بسيار تاپيك زيبايي است . جاويد ايران عزيز من شنيده ام كه ملك الشعراي بهار يك قصيده بلند بالا در مدح ايران زمين دارد كه در آن خيلي از پادشاهان ايران را نام مي برند اما هرچه گشتم آنرا پيدا نكردم . ايا شما اطلاعي داريد ؟
درود به شما روزبه گرامی
من چندین سروده از ملک الشعرای بهار قرار داده ام و چنانچه این قصیده ای که شما اشاره نمودید را یافتم، حتما قرار خواهم داد.
يك ترانه هم بود كه من فقط يك خورده اش رو يادم مونده : هيهات كه اين مزرعه را آب گرفته است ...وين ملت ماتم زده را خواب گرفته است ... تا چين و ختن ولوله از شوكت ما بود .... ديگه بقيه اش يادم نيست . اگه اين ها رو هم پيدا كرديد ممنون ميشم بنويسيد
دوست من سروده ای را که شما بدنبال آن هستید
شتربان نام دارد که سروده ی شاعر، ادیب و روزنامه نگار دوره مشروطه،
محمد صادق ادیب الممالک فراهانی ملقب به امیرالشعرا و متخلص به امیری است و به صورت مسمط می باشد،
امیر آرام نیز این ترانه را اجرا نموده است و من پیشتر در بخش موسیقی آنرا قرار داده بودم که از
این پیوند می توانید دانلود فرمایید.
شتربان
برخیز شتربانا، بربند کجاوه .................. کز چرخ عیان گشت همی رایت کاوه
از شاخ شجر برخاست آوای چکاوه .................. وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر به شتاب اندر از رود سماوه .................. در دیده من بنگر دریاچه ساوه
وز سینه ام آتشکده پارس نمودار
ماییم که از پادشهان باج گرفتیم .................. زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
دیهیم و سریر از گهر و عاج گرفتیم .................. اموال و ذخاریشان تاراج گرفتیم
وز پیکرشان دیبه و دیباج گرفتیم .................. ماییم که از دریا امواج گرفیتم
و اندیشه نکردیم ز طوفان و ز تیّار
در چین و ختن ولوله از هیبت ما بود .................. در مصر و عدن غلغله از شوکت ما بود
در اندلس و روم عیان قدرت ما بود .................. غرناطه و اشبیلیه در طاعت ما بود
صقلیّه نهان در کنف رایت ما بود .................. فرمان همایون قضا آیت ما بود
جاری به زمین و فلک و ثابت وسیار
خاک عرب از مشرق اقصی گذراندیم .................. وز ناحیه غرب به افریقیه راندیم
دریای شمالی را بر شرق نشاندیم .................. وز بحر جنوبی به فلک گرد فشاندیم
هند از کف هندو،ختن از ترک ستاندیم .................. ماییم که از خاک بر افلاک رساندیم
نام هنر و رسم کرم را به سزاوار
امروز گرفتار غم و محنت و رنجیم .................. در داو، فره باخته اندر شش و پنجیم
با ناله و افسوس در این دیر سپنجیم .................. چونزلف عروسان همه در چین و شکنجیم
هم سوخته کاسانه و هم باخنه گنجیم .................. ماییم که در سوگ و طرب قافیه سنجیم
جغدیم به ویرانه، هزاریم به گلزار
ماهت به محاق اندروشاهت به غری شد .................. وز باغ تو ریحان و سپر غم سپری شد
انده ز سفر آمد و شادی سفری شد .................. دیوانه به دیوان تو گستاخ و جری شد
وان اهرمن شوم به خرگاه پری شد .................. پیراهن نسرین تن گلبرگ تری شد
آلوده به خون دل و چاک از ستم خار
مرغان بساتین را منقار بریدند .................. اوراق ریاحین را طومار دریدند
گاوان شکمخواره به گلزار چریدند .................. گرگان ز پی یوسف بسیار دویدند
تا عاقبت او را سوی بازار کشیدند .................. یاران بفرختندش و اغیار خریدند
آوخ ز فروشنده دریغا ز خریدار
افسوس که این مزرعه را آب گرفته .................. دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می ناب گرفته .................. وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته .................. چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بی مایه و صحت شده بیمار
ابری شده بالا و گرفته است فضا را .................. وز دود و شرر تیره نموده است هوا را
آتش زده سکان زمین را و سما را .................. سوزانده به چرخ اختر و در خاک گیا را
ای واسطه رحمت حق بهر خدا را .................. زین خاک بگردان ره طوفان بلا را
بشکافت زهم سینه این ابر شرر بار