برگزیده های پرشین تولز

دو كلام حرف حساب

noshin

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 فوریه 2004
نوشته‌ها
8
لایک‌ها
1
سلام

خوب فكر كنم براي اغاز فعاليت نويسندگي در اين سايت بهتر باشه اول يه موضوعي را مطرح كنم تا هر كدوم از دوستان مايل بودن جواب بدن
موضوع اينه كه بابا من خسته شدم از اين زندگي صبح تا شب يا كتاب بخون يا برو بيرون خريد كه چي بشه ؟
اصلا اگه ما نخواييم تو اين دنيا باشيم چيكار كنيم ؟
به كي بگيم بابا جون ما بريديم رسيديم به اخر خط . اخر خط
بسه ديگه اين همه غم و غصه بخدا كوه بود ريخته بود . اي بابا به كي ميگيم بيا بريم من و تو بايد فقط با هم درد دل كنيم
 

Sabzine

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2003
نوشته‌ها
137
لایک‌ها
142
محل سکونت
تهران
سلام دوست عزيز :)
چيه ؟ خيلي خسته اي ؟ , دچار ياس فلسفي شدي ؟ , نهيليسم ؟!!
در مورد خسته شدن شما از طرز زندگي اينكه : ما خيلي وقتا ميخوايم اوني كه بوديم ديگه نباشيم , اون كاري رو كه ميكرديم ديگه نكنيم , ميخوايم خودمون باشيم , خود خودمون .... ولي مشكلش اينه كه از خودمون يه تعريفايي داديم دست نزديكامون و دوستامون ... و خودمون رو مقيد به يه چيزايي كرديم كه ميترسيم ازشون جدا شيم ! .... تنها راه چاره اينه كه نترسي از اينكه بقيه در موردت چي ميگن .... ميدونم كه خيلي خيلي سخته , واقعا سخته ! , ولي به هر حال اين زندگي مال شماس و حق داري تجربه اش كني ... اگه از خريد و كتاب خوندن خسته شدي , خب چن وقتي بذارشون كنار , مطمئنا تنوع خودش ايجاد نميشه ....
در مورد اين حس خسته شدن كه اخيرا تو همه ديده ميشه هم واقعاااااااا متاسفم , واقعا , حيف اين همه جوون نيس ؟ .... و متاسف ترم از اين كه هر وقت كه به هم ميرسيم جاي خوشي , خستگي هامون رو ميديم به هم , اين تو خيلي از نويسنده ها داره ميزنه بيرووووون , همه ديگه دارن پوچ مينويسن , بي انرژي مينويسن , خسته مينويسن , يه كلمه هم كه بهشون بگي ميگن : " بابا اين چه وضعشه آخه و .... صادق هدايت فلان , صادق هدايت بيصار ! , مگه بوف كور رو نخوندي !!!!!!!!!!!!! :blink: :( "
من هميشه پائين متن هام مينويسم : " تو فصل خزون سبز بودن هنره "! ..... يا : " اگه تموم دلمون سياهه .... اگه فقط يه جوونه ي سبز تو دلامونه .... اون يه دونه رو هم به همديگه هديه ميديم تا دل هممون سبز بمونه " .....
البته كاملا شما رو درك ميكنم , ما هممون دوست داريم كه يه " گوشي " بياد بشينه , تا باهاش درد دل كنيم .... اين تو ذات آدمه , همه ي آدما ..... و فكر هم ميكنم شايد علت اصلي تعداد قابل توجهي از بچه ها كه ميان اينجا يه چيزي ميگن هم همينه , شايد وقتي ميخونيش بگي اين باباهه يا خوله يا بيكار ! , ولي هيچكدومش نيس ! ( البته خوب اهداف ديگه هم هست كه ميان از جمله .....)
خوشبختي و موفقيت يه حس درونيه , لازمه كه بخواي حسش كني .... لازمه , ولي كافي نيست !!!!!!!
ببخشيد كه طولاني شد :blush:
 

iranvig

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 می 2003
نوشته‌ها
433
لایک‌ها
6
سن
55
به نقل از noshin :
سلام

