برگزیده های پرشین تولز

سفر نامه تبریز (مرداد 84)

mahdi206

Registered User
تاریخ عضویت
12 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
2,362
لایک‌ها
5
سن
41
محل سکونت
Tehran
به نقل از Reza364 :
خب به سلامتي اولين مسافر وارد ميشود

مهدي206 در خدمت شماست :)
تاييد مي شود! البته سفر برگشت همچين بي ضرر نبود! يك عدد دو شاخه آداپتور لپتاپ بر اثر سقوط تخت قطار شكست و يك جفت اسپيكر هم به دليل نامعلومي سوخت! :blink:
الان هم نميدونم چرا حاجي اينا نميان تو پي تي معلوم نيست چه خبره اونجا! البته من بعد از ظهر با وايرلسم ميرم اونجا :D
 

electronic

Registered User
تاریخ عضویت
16 ژانویه 2005
نوشته‌ها
1,661
لایک‌ها
75
سن
37
محل سکونت
USA
به نقل از mahdi206 :
تاييد مي شود! البته سفر برگشت همچين بي ضرر نبود! يك عدد دو شاخه آداپتور لپتاپ بر اثر سقوط تخت قطار شكست و يك جفت اسپيكر هم به دليل نامعلومي سوخت! :blink:
الان هم نميدونم چرا حاجي اينا نميان تو پي تي معلوم نيست چه خبره اونجا! البته من بعد از ظهر با وايرلسم ميرم اونجا :D
خدا به خیر بگذرونه خودتون سالمید که!:blink:
 

mahdi206

Registered User
تاریخ عضویت
12 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
2,362
لایک‌ها
5
سن
41
محل سکونت
Tehran
به نقل از electronic :
خدا به خیر بگذرونه خودتون سالمید که!:blink:
به حول و قوه الهي هممون سالميم فقط حاجي يه خورده سرما خورده و صداش هم گرفته. در ضمن ديشب در جريان جنگ دوربين و عكس و فلاش بين من ، حاجي ، دفي و اسپيرو يك عدد سي دي به سي دي هاي عكس اضافه شد يعني شد 4 تا :blink: احتمالا يه سي دي هم عكسهاي نياز هست كه با اون ميشه 5 تا :wacko:
 

