برگزیده های پرشین تولز

دیشب توی خواب چی دیدی؟

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من خواب میبینم ولی معمولا غیر از اینا نیست
ارسنال: نمونش چند شب پیش خواب دیدم که دارم به جای ارسن ونزه مربیگری میکنم بعد تیری انری اومد گفت اقا چرا منو بازی نمیدی؟ من گفتم تو که مال بارسلونی تازه بازیت هم خوب نیست باورکنید جدی گفتم:blink:

توماس اندرس: این سررشته اصلی خوابامه چون معمولا یه شب در میون خوابش رو میبین چه میدونم چند شب پیش خواب دیدم من رفتم تو یه پارتی توماس(محض اطلاعتون توماس کنسرت نمیزاره پارتی خودمونی میزاره;)) و بعد وسط جمعیت توماس تا میخواست شروع کنه اول یه نگاهی به من کرد چشمک زد بهم:( من قاطی کردم از خواب پریدم:(

یکی که خیلی دوسش دارم: اینو بیخیال شین تعریف نمیکنم:rolleyes:

تازگیا دو سه تا خواب پی تی هم دیدم : چه میدونم خواب میبینم که رفتیم یه مدرسه که اسمش پی تیه بعد کنار من همیشه یاسین و امین نشستن:( پاک قاطی کردم نمیدونم چیکار کنم
 

sokOoooot

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
26 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,254
لایک‌ها
77
محل سکونت
این بود تمام ماجرای من و او
نیمتونم بگم :D
 

ocarina4

Registered User
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2007
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
25
محل سکونت
مشهد
بختک اینا چیه... من که تا حالا تجربشو نداشتم ، فکر میکنم زاده توهماته...
 

sokOoooot

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
26 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,254
لایک‌ها
77
محل سکونت
این بود تمام ماجرای من و او
بختک اینا چیه... من که تا حالا تجربشو نداشتم ، فکر میکنم زاده توهماته...

چرا هست معمولا بار آدمهایی که چربی داره بدنشون بوجود میاد مثل من وقتی هم اتفاق میوفته خیلی جالبه هیچکدوم از اعضای بدنتو نمیتونی تکون بدنی هرچی هم زور بزنی فایده نداره حتی داد هم نمیتئنی بزنی مجبوری اروم بگیری بعد خودش درست میشه برای من اتفاق افتاده

یه جا هم دلیله علمیشو خوندم یادم نیست چی بود
 

ocarina4

Registered User
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2007
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
25
محل سکونت
مشهد
چرا هست معمولا بار آدمهایی که چربی داره بدنشون بوجود میاد مثل من وقتی هم اتفاق میوفته خیلی جالبه هیچکدوم از اعضای بدنتو نمیتونی تکون بدنی هرچی هم زور بزنی فایده نداره حتی داد هم نمیتئنی بزنی مجبوری اروم بگیری بعد خودش درست میشه برای من اتفاق افتاده

یه جا هم دلیله علمیشو خوندم یادم نیست چی بود

نمیدونم والا شاید برای من این مشکل نیست ، چون من خیلی لاغرم...

من بیشتر از موقعی خوشم میاد که تو حالتی بین خواب و بیداری هستم ، یه جور چت کردن طبیعی!
 

phoenix_i06

Registered User
تاریخ عضویت
10 آپریل 2007
نوشته‌ها
2,125
لایک‌ها
175
محل سکونت
آمریکا
نه من تو خواب ندیدم، تو بیداری می بینم :cigar: :crying:

ویکیپدیا:

بَختَک در افسانه‌ها و باور عامیانه ایرانی نام موجودی تخیلی است که شبها قصد خفه کردن افراد در خواب را دارد. برخی منابع نیز بختک را با کابوس هم‌معنی دانسته اند. البته بختک با کابوس هم معنا نیست، بختک موجودی نامریی است که شب هنگام بر بدن انسان مسلط می‌شود و تمام بدن را در اختیار گرفته و قفل می‌کند، درین حالت انسان فقط نظاره گر ناتوانی خود است. ترسی بدون دلیل وجود انسان را در بر می‌گیرد و انسان توان کوچک‌ترین واکنشی نسبت به این ترس ندارد .در برخی باورهای قدیمی معتقدند که بختک روی سینه افراد می‌نشیند و تمام وجود انها را فلج می‌کند. شاید ترس انسان گرفتار این موجود نیز بدلیل این است که حضور انرا بر روی خود احساس می‌کند ولی نمی‌تواند انرا ببیند. برخی دیگر بر این باورند که بختک در درون انسان نفوذ می‌کند و بدن را در اختیار می‌گیرد. اصطلاح " بختک روی زندگیش افتاده " نیز ازین جا وارد ادبیات فارسی شده است.