خوب فكر كنم براي اغاز فعاليت نويسندگي در اين سايت بهتر باشه اول يه موضوعي را مطرح كنم تا هر كدوم از دوستان مايل بودن جواب بدن
موضوع اينه كه بابا من خسته شدم از اين زندگي صبح تا شب يا كتاب بخون يا برو بيرون خريد كه چي بشه ؟
اصلا اگه ما نخواييم تو اين دنيا باشيم چيكار كنيم ؟
به كي بگيم بابا جون ما بريديم رسيديم به اخر خط . اخر خط
بسه ديگه اين همه غم و غصه بخدا كوه بود ريخته بود . اي بابا به كي ميگيم بيا بريم من و تو بايد فقط با هم درد دل كنيم
بيخيال بابا ، زندگي ارزش نداره كه بخوايي بخاطرش بميري ، بچسب به خوشي شاد باش اساسي ، با رفقا حال كن.
يه داستان هست بهت ميگم شايد ... : ميگن يه زنه هي ميزد تو سرش ميگفت اي پسرم جونمرگ شد ، يه بابايي رد ميشده ميگه : مادر پسرت عرق خور بود . ننه ميگه : نه.
ي(اون ياروهه) : خانوم باز و دختر باز بود
ن (ننه هه) : نه
ي : رفيق باز بود
ن : نه
ي : كفتر باز بود
ن : نه
ي : اهل دود دم بود
ن : نه
ي : پس يهو بگو اي پسر خر و احمقم جونمرگ شد .
 

ei_baba_bi_khial

Registered User
تاریخ عضویت
25 اکتبر 2003
نوشته‌ها
702
لایک‌ها
20
محل سکونت
Esfahan
پست هات به 10 نرسيده توي پرشين تولز كارت راه ميفته.به خدا راس ميگم. :happy:

همه ما وضعمون خراب تر از تو بود.اينجا خراب تر شد.....چيزه بهتر شد :)
 

Kako

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 اکتبر 2003
نوشته‌ها
1,259
لایک‌ها
9
سن
43
من با شار موافقم ( البته اکثر وقتا همینطوره ! )
شار عزیز این عکس خودته ؟ ( شما قدت کوتاس ؟ باورم نمیشه ! )
سبزینه جون . بهترین چیز صادق بودنه و وقتی اینطور باشی میفهمی چیزی به اسم سبزی وجود نداره که بخوای بهش دل ببندی مگر در مجاز . بشی یه کرم کتاب . یا هروئینی که نباشی اینجا یا ..... وگرنه اگر باشی و چشم داشته باشی ( نداشته باشی هم زیاد فرقی نمیکنه ! ) بعید میدونم با واقع گرا بودن بشه به خوبی فکر کرد .

اینم بگم : شما که با دسمال یه چیز کثیفو برمیداری و اونجا رو تمیز میکنی نمیدونی که حالا دسمال و کثیف کردی . سیاهی از بین نمیره فقط از 1 جا به جای دیگه منتقل میشه . فقط ماها دوست داریم ( زیاد ) جلو چشممون نباشه .

یادمه گفتی ( سعی میکنی ) از گفتن نظرات دیگران ناراحت نشی .
 

