(اخيرا راستوراني با نام لوئيز بونوئل در شمال تهران باز شده البته با قيمت هاي نجومي و جالب اينجاست که اسم يکي از غذا هاي آن "سگ اندلسي" است!!!!!!!!!!!!!!!!!)
خيلي از آن سال ها نمي گذرد . ولي **** اربابي کار خودش را بلد است!بي خاصيت سازي را به بهترين نحو ممکن انجام مي دهد . زماني در ده هاي ۶۰ و ۷۰ جوانان و دانشجويان انقلابي اروپا و امريکا نهايت تغيير طلبي و شور انقلابي را نشان دادند ولي همانطور که گفتيم **** سرمايه داري کار خود را بلد است.
به عنوان مثال رفقاي انقلابي در ان دوره علاوه بر مبارزه سياسي حتي در نحوه پوشش و وضع ظاهري نيز انقلاب کردند . شلوار هاي جين کهنه و پاره پوره/ريش هاي نتراشيده و مو هاي بلند اصلاح نشده يا مثلا شلوار هايي که جر خوردگيشان را با سنجاق رفع کرده بودند .
اگر عکس هاي انقلاب دانشجويي ۱۹۶۸ فرانسه و اروپا را ببينيد با دانشجويان انقلابي اي مواجه مي شويد که حتي لباس هايشان نيز ريشه هاي **** اخلاقي سرمايه داري را زير سواي مي برد. در واقع دانشجويان شصت و هشتي از انقلابي ترين نسل هاي قرن اخير بودند که حتي بر عليه خانواده هايشان نيز شوريدند.
بخشي از بي خاصيت سازي عليه جنبش دانشجويي دهه هاي ۶۰ و ۷۰ اينگونه صورت مي گيرد که چندي بعد در کارخانه ها لباس هايي توليد مي شوند که از همان ابتدا وصله دارند . از همان ابتدا پارچه هايشان ريش ريش است و از همان ابتدا طرحي جر خورده دارند.و جالب اينکه اين نوع لباس مد مي شود . بدين ترتيب است که سرمايه داري يکي از ابزار هاي اعتراض يعني لباس را از چنگ انقلابيون در مي آورد و طرز لباس پوشيدن معترضانه را نه تنها تبديل به مد مي کند بلکه آن را در خدمت روابط و سود و سرمايه در مي آورد. تا جائيکه اکنون اگر در اروپا و امريکا حتي لخت هم بيرون بروي جزئي از وضعيت موجود محسوب مي شوي! يعني هر نوع لباس پوشيدن نوعي از وجود در وضعيت موجود محسوب مي شود!
اين نوع **** بي خاصيت سازي به طور عمده در قرن بيستم ظهور و رشد کرد . البته منظور اين نيست که مغز يا سازمان متفکري پشت اين بي خاصيت سازي ها قرار گرفته بلکه اين اتفاق به صورتي بسيار عادي در دل **** سرمايه داري و روابط توليدي رخ مي دهد. در حالت کلي هر گونه اعتراض به بخشي از وجود **** سرمايه داري تبديل مي شود و يا به عبارتي مي شود نمک سرمايه داري!
گروه هاي معترض اجازه دارند متشکل شوند , بيانيه بنويسند و تظاهرات ترتيب دهند (البته در کشور هاي متروپل و آنهم در موقعيتي تاريخي که جنبش هاي انقلابي به شدت ***** شده اند و بدين ترتيب از طريق قانوني کردن و دموکرات کردن آنها سعي در بي تاثير کردنشان مي کنند)
تا جاييکه آنارشيست ها نيز در صفوف مرتب البته با پرچم سرخ و سياه در خيابان ها به صورتي دموکراتيک اعلام اعتراض مي کنند!!!!! احتمالا اگر چه گوارا هم هنوز زنده بود موهايش را شانه مي کرد و مانند يک شهروند خوب دموکرات با پلاکاردي در دست همراه با اعضاي انجمنش در خيابان راه پيمايي دفاع از صلح راه مي انداخت!
