مصاحبه در هتل هيلتون توسط بهزاد بلور از بي بي سي انجام شده:
خوب ويدا تو به عنوان دختر شايسته افغانستان انتخاب شدی ، اصلا چطور اين اتفاق افتاد؟
- من به مسابقه دختر شايسته سال گذشته رفته بودم که اسمش بود “Miss USA International”. اونجا در بين سی نفر مقام سوم را به دست آوردم.
با چه مليتی شرکت کردی ؟
- افغان-آمريکايی. بعدها کسی که من را پشتيبانی کرده بود ، من را به اين مسابقات فرستاد.
بعد شما که اونجا رفتين چی شد که به عنوان افغانستان معرفی شديد ؟
- اونها قبلا Miss America داشتند. بنابراين من را به اسم Miss Afghanistan روانه کردند.
خوب ولی فکر نمی کردی که ممکنه در افغانستان بگن که چرا به اين عنوان رفتی و بايد با ما درميون می گذاشتی ؟
- من فکر نکردم که مسئله مهمی باشه که بخواهم با دولت و حکومت صحبت کنم. من توسط يک هيئت انتخاب شدم و حکومت در آن ارتباطی نداشت. بعداً که اونجا رفتم ديدم بعضی ها هياهوی زيادی برپا می کنند.
تعجب کردی وقتی هياهو را شنيدی که چرا تو به عنوان دختر افغانستان رفتی اونهم با مايو (لباس شنا)!
- من می دونستم که پوشيدن مايو مخالف فرهنگ و مذهب ما است، منتهی پوشيدن لباس ملی هر مملکت، لباس شب و مايو جزو برنامه بود و من مجبور بودم اين کار را بکنم. می دانستم مخالف فرهنگ من است اما يک ضرب المثل انگليسی است که می گويد "اگر در ايتاليا يا در رم هستيد مثل رومی زندگی کنيد" ... من مجبور بودم جزو اون برنامه باشم و آن مايو را بپوشم.
و خوب خيلی از مطبوعات فقط همان عکس رو گذاشتند. اونوقت نگران تر نشدی ؟
- آره می دونم يک هياهو برپا شد ، مگه من لباس وطنم رو نپوشيدم؟ اما همش درباره لباس شنا نوشتند ... درسته خيلی شوکه شدم.
وقتی که اين خبر رو شنيدی تاثيری گذاشت و يا اصلاً تصميم گرفتی که اين کار رو فراموش کنی ؟
- اصلاً نه. من عادتم هست که وقتی کاری رو آغاز می کنم ، می خواهم تا آخر تمامش کنم! نه ، رها کردن اصلاً به فکرم نبود. من آرزو داشتم تا آخر تمامش کنم و به دنيا ثابت کنم که افغانها استوار، محکم و جدی هستند.
از داخل افغانستان باهات تماسی گرفتند ، چون خيلی ها شايد تو رو تشويق يا تهديد کردند ؟ اونجوری که ما شنيديم توی يک گزارشی که بی بی سی درست کرده بود ، خيلی تضاد بود ، خيلی از دخترهای جوون گفته بودند که اين خيلی خوبه و يک جور فشاره که بايد به جلو بريم حالا اگه به نظر بعضی ها زشته فرقی هم نداره.
- مستقيماً با من تماس نگرفتند. منتهی توی اخبار می شنيدم بعضی مخالفت کردند. منظور من توهين به فرهنگمان نبود بلکه اين بود که به دنيا نشون بدم که افغانستان هم زنهايی دارند که می توانند مانند زنهای امروزی و تحصيل کرده باشند. مانند سابق که زنانی داشتيم که دست به دست با شوهرهايشان کار می کردند و زندگی خوشی داشتند. همه آنها به خارج افغانستان سفر می کردند ... همه ما پيشرفته بوديم.
فکر می کنی اين کاری که کردی ، پوشيدن لباس شنا و فرهنگی ، چيزی که در داخل افغانستان امکان نداره ، چه بازتابی داشت توی مطبوعات و دنيای غرب ؟
- من پشتيبان زياد داشتم. همه آنها برايم ای ميل می زدند. تلفنی حرف می زدند. وقتی رسانه ها آمدند و با من مصاحبه کردند ، همگی آنها از من پشتيبانی کردند.