electronic

Registered User
تاریخ عضویت
16 ژانویه 2005
نوشته‌ها
1,661
لایک‌ها
75
سن
37
محل سکونت
USA
به نقل از mahdi206 :
به حول و قوه الهي هممون سالميم فقط حاجي يه خورده سرما خورده و صداش هم گرفته. در ضمن ديشب در جريان جنگ دوربين و عكس و فلاش بين من ، حاجي ، دفي و اسپيرو يك عدد سي دي به سي دي هاي عكس اضافه شد يعني شد 4 تا :blink: احتمالا يه سي دي هم عكسهاي نياز هست كه با اون ميشه 5 تا :wacko:
الحمد.چه شیر تو شیری شده تا چند سال دیگه از نعمت عکس و فلاش و دوربین بی نیاز شدیم!
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
انا لله و انا اليه راجعون
دوستان و خوانندگان گرامي پي تي,بدين وسيله به اطلاع مي رساند دوستان مسافر صحيح و سالم به قطار تبريز تهران تحويل داده شدند ولي قرائن حاكي از آن است كه گروهك تروريستي شبه نظامي كاربر مشكوك و منحوس پي تي يعني مهرداد 1355 در يك اقدام ناجوانمردانه با بكار گيري لهجه تركي در حوالي قزوين,به قطار فوق حمله نموده و ضمن درگيري با كوپه اعضا كه توسط يك رابط خيانتكار درون گروه شناسايي شده بودند,اقدام به سرقت و ضرب و شتم نموده و پس از به سرقت بردن تمامي وسايل و شكستن آداپتور لپتاپ و سوزاندن اسپيكرها اقدام به فرار مي نمايند كه تا بدين لحظه خبري از اعضاي مسافر نيست,تنها شاهد ماجرا مهدي 206 مي باشد كه هم اينك در بيمارستان پي تي در حال مداوا مي باشد.به محض رسيدن جزئيات بيشتر,شما را در جريان خواهيم گذارد.
خبرگزاري تبريز پرس,توركيش تولز
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
سه شنبه صبح:
طي قرار قبلي با نياز و رضا كه البته نياز از من طي يك پي ام خواسته بود كه دقيقا بداند چه ساعتي در راه آهن هستيم و من نيز بدليل شارژ موبايل از عدم پاسخ گويي به وي شرمنده شدم,ساعت 5.15 صبح از خواب برخاستم,در حالي كه شب گذشته غليرغم داشتن ساعت آلارم دار و تنها بدليل احتمالي ترس از خواب ماندن بخوبي نخوابيده بودم,راس ساعت 5.30 با يك پژو 405 به سرعت برق و باد در خيابانهاي تاريك تبريز درحال رانندگي براي رسيدن بموقع به محل استقبال بودم.راس 5.40 به موعد رسيدم درحاليكه هيچ كس نبود و چند لحظه بعد از من نياز با يك سمند نقره اي از راه رسيد,در حاليكه هردو در حال گفتگو در اين مورد بوديم كه چه كسي زودتر رسيده است و به فاصله تقريبا يك دقيقه رضا نيز با يك سفيد رنگ206(ماشين محبوب مهدي 206) از راه رسيد.پس از قفل بندي ماشينها و در وضعيتي كه هرسه در حال قفل بندي و محكم كاري ماشين هايمان بوديم و من نيز صبح همان روز از تلفن گوياي حركت قطار كه هر گونه تاخيري را اعلام مي نمايد و با علم بر اينكه در راس ساعت مقرر قطار خواهد آمد و با عنايت به اينكه تنها چهره من آشناست(سگ را اگر كتك مي زدي در آن ساعت بيرون نمي آمد!=مثل تركي)در حال صحبت هاي متفرقه با دوستان بودم كه بالاخره قطار به جاي ساعت 5.45 در ساعت 6.20 صبح به ايستگاه رسيد و در سكوي مقابل ايستاد و ما نيز در ورودي پله هاي زيرزميني مشرف به سكوي مقابل در انتظار بوديم.پس از تخليه تمامي مسافرين و در حالي كه تقريبا نااميد شده بوديم,دوستان با ديدن من و سپس ساير ميزبانان گل از گلشان شكفت و بدين ترتيب عمليات تحويل دوستان در تبريز كامل گرديد.طبق برنامه قبلي و بدليل اينكه من در هتل ائل گلي براي دوستان يك ميز صبحانه در ساعت 7.30 رزرو نموده بودم,قرار بر اين شد كه به آهستگي هرچه تمامتر رانندگي نماييم تا هم دوستان شهر را ديده و هم به موقع به قرار صبحانه برسيم.در طي مسافت راه من با دوستاني كه در ماشين بنده بودند در حال گفتگو و گپ بوديم و در همين حين نيز در حال توضيح مناطق مختلف تبريز به دوستان.
