفتیم کنکورو دادیم اومدیم چیز خاصی هم نشد:D
 
بالا