پدر و مادرت چی ؟
- آنها می دونند منظور و هدف من چيه ... می دانم که زير فشار مردم و مطبوعات هستند. خودم هم هميشه زير همين فشار بودم. هميشه بايد با هر روزنامه نگاری تا چهار صبح بيدار می موندم و صحبت می کردم. مادرم اول خيلی شوکه بودند. اما بعداً از شنيدن پشتيبانی زياد ، همه آفرين گفتند و من خيلی راضی بودم.
شرايط دختر شايسته چی هست اصلاً ؟
- درباره اين است که به جامعه خدمت بکنيم ... هر کدام هدف مخصوصی دارد ... Miss World ، Miss Universe ... همه اينها راجع به موضوع های بشردوستانه و انسانی است. ما هم منظورمان اين بود که زمين را نجات بديم ، از خرابی و استفاده نامشروع از بعضی چيزها.
اين هدف مسابقه Miss Earth بود که در فيليپين برگزار شد ... چند ساله توی آمريکا هستی ؟
- حدود ۹ سال
چند سالتون هست ؟
- ۲۵ سال
پس نه سال پيش ، مستقيم از افغانستان اومديد ؟
- از افغانستان به پاکستان ، از پاکستان به هند و از هند به آمريکا.
پس خانه به دوش بودين! چه دورانی بود اون موقع ؟
- دورانی که در کابل بزرگ شدم و رژيمهای مختلفی را ديدم ، سال ۱۹۹۲ رژيم تغيير کرد و افغانها خيلی مشکل پيدا کردند. مجاهدين آمده بودند ، بعداً طالبان ... حقوق زنها گرفته شده بود و خيلی مشکلات ديگر.
شما هم مجبور بودی با برقع بيرون بری؟
- من هيچوقت برقع نپوشيدم. هر وقت که جايی می رفتيم با اتومبيل پدرم می رفتيم. منتهی مجبور بوديم که چادر بپوشيم.
و بعد رفتی به هند ؟
- در افغانستان وقتی که جنگ بود ، همه چيز را رها کرديم ، خانه و کار پدرم و بعدش به پاکستان رفتيم. بعداً از طريق هند، برای تحصيلات به آمريکا آمدم.
و وقتی اومدی اينجا ، مستقيم آمدی لس آنجلس ؟
- آره. پيش خويشاوند و دوستانم.
برايت آمدن اينور دنيا چقدر عجيب بود؟
- احساس خوشی داشتم که می خواستم آمريکا بيايم. پسر و دخترهای عمه هايم، همگی اينجا بودند. مشکل بود که خانواده را در پاکستان پشت سر گذاشتم ، منتهی با يک اميد و آرزوهای خوب آمدم. فرق زياد ديدم. فرهنگ ما و آمريکا خيلی متفاوت بود. در شروع خيلی شوکه شده بودم منتهی آهسته آهسته تونستم خودم را با محيط آمريکا و شرايط آن آشنا کنم.
چه چيزی بيشتر برايت سخت بود که خودت رو باهاش وفق بدی ؟
- وقتی من برای اونها جوک می گفتم اونها اصلاً نمی خنديدند ، وقتی هم که اونها برای من جوک می گفتند ، من هم نمی فهميدم منظورشان چيه!
الان دانشگاه را تمام کردی ؟
- دو سال کالج را تمام کردم. دانشگاه می خواهم بروم که ليسانس بگيرم. رشته ام را هم انتخاب کردم. يکی "سخن" و ديگری "تجارت بين المللی" ...
پس به زودی خيلی پولدار ميشی؟
- هنوز معلوم نيست ... !
خوب ويدا جان ، مراسم اين مسابقه "دختر شايسته جهان" چطور بود ؟ چند روز طول کشيد ؟ چه چيزهايی از تو می پرسيدند ؟ چه چيزهايی بايد می گفتی ؟
- يک امتحان استعداد بود. چيزی که من انجام دادم ، رقص کلاسيک هندی به صورت مدرن بود که خودم تنظيم کرده بودم ... اون استعداد من بود و برخی از اشخاص آواز می خواندند ، برخی چيزهای ديگر. يک شبی هم بود که داور ها می بايست از ما يک به يک سوا می کردند. سوالهای مختلفی پرسيدند. از من راجع به افغانستان خيلی پرسيدند که مشکل عمده افغانستان چيست! از نظر محيط زيست چه مشکلاتی دارند ... مشکل بهداشتی ... که يکی از مسائل عمده اش اين بود.