بالاخره راس ساعت 7 به هتل رسيده و پس از جابجايي ماشينها در پاركينگ هتل,به رستوران هتل مزبور رفته و پس از هماهنگي هاي لازم,دوستان در سلف سرويس هتل به صف شدند!!!وصف كيفيت صبحانه با مهمانان...
در همين حين در حاليكه تقريبا همگي جو گير شده و بسيار ساكت بودند-ازجمله حاجي-الكترونيك نيز به لابي هتل آمده و هرچه به وي اصرار نمودم كه صبحانه بلومباند,از اين كار طفره رفت,در حاليكه نخورده از بابت وي مجبور به پرداخت وعده صبحانه اضافي گرديديم!!پس از صرف آب پرتقال و شير و چاي و قهوي توسط دوستان پس از صرف صبحانه و تصفيه مالي آن,به اتفاق اعضا كه در آن لحظه هيچ دوربيني براي ثبت اين لحظه وجود نداشت,از هتل خارج شده و بسوي بازار طبق برنامه روان شديم.در همين لحظه من با دوستم كه به منطقه بازار تسلط داشت تماسي گرفته و با وي هماهنگي نمودم تا پس از پارك نمودن ماشينهايمان در منطقه تربيت تبريز,به اتفاق دوستان به حانه مشروطه و بازار عزيمت نماييم.در منطقه تربيت در حاليكه رضا و نياز نيز بودند,من با ديدار دوستم,توصيه هاي لازم را نمودم و خودم به محل كار در ساعت 9.30 بازگشتم و رهبري عمليات را به دوميزبان ديگر واگذار نمودم,ضمن اينكه در تماس با آنان نيز بودم.تحويل هتل به ساعت 2 بعدازظهر همان روز موكول شده بود و بناچار بايستي تا آن موقع بر طبق برنامه از قبل طراحي شده عمل مي نموديم تا زماني به هدر نرود.حدود ساعت 11 صبح رضا و دوستم طي صحبتي كه با من از طريق موبايل داشتند(رهبري عمليات هدايت از محل كلر من صورت مي پذيرفت!!)بمن گفتند كه دوستان بدليل خستگي بيش از حد در طول راه قادر به راه رفتن نبوده و به منطقه بازار چندان توجهي نمي نمايند.من نيز به رضا سپردم كه دوستان را به منطقه بازار سهند كه چيزي شبيه مجتمع كامپيوتر پايتخت است ,هدايت نمايد و سپس در همان محل نزديك به پاركينگ,با فالوده و بستني از دوستان پذيرايي نمايند.در همان حدود دوستم كه ماموريت معرفي بازار و رزرو جا براي ناهار در تالار آذر آب تبريز را بر عهده داشت,با من در تماسي گفت كه دوستان مهمان بسيار خسته بوده و نياز به استراحت دارند و در كافي پاپ تالار واقع در منطقه ائل گلي در حال استراحت مي باشند.من نيز راس ساعت يك با خروج از محل كار به آنان ملحق شدم و نهار كباب و برنج و تتمه لازم را صرف نموديم و با تصفيه مالي ناهار به سرعت به هتل بازگشتيم تا ترتيب اسكان بچه ها داده شود.در حين راه الكترونيك از ما جدا شد.
ساعت حدود 2 به هتل رسيديم و ترتيب اسكان بچه ها داده شد.قبل از اسكان دوستان,رضا و نياز نگاهي به كيفيت اطاقها نموده و آن را تاييد نمودند.پس از انجام تشريفات ثبت نام در هتل,دوستان به اطاقهاي خويش رفتند تا بياسايند و در بعد از ظهر همان روز دوباره طبق برنامه در ديداري دوباره به ديگر نقاط ديدني برويم.
پس از جدايي از دوستان و در حاليكه دو اتاق نيز حدود 2 ساعت بعد بدليل نظافت تحويل داده شدند,ميزبانان طي قراري دوباره و مرور برنامه ريزي منتظر تماس دوستان مهمان در هتل گرديدند.
 