بختک یا فرنجک، به عقیده عوام، کنیز اسکندر بود. هنگامی که کلاغ به مشک محتوی آب حیات که اسکندر با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آن را درید و آب حیات بر زمین ریخت، این کنیز بی درنگ مشتی از آن آب را برداشته نوشید و اسکندر که سخت خشمگین شده بود به ضرب شمشیر بینی او را بینداخت، و فرنجک از گِل، و به قولی از خمیر، بینی ئی برای خود ساخت. فرنجک که به سبب نوشیدن آن آب عمر جاودانه یافته است چون کسی را به پشت خفته ببیند بر سینه او می‌جهد. اگر در آن حال خفته بیدار شده چنگ در بینی او اندازد فرنجک از بیم آن که بینیش کنده شود گنجی از گنجهای اسکندر را که می‌شناسد رشوت خواهد داد تا دست از بینیش بردارد. بختــک که به سبب همین افسانه بینی گلی، دماغ گلی و خمیری نیز خوانده می‌ شود به عقیده عوام در تاریکی و بخصوص زیر درخت‌ها و در جنگل‌ها و باغ‌ها می‌گردد. ظاهرأ این اعتقاد از ناآگاهی عوام به گاز کربنیکی که شب‌ها از گیاهان متصاعد می‌شود و کسی را که در جنـگل یا در زیر درخت خفته باشد به خفقان می‌افکند ناشی شده است.برخی افراد معتقدند, در صورتی که بتوان گلو یا دماغ بختک را گرفت, می توان هر آرزویی کرد تا بختک آن را برآورده کند.

نتیجه اخلاقی اینه که هر وقت بختک اومد باید به اصطلاح "دست کرد تو دماغش" البته درستش اینه که انگشت رو کرد تو بینیش.(چون فیل که نیست بشه دست رو کرد تو دماغش)

یعنی شما تا بحال در خواب آن موجود سیاه را که دنبال آدم می افتد را ندیده ای!!!؟؟؟
 

shervin

ASP.net
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2005
نوشته‌ها
6,353
لایک‌ها
261
سن
38
محل سکونت
تهران
دیشب خواب دیدم رفتم پادگانی که توش آموزشی بودم
رفته بودم با دوچرخه تو میدون صبحگاهش میچرخیدم و یاد دوهای نفسگیر صبحگاهی میافتادم
یهو جلوی جایگاه دیدم فرمانده گروهانو بقیه هستن
یکی از سرهنگا گفت که اینو ببرین کچل کنید
من با خوشحالی گفتم بابا منکه تازه تموم کردم
خندید گفت ا؟ خب پس هیچی
خیلی باحال بود خوابم
 

kamran190

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2006
نوشته‌ها
426
لایک‌ها
1
سن
40
محل سکونت
shiraz
من یه خواب ترسناک دیدم ! میترسم بگم بچه ها خوابشون نبره بعد |||!!!!!
 