غير از اين ديگه چه مسابقه های ديگری بود ؟
- يک روز ديگر هم جايی رفتيم که کوه و تپه های سرسبز و آب بود ، اونجا مقاومت نشان می داديم که چه کسی می تواند بيشتر تحمل کند ... با ريسمان خيز می زديم ، بايد از آب رد می شديم ... برخی از اشخاص نتوانستند و درون آب می افتادند. اما من تونستم که رد شوم. خيلی خوش گذشت.
پس استقامت بدنی بود ... بعدش تموم شد ؟
- کلا سه هفته طول کشيد. از شروع بايد می رفتيم کودکستان و اطفال را می ديديم ، مدرسه و جاهايی که مردها و زنهای مسن زندگی می کنند ... آنجا را بايد می ديدم. خيلی اشک ريزان بود و خيلی سخت تمام شد. از صبح تا ساعت ۱۰ يا ۱۱ شب بايد اين کار را می کرديم. اما اونجا معلوم می شد که می توانيم اين کارها را بکنيم يا نه!
و کلا برای تو چه تجربه ای بود؟
- تجربه خيلی جالبی بود. من خيلی آرزوها داشتم، نام افغانستان را بالا ببرم ، طرز فکر و ديد آنها را نسبت به افغانستان عوض کنم، همه ديد منفی دارند منتهی من می خواستم نشان بدم که افغانستان اينطور که فکر می کنند نيست.
بعد از اينکه برگشتی لس آنجلس، زندگيت چقدر عوض شد ؟
- زندگيم خيلی بهتر شد. خيلی اشخاص برايم ايميل می فرستند و حمايت می کنند. يک سری از افراد را هم ملاقات کردم. مردمی که می توانند با ما برنامه ای جور کنند که پول جمع کنيم ، برای افغانها ، برای ايرانيها ، برای کودکان يا همين زلزله ای که در ايران اتفاق افتاد... يک سری پول جمع کرديم و در يک حساب بانکی قرار داديم. علاوه بر اين در يک فيلم بازی کردم.
اسم اين فيلم چيه و چه کسی ساخته ، کارگردانش کيه ؟
- اسم فيلم گلهای پژمرده است و فيلم به زبان "دری" است. کارگردان آن نيز "مسعود *** " و محصول Afghanistan Production است. نقش من نقش اصلی است ... تقريباً مانند زندگی خودمان است. چه در اروپا چه در آمريکا .... و اينکه بين اين دو فرهنگ افغانی و آمريکايی مانده اند که از هر دوی آن دو فرهنگ مخالف دارند ...
خوب خيلی موفق باشی... زندگی در لس آنجلس که اذيتت نمی کنه ؟
- نه نه ... تا امروز من اصلاً هيج برخورد منفی نديدم. هر جايی که می رم ، توی کنسرت های افغانی ، همه از من حمايت می کنند. همه من را دوست دارند و با من عکس می گيرند و من احساس خوشی دارم.
کنسرت های ايرانی هم می ری ؟
- کنسرت های ايرانی هم می رم. ايرانی های اينجا خيلی خوب هستند. مثل خواهر و برادرانمان هستند. من فرقی بين افغان و ايرانی نمی بينم و فکر می کنم که ما همه اينجا با هم هستيم. خيلی کنسرتهای ايرانی دوست دارم.
اخيراً کدوم کنسرت های ايرانی رفتی ؟
- در کريسمس توی لاس وگاس کنسرت "ابی" رفتم. "منصور" ، "مهستی" ، "نوش آفرين" ، "ليلا فروهر" ... همه اينها آنجا بودند. کنسرت افغانی هم رفتم که آهنگ های پشتو خواندند و ايرانی ها می شناسند و خيلی دوستشان دارند.
يک آهنگ اگر بخواهيم برايت پخش کنيم ، چه آهنگی دوست داری ؟
- آهنگ ايرانی ... اصلاً گوگوش را خيلی دوست دارم. کنسرت گوگوش که رفته بودم ، به مجرد اينکه وارد شدم اشک می ريختم تا ساعت آخرش! آهنگ "طلاق" ... خيلی آهنگ خوبيه.
ويدا شايد بعضی ها بخواهند باهات تماس بگيرند ... بنابراين آدرس وب سايتت رو بگو ...