mehrdad1355

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 فوریه 2004
نوشته‌ها
3,971
لایک‌ها
30
سن
47
به نقل از esfandiyar2002 :
سه شنبه صبح:
عنايت به اينكه تنها چهره من آشناست(سگ را اگر كتك مي زدي در آن ساعت بيرون نمي آمد!=مثل تركي)

در حال صحبت هاي متفرقه با دوستان بودم كه بالاخره قطار به جاي ساعت 5.45 در ساعت 6.20 صبح به ايستگاه رسيد و در سكوي مقابل ايستاد و ما نيز در ورودي پله هاي زيرزميني مشرف به سكوي مقابل در انتظار بوديم.پس از تخليه تمامي مسافرين و در حالي كه تقريبا نااميد شده بوديم,دوستان با ديدن من و سپس ساير ميزبانان گل از گلشان شكفت و بدين ترتيب عمليات تحويل دوستان در تبريز كامل گردي


-الكترونيك نيز به لابي هتل آمده و هرچه به وي اصرار نمودم كه صبحانه بلومباند,از اين كار طفره رفت,در حاليكه نخورده از بابت وي مجبور به پرداخت وعده صبحانه اضافي گرديديم!.
:lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:

:wacko: :wacko: :wacko: :wacko: :wacko:
184.gif


ای ول خساست!!! هنوز جیبتون میسوزه اسکاتلندی
170.gif
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
سه شنبه عصر:
من در محل كارم هستم.ساعت حدود 7.30 رضا طي تماس تلفني با من چنين اظهار ميدارد كه دوستان كه در خواب سنگين ناشي از خستگي طي مسير بسر مي برند,اكنون با وي و نياز به محل سراي وحيد براي صرف دونر كباب مي روند.در اين حين آقاي دليري نيز چند لحظه اي به آنان ملحق شده و يك قوطي باقلوا به اعضا تقديم مي كنند.البته من ايشان و بخصوص pay را در اين مدت نديدم ولي از حضور اندكشان متشكرم.راس ساعت 8.30 در حاليكه باران بشدت مي كوبد به اتفاق دوستم مهندس كه همان روز صبح زحمت هدايت و راهنمايي دوستان دوستان در منطقه بازار را بر عهده داشت,به سوي سراي وحيد كه 5 كيلومتري خارج از شهر است راهي مي شويم و راس ساعت 9 به آنجا مي رسيم.دوستان در حال خوردن و گرفتن عكس يادگاري هستند در حاليكه يخ سكوت آنان بدليل استراحت تا حدودي باز شده و تنها از اين امر شاكي بودند كه چرا ميزبانان با خودشان به تركي صحبت مي نمايند.پس از صرف شام,قرار بر حضور دوستان در شاهگلي تبريز گرفته شد.من كه ظهر همان روز تمامي وسايل لازم از جمله آب داغ و پتو براي نشستن بر زمين چمن محوطه سرسبز شاهگلي را از دوست مهندسم كه راهنماي بازار هم بود اخذ نموده بودم و البته نياز نيز از سوي خود به تهيه موارد لازم مبادرت نموده بود,و با بدرقه رضا به منزلش در تبريز(بدليل خستگي)در شاهگلي بر روي چمن اتراق نموده بوديم,يك چند ساعت در هواي لطيف آنجا استراحت نموده و چايي نوشيده و با يكديگر به گپ و گفتگو مشغول شديم.حاجي نيز در حال ارتباط برقرار كردن با يك گربه تبريزي بود كه عكس و تفضيلات آن به پيوست گزارش خودشان ارائه خواهد شد.من و نياز در حال گفتگو با يكديگر براي هماهنگي برنامه و مرور آن براي روز چهارشنبه بوديم و در پتوي مديران!!نشسته بوديم كه ناگهان دفي از من پرسيد چرا حافظ در يك شعر از ترك شيرازي نام مي برد!!!من نيز با توجه به اينكه در طول روز بسيار خسته بودم جوابي نه چندان دقيق به وي دادم.
حال در همين حين اين گفتگوي من و نياز:(به تركي)
حيف شد كه بچه هاي ديگر بخش گفتگوي آزاد بخصوص شرلوك و بحريني و محسن ام ايكس و ركس و جكي و ستوده و...نبودند.
مهمانان:شما به تركي به هم چه مي گوييد؟!
من: مي گوييم براي چه شما مارا از كار و زندگي انداخته ايد؟! ها ها ها!!با اين آمدنتان..
دوستان همه خشكشان زده,ظاهرا شوخي من جدي تلقي شد.شانس آوردم خيلي ها نشنيدند...
(داخل پرانتز,بشدت تكذيب مي شود) :lol:
پس از انداختن چندين عكس در آن شبانگاه از سوي دوستان از سطح شهر در آن بلندي و حمل وسايل مزبور (ميزبانان )توسط دفي!!راس ساعت 12 به سوي ماشين هايمان روان شديم,تا دوستان را در هتل اسكان مجدد دهيم و باري براي برنامه روز بعد آماده شوند.
گفتگوي من با نياز:
نياز:من ظرف چند دقيقه (مسافت چندين كيلومتري)در جلوي هتل دوستان را پياده مي نمايم و منتظر شما مي شوم.
من:نياز جان,من نمي توانم با سرعت 140 در اين وقت شب رانندگي كنم.
نياز:140 چرا ؟!من با 90 مي روم.
پس از طي مسافتي چند صد متري,نياز به يكباره پر كشيد و من در حاليكه بيمه ماشينم باطل شده بود و البته همين امر بر هيجان آن مي افزود,با فشردن پدال گار بر روي 150 نتوانستم به نياز برسم و در جلوي هتل,نياز به من گفت من دقيقا ظرف 7 دقيقه و 48 پانيه رسيدم ولي شما دير كرديد,وقتي پرسيدم نياز جان با چه سرعتي؟گفت:90 !!!
(بنظرم براي نياز,190 در حكم 90 محسوب مي شود)
باري شب راس ساعت 1 به منزل رسيدم و پس از گرفتن يك دوش,خودم را براي صبح روز بعدي آماده نمودم.
آها!!!نياز در جايي بمن مي گفت:"فقط احمق ها ازكمربند ايمني استفاده مي نمايند!!! :lol: )
(داخل پرانتز,بشدت تكذيب مي شود) :lol:
 

