• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

دل نوشته های طنز آمیز محمد جاوید

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
قطار بی ترمز

عینکم را که می زنم بر چشم//هرخزان را بهار می بینم
کُل هفتاد و چند میلیون را// بر قطاری سوار می بینم
رُل آن را به دست مردی از// خطۀ گرمسار می بینم
دور راننده اش که نورانی ست// هاله ای پایدار می بینم
این که بی ترمز است و پرسرعت// خارج از هر شعار می بینم
ودرآن راحتی و امکانات// کامل و بی شمار می بینم
سرنشینان آن زپیر و جوان// همه مشغول کار می بینم
چون زیاد است کوپه های قطار// همه را خانه دار می بینم
ساکنان را بدون دغدغۀ // پول رهن و اجار می بینم
بابت اینکه شد اجاره ، اجار// خویش را غصه دار می بینم
مرد و زن را زفرط خوشحالی//چاق همچون تغار می بینم
بر دل مردم از فراوانی// راحتی و قرار می بینم
پیش ِبانی خیر آن، همه را // شاکر و شرمسار می بینم
بر سر سفره از درآمد نفت// بسته های دلار می بینم
جای بنزین درون باک همه// اتم هسته دار می بینم
مفسدان بزرگ چون شهرام// بر سر چوب دار می بینم
تیم فوتبال و سر مربی آن// صاحب افتخار می بینم
طرح ها و لوایح مجلس// محکم واستوار می بینم
تخم معتاد را ملخ خورده // کی؟ کجا ؟ من خمار می بینم ؟
چون که جوگیر قافیه شده ام// (آر ها ) پشت (آر)می بینم
عینکم چون که اَند خوشبینی ست// هر یکی را هزار می بینم
شوره زارو کویر لوت و نمک// مملو از چشمه سار می بینم
عمه فرزانۀ نود ساله// هلویی آبدار می بینم
سیب زمینی بـَردۀ شیراز// کیوی شهسوار می بینم
شعر« جاوید» را که درپیتی ست // جالب و شاهکار می بینم
تازه اورا مثال سعدی یا // دست کم چون بهار می بینم
از پریشب که عینکم گم شد//باز اوضاع ، زار می بینم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری: یکی از بزرگترین مشکلات در حوزۀ گردشگری و جذب توریست، سرویس بهداشتی است.

مبال
یکی از مدیران فرهنگ دوست// که میراث و گردشگری دست اوست
سخن گفت روزی زحُسن مبال// همان جای آرام پُر حس و حال
همان که وجودش غنیمت بُود// نبودش ولی رنج و نکبت بُود
همان جا که فکرت شود باز ِباز// به یاد آوری آن چه داری نیاز
بسی اختراعات و نوآوری// چه افکار پرقدر و پر مشتری
که در دست شویی شکوفا شود// زشادی لبت مثل گل وا شود
چه اشعار پُستی مُدرن وسپید // که شاعردر آن لحظه آرد پدید
درهنگام نوروز و سیزده بدر // که باشد تو را میل وعزم سفر
در آن لحظه که دست در دست یار// بگیری ره جنگل و کوهسار
ویا این که در حال یک کنفرانس// ویا روی صحنه به هنگام دانس
اگر معده ات میل یاری نکرد// ومثانه ات پایداری نکرد
ویا این که تحت فشارت گذاشت// دولیوان چایی که خوردی به چاشت
نخواهی بجز وصل او هیچ چیز// ودنیا نیارزد به پیشت پشیز
درآن لحظۀ شوم پر پیچ و تاب// چه شلوارها که نگردد خراب
به کوی و خیابان همه در بدر// به دنبال اویند با چشم تر
و گردشگری رفته زیر سوال// شدیداً برای نبود مبال
بدون توالت چه گردشگری؟// چه کشکی چه پشمی چه ارزآوری؟
چنین گفت « جاوید» با سوز و آه// بسازید در هرکجا مستراح
که راحت شود خلقی ازاین عذاب// نگردد دگر هیچ چیزی !! خراب
زبس که نبوغات من کافیه // شده (آه) با (آح ) هم قافیه
اگرچه که این شعر بودار شد// ولی راه چاره نمودار شد
 
Last edited:

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
رمز گنج


یک گدا دیدم شبی در سرسبَیل.... طفلکی رنج و مشقت می کشید
از برای اخذ پول از این وآن ....واقعاً بدجور زحمت می کشید