- من يک وب سايت دارم که اسم اول و اسم فاميلی من است به علاوه .com به اين صورت :
سایت ویدا صمدزای
خوب ويدا تو به عنوان دختر شايسته افغانستان انتخاب شدی ، اصلا چطور اين اتفاق افتاد؟
- من به مسابقه دختر شايسته سال گذشته رفته بودم که اسمش بود “Miss USA International”. اونجا در بين سی نفر مقام سوم را به دست آوردم.
با چه مليتی شرکت کردی ؟
- افغان-آمريکايی. بعدها کسی که من را پشتيبانی کرده بود ، من را به اين مسابقات فرستاد.
بعد شما که اونجا رفتين چی شد که به عنوان افغانستان معرفی شديد ؟
- اونها قبلا Miss America داشتند. بنابراين من را به اسم Miss Afghanistan روانه کردند.
خوب ولی فکر نمی کردی که ممکنه در افغانستان بگن که چرا به اين عنوان رفتی و بايد با ما درميون می گذاشتی ؟
- من فکر نکردم که مسئله مهمی باشه که بخواهم با دولت و حکومت صحبت کنم. من توسط يک هيئت انتخاب شدم و حکومت در آن ارتباطی نداشت. بعداً که اونجا رفتم ديدم بعضی ها هياهوی زيادی برپا می کنند.
تعجب کردی وقتی هياهو را شنيدی که چرا تو به عنوان دختر افغانستان رفتی اونهم با مايو (لباس شنا)!
- من می دونستم که پوشيدن مايو مخالف فرهنگ و مذهب ما است، منتهی پوشيدن لباس ملی هر مملکت، لباس شب و مايو جزو برنامه بود و من مجبور بودم اين کار را بکنم. می دانستم مخالف فرهنگ من است اما يک ضرب المثل انگليسی است که می گويد "اگر در ايتاليا يا در رم هستيد مثل رومی زندگی کنيد" ... من مجبور بودم جزو اون برنامه باشم و آن مايو را بپوشم.
و خوب خيلی از مطبوعات فقط همان عکس رو گذاشتند. اونوقت نگران تر نشدی ؟
- آره می دونم يک هياهو برپا شد ، مگه من لباس وطنم رو نپوشيدم؟ اما همش درباره لباس شنا نوشتند ... درسته خيلی شوکه شدم.
وقتی که اين خبر رو شنيدی تاثيری گذاشت و يا اصلاً تصميم گرفتی که اين کار رو فراموش کنی ؟
- اصلاً نه. من عادتم هست که وقتی کاری رو آغاز می کنم ، می خواهم تا آخر تمامش کنم! نه ، رها کردن اصلاً به فکرم نبود. من آرزو داشتم تا آخر تمامش کنم و به دنيا ثابت کنم که افغانها استوار، محکم و جدی هستند.
از داخل افغانستان باهات تماسی گرفتند ، چون خيلی ها شايد تو رو تشويق يا تهديد کردند ؟ اونجوری که ما شنيديم توی يک گزارشی که بی بی سی درست کرده بود ، خيلی تضاد بود ، خيلی از دخترهای جوون گفته بودند که اين خيلی خوبه و يک جور فشاره که بايد به جلو بريم حالا اگه به نظر بعضی ها زشته فرقی هم نداره.
- مستقيماً با من تماس نگرفتند. منتهی توی اخبار می شنيدم بعضی مخالفت کردند. منظور من توهين به فرهنگمان نبود بلکه اين بود که به دنيا نشون بدم که افغانستان هم زنهايی دارند که می توانند مانند زنهای امروزی و تحصيل کرده باشند. مانند سابق که زنانی داشتيم که دست به دست با شوهرهايشان کار می کردند و زندگی خوشی داشتند. همه آنها به خارج افغانستان سفر می کردند ... همه ما پيشرفته بوديم.
فکر می کنی اين کاری که کردی ، پوشيدن لباس شنا و فرهنگی ، چيزی که در داخل افغانستان امکان نداره ، چه بازتابی داشت توی مطبوعات و دنيای غرب ؟
- من پشتيبان زياد داشتم. همه آنها برايم ای ميل می زدند. تلفنی حرف می زدند. وقتی رسانه ها آمدند و با من مصاحبه کردند ، همگی آنها از من پشتيبانی کردند.