Mashaheer

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2003
نوشته‌ها
1,992
لایک‌ها
17
سن
43
محل سکونت
UAE
به نقل از shaar :
با بي خيال موافقم!
راه صحيح همينه ! روزي 30دقيقه بيا فوروم! بقيه اش حله!
به خصوص اين بخش آخري گفتگو آزاد اگه يه چرخي بزني حالت جا مياد
 

shaar

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2003
نوشته‌ها
765
لایک‌ها
57
سن
61
محل سکونت
Iran
كاكو جان! ناز اون سيبيلات! 170 سانت بيشتر سهم ما نشد در اين دنيا!
 

noshin

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 فوریه 2004
نوشته‌ها
8
لایک‌ها
1
يادش بخير اون روزا . اولين باري که بابام سويچ ماشينو داد دستم ، دلم ميخواست پرواز کنم . ديگه مجبور نبودم هر روز اتاق داداشمو تميز کنم که اقا روزي نيم ساعت ماشينشو بده دستم . قيافش يادم نميره همش غر ميزد ميگفت بابا، نوشين ماشين ميخواد چيکار؟ بچس . خيلي بچس !!!!!!!
هي !!! کاش اونروز بابام به حرف داداشم گوش ميداد و سويچو ازم ميگرفت .
فکرشو بکنين يه ماشين صفر يه خيابونه تازه اسفالت شده با يه ادم نديدبديد و تازه به دوران رسيده ، چي ميشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پامو گذاشتم رو گازو هي سرعتو بردم بالا . داشتم پرواز ميکردم چه کيف? داشت . همينطور که داشتم ميرفتم صداي سوت افسرو شن?دم . بابا بي خيال خيلي بشه پنجاه تومن جريمه مينويسه نميخواد که بکشه . بيخيال رفتم افسر همينطور داشت تعقيبم ميکرد پامو گذاشتم رو ترمز و وايستادم اونقدر عصباني بودم که دلم ميخواست خفش کنم . گفتم سرکار چته ؟ شماره ماشينو بردارو برو الان کار دارم . يه اشاره به جاده کرد . اووووووووووووووووووووووووههههههههههههههههه چه خبر بود ؟ پر از نعش بود . باورتون ميشه ؟؟؟؟؟؟؟؟////. قدم به قدم نعش بود که افتاده بود گوشه ي خيابون . گفتم سرکار اينارو من کشتم ؟ گفت اره اونوقتي که پاتو گذاشتي رو گاز نميدونستي چيکار ميکني .
به تابلوهاي خطر نگاه نکردي اصلا انگار نه انگار تابلويي هست ؟ علامتي هست ؟
هي چي شده بود ؟ نعشا رو دونه دونه نگاه کردم . افسره اسماشونو ميگفت : اولي انسانيت بود که نميدونم کي زيرش گرفتم ؟ دومي صداقت بود که اونم له کرده بودم . سوميش تواضع بود . چهارميش وفاداري . پنجميش عشق ششميش .......... بابا ديگه بسه سرکار کم بشمار با اين همه قتل ، پرونده ما سياهه سياهه .
رفتم تو فکر چيکار کردي نوشين ؟ حيف اين هوايي که تو تنفس ميکني ؟ حيف اين زميني که تو روش پا ميزاري . يه کم ارومتر . يواشتر گاز بده ببين چيکار ميکني ؟ نشستن پشت ماشين و گاز دادن که هنر نيست هنر اينه که جاده پشت سرت بدون نعش باشه. هنر اينه که وقتي با سرعت دويست رسيدي ته خط زندگيت ، افسره برگه جريمه رو نده دستت . هنر اينه که وقتي خواستي پشت فرمون ماشينت بشيني بدوني که بايد تابلوهاي خطرو نگاه کني حواست باشه به بيراهه نزني .
بابا خوش مرام ، حواست باشه گازو کم کني پاتو بذار رو ترمز اهان خوب شد . ببين دورو برمون چه خبره ؟ چي ميگذره ؟ چي ميگن ؟ چيکار ميکنن؟ اخه ادم ، مثلا داري نفس ميکشي کجاي کاري ؟ ته خط يقتو ميگيرن و از دونه دونه کارات ميپرسن . ميدوني بديش چيه ؟ اينه که افسراي اونجا نه پول قبول ميکنن نه گواهينامه . هر چي هم بگي سرکار ماشينو دو سه روز بخوابون جريمتم ميدم پول چاييتم محفوظه ، انگار نه انگار هيچي يه راست دست ادمو ميگيرن و ميندازن جايي که عرب ني انداخت .
خلاصه گفته باشم وقتي پشت فرمون ماشيناتون ميشينيد گازو کم کنيد کمتر افرين بازم کمتر . حالا شد . حالا بهتر ميبينيم دورو برمون چي ميگذره.
 

