من که رشتم گرافیک بود وسط سال عوض کردم رفتم زبان . کلا تا قبل ترم اول درسای تخصصی هنر رو میخوندم ولی بعدش خسته شدم
و کم کم نظرم به مترجمی عوض شد. نه که به ناچاری برم کلا زیاد علاقه داشتم و خوب هم بودن و کلا زیرنویس میزدم . دیگه بعد عید شروع کردم به خوندن دینی و ادبیات ؛ زبانم که چ تخصصی یا عمومی فول بودم . من بعد دبیرستان دیگ خسته شدم و این دوره های دوست بازی شروع شد و منم درس نخوندم
سر همینم کسی باور نمیکرد من دارم واس کنکور میخونم . بابامم هی بهم استرس میداد تو کم میخونی
ولی خب آخر تونستم تهران قبول شم و پشیمونم نیستم . کلا من همش بیرون بودم با دوستام .
از پیش دانشگاهی نگم که همش سه روز در هفته بود که بعد عید دیگه نرفتیم تا واس کنکور مثلا بخونیم و همشم لش و خواب ، آخرم معلمامون بهمون واس ترم دوم نمونه سوال دادن از رو اون خوندیم . و بهترین بخشش واس من اینجا بود ک دیگه ارشد مدرسه بودیم و همه ما رو قلدر مد حساب میکردن :general206: هیچکی حرف نمیزد و یه قسمت خوبشم اونجایی بود ک لازم نبود با یونیفورم گشاد خود مدرسه هلک هلک بیایم مدرسه . شیک و مجلسی با مانتو بیرون لش میکردیم مد . کلا بهترین بود پیش ولی خیلی هم سخت بود .
من که واس روز کنکور قرص خواب آور خوردم چون کلا من شبا درس میخوندم ساعتای ۱ تا بستگی داشت چقدر طول میکشید ۴/۵/۶ . سر همینم میدونستم خوابم نمبره و خوردم و بیهوش تا فرداش موفق باشید