پدر و مادرت چی ؟
- آنها می دونند منظور و هدف من چيه ... می دانم که زير فشار مردم و مطبوعات هستند. خودم هم هميشه زير همين فشار بودم. هميشه بايد با هر روزنامه نگاری تا چهار صبح بيدار می موندم و صحبت می کردم. مادرم اول خيلی شوکه بودند. اما بعداً از شنيدن پشتيبانی زياد ، همه آفرين گفتند و من خيلی راضی بودم.
شرايط دختر شايسته چی هست اصلاً ؟
- درباره اين است که به جامعه خدمت بکنيم ... هر کدام هدف مخصوصی دارد ... Miss World ، Miss Universe ... همه اينها راجع به موضوع های بشردوستانه و انسانی است. ما هم منظورمان اين بود که زمين را نجات بديم ، از خرابی و استفاده نامشروع از بعضی چيزها.
اين هدف مسابقه Miss Earth بود که در فيليپين برگزار شد ... چند ساله توی آمريکا هستی ؟
- حدود ۹ سال
چند سالتون هست ؟
- ۲۵ سال
پس نه سال پيش ، مستقيم از افغانستان اومديد ؟
- از افغانستان به پاکستان ، از پاکستان به هند و از هند به آمريکا.
پس خانه به دوش بودين! چه دورانی بود اون موقع ؟
- دورانی که در کابل بزرگ شدم و رژيمهای مختلفی را ديدم ، سال ۱۹۹۲ رژيم تغيير کرد و افغانها خيلی مشکل پيدا کردند. مجاهدين آمده بودند ، بعداً طالبان ... حقوق زنها گرفته شده بود و خيلی مشکلات ديگر.
شما هم مجبور بودی با برقع بيرون بری؟
- من هيچوقت برقع نپوشيدم. هر وقت که جايی می رفتيم با اتومبيل پدرم می رفتيم. منتهی مجبور بوديم که چادر بپوشيم.
و بعد رفتی به هند ؟
- در افغانستان وقتی که جنگ بود ، همه چيز را رها کرديم ، خانه و کار پدرم و بعدش به پاکستان رفتيم. بعداً از طريق هند، برای تحصيلات به آمريکا آمدم.
و وقتی اومدی اينجا ، مستقيم آمدی لس آنجلس ؟
- آره. پيش خويشاوند و دوستانم.
برايت آمدن اينور دنيا چقدر عجيب بود؟
- احساس خوشی داشتم که می خواستم آمريکا بيايم. پسر و دخترهای عمه هايم، همگی اينجا بودند. مشکل بود که خانواده را در پاکستان پشت سر گذاشتم ، منتهی با يک اميد و آرزوهای خوب آمدم. فرق زياد ديدم. فرهنگ ما و آمريکا خيلی متفاوت بود. در شروع خيلی شوکه شده بودم منتهی آهسته آهسته تونستم خودم را با محيط آمريکا و شرايط آن آشنا کنم.
چه چيزی بيشتر برايت سخت بود که خودت رو باهاش وفق بدی ؟
- وقتی من برای اونها جوک می گفتم اونها اصلاً نمی خنديدند ، وقتی هم که اونها برای من جوک می گفتند ، من هم نمی فهميدم منظورشان چيه!
الان دانشگاه را تمام کردی ؟
- دو سال کالج را تمام کردم. دانشگاه می خواهم بروم که ليسانس بگيرم. رشته ام را هم انتخاب کردم. يکی "سخن" و ديگری "تجارت بين المللی" ...
پس به زودی خيلی پولدار ميشی؟
- هنوز معلوم نيست ... !
خوب ويدا جان ، مراسم اين مسابقه "دختر شايسته جهان" چطور بود ؟ چند روز طول کشيد ؟ چه چيزهايی از تو می پرسيدند ؟ چه چيزهايی بايد می گفتی ؟
- يک امتحان استعداد بود. چيزی که من انجام دادم ، رقص کلاسيک هندی به صورت مدرن بود که خودم تنظيم کرده بودم ... اون استعداد من بود و برخی از اشخاص آواز می خواندند ، برخی چيزهای ديگر. يک شبی هم بود که داور ها می بايست از ما يک به يک سوا می کردند. سوالهای مختلفی پرسيدند. از من راجع به افغانستان خيلی پرسيدند که مشکل عمده افغانستان چيست! از نظر محيط زيست چه مشکلاتی دارند ... مشکل بهداشتی ... که يکی از مسائل عمده اش اين بود.