mehrdad1355

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 فوریه 2004
نوشته‌ها
3,971
لایک‌ها
30
سن
47
به نقل از esfandiyar2002 :
.حاجي نيز در حال ارتباط برقرار كردن با يك گربه تبريزي بود كه عكس و تفضيلات آن به پيوست گزارش خودشان ارائه خواهد شد.

پس از انداختن چندين عكس در آن شبانگاه از سوي دوستان از سطح شهر در آن بلندي و حمل وسايل مزبور (ميزبانان )توسط دفي!!راس ساعت 12 به سوي ماشين هايمان روان شديم,تا دوستان را در هتل اسكان مجدد دهيم و باري براي برنامه روز بعد آماده شوند.

پس از طي مسافتي چند صد متري,نياز به يكباره پر كشيد و من در حاليكه بيمه ماشينم باطل شده بود و البته همين امر بر هيجان آن مي افزود
:f34r: :f34r: :f34r: :f34r: :f34r: :f34r:
مي بخشين عذر مي خوام گلاب به روتون يعني دفي ميزبانها رو اينور و اونور كول كرده بود يا به عكس :eek: :eek: :eek: :eek:
اي ول اسكاتلندي!!!!جيب خالي و پز عالي!! پژو405 بي بيمه!! :lol: :lol: :lol:
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
چهارشنبه صبح و عصر:
امروز قرار است دوستان با رضا (نه من و نه نياز)به ديدار اسكله درياچه اروميه براي كشتي سواري بروند.
من در محل كارم مستقر هستم و با رضا در تماس تلفني دائمي(چقدر قبض موبايل خواهد آمد,خدا شاهد است,بقول مهرداد اسكاتيش!!!)رضا طفلك با آن هيكل نازنين ولي مهيبش كه بسختي درون 206 جاي مي گرفت و علاوه بر آن شتاب ماشين وي نيز بخوبي كنترل مي شد!!,ساعت 10 صبح به اسكله كوچيدند و راس ساعت 2.30 به پذيرايي اوبا در منطقه سردرود- تبريز رسيده و به من تلفني از اسقرار خود خبر داد.البته در بين راه رضا زودتر به اسكله رسيده بود ولي مهماناني كه با تاكسي دربست به آنجا رفته بودند و البته تعدادي نيز در ماشين رضا بودند,در بين راه توقفي كوتاه براي عكس برداري از مناظر بين راهي داشتند.من با نياز هماهنگي نموده و با وي نيز براي تحويل دوستان و خداحافظي از رضا كه بشدت خسته بود و البته به روي خود نيز نمي آورد به سوي پذيرايي مزبور روان شديم.در بين راه نياز به پمپ بنزين براي پر كردن باك سمندي كه همان صبح روز قبل پر نموده بود و اكنون كاملا خالي مي نمود,مراجعه نمود و من در مبادي خروجي پمپ بنزين منتظر وي ماندم.رضا كه از عدم حضور ما مايوس شده بود, :lol: با من در اين ارتباط در تماس بود.بالاخره به مكان مزبور رسيديم و دوستان را در حال صرف ناهار ملاحظه نموديم و خود نيز به آنان ملحق شديم.پس از هماهنگي دوباره با رضا و نياز و تجديد ميثاق!!رضا بدليل خستگي(بواقع كاري بود كارستان)و روز زن,از ما جدا شد تا به خانواده خود رسيدگي نمايد و من نيز به اتفاق نياز ضمن لغو يك برنامه كندوان بدليل گرماي هوا و خستگي دوستان,به اتفاق به شهر مراجعه نموديم.