در کل وقتي يک حرکت اعتراضي جذب سيستم شده است و از آن حمايت هم مي شود(مثلا نيرو هاي پليس براي امنيت معترضان!) ديگر نمي تواند خاصيت ضد سيستم از خود نشان دهد . حتي بيشتر به تقويت آن نيز مي انجامد يعني سيستم از اين طريق خود را موجه و دموکرات نشان مي دهد.
***
در سال ۱۹۳۰ فيلم عصر طلايي توسط لوئيز بونوئل کارگردان بزرگ سورئاليست ساخته شد . فيلمي کوبنده و انقلابي . لوئيز بونوئل راجع به اين فيلم مي گويد : " فيلم را مثل سگ آندلسي در سالن استوديو ۲۸ به روي پرده برديم و شش روز تمام با ازدحام جمعيت رو به رو بوديم. بعد روزنامه هاي دست راستي عليه فيلم موضع گرفتند و همزمان با آن سلطنت طلب ها و جمعيت هاي فاشيستي به سمينار حمله آوردند . تابلو هاي يک نمايشگاه سورئاليستي را که در راهرو هاي ورودي برگزار شده بود داغان کردند . روي پرده سينما بمب انداختند و صندلي ها را در هم شکستند . بدين ترتيب فضيحت "عصر جديد" به راه افتاده بود. يک هفته بعد رئيس ادراه پليس فيلم را به عنوان دفاع از امنيت عمومي در محاق توقيف انداخت."
اين فيلم براي مدت ۵۰ سال توقيف شد تا بالاخره در سال ۱۹۸۰ در نيويورک و ۱۹۸۱ در پاريس به نمايش عمومي گذاشته شد.اما اين بار تماشاگران بورژوايي که به ديدن فيلم رفته بودند راحت روي صندلي هايشان لم دادند , به تماشاي فيلم پرداختند , از جلوه هاي بصري آن لذت بردند و بعد از پايان فيلم نيز در حاليکه مشروب گران قيمت مي خوردند به تعريف و تمجيد از آن پرداختند که : واي چقدر انقلابي.....
زماني آندره برتون (۱۹۹۵) در نهايت اندوه خطاب به دوستي گفت ديگر هيچ فضيحت و غوغايي باقي نمانده است.
ديگر حتي هاليوود هم فيلم به اصطلاح انقلابي مي سازد . کارهاي متفاوت مي کند . روايت را سر و ته مي کند . تکه تکه مي کند . جر مي دهد مي بافد و شلم شورباهايي تحويل مخاطب مي دهد که به نظر مي رسد جاي هر گونه انقلاب در هنر را پر مي کند! حتي داستان زندگي فريدا کاهلو (نقاش سورئاليست انقلابي) را مي سازد و در آن لئون تروتسکي از رهبران انقلاب کبير اکتبر و فريدا را با هم در رختخواب نشان مي دهد.
نقاشي انتزاعي که زماني مو بر اندام ارتجاع سيخ مي کرد اکنون به کثيف ترين نمودار ارتجاع تبديل شده است. در همه نمايشگاه هاي کانسپچوآل آرت و هنر پست مدرن و بطور کلي هر نمايشگاهي با آثار هنري اي مواجه مي شويم که به ظاهر بسيار آوانگارد و پيشرو اند ولي در واقع حرکتي جز خودنمايي در عرصه وضعيت موجود انجام نمي دهند . متفاوت بازي درآوردن هايي ابلهانه که منجر به هيچ چيزي نمي شوند .
موسيقي راک که زماني مايه اميد اديشمنداني چون هربرت مارکوزه و جنبش انقلابي بود اکنون به آنچنان مضحکه اي تبديل شده که بريتني اسپيرز داد ميزند I love rock & roll و احتمالا آقاي رئيس جهور هم در اتاقش عکس جيم موريسون به ديوار زده!!! موسيقي راک گوش دادن هم شده نوعي کلاس گذاشتن خرده بورژوايي!!!!!!!!
جالب اينجاست که اين اتفاق ها خيلي عادي جلوه مي کنند . خيلي راحت مي توانيم با گفتن جمله خوب ديگه زمونه عوض شده خيال خود را راحت کنيم غافل از اينکه مجموعه اين اتفاق هاست که زمونه رو عوض کرده!!!