جامه و شلوار و کفشش مندرس... دست خود را باند پیچی کرده بود
لابلای ریش انبوهش شپش....موی را بدجور قیچی کرده بود

لنگ می زد ناله می فرمود که:... لشکری کور و کچل در خانه اند
نان خوران گشنه ام چون کفتران... چشم در راه پدر در لانه اند

آخر شب چون که فارغ شد زکار.... گفت با همکار خود با سوز و آه
درد دل دارم هزاران مثنوی... گر که آن را نشنوی گویم به چاه

همسرم لامصب عین بولدوزر... می کند تخریب اموال مرا
بابت جراحی پوز ولبش... بد گرفته تازگی حال مرا

یک پسر دارم که رفته ونکوور.. تا بگیرد دکترای اقتصاد
حتم دارم تا بگیرد مدرکش.. می دهد داروندارم را به باد

دختری دارم مقیم انگلیس... زیر خرجش واقعاً زاییده ام
تا شود خانم برای خود کسی.... جد خود را پیش چشمم دیده ام

پنت هاوسی هم خریدم در دبی... جای آن نزدیکی برج العرب
بابتش افسوس مقروضم شدید... آمده از قسط آن جانم به لب

خانه ای دارم طرف های ونک.... آخرین قسطش اخیراً داده ام
از ونک تا انتهای سرسَبیل.... تا بیایم از نفس افتاده ام

با اضافه کار باید اندکی...اقتصادم را سروسامان دهم
از محل یاری همشهریان .....مشکلات خویش را پایان دهم

ماکسیمایی ناگهان ترمز گرفت.... شوفرش درب عقب را باز کرد
چون سوارش شد گدا ویراژ داد.... گوییا آن وقت شب پرواز کرد

مات شد «جاوید » و گفتا این چنین:... ای خوشا گنج بدون درد ورنج
گر گدایی ننگ می باشد ولی...می دهد دست گدایان رمز گنج
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
زن و اژدها

شنیدم که روزی حکیم سخن... کلافه شد از دست ایراد زن
خروشید بر او به بانگ رسا... چنین گفت آن عاقل و پارسا
«زن و اژدها ، هر دو در خــــــاک به... زمین پاک زین هــــــر دو ناپاک به »
از او قهر شد همسر نیک روی... نیامد دوروز و دوشب نزد شوی
زهجران او سخت آشفته شد... ونادم از آن چیز که گفته شد
دلش کرد میل همان اژدها... چنین گفت با خود که قاسم چرا-
نسنجیده میل سخن کرده ای؟... خودت را کنف پیش زن کرده ای؟
دوشب بعد فردوسی پاکزاد... که رحمت به شیری که نوشید باد
به نزدیک زن رفت و منّت کشید... ولی قبل از آن کادویی هم خرید
به زن گفت هنگام صلح وصفاست... زمان فراموشی کینه هاست
ولش کن حدیث زن واژدها... تو را دوست دارم ببخشا مرا
ولی شرمسارم که آخر چرا؟... برابر نمودم زن و اژدها
یقیناً که بیچارۀ اژدها... شده خشمناک از چنین ادعا
که صد پله زن بدتر از اژدهاست.... و موجود پر رمز و راز خداست
والبته منظورم از اژدها.... پلاستیکی اش بود جان شما
خروشید زن همچو یک اژدها....که قاسم سزایت فقط با خدا
کنم بار دیگر دلت را کباب.... روم خانۀ مادرم با شتاب
به« جاوید» هم گفت زیپت بکش.... ندارد به تو ربط این کشمکش
زن و شوهر هروقت که جَر کنند ....فقط ابلهان جمله باور کنند

ابوالقاسم آن گاه گفتا به من.... مرا در دو مصراع روی سخن
زنان قــِرشمال دربار بود.... که اوضاع و احوالشان زار بود
وگرنه که زن نعمت عالم است.... ودر خانه ده تای آن هم کم است

 
Last edited:

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
بعضی از عشق های امروزی

عشق یعنی ناز و اخم یک عروس// تا کند خود را برایت لوس ِ لوس
عشق یعنی ساکت و خاموش باش// او دهد فرمان سراپا گوش باش
عشق یعنی سکه های بی شمار// یک هزار و سیصد و شصت و چهار
عشق یعنی قربون ماشینتم// عاشق ودرماندۀ کابینتم
عشق یعنی خانه ای بالای شهر// گر نداری تا قیامت قهر قهر
عشق یعنی جشن در تالار وباغ// رقص نور و مطرب و آهنگ داغ
عشق یعنی ده رقم لیست غذا// تاشکم هایی در آید ازعزا
عشق یعنی که جهازش خوشگلی است// باقی حرفاش تماماً رو دلی است
عشق یعنی شیر بهاء .. بگذار نگم// چون که سکته می زنی جون ننم
عشق یعنی قربون پول بابات // گرچه او میگه که می میرم برات
چون که خواهی جفت گردی با کسی// گر نگیری سفت ، فوراً مرخصی
جون من خود را کمی باهوش کن // گفتۀ «جاوید» حتماً گوش کن
گربه ای را کُن از اول اختیار// بر در ِ حجله بکن بالای دار
زهر چشمی، هارت و پورتی ، ها ببم // کیسه گردد ماست هایش بد رقم
چون از اول گر نهی دیوار کج// تا اواخر می شود رفتار کج

 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
ابیات کنکوری
ز بس هی درس رابلغور کردم
دوچشم تیز خود را کور کردم
تمام لحظه های خوب خود را
فدای زالوی کنکور کردم
.................................
چه سدّ محکمی گردیده احداث
بتن آرمه بدون درک و احساس
خدایا بشکنه این سد کنکور
ویا یک جورَکی آن را کنم پاس
....................................
كنكوري ام و غمي گران بردل من
ماتم كده اي حزين شده منزل من
جانم به لب آمده از اين غول بزرگ
ترسم كه شود عاقبت او قاتل من
...................................
برای پز به پیش قوم و خویشان
پدر کرده مرا زار وپریشان
سه سالی می زنم هی تست کنکور
«می گم» نر هست می گوید بدوشان
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
باغ وحش



ما آدما يه وختايي بد مي شيم//توو امتحان زندگي رد مي شيم
به خاطر علاقمون به حيوون!! // گاهي مي شيم شبيه اون بي زبون
یه موقعی آدم شوتي می شیم// می ریم مقلد مثِ (طوطی) می شیم
(عقرب) جراره می شیم یا گاهی// رفیق اون( ماره) می شیم یا گاهی
واسه يه لقمه نون تو سر مي زنيم// مثِ (خره) هميشه جون مي كنيم
يا اينكه ( سگ) دو مي زنيم صب تاشب// مي شيم زمشكلاتمون جون به لب
يه وخ مث ِ (قناری )عاشق می شیم// لطیف تر از گل شقایق می شیم
نديده زود ( كفتر) جلدش مي شيم// سخته كه از روو پشت بومش پاشيم
توو بازي ِ زرنگي آس مي كاريم// براي (روباهه) كلاس مي ذاريم
يه روز یهو عینهو( طاووس) می شیم// به خود می بالیم و همش لوس می شیم
(مورچه) مي شيم يه وخ ، حريص و كم خور // يا كينه توز مي شيم مث ِ يه (شتر)
( خفاّش) شب مي شيم توو يه سياهي// مي ريم به سوي وادي تباهي
يه وخ مث ِ يه (گرگ ) مي شيم درنده// مي درونيم چرنده و پرنده
مث ِ (خروس )، جنگي مي شيم و مغرور// به زير دستمون مي گيم حرف زور
تخم دوزرده مي كنيم چه جوري// همه رو برده مي كنيم چه جوري
يا ( گاو) ِ نُه من شيره يه روز مي شيم// پا مي زنيم ولي اونو مي پاشيم
(گربۀ) كور مي شيم چشو مي بنديم// به خوبياي ديگرون مي خنديم
مي خوام بهت بگم خلاصه « جاويد»// يه نكته رو بدون شك و ترديد
یه باغ وحشیم و خبر نداریم// مي باس براش يه تابلو هم بذاريم