saeid.z

Registered User
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
2,073
لایک‌ها
3
محل سکونت
آمستردام
ایول تاپیک خوبیه ادامه بدین لذت بردم
شروین خیلی خواب شیرینی بود
به نظر من بختک مثل بقیه خرافات قدیمی ها اسم خیالی هست که روی این حالت گذاشته شده
در کل من اون حالت بین خواب و بیداری که دوستان گفتند رو خیلی دوست دارم
میشه این طور توضیح داد که این خواب نیست در واقع بدن شما به خواب رفته ولی شما آگاهی رو از دست ندادین و روحتون هنوز بیدار و آگاه هست
بهتره این رو هم بدونید که این میتونه شروعی باشه برای رسیدن شما به قدرت پرواز روح
در واقع همون حالتی که دوستان میگن هیچ قدرتی از خودت نداری و حتی نمیتونی فریاد بزنی یا تکون بخوری به خاطر همینه چون شما بدنتون خوابه و فریاد زدن و حرکت کردن وظیفه بدنه
بار دیگه ای که این اتفاق براتون افتاد اولا آرامش رو حفظ کنید و بعد فقط به این فکر کنید که نشستید به یکباره خواهید دید که نشستید یعنی حرکتها اتفاقات بر اساس تمرکز شما روی یک تفکر اتفاق میافته و برای رفتن به یک مکانی لازم نیست بدنتون رو حرکت بدید کافیه فقط فکر کنید برای اثباتش هم اون دوستانی که این اتفاق براشون افتاده یادشون بیارن که چطور شد از این حالت بیرون اومدن چون برای یک لحظه آرزو کردن و یا میشه گفت با تمام وجود و متمرکز خواستند و فکر کردند که بیدار بشن و در همون لحظه بیدار شدن
===
امیر جان درسته بعضی خوابها همون قدر که برامون فشار روحی دارن انرژی مصرف میکنن و بعد از خواب احساس خستگی رو میشه فهمید
===
و اما من
خوابهای الکی نمیبینم البته قبلا که سنم کمتر بود خوابهای معمولی داشتم ولی الان یا خواب نمیبینم یا اگر ببینم واقعیته و زود فراموش میشه مثلا مربوط به آینده س که اگر در آینده اتفاق بیافته تازه یاد خوابم میافتم
یکبار از این حالت از یک دعوا در خدمت سربازی جلوگیری کردم تو یک جمع سربازان نشسسته بودیم که برگشتم به سمت چپم نگاه کردم یک سربازی رو دیدم که به نظرم آشنا اومد بعد یک دفعه یادم اومد که تو خواب همین صحنه رو دیدم و این پسره الان دعوا میکنه و برا خودش دردسر درست میکنه حسابی
بعد به فکرم رسید که این جریان رو همین الان به هم بزنم
پا شدم رفتم نشستم کنارش و سر حرف رو باز کردم و از ادامه صحبتش با بقیه جلوگیری کردم تا نوبتغذامون رسید و اون تکه زمانی رد شد
مثلا یک نوع خواب هم که قبلنها دیدم خوابی عجیب بود که انگار من به سرعت طوری که انگار زمان رو چند برابر سرعت دادن تو یک جنگل با سرعت فراوان به جلو میرفتم و درختان رو پشت سر میزاشتم خیلی وحشتناک
بعد یکباره با یک درخت مستقیم برخورد کردم و ازخواب پا شدم صبح رفتم بیرون و با خونه تماس گرفتم که نگرانیم برطرف بشه خودم گفتم چی شده گفتن که هیچی به خاطر اینکه نگران نشم
بعد ها که برگشتم شهرمون و رفتم خونه مادرم گفت همون روز که زنگ زدی ما بیمارستان بودیم و پسر برادرم قبل از اینکه به دنیا بیاد فوت کرده بود

چه رفتم بازم بالا منبر ببخشید :دی
 

@li

کاربر فعال موبایل
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 جولای 2006
نوشته‌ها
3,998
لایک‌ها
90
سن
39
محل سکونت
GRAVEYARD
اییییول...میبینم که همگی بیدارن!!!....و باز هم میبینم که به این تاپیک زیر خاک رفته ما هم سر زدین !!!...همگی خوش آمدین خوشحالمون کردین!!!!...من هم الان سر کارم شیفت شبم که تا حالا بیدارم توی تنهایی و سکوت دارم تایپ میکنم....یک چند مدتی هم هست خواب نمیبینم نمیدونم چرا!!!

میبینم که علی جان شما هم .... آره ؟!
پس این خشانت شما ریشه در کودکی شما داره !!!
خوب شد کشف کردم !!
هنوز وقت نشده بقیه پست هات رو بخونم ! فکر کنم موضوع جالب تر از این حرفاست !!!

فکر نمیکنم....به عقب که برمیگردم میبینم که هرچی بچه تر بودم روح لطیف تری داشتم!!!!...یک چند سالی هست اینجوری شدم!!!...البته خودم با این موضوع حال میکنم!!!....