سرمايه داري با تسخير نمود هاي اعتراض آن ها را تحت مالکيت خود در مي آورد , تغيير شکل مي دهد و به گونه اي جديد عرضه مي کند , که به ظاهر مي توانند ميل به اعتراض و تغيير طلبي را ارضا کنند ولي در واقع در جهت تحکيم پايه هاي سرمايه داري به صورتي کاملا پنهاني پيش مي روند .
هاليوود هيچوقت فيلمي انقلابي نمي سازد , خواستگاه طبقاتي اش اين اجازه را به او نمي دهد . کاري که مي کند اين است که فرم هاي انقلابي را تسخير کرده , تغيير شکل مي دهد و آخر سر تفاله اي عرضه مي کند که فريم به فريم اش روابط سود و سرمايه را باز توليد مي کند.
در اين ميان هنرمند معترض هم توسط ساختار هاي سيستم نابود مي شود . او بايد دنبال سرمايه گذار باشد , بايد به فکر پخش فيلم باشد , بايد در جشنواره ها شرکت کند , بايد نمايشگاه ترتيب دهد و به اين ترتيب فعاليت او نيز بايد توسط بايد هايي کاذب که سيستم براي او ايجاد کرده بي تاثير مي شود.
فعاليت هنري در قالب ساختار هاي هنري موجود هرگونه تغيير و تحول انقلابي را ***** مي کند . بايد کثافت هاي سرمايه داري را با تيغ از روي چشمانمان برداريم. فعاليت در سيستم نمي تواند عليه سيستم باشد . Z يک فيلم بورژوايي است .
از جشنواره ها و نمايشگاه ها , از سالن هاي نمايش , از کافه تريا ها و ... اثر انقلابي پديد نمي آيد.
آوانگارديسم آنها آوانگارديسم اجتماعي است . از هر سالن سينمايشان , از هر تالار نمايشگاهشان , از هر تابلوي نقاشيشان , از هر بيت شعرشان و از هر نت موسيقيشان بوي خون به مشام مي رسد . اکنون مسئله بدن جنيفر لوپز يا کامرون دياز نيست! مسئله هنر است و ضد هنر.
کاوه عباسيان
خيلي از آن سال ها نمي گذرد . ولي **** اربابي کار خودش را بلد است!بي خاصيت سازي را به بهترين نحو ممکن انجام مي دهد . زماني در ده هاي ۶۰ و ۷۰ جوانان و دانشجويان انقلابي اروپا و امريکا نهايت تغيير طلبي و شور انقلابي را نشان دادند ولي همانطور که گفتيم **** سرمايه داري کار خود را بلد است.
به عنوان مثال رفقاي انقلابي در ان دوره علاوه بر مبارزه سياسي حتي در نحوه پوشش و وضع ظاهري نيز انقلاب کردند . شلوار هاي جين کهنه و پاره پوره/ريش هاي نتراشيده و مو هاي بلند اصلاح نشده يا مثلا شلوار هايي که جر خوردگيشان را با سنجاق رفع کرده بودند .
اگر عکس هاي انقلاب دانشجويي ۱۹۶۸ فرانسه و اروپا را ببينيد با دانشجويان انقلابي اي مواجه مي شويد که حتي لباس هايشان نيز ريشه هاي **** اخلاقي سرمايه داري را زير سواي مي برد. در واقع دانشجويان شصت و هشتي از انقلابي ترين نسل هاي قرن اخير بودند که حتي بر عليه خانواده هايشان نيز شوريدند.
بخشي از بي خاصيت سازي عليه جنبش دانشجويي دهه هاي ۶۰ و ۷۰ اينگونه صورت مي گيرد که چندي بعد در کارخانه ها لباس هايي توليد مي شوند که از همان ابتدا وصله دارند . از همان ابتدا پارچه هايشان ريش ريش است و از همان ابتدا طرحي جر خورده دارند.و جالب اينکه اين نوع لباس مد مي شود . بدين ترتيب است که سرمايه داري يکي از ابزار هاي اعتراض يعني لباس را از چنگ انقلابيون در مي آورد و طرز لباس پوشيدن معترضانه را نه تنها تبديل به مد مي کند بلکه آن را در خدمت روابط و سود و سرمايه در مي آورد. تا جائيکه اکنون اگر در اروپا و امريکا حتي لخت هم بيرون بروي جزئي از وضعيت موجود محسوب مي شوي! يعني هر نوع لباس پوشيدن نوعي از وجود در وضعيت موجود محسوب مي شود!