 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
سخاوت

برای سفر رستم ِ پهلوان....برون آمد از خطۀ سیستان
به همراه سهراب و اهل و عیال.....عزیمت نمودند سوی شمال
گذشتند از بابل و رود سر.... پلاژی گرفتند دررامسر
به چالوس ونوشهر هم سر زدند..... زتفریح بر سیم آخر زدند
تهمتن به آب اندرون عزم کرد....برای شنا عزم خود جزم کرد
چو یاد آمدش از نشست سران.... وتقسیم دریای مازندران
خروشید چون شیر و شد خشمگین..... به دریا نظر کرد و گفت این چنین:
تمام خزر مال ما بوده است.... ازاوّل به آخر و تا بوده است
نیازی به گفتار و اجلاس نیست....و معلوم باشد خزر مال کیست
نه از ارمنستان نه از ترکمن..... نه از روس و تاجیک جای سخن
چرا ادعاهای واهی کنند؟....ز دریای ما میل ماهی کنند ؟
هواداری از ماهی خاویار.....شده قصّۀ باردار و ویار
مگر خود چلاقیم کز خاویار..... در آریم پوند و فرانک و دلار
پوتین را بکوبم به گرز گران.... که یادش رود قول های مامان 1
سر راه ِ اُف نیز سد می کنم.... خزر را به شدّت رصد می کنم
شود رخش چون ببر مازندران.... بدرّاند از هم یکان تا یکان
خودم در خزر یکه تازی کنم..... جلوگیری از باند بازی کنم
کنم صادر هر جنس ارز آوری / که دارد به کل جهان مشتری
نداده اگر نفت یک ذرّه حال ......برم برسر ِ سفره گاز شمال
واز سود صیّادی و خاویار.... فلسطینیان را کنم نونوار
زپوند و دلارات گاز شمال ..... به افغانیان می دهم نیز حال
نباید که این نکته پنهان کنم.....کمی هم نظر سوی لبنان کنم
اگر سهم سوریه از یاد رفت ..... مخور غم ، به او داده ام پول نفت
اگر چیزکی ماند در جیب من.... به همشهریان می دهم بی سخن
چنین گفت تهمینه کی پور زال....ز جیب که می بخشی این گونه مال؟
مگر که خزر مال بابات هست؟.... که بخشی به هرکس که با هات هست
اگر باشد این گونه برنامه ات.... گمانم که حتّی دهی خانه ات
به تو گر که آرام واطلس دهند.... برای چنین بخشش امّا کمند
تهمتن به « جاوید» روکرد و گفت..... به تهمینه گو کم بزن حرف مفت
سخاوت فقط نزد ایرانی است...... همان گونه که گفتم و دانی است
گرسنه سر خود به بالین نهیم.... ولی نان به همسایگان می دهیم

1- اشاره به این گفتۀ پوتین که من در جوانی هم قول های زیادی به مادرم داده ام
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
از دست دادمش



رجــاء واثــق بــودی پــــدر بــرای دلــم
زگــاه رفـتـنـت ابــری شــده هـوای دلــم
شبی كه بی تـو سـحر شـد هزار يلدا بود
نــوای مــرغ ســحر بــود هــمـنوای دلـم
زنـد زدوريــت ايــن دل گـلو گـلو فـريــاد
مگر نمـی شنوی روزوشـب صدای دلم؟
مـبـاد لـحـظـه ای كـز يـاد تـو شـوم غافل
هـميشه نـام تو نقش است بر سرای دلـم


روزعيد غدير پدر را از دست دادم

اين چند بيت هم براي سنگ قبرش سرودم:

تا كه بابا ذكر يارب ياربش ازسر گرفت
شد رها از قيد دنيا ،مرغ روحش پر گرفت
در سحر گاه غدير خم خدايي گشت و رفت
لحظۀ ديدار برلب ذكر يا حيدر گرفت
بانك تكبير مؤذن چون دل شب را شكافت
با ملائك شد قرين و خانه اي بهتر گرفت
شد پدر « جاويد» در فردوس و با لطف خدا
برگۀ آزادي اش از ساقي كوثر گرفت

............................
از اينكه اين شعر را در قسمت طنز گذاشتم مرا ببخشيد
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
استاد جاوید از صمیم قلب تسلیت میگم بهتون
روحشون قرین رحمت

آرزوی عمری طولانی و با عزت برای شما
 

nedi

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
892
لایک‌ها
5
محل سکونت
shiraz
روزعيد غدير پدر را از دست دادم

روح پدر ارجمند شما در جوار خداوند در آرامش باشه ان شاء الله


پدربزرگ مهربان من هم روز 17 ربيع الاول پر كشيد. حضرت حافظ هم اين ابيات رو براي سنگ قبرش به ما هديه كرد. براي سر سلامتي
چنان پر شد فضاي سينه از دوست..................كه فكر خويش گم شد از ضميرم
من آن مرغم كه هر شام و سحرگاه.................زبام عرش مي آيد صفيرم
 

parsa

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
19 مارس 2006
نوشته‌ها
1,318
لایک‌ها
102
سن
45
روزِ پاییزی میلادِ تو در یادم هست
روز خاکستریِ سردِ سفر یادت نیست؟