چرا هست معمولا بار آدمهایی که چربی داره بدنشون بوجود میاد مثل من وقتی هم اتفاق میوفته خیلی جالبه هیچکدوم از اعضای بدنتو نمیتونی تکون بدنی هرچی هم زور بزنی فایده نداره حتی داد هم نمیتئنی بزنی مجبوری اروم بگیری بعد خودش درست میشه برای من اتفاق افتاده

یه جا هم دلیله علمیشو خوندم یادم نیست چی بود

هرچی هست که خیلی حالت با حالیه!!!!!
 

ocarina4

Registered User
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2007
نوشته‌ها
160
لایک‌ها
25
محل سکونت
مشهد
در کل من اون حالت بین خواب و بیداری که دوستان گفتند رو خیلی دوست دارم
میشه این طور توضیح داد که این خواب نیست در واقع بدن شما به خواب رفته ولی شما آگاهی رو از دست ندادین و روحتون هنوز بیدار و آگاه هست
بهتره این رو هم بدونید که این میتونه شروعی باشه برای رسیدن شما به قدرت پرواز روح
در واقع همون حالتی که دوستان میگن هیچ قدرتی از خودت نداری و حتی نمیتونی فریاد بزنی یا تکون بخوری به خاطر همینه چون شما بدنتون خوابه و فریاد زدن و حرکت کردن وظیفه بدنه
در مورد این حالت خواب و بیداری....
یه بار چند سال پیش زمان دانشگاه بود من اونوقتا خوابگاه بودم ، هوا خیلی سرد بود ، وسیله گرمایشی خوابگاه ما شوفاژ بود که خیر سر ما هم اینا چند وقت شوفاژ رو وشن نکرده بودن و آب لوله ها یخ زده بود ، دمای بیرون با داخل اتاق یکی بود....
دیدین تو هوای سرد آدم خوابش ببره چقدر سخته ، حالا من هم همینطور رو تخت دراز کشیده بظاهر خواب رفته بودم ، اما درواقع نیمه خواب بودم ، حرکت ارادی نداشتم ، اما فکرم کار میکرد (بخیال خودم خواب میدیدم)، ذهنم پیش رفیقم حمید جعفری بود که اتاقش طبقه پاین بود ، تو خواب میدیدم که حمید داره به هم اتاقیاش میگه که داره میاد اتاق من
تو خیالاتم حمید رو میدیدم که داره میاد اتاق من از پله ها اومده بالا ، داره میاد ته سالن سمت اتاق ما ، (انگار من دارم از پشت سر حمید این صحنه رو میبینم) ،
حمید در رو باز کرد و امد تو اتاق که دقیقاً هومن لحظه با صدای در بیدار شدم....
با کمال تعجب ایندفه دیدم حمید تو بیداری پیش روم وارد اتاق شد!!! دقیقاً با همون تیپ و قیافه و لباسای که تو خوابم میدیدمش!!
کپ کرده بودم ، رنگم مثل گچ سفید شده بود و خیلی ترسیده بودم:f34r:

درواقع اون روح من بوده که اون لحظه از بدن من جدا بوده و داشته از اطرافم برام پخش زنده میکرده:blink:
 

saeid.z

Registered User
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
2,073
لایک‌ها
3
محل سکونت
آمستردام
در مورد این حالت خواب و بیداری....
یه بار چند سال پیش زمان دانشگاه بود من اونوقتا خوابگاه بودم ، هوا خیلی سرد بود ، وسیله گرمایشی خوابگاه ما شوفاژ بود که خیر سر ما هم اینا چند وقت شوفاژ رو وشن نکرده بودن و آب لوله ها یخ زده بود ، دمای بیرون با داخل اتاق یکی بود....
دیدین تو هوای سرد آدم خوابش ببره چقدر سخته ، حالا من هم همینطور رو تخت دراز کشیده بظاهر خواب رفته بودم ، اما درواقع نیمه خواب بودم ، حرکت ارادی نداشتم ، اما فکرم کار میکرد (بخیال خودم خواب میدیدم)، ذهنم پیش رفیقم حمید جعفری بود که اتاقش طبقه پاین بود ، تو خواب میدیدم که حمید داره به هم اتاقیاش میگه که داره میاد اتاق من
تو خیالاتم حمید رو میدیدم که داره میاد اتاق من از پله ها اومده بالا ، داره میاد ته سالن سمت اتاق ما ، (انگار من دارم از پشت سر حمید این صحنه رو میبینم) ،
حمید در رو باز کرد و امد تو اتاق که دقیقاً هومن لحظه با صدای در بیدار شدم....
با کمال تعجب ایندفه دیدم حمید تو بیداری پیش روم وارد اتاق شد!!! دقیقاً با همون تیپ و قیافه و لباسای که تو خوابم میدیدمش!!
کپ کرده بودم ، رنگم مثل گچ سفید شده بود و خیلی ترسیده بودم

