ترجيح ميديد راجع به اون سئوالا چيزي ننويسيد ؟
ببخشيد كه دير پاسخ مي دهم . چون شايد هفته اي يه بار يه سر بزنم .
اين نوشته را كه ديدم ياد يك داستان و روايت افتادم ، فكر مي كنم خواندنش پاسخ مرا تداعي كند .
يكي از روزهاي آخر عمر حضرت علي ( ع ) ، حضرت با مردم گفت چيزي نمانده است كه من از ميان شما بروم . پس هر كس هر چيزي نمي داند بپرسد .
يك مرد بيسواد و نادان از ميان جمع بلند شد و گفت يا علي تعداد موهاي ريش من چقدر است ؟
علي لبخندي زد و زمزمه ها شروع شد .
دشمن دانا گفت : علي جوابي ندارد . علي از كجا بداند كه تعداد موهاي ريش اين مرد چقدر است . علي در جواب مي ماند .
دوست نادان گفت : همين حالاست كه علي تعداد موهي ريش اين بابا را معين كند و همه بر دانايي علي صحه گذاشتند .
مرد ناداني كه سوال را پرسيده بود با خود مي گفت : عجب سوالي پرسيدم از علي .
همه به دانايي من اعتراف خواهند كرد و مشهور خواهم شد . اگر بگوبد تو پنج هزار تار ريش داري مي توانم بگويم براي من دليلي بياورد . اگر هم جوابي به شوخي داد مي گويم كه جواب جدي مي خواهم و قصد من شوخي نيست .
بعد از مدتي كه مجلس به سكوت علي گذشت دوباره زمزمه ها شروع شد
دشمن دانا گفت : ديدي علي جواب را نمي داند . پس معلومه همه علم دنيا را ندارد .
دوست نادان گفت : علي شماره موهاي همه ما را و حتي موهاي سر و تن و . . . را مي داند .
حضرت علي به قنبر كه غلامش بود اشاره كرد كه بلند شو و پاسخ مرد را بده . قنبر اجابت كرد و خطاب به مرد نادان گفت :
اگر بدخواه نباشي و انسان منصفي باشي بايد تصديق كني كه منظورت از اين سوال ياد گرفتن و كسب دانش نبوده و تنها وسوسه شده اي كه از حضرت علي سوالي بپرسي كه عجيب باشد . شايد دوست داري كه خودت را
خيلي زيرك و نكته سنج معرفي كني و با سوال عجيب نگاه جاهلان و نادانان را به خود جلب كني و به همه بفهماني كه مي توان سوالي كرد كه حتي علي جوابش را نمي داند . حالا اگر بتواني فايده سوالت را براي خودت بيان كني من هم جوابي مي دهم كه تو راضي باشي .
مرد نادان كه هنوز نفهميده بود كه قنبر چه مي گويد ، گفت : فايده اش را نمي دانم ولي چيزي پرسيده ام و جواب مي خواهم .
قنبر گفت من هم هيچ فايده اي در آن نمي بينم ولي ضرر چنين سوالي فقط نابود كردن وقت ديگران و گمراه كردن فكر بقيه است . اما اگر هنوز جواب سوالت را مي داخي آيا شمردن تا هزار و ده هزار را بلدي ؟
مرد گفت بله مي دانم .
قنبر گفت : برادر ،
ديگران كه عاقل ترند كارهاي مفيدتر بسيار دارند و اگر تو هيچ گرفتاري و مشغوليت نداري و به پاسخ همه سوالات خود در زندگي رسيده اي و اينكه بداني شماره موهاي ريشت چقدر است تو را به كمال خوشبختي مي رساند ، پاسخ سوالت خيلي آسان است
ريشي به اين بلندي داري يك قيچي بردار ، مقداريش را كوتاه بكن و بشين به شماردن آنها .
انتهاي داستان هم كه معلوم است . مرد نادان بيدار شده و شرمسار از اين سوال سرافكنده مي شود و همه به دانايي قنبر و حضرت پي مي برند .
حالا دوست من
از اين داستان مي تواني برداشت كني كه كداميك از شخصيت ها روايت توست . البته تصور نكن كه مي خواهم القا كنم حضرت علي يا قنبر روايتگر شخصيت من است . مي تواني مرا نخل كنار مسجد كوفه فرض كني ولي براي من مهم بود كه تو خود را در اين داستان بيابي .