ناله ی ناخوشِ از شاخه جدا ماندنِ من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست؟

تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست؟
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

---------------------------------------------


گرچه کمی دیر شده، ولی به حسب وظیفه خدمتتون تسلیت عرض میکنم. :(
روحشان شاد و یادشون گرامی باد.
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
روح پدر ارجمند شما در جوار خداوند در آرامش باشه ان شاء الله


پدربزرگ مهربان من هم روز 17 ربيع الاول پر كشيد. حضرت حافظ هم اين ابيات رو براي سنگ قبرش به ما هديه كرد. براي سر سلامتي
چنان پر شد فضاي سينه از دوست..................كه فكر خويش گم شد از ضميرم
من آن مرغم كه هر شام و سحرگاه.................زبام عرش مي آيد صفيرم


ممنونم از لطف شما به شما هم تسليت عرض مي كنم
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
روزِ پاییزی میلادِ تو در یادم هست
روز خاکستریِ سردِ سفر یادت نیست؟

ناله ی ناخوشِ از شاخه جدا ماندنِ من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست؟

تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست؟
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

---------------------------------------------


گرچه کمی دیر شده، ولی به حسب وظیفه خدمتتون تسلیت عرض میکنم. :(
روحشان شاد و یادشون گرامی باد.


از همدردي شماهم ممنونم دوست عزيز
 

Duke

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2006
نوشته‌ها
1,314
لایک‌ها
107
سلام...

عمیقا متاسف شدم جناب جاوید...
3572.gif

راستش خودم هم...

بگذریم، چه می شود کرد گرامی؟ جز آنکه به یاد آنها بود و نیکی کرد...
sigh.gif
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
سلام...

عمیقا متاسف شدم جناب جاوید...
3572.gif

راستش خودم هم...

بگذریم، چه می شود کرد گرامی؟ جز آنکه به یاد آنها بود و نیکی کرد...
sigh.gif

ممنونم از لطف شما .خدا رفتگان شما هم رحمت كند
 

m/javid

کاربر افتخاری ادبیات
تاریخ عضویت
12 آگوست 2005
نوشته‌ها
398
لایک‌ها
5
يار من

شكر ايزد يار بنده با حيا ست... نه قرشمال است و نه ظالم بلاست
طفلي اصلا آدمي ولخرج نيست... نزد او دو ضربدر دو چارتاست
اسم سرويس طلا نشنيده است... گرچه اسم نازنين او طلاست
اهل پارتي يا كه كافي شاپ نيست... راه ديسكو را نمي داند كجاست
نه به فكر تاتو و ميكاپ لب ... نه به فكر بيني رو به هواست
با مـِش و هاي لايت هم بيگانه است... رنگ موي او فقط سدر و حناست
فيلم اكشن را نمي بيند ولي... عاشق برنامۀ راز بقاست
فست فود هرگز نخورده تا به حال ... طفلكي تنها خوراكش شورباست
او نمي داند فـَشن كيلويي چند...بهترين مد پيش او شال و قباست
الغرض هرچه بخواهي عاقل است... پخته و البته خيلي با خداست
گرچه كه قرني زعمرش رفته است... ليك صاف و ساده مثل بچه هاست
تا شنيد اين نكته را « جاويد» ، گفت... اين چنين ياري يقيناً كيمياست

ياريك صد ساله تسكين دل است... موجب آرامش هر منزل است
 

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
48
محل سکونت
Persian Empire
سلام،
‌‌
من تازه از اين خبر ناگوار مطلع شدم :(

تسليت مرا نيز لطفا بپذيريد جناب جاويد گرامى.

روحشان شاد و يادشان گرامى باد.

51.gif


‌‌
 

Arianna

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
9 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,017
لایک‌ها
11
سلام

بسيار متاسفم كه اين قدر دير متوجه شدم! :(

تسليت عرض مي كنم جناب جاويد عزيز و بزرگوار!
candlef.gif


از درگاه حق براي روح ايشان رحمت و مغفرت الهي و براي شما صبر و شكيبايي خواستارم.


sigh.gif



ياد آن بزرگ گرامي باد...
 
بالا