در داخل شهر از قنادي افتخاري كه مشهور خاص و عام است,دوستان ريس و نوقا خريداري نمودند و سپس به سوي مقبره الشعرا روان شديم تا دوستان كه بسيار بر سر شوق آمده بودند,چندين و چند عكس يادگاري بگيرند.جالب اينكه نياز عزيز به اين منطقع نيامده بود,بازهم صد رحمت به الكترونيك.در اين حين و در داخل بناي مزبور,دوستان با سنگ بناي شاعران بزرگي كه مدفن آنها در اين مكان است آشنا شدند و همچنين با اماكن بكر و دست نخورده تبريز كه بصورت تابلو عكس بر ديوارها آويزان بود و ابراز تاسف از اينكه اگر برنامه آنان چند روزي بيش دوام مي يافت,امكان استقرار آنان در آن اماكن نظير قلعه بابك نيز مهيا مي گرديد.اميدواريم در سفر بعدي و احتمالا در ارديبهشت سال بعد كه بهترين فصل مسافرتي به نقاط سرسبز ايران است,بتوانيم دوستان را دگر باره ببينيم.چون اين بار اماكن داخل تبريز را تقريبا بخوبي ديدند.
بازهم دفي با خلق يك سوال كه اين بار خوشبختانه من به جواب آن تا حدودي بسيار اشراف داشتم,از كم و كيف خلق اثر حيدر باباي شهريار به زبان تركي و علت شهرت آن مي پرسيد,ضمن اينكه دكلمه اي از يك شعر شهريار با زبان وي از بلندگوي مستقر در سالن نيز پخش ميشد.
پس از آنجا با خريد چندين آب ميوه براي دوستان,به پيرني سراي دقيق رفتيم تا در آنجا دوستان از گرانترين و اعياني ترين شيرني تبريز ديدن كنند!!! :lol: البته به استثناي اسپيرو و دفي.كسي شيريني اين چنيني تهيه ننمود!!!
من نيز يك نيم كيلو از اسن شيرني خاويار مانند!! تهيه نمودم و به تمامي بچه ها تعاف نمودم كه يك عدد از آن نوش جان نمايند و حسرت به دل نمانند. :lol: اين شيرني كه قرابيه نام دارد و در انواع گردويي و بادامي وجود دارد,تزيين كننده ميز تبريزيان ثروت مند است!!! :happy:
در اين مكان دوستان با يكي ديگر از اعضاي فوروم يعني رويال كاپيتان نيز آشنا شدند.
پس از اين مرحله دوستان كه بسيار از گرما بي تاب شده بودند و در پيرني سرا نيز مرتبا در حال صرف آب بودند,به هتل بازگشتند تا استراحت مجددي داشته باشند و سپس به باقي برنامه هاي باقي مانده رسيدگي شود.
من به اتفاق رويال كاپيتان و در هماهنگي با نياز پس از رسانده عصر گاهي حدود ساعت 6 دوستان به هتل,و با توجه به اينكه نياز يك قرار دندانپزشكي نيز داشت و طفلك بدليل تداخل آن با برنامه گروه مجبور به لغو آن نيز گرديد,به شاهگلي روان شديم تا بليط سيرك ملي ايران را براي همان شب براي دوستان تهيه نماييم.
در طي همان روز و روز قبل تلفن موبايل من مرتبا زنگ مي خورد و من پس از چند زنگ اوليه به عامل اصلي آن پي بردم و در انتهاي بازديد از مقبره الشعرا پس از چند زنگ مداوم,در جواب سوال دفي گفتم اگر دوست عزيزمان....بگذارند و مرتب زنگ نزنند,!!!!