noshin

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 فوریه 2004
نوشته‌ها
8
لایک‌ها
1
سلام
اميدوارم به اين زودي كسي رو خسته نكرده باشم
 

mammad

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 مارس 2003
نوشته‌ها
852
لایک‌ها
8
سن
39
محل سکونت
NoWhere Abad
منو بگو فكر ميكردم فقط من نقطه آخر خطم!اين enter لعنتي هم گير كرده ما رو نميبره حد اقل سر خط همون ته آويزون موندم!!
 

Sabzine

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2003
نوشته‌ها
137
لایک‌ها
142
محل سکونت
تهران
1) كاكو جون سلام ;) .
2) من يه بار ديگه هم گفتم : نگفتن , بهتر از دروغ گفتنه !
3) در مورد سعي كردنم در ناراحت نشدن هم بهت دروغ نگفتم و اينو هم كاملا مطمئن باش .
4)من نگفتم بيايم خودمونو گول بزنيم و بگيم : همه جا سبزه و .... . من ميگم اگه ( اگههههه ) يه جوونه ي سبز تو دلامونه ...... . حرف من اينه كه انقدر انرژي منفي بهم نديم .... سعيمون رو بكنيم كه كارها رو به راه بشه .... قر الكي هم نزنيم .... به همديگه كه ميرسيم از جاهاي خوبش بگيم نه اينكه ...... . به خدا اينجوري زندگي قابل تحملتره .... اين حس رها شدن , اين خستگي , اين احساس بيهودگي و .... كه مث خوره افتاده به جونمون , اگه پدرمون رو حسابي حسابي در نياورد , ما مرده و شما زنده! ( شايد بگي پدر مملكت خيلي وقته كه ..... ) ولي اين حدي نداره كه , هر چي كه حالا هست , بدتر و " ......" تر !
5) اين مشكلات رو فقط بايد خودمون حل كنيم , تفكرات راديكال , منفعلانه , پوچ گرا , عزلت نشينانه يا هر كوفت و زهر مار ديگه رو هم بايد بريزيم دور , به خدااااااا هيچ دردي رو دوا نميكنه اگه اضافه نكنه ...... بايد وايسي وسط گود و آستينات رو بزني بالا و " يا علي" رو بگي ..... عيب نداره اگه كتك ميخوري, نوش جااااان , حداقل پيش وجدانت راحتي كه زور خودتو زدي . ( اين جور كتك خوردنا مزه ي شيريني دارن ) .... من ميگم وايسيم وسط گود و زورمونو بزنيم .... كنارشم اينقدر منفي بافي نكنيم و از خوبي هاش بگيم ( حتما الان ميگي : كو خوبي و خوشي ؟ , اگه خوشي هم نيس , الكي بقيه رو خسته نكنيم , حالت بسته ي دهن هم حالت قشنگي ميتونه باشه !!!!!! )
6) البته منظورم اين نيس كه مشكلات رو نبينيم و نگيم .... نه اونا هم بايد گفت ولي از اصول نقد هم غافل نشيم , نقد بايد سازنده باشه و .... ( نميدونم گرفتي چي ميگم يا نه ؟!)
7) در مورد نويسنده ها و پوچ نوشتنشون هم بايد بگم كه پوچ نوشتن با منتقد بودن و به مشكلات پرداختن فرق داره .... اين انرژي و روحيه رو بايد چار نفر كه يه بلندگو و تريبون دارن به ملت انتقال بدن , هنرمند در قبال جامعه اش مسئوووووووله به خدا , نبايد بي تفاوت باشه , حتي اگه خودش داره از بدبختيهاش ميتركه !!!! ( نظرمن اينه ) .