درواقع اون روح من بوده که اون لحظه از بدن من جدا بوده و داشته از اطرافم برام پخش زنده میکرده
آفرین دقیقا همین رو میگم
یادم آوردی یک خواب دیگم رو
من هم یک بار دقیقا به خاطر شوفاژ ولی اینبار شوفاژی که کنار من بود صدا میکرد یک صدای تق تقی که به خاطر همون هوای داخل شوفاژ بود و نمیگذاشت بخوابم چند زمانی سعی کردم بخوابم ولی نمیشد در همین حالت عذاب اور بودم که به حالت شما رفته بودم یعنی انگار بیدار بودم ولی بیخبر از اینکه خوابیدم بعد چون ناراحت بودم که خوابم نمیبره سعی کردم پاشم یه دوری بزنم که دیدم خیلی سنگینم هر چه قدر سعی کردم نشد انگار پتویی که رومه انقدر سنگین شده که به زمین چسبیدم خیلی سعی کردم نتونستم تمام قدرتم رو از دست داده بودم بدونه اینکه بفهمم اراده کردم که از جام پاشم و یک دفعه راحت پاشدم ایستادم ولی از حالت اطرافم بگم که یک حالت تاریک مانند داشت و بیرون از پنجره رو نمیتونستم ببینم و احساس میکردم یکی داره من رو میپاد ( که امیر بیشتر بترسه :دی ) بعد فهمیدم که یکی از بچه ها داره از تو راهرو بغلی رد میشه از بس نمیتونستم تکون بخورم و چون اولین بار بود و خیلی احساس سنگینی میکردم ناخواسته اراده کردم که برگردم به رختخواب شاید خوابم ببره و بهتر بشم که یک دفعه دیدم تو رختخوابم و از خواب پریدم همون موقع هم دیدم که بله دوستم تو راهرو بغلی داره با کسی حرف میزنه و رد میشه
 

Banned_Bananas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 آگوست 2006
نوشته‌ها
607
لایک‌ها
0
محل سکونت
PersianTools & LosAngeles
بنده از اون دست آدم هایی هستم که خواب هام شبیه فیلم سینمایی هست که در تمام زمینه ها هم خواب می بینم....
یعنی از اکشن و Science Fiction گرفته تا رومنس و (#$%^&*) !!!!
برای همین هم خواب رو دوست دارم، مثل رفتن به سینما میمونه.
راستی با خواب های ترسناک (Horror) هم خیلی حال میکنم.
 

saeid.z

Registered User
تاریخ عضویت
20 دسامبر 2005
نوشته‌ها
2,073
لایک‌ها
3
محل سکونت
آمستردام
بنده از اون دست آدم هایی هستم که خواب هام شبیه فیلم سینمایی هست که در تمام زمینه ها هم خواب می بینم....
یعنی از اکشن و Science Fiction گرفته تا رومنس و (#$%^&*) !!!!
برای همین هم خواب رو دوست دارم، مثل رفتن به سینما میمونه.
راستی با خواب های ترسناک (Horror) هم خیلی حال میکنم.
پس حتما بنویس که بقیه هم لذت ببرن
 

ROOZBEH33

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 ژانویه 2005
نوشته‌ها
971
لایک‌ها
372
سن
39
محل سکونت
Sacramento, CA
من ديشب يه خواب خيلي خفن ديدم ...
ولي هرچي فكر مي كنم يادم نمياد چي بود !
 