قرار بر اين شد كه نياز راس ساعت 8 با من در تماس باشد تا من قرار ديدار در شاهگلي را تنظيم نمايم ولي بدليل همان زنگ هاي مكرر,شارژ موبايل من تمام شد و نياز نتوانست با من تماس بگيرد..لاجرم ساعت 8.30 من از مخابرات !!!با نياز در تماسي ذكر نمودم كه براي ساعت 9 در شاهگلي باشند تا هم سير و سياحتي گردد و هم به سيرك كه در ساعت 10 شب برگزار مي گرديد,برسيم.
دوستان تعدادي با ماشين نياز و تعداي نيز با تاكسي به ميعادگاه رسيدند و با هم به شهر بازي روان شديم و ضمن يادي از ايام كودكي و چرخ و فلك و تونل وحشت,در حاليكه من با رضا در تماس بودم و هيچ كدام نيز از كثرت صداي داد و فرياد از محتويات مكالمات يكديگر چيزي نمي فهميديم(هماهنگي براي روز بعد)!!!در نهايت ساعت 10.30 به سوي سيرك روان شديم و تا ساعت 1 بامداد نيز در آنجا بوديم و سپس به سوي هتل روان شديم و من با نياز راس 1.30 بامداد در منزل بوديم!!!
شرح تفضيلي را مي توانيد از دوستان مهمان بپرسيد. :lol:
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
پنجشنبه صبح و عصر:
من در محل كارم هستم و قرار بر اين است كه رضا و نياز عزيز,دوستان را به نمايشگاه الكامپ تبريز راهنمايي نمايند و سپس با يك صرف بستني در يك محله اعيان نشين تبريز به سوي ناهار روان شوند.راس ساعت 1 ظهر رضا در تماسي با من براي هماهنگي امور نهار در تماسي زمان ورود هيئت همراهان را به غذاخوري(زير زمين مخوف!!) :lol:
به ساعت 2 موكول نمود.من نيز ضمن هماهنگي با مكان مزبور ,منتظر نزول اجلال مهمانان شدم!!بالاخره دوستان رسيدند و ضمن جابجايي و هدايت آنان به غذاخوري و صرف يك ناهار جانانه(كه حاجي از ترس مسموميت,چيزي نوش جان ننمود!!! و مرتب سرما خوردگي را بهانه مي نمود)مدتي نيز بعد از صرف ناهار و بستني به عنوان دسر تا زمان حركت قطار ,در حاليكه تصفيه حساب از هتل انجام شده بود و البته در تصفيه نهايي با دوستان,دفي و حاجي در حال ظرفيت سنجي ميزبانان اسكاتلندي خويش بودند!! :lol: ,زمان حركت نهايي به سوي راه آهن فراهم شد و دوستان را تا بدانجا بدرقه نموديم و سپس خود نيز عزم خانه هايمان نموديم.
امروز نيز در طي نشست سران ميزبان بازيها,در حال تقسيم غنائم كه از چنگ مهمانان در آورده بوديم ,مشغول خواهيم گشت!!! ;)
و اما....
تشكر بسيار ويژه كه از كساني كه آمدند و اينجا را مزين ساختند..يادشان در خاطره ها گرامي.. :)
امتنان فراوان از نياز و بخصوص رضاي نازنين كه اگر نبود,كار ميزبانان بسيار مختل مي گرديد و در اصل بار اصلي تمامي اين چند روز بر گرده آنان بود.
سپاس از رويال كاپيتان و دوست مهندسم كه در اين راه همراه ما بودند و همچنين دليري و pay.
و همچنين صدا بردار و تصوير بردار سر صحنه و بدلكاران و ديگر دست اندر كاران ... :lol:
مهرداد جان,اين را جدي مي گويم:جاي شما واقعا خالي بود.. ;)
 