8) كاكو جون با اون يه تيكه هم كه گفتي سياهي ها منتقل ميشن و پاك هم نميشن , هم كاملا مخااااالفم , همه ي سياهي ها رو ميشه پاك كرد ..... اگه .... اگه .... و باز هم اگه : " هممون با هم بخوايم " !
9) نميخوام اينجا بحث فلسفي راه بندازم ها, ولي دنيا همينجوري بوده و هست . اين طرز ديد ماهاس كه اونو ميسازه , رو اين طرز تفكر و طرز ديد بايد كار كرد .....
10) يه سري از احاديث هست كه من عاشقشونم ..... اينو از ته دل ميگم ها ! .... حضرت علي عليه السلام 1400 سال پيش ميگن : ( حتما خودت هم شنيدي ) بزرگترين بلا : ؟؟؟؟؟؟ , فكر ميكنين چيه ؟؟؟ .... " بزرگترين بلا : نا اميدي " . خيليه ها ( حديث قدسي هم در مورد نا اميدي داريما كه ... ) , يه چيز ديگه هم ميگن .... ميدونين بزرگترين گناه چيه ؟؟؟ نميخوام اين چيزايي كه اين آقايون ميگن در مورد بزرگترين گناه بلغور كنم ها .... حضرت علي(ع) ميگن : " بزرگترين گناه : ترس !!!!! " .... اينم خيلي حرفه ها , بعضي از ماها ( اوليشم خودم ) خيلي ترسوايييييييم خيلي!
11) اي خداااا .... بازم كه طولاني شد !!!!!!! ..... الهي كه " كاكو ياسر" بگم خدا چيكارت كنه ! :wacko: ( مسبب اين هم " نوشينه " ها ! )..... تورو جون هر كي دوس داري مارو انقدر به حرف نكشون ( ×× حرف : چرت و پرتايي كه ميگم !!! ) ... منم دلم نمياد اين جفنگياتم رو ننويسم , از كار و زندگيم ميوفتم به خدا . ما زمين خورده ايم ... بيخيال ما شو تو اين جور بحثها . ( الان هم خيلي جلوي خودمو گرفتم .... يهو ديدي چارتا صفحه طول كشيد ها , من بدبخت ميشم اونوقت با اون "......" كه ميخواد اين چرت و پرتا رو بخونه !)
12) ممنون از لطفتون ( سرتون خيلي كه درد نگرفت ؟؟؟!!!!)
" تو فصل خزوووووووون ...... سبز بوووووووودن هنره !!!!!! "
××× پا نوشت : اينايي هم كه گفتم به معني اين نيس كه الان داره بهم خوش ميگذره يا مشكلي ندارم ها ! ..... نه عزيز جوووون من ! ... اگه يه كوه سفيد بزرگ پيدا كردي .... مارو هم صدا بزن تا دوتايي باهم بريم و : "صد حنجره فرياااااااااااااد كنيييم " !!!!!!!! .
 

Sabzine

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2003
نوشته‌ها
137
لایک‌ها
142
محل سکونت
تهران
به نقل از mammad :
منو بگو فكر ميكردم فقط من نقطه آخر خطم!اين enter لعنتي هم گير كرده ما رو نميبره حد اقل سر خط همون ته آويزون موندم!!
نه بابا خيلي ها تو صف هستن .... نوبت رو لطفا رعايات كنين !!! ( آقا نوبت منه .... خانوم نوبت منه .... آقا وايسا تو صف ديگه .... اي بابا .... " ××× : " تموم شد آقايون و خانوما .... تموم شد !!! " .... اي كه مصبتوووووو شكرررررررررر .... نيم كيلو شيكر ميخواستيم ها تو اينهمه تلخي مث كه بازم به ما نرسيد .... عيب نرررره .... بازم خداجون شكرت ! )