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
49
محل سکونت
تهران
من خواب میبینم ولی معمولا غیر از اینا نیست
ارسنال: نمونش چند شب پیش خواب دیدم که دارم به جای ارسن ونزه مربیگری میکنم بعد تیری انری اومد گفت اقا چرا منو بازی نمیدی؟ من گفتم تو که مال بارسلونی تازه بازیت هم خوب نیست باورکنید جدی گفتم:blink:

توماس اندرس: این سررشته اصلی خوابامه چون معمولا یه شب در میون خوابش رو میبین چه میدونم چند شب پیش خواب دیدم من رفتم تو یه پارتی توماس(محض اطلاعتون توماس کنسرت نمیزاره پارتی خودمونی میزاره;)) و بعد وسط جمعیت توماس تا میخواست شروع کنه اول یه نگاهی به من کرد چشمک زد بهم:( من قاطی کردم از خواب پریدم:(

یکی که خیلی دوسش دارم: اینو بیخیال شین تعریف نمیکنم:rolleyes:

تازگیا دو سه تا خواب پی تی هم دیدم : چه میدونم خواب میبینم که رفتیم یه مدرسه که اسمش پی تیه بعد کنار من همیشه یاسین و امین نشستن:( پاک قاطی کردم نمیدونم چیکار کنم
به به بينيد كي اينجاست . يك آرسنالي اصيل كه خوابهاش هم آرسناليه ;)
ولي از شوخي گذشته برام جالبه كه گفتي معمولا خوابهات به اين چند مورد محدوده . شايد چون اين مسائل رو دوست داري خوابهات هم يادت ميمونه و ناخودآگاه مسائلي كه برات مهم نيست از ذهنت بعد از بيداري پاك ميشه . در كنار اوني كه دوسش داري هميشه شاد باشي :)
 

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
49
محل سکونت
تهران
آخرين خوابي كه من ديدم همين ديشب بود . خواب ديدم سوار ماشينم شدم . يكدفعه يه حسي بهم گفت ماشين مشكل فني داره (توي خواب هم كلي عاقلانه عمل ميكنما:lol:) سريع فكر كردم ايراد از ترمزهاي ماشينمه . از پاركينگ اومدم بيرون با سرعت 20 تا راه افتادم زدم رو ترمز نگرفت ، سرعتو كردم 30 تا بازم ترمز نگرفت سريع دستي رو كشيدم اومدم پايين ، بعدش هم از خواب بيدار شدم . امروز صبح تا خواستم سوار ماشين بشم يه نگاهي به روغن ترمز انداختم بعد هم همون كارهايي كه توي خواب كرده بودم انجام دادم ولي ترمزم هيچ ايرادي نداشت :D . نتيجه اخلاقي: به خوابهاي من نميشه اعتماد كرد
پ.ن: چون زياد خواب ميبينم دو سه تا از خوابهاي خفني كه چند سال پيش ديدم رو بعدا ميام براتون تعريف ميكنم اگه حالش بود
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
به به بينيد كي اينجاست . يك آرسنالي اصيل كه خوابهاش هم آرسناليه ;)
ولي از شوخي گذشته برام جالبه كه گفتي معمولا خوابهات به اين چند مورد محدوده . شايد چون اين مسائل رو دوست داري خوابهات هم يادت ميمونه و ناخودآگاه مسائلي كه برات مهم نيست از ذهنت بعد از بيداري پاك ميشه . در كنار اوني كه دوسش داري هميشه شاد باشي :)

حالا این همه گفتی اخر منچستری هستی یا یووه؟:blink:
 

sasan s

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,842
لایک‌ها
3,123
سن
49
محل سکونت
تهران
حالا این همه گفتی اخر منچستری هستی یا یووه؟:blink:
پرسپوليس - منچستر - يووه - رئال مادريد - تيم ملي آلمان

راستي جوابت رو توي همون تاپيك يوونتوس داده بودم . مثل اينكه فقط يه پست ميدي بعدش ميري توي تاپيك آرسنال ديگه نميري جوابها رو چك كني;)
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ادیتد!
 
Last edited:
بالا