غير از اين ديگه چه مسابقه های ديگری بود ؟
- يک روز ديگر هم جايی رفتيم که کوه و تپه های سرسبز و آب بود ، اونجا مقاومت نشان می داديم که چه کسی می تواند بيشتر تحمل کند ... با ريسمان خيز می زديم ، بايد از آب رد می شديم ... برخی از اشخاص نتوانستند و درون آب می افتادند. اما من تونستم که رد شوم. خيلی خوش گذشت.
پس استقامت بدنی بود ... بعدش تموم شد ؟
- کلا سه هفته طول کشيد. از شروع بايد می رفتيم کودکستان و اطفال را می ديديم ، مدرسه و جاهايی که مردها و زنهای مسن زندگی می کنند ... آنجا را بايد می ديدم. خيلی اشک ريزان بود و خيلی سخت تمام شد. از صبح تا ساعت ۱۰ يا ۱۱ شب بايد اين کار را می کرديم. اما اونجا معلوم می شد که می توانيم اين کارها را بکنيم يا نه!
و کلا برای تو چه تجربه ای بود؟
- تجربه خيلی جالبی بود. من خيلی آرزوها داشتم، نام افغانستان را بالا ببرم ، طرز فکر و ديد آنها را نسبت به افغانستان عوض کنم، همه ديد منفی دارند منتهی من می خواستم نشان بدم که افغانستان اينطور که فکر می کنند نيست.
بعد از اينکه برگشتی لس آنجلس، زندگيت چقدر عوض شد ؟
- زندگيم خيلی بهتر شد. خيلی اشخاص برايم ايميل می فرستند و حمايت می کنند. يک سری از افراد را هم ملاقات کردم. مردمی که می توانند با ما برنامه ای جور کنند که پول جمع کنيم ، برای افغانها ، برای ايرانيها ، برای کودکان يا همين زلزله ای که در ايران اتفاق افتاد... يک سری پول جمع کرديم و در يک حساب بانکی قرار داديم. علاوه بر اين در يک فيلم بازی کردم.
اسم اين فيلم چيه و چه کسی ساخته ، کارگردانش کيه ؟
- اسم فيلم گلهای پژمرده است و فيلم به زبان "دری" است. کارگردان آن نيز "مسعود *** " و محصول Afghanistan Production است. نقش من نقش اصلی است ... تقريباً مانند زندگی خودمان است. چه در اروپا چه در آمريکا .... و اينکه بين اين دو فرهنگ افغانی و آمريکايی مانده اند که از هر دوی آن دو فرهنگ مخالف دارند ...
خوب خيلی موفق باشی... زندگی در لس آنجلس که اذيتت نمی کنه ؟
- نه نه ... تا امروز من اصلاً هيج برخورد منفی نديدم. هر جايی که می رم ، توی کنسرت های افغانی ، همه از من حمايت می کنند. همه من را دوست دارند و با من عکس می گيرند و من احساس خوشی دارم.
کنسرت های ايرانی هم می ری ؟
- کنسرت های ايرانی هم می رم. ايرانی های اينجا خيلی خوب هستند. مثل خواهر و برادرانمان هستند. من فرقی بين افغان و ايرانی نمی بينم و فکر می کنم که ما همه اينجا با هم هستيم. خيلی کنسرتهای ايرانی دوست دارم.
اخيراً کدوم کنسرت های ايرانی رفتی ؟
- در کريسمس توی لاس وگاس کنسرت "ابی" رفتم. "منصور" ، "مهستی" ، "نوش آفرين" ، "ليلا فروهر" ... همه اينها آنجا بودند. کنسرت افغانی هم رفتم که آهنگ های پشتو خواندند و ايرانی ها می شناسند و خيلی دوستشان دارند.
يک آهنگ اگر بخواهيم برايت پخش کنيم ، چه آهنگی دوست داری ؟
- آهنگ ايرانی ... اصلاً گوگوش را خيلی دوست دارم. کنسرت گوگوش که رفته بودم ، به مجرد اينکه وارد شدم اشک می ريختم تا ساعت آخرش! آهنگ "طلاق" ... خيلی آهنگ خوبيه.
ويدا شايد بعضی ها بخواهند باهات تماس بگيرند ... بنابراين آدرس وب سايتت رو بگو ...
- من يک وب سايت دارم که اسم اول و اسم فاميلی من است به علاوه .com به اين صورت :
سایت ویدا صمدزای