آره ممد جان ماكه اصلا اينتر نداريم !!!!!! همينجوري ته خطو گرفتيم ببينيم آخرش به كدوم ابد الاباد يا خراب شده اي ميكشه !!!!! :eek:
;)
 

iranvig

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 می 2003
نوشته‌ها
433
لایک‌ها
6
سن
55
به نقل از noshin :
يادش بخير اون روزا . اولين باري که بابام سويچ ماشينو داد دستم ، دلم ميخواست پرواز کنم . ديگه مجبور نبودم هر روز اتاق داداشمو تميز کنم که اقا روزي نيم ساعت ماشينشو بده دستم . قيافش يادم نميره همش غر ميزد ميگفت بابا، نوشين ماشين ميخواد چيکار؟ بچس . خيلي بچس !!!!!!!
هي !!! کاش اونروز بابام به حرف داداشم گوش ميداد و سويچو ازم ميگرفت .
فکرشو بکنين يه ماشين صفر يه خيابونه تازه اسفالت شده با يه ادم نديدبديد و تازه به دوران رسيده ، چي ميشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پامو گذاشتم رو گازو هي سرعتو بردم بالا . داشتم پرواز ميکردم چه کيف? داشت . همينطور که داشتم ميرفتم صداي سوت افسرو شن?دم . بابا بي خيال خيلي بشه پنجاه تومن جريمه مينويسه نميخواد که بکشه . بيخيال رفتم افسر همينطور داشت تعقيبم ميکرد پامو گذاشتم رو ترمز و وايستادم اونقدر عصباني بودم که دلم ميخواست خفش کنم . گفتم سرکار چته ؟ شماره ماشينو بردارو برو الان کار دارم . يه اشاره به جاده کرد . اووووووووووووووووووووووووههههههههههههههههه چه خبر بود ؟ پر از نعش بود . باورتون ميشه ؟؟؟؟؟؟؟؟////. قدم به قدم نعش بود که افتاده بود گوشه ي خيابون . گفتم سرکار اينارو من کشتم ؟ گفت اره اونوقتي که پاتو گذاشتي رو گاز نميدونستي چيکار ميکني .
به تابلوهاي خطر نگاه نکردي اصلا انگار نه انگار تابلويي هست ؟ علامتي هست ؟
هي چي شده بود ؟ نعشا رو دونه دونه نگاه کردم . افسره اسماشونو ميگفت : اولي انسانيت بود که نميدونم کي زيرش گرفتم ؟ دومي صداقت بود که اونم له کرده بودم . سوميش تواضع بود . چهارميش وفاداري . پنجميش عشق ششميش .......... بابا ديگه بسه سرکار کم بشمار با اين همه قتل ، پرونده ما سياهه سياهه .
رفتم تو فکر چيکار کردي نوشين ؟ حيف اين هوايي که تو تنفس ميکني ؟ حيف اين زميني که تو روش پا ميزاري . يه کم ارومتر . يواشتر گاز بده ببين چيکار ميکني ؟ نشستن پشت ماشين و گاز دادن که هنر نيست هنر اينه که جاده پشت سرت بدون نعش باشه. هنر اينه که وقتي با سرعت دويست رسيدي ته خط زندگيت ، افسره برگه جريمه رو نده دستت . هنر اينه که وقتي خواستي پشت فرمون ماشينت بشيني بدوني که بايد تابلوهاي خطرو نگاه کني حواست باشه به بيراهه نزني .
بابا خوش مرام ، حواست باشه گازو کم کني پاتو بذار رو ترمز اهان خوب شد . ببين دورو برمون چه خبره ؟ چي ميگذره ؟ چي ميگن ؟ چيکار ميکنن؟ اخه ادم ، مثلا داري نفس ميکشي کجاي کاري ؟ ته خط يقتو ميگيرن و از دونه دونه کارات ميپرسن . ميدوني بديش چيه ؟ اينه که افسراي اونجا نه پول قبول ميکنن نه گواهينامه . هر چي هم بگي سرکار ماشينو دو سه روز بخوابون جريمتم ميدم پول چاييتم محفوظه ، انگار نه انگار هيچي يه راست دست ادمو ميگيرن و ميندازن جايي که عرب ني انداخت .
خلاصه گفته باشم وقتي پشت فرمون ماشيناتون ميشينيد گازو کم کنيد کمتر افرين بازم کمتر . حالا شد . حالا بهتر ميبينيم دورو برمون چي ميگذره.
عزيز جون اين ميان پرده هاي راهنمايي و رانندگي رو واسه منو تو ساختن ديگه بخصوص اون داداش سيا .
 