اين نوع **** بي خاصيت سازي به طور عمده در قرن بيستم ظهور و رشد کرد . البته منظور اين نيست که مغز يا سازمان متفکري پشت اين بي خاصيت سازي ها قرار گرفته بلکه اين اتفاق به صورتي بسيار عادي در دل **** سرمايه داري و روابط توليدي رخ مي دهد. در حالت کلي هر گونه اعتراض به بخشي از وجود **** سرمايه داري تبديل مي شود و يا به عبارتي مي شود نمک سرمايه داري!
گروه هاي معترض اجازه دارند متشکل شوند , بيانيه بنويسند و تظاهرات ترتيب دهند (البته در کشور هاي متروپل و آنهم در موقعيتي تاريخي که جنبش هاي انقلابي به شدت ***** شده اند و بدين ترتيب از طريق قانوني کردن و دموکرات کردن آنها سعي در بي تاثير کردنشان مي کنند)
تا جاييکه آنارشيست ها نيز در صفوف مرتب البته با پرچم سرخ و سياه در خيابان ها به صورتي دموکراتيک اعلام اعتراض مي کنند!!!!! احتمالا اگر چه گوارا هم هنوز زنده بود موهايش را شانه مي کرد و مانند يک شهروند خوب دموکرات با پلاکاردي در دست همراه با اعضاي انجمنش در خيابان راه پيمايي دفاع از صلح راه مي انداخت!
در کل وقتي يک حرکت اعتراضي جذب سيستم شده است و از آن حمايت هم مي شود(مثلا نيرو هاي پليس براي امنيت معترضان!) ديگر نمي تواند خاصيت ضد سيستم از خود نشان دهد . حتي بيشتر به تقويت آن نيز مي انجامد يعني سيستم از اين طريق خود را موجه و دموکرات نشان مي دهد.
***
در سال ۱۹۳۰ فيلم عصر طلايي توسط لوئيز بونوئل کارگردان بزرگ سورئاليست ساخته شد . فيلمي کوبنده و انقلابي . لوئيز بونوئل راجع به اين فيلم مي گويد : " فيلم را مثل سگ آندلسي در سالن استوديو ۲۸ به روي پرده برديم و شش روز تمام با ازدحام جمعيت رو به رو بوديم. بعد روزنامه هاي دست راستي عليه فيلم موضع گرفتند و همزمان با آن سلطنت طلب ها و جمعيت هاي فاشيستي به سمينار حمله آوردند . تابلو هاي يک نمايشگاه سورئاليستي را که در راهرو هاي ورودي برگزار شده بود داغان کردند . روي پرده سينما بمب انداختند و صندلي ها را در هم شکستند . بدين ترتيب فضيحت "عصر جديد" به راه افتاده بود. يک هفته بعد رئيس ادراه پليس فيلم را به عنوان دفاع از امنيت عمومي در محاق توقيف انداخت."
اين فيلم براي مدت ۵۰ سال توقيف شد تا بالاخره در سال ۱۹۸۰ در نيويورک و ۱۹۸۱ در پاريس به نمايش عمومي گذاشته شد.اما اين بار تماشاگران بورژوايي که به ديدن فيلم رفته بودند راحت روي صندلي هايشان لم دادند , به تماشاي فيلم پرداختند , از جلوه هاي بصري آن لذت بردند و بعد از پايان فيلم نيز در حاليکه مشروب گران قيمت مي خوردند به تعريف و تمجيد از آن پرداختند که : واي چقدر انقلابي.....
زماني آندره برتون (۱۹۹۵) در نهايت اندوه خطاب به دوستي گفت ديگر هيچ فضيحت و غوغايي باقي نمانده است.