mehrdad1355

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 فوریه 2004
نوشته‌ها
3,971
لایک‌ها
30
سن
47
به نقل از esfandiyar2002 :
پنجشنبه صبح و عصر:
.راس ساعت 1 ظهر رضا در تماسي با من براي هماهنگي امور نهار در تماسي زمان ورود هيئت همراهان را به غذاخوري(زير زمين مخوف!!) :lol:

به ساعت 2 موكول نمود.من نيز ضمن هماهنگي با مكان مزبور ,منتظر نزول اجلال مهمانان شدم!!حاجي از ترس مسموميت,چيزي نوش جان ننمود!!! و مرتب سرما خوردگي را بهانه مي نمود

البته در تصفيه نهايي با دوستان,دفي و حاجي در حال ظرفيت سنجي ميزبانان اسكاتلندي خويش بودند!! :lol: ,


امروز نيز در طي نشست سران ميزبان بازيها,در حال تقسيم غنائم كه از چنگ مهمانان در آورده بوديم ,مشغول خواهيم گشت!!! ;)

مهرداد جان,اين را جدي مي گويم:جاي شما واقعا خالي بود.. ;)
:f34r: :f34r: :f34r: :f34r: :f34r:

از ترس داروي خواب آور و )×،^%$ حتما :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol: :lol:

تاييد ميشود
48.gif
77.gif


73.gif
74.gif
74.gif
74.gif
50.gif


يعني استفاده تور كم بود و با اين تعداد صرف نداشت براتون$$$$$$$$
73.gif
 

electronic

Registered User
تاریخ عضویت
16 ژانویه 2005
نوشته‌ها
1,661
لایک‌ها
75
سن
37
محل سکونت
USA
به نقل از esfandiyar2002 :
پنجشنبه صبح و عصر:
من در محل كارم هستم و قرار بر اين است كه رضا و نياز عزيز,دوستان را به نمايشگاه الكامپ تبريز راهنمايي نمايند و سپس با يك صرف بستني در يك محله اعيان نشين تبريز به سوي ناهار روان شوند.راس ساعت 1 ظهر رضا در تماسي با من براي هماهنگي امور نهار در تماسي زمان ورود هيئت همراهان را به غذاخوري(زير زمين مخوف!!) :lol:
به ساعت 2 موكول نمود.من نيز ضمن هماهنگي با مكان مزبور ,منتظر نزول اجلال مهمانان شدم!!بالاخره دوستان رسيدند و ضمن جابجايي و هدايت آنان به غذاخوري و صرف يك ناهار جانانه(كه حاجي از ترس مسموميت,چيزي نوش جان ننمود!!! و مرتب سرما خوردگي را بهانه مي نمود)مدتي نيز بعد از صرف ناهار و بستني به عنوان دسر تا زمان حركت قطار ,در حاليكه تصفيه حساب از هتل انجام شده بود و البته در تصفيه نهايي با دوستان,دفي و حاجي در حال ظرفيت سنجي ميزبانان اسكاتلندي خويش بودند!! :lol: ,زمان حركت نهايي به سوي راه آهن فراهم شد و دوستان را تا بدانجا بدرقه نموديم و سپس خود نيز عزم خانه هايمان نموديم.
امروز نيز در طي نشست سران ميزبان بازيها,در حال تقسيم غنائم كه از چنگ مهمانان در آورده بوديم ,مشغول خواهيم گشت!!! ;)
و اما....
تشكر بسيار ويژه كه از كساني كه آمدند و اينجا را مزين ساختند..يادشان در خاطره ها گرامي.. :)
امتنان فراوان از نياز و بخصوص رضاي نازنين كه اگر نبود,كار ميزبانان بسيار مختل مي گرديد و در اصل بار اصلي تمامي اين چند روز بر گرده آنان بود.
سپاس از رويال كاپيتان و دوست مهندسم كه در اين راه همراه ما بودند و همچنين دليري و pay.
و همچنين صدا بردار و تصوير بردار سر صحنه و بدلكاران و ديگر دست اندر كاران ... :lol:
مهرداد جان,اين را جدي مي گويم:جاي شما واقعا خالي بود.. ;)

سوی - یسوی - تسویی -> تسویه! :blush: :rolleyes: :lol:
 

Spiro

Registered User
تاریخ عضویت
26 مارس 2005
نوشته‌ها
854
لایک‌ها
6
سلام به همه اهالي پي تي
دلم برا همتون تنگ شده بود
جاتون خالي همه چي عالي بود

من همين الان از راه رسيدم سر فرصت بيانيه خودمو ابلاغ ميكنم :lol:

به اين