noshin

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 فوریه 2004
نوشته‌ها
8
لایک‌ها
1
سلام
سبزيه ي عزيز
اولا به نظر من بحثاي فلسفي شيرينترين بحثان
ثانيا شما دلت ميخواد بحث فلسفي راه بندازي چرا تقصيرو ميندازي گردن من؟
ثالثا اقا از اين به بعد قرار شده كلي مطلبم تو وب بلاگ شما بنويسم حالا خودت يه كاريش بكن كه زياد از دست من كلافه نشي
رابعا من اصلا نميتونم انرژي مثبت پيدا كنم راستش يه كمي لابلاي بحثا گير كردم
خامسا بمونه براي بعد...........
 

Sabzine

Registered User
تاریخ عضویت
11 نوامبر 2003
نوشته‌ها
137
لایک‌ها
142
محل سکونت
تهران
1) سلام نوشين عزيز :)
2) من كي گفتم بحثاي فلسفي شيرينن يا تلخ ؟؟؟ ( من كه يادم نمياد !)
3)من بودم گفتم كه ميخوام بحث فلسفي بكنم ولي نوشين نميذاره ؟ كه اينو گفتي با معرفت ؟؟؟ ( ميتوني يه بار ديگه چك كني ببيني اينو گفتم يا نه ! )
4) وبلاگ نه و سايت :D فارسي را پاس بداريم , تركي را زاپاس ! ( تركا غيرتي نشن ها ! منظور اينه كه زبان دوم تركي !)
5) شما لطف داري ..... سبزينه مال شماس ( از اين تعارفاي خركي نميخوام بكنم ها , صاف و ساده گفتم )
6) من و بر و بچه هاي سبزينه به اين راحتي ها از دست كسي كلافه يا ناراحت نميشيم( اينو قبلا هم به كاكو گفتم ), بپا خودت از كلافه نشدن ما كلافه نشي !!! :blink:
7) پيام قبلي شما رو ديديم ( تو تاپيك حكايت خانوماي .... هم گفتم ) , ما افتخار ميكنيم كه كسايي كه اهل كتاب و مطالعه هستن ( مث شما ) بيان اونجا و چيزي بنويسن ( حتي اگه مث ماها يه كمي سرت زيادي درد ميكنه , يه ايميل بزن به بچه ها تا در مورد فعاليتهاي جدي تر با شما صحبت بشه , ميتونيم يه بلاگ بديم واسه خودت , هرچي خواستي از صبح تا شب توش بنويسي , البته شايدم يه كم خسته تر شدي ها ! :lol: )
8) در مورد اين كه نميتوني انرژي مثبت پيدا كني هم اينكه : " جوينده , يابنده اس "
زين خلق پر شكايت گريان شدم ملول
آن هاي و هوي و نعره ي مستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روي موسي عمرانم آرزوست
دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر
كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند : يافت مي نشود , گشته ايم ما
گفت : آنچه يافت مي نشود آنم آرزوست !
××× بگرد تا بيابي !
 
بالا