ديگر حتي هاليوود هم فيلم به اصطلاح انقلابي مي سازد . کارهاي متفاوت مي کند . روايت را سر و ته مي کند . تکه تکه مي کند . جر مي دهد مي بافد و شلم شورباهايي تحويل مخاطب مي دهد که به نظر مي رسد جاي هر گونه انقلاب در هنر را پر مي کند! حتي داستان زندگي فريدا کاهلو (نقاش سورئاليست انقلابي) را مي سازد و در آن لئون تروتسکي از رهبران انقلاب کبير اکتبر و فريدا را با هم در رختخواب نشان مي دهد.
نقاشي انتزاعي که زماني مو بر اندام ارتجاع سيخ مي کرد اکنون به کثيف ترين نمودار ارتجاع تبديل شده است. در همه نمايشگاه هاي کانسپچوآل آرت و هنر پست مدرن و بطور کلي هر نمايشگاهي با آثار هنري اي مواجه مي شويم که به ظاهر بسيار آوانگارد و پيشرو اند ولي در واقع حرکتي جز خودنمايي در عرصه وضعيت موجود انجام نمي دهند . متفاوت بازي درآوردن هايي ابلهانه که منجر به هيچ چيزي نمي شوند .
موسيقي راک که زماني مايه اميد اديشمنداني چون هربرت مارکوزه و جنبش انقلابي بود اکنون به آنچنان مضحکه اي تبديل شده که بريتني اسپيرز داد ميزند I love rock & roll و احتمالا آقاي رئيس جهور هم در اتاقش عکس جيم موريسون به ديوار زده!!! موسيقي راک گوش دادن هم شده نوعي کلاس گذاشتن خرده بورژوايي!!!!!!!!
جالب اينجاست که اين اتفاق ها خيلي عادي جلوه مي کنند . خيلي راحت مي توانيم با گفتن جمله خوب ديگه زمونه عوض شده خيال خود را راحت کنيم غافل از اينکه مجموعه اين اتفاق هاست که زمونه رو عوض کرده!!!
سرمايه داري با تسخير نمود هاي اعتراض آن ها را تحت مالکيت خود در مي آورد , تغيير شکل مي دهد و به گونه اي جديد عرضه مي کند , که به ظاهر مي توانند ميل به اعتراض و تغيير طلبي را ارضا کنند ولي در واقع در جهت تحکيم پايه هاي سرمايه داري به صورتي کاملا پنهاني پيش مي روند .
هاليوود هيچوقت فيلمي انقلابي نمي سازد , خواستگاه طبقاتي اش اين اجازه را به او نمي دهد . کاري که مي کند اين است که فرم هاي انقلابي را تسخير کرده , تغيير شکل مي دهد و آخر سر تفاله اي عرضه مي کند که فريم به فريم اش روابط سود و سرمايه را باز توليد مي کند.
در اين ميان هنرمند معترض هم توسط ساختار هاي سيستم نابود مي شود . او بايد دنبال سرمايه گذار باشد , بايد به فکر پخش فيلم باشد , بايد در جشنواره ها شرکت کند , بايد نمايشگاه ترتيب دهد و به اين ترتيب فعاليت او نيز بايد توسط بايد هايي کاذب که سيستم براي او ايجاد کرده بي تاثير مي شود.
فعاليت هنري در قالب ساختار هاي هنري موجود هرگونه تغيير و تحول انقلابي را ***** مي کند . بايد کثافت هاي سرمايه داري را با تيغ از روي چشمانمان برداريم. فعاليت در سيستم نمي تواند عليه سيستم باشد . Z يک فيلم بورژوايي است .
از جشنواره ها و نمايشگاه ها , از سالن هاي نمايش , از کافه تريا ها و ... اثر انقلابي پديد نمي آيد.
آوانگارديسم آنها آوانگارديسم اجتماعي است . از هر سالن سينمايشان , از هر تالار نمايشگاهشان , از هر تابلوي نقاشيشان , از هر بيت شعرشان و از هر نت موسيقيشان بوي خون به مشام مي رسد . اکنون مسئله بدن جنيفر لوپز يا کامرون دياز نيست! مسئله هنر است و ضد هنر.
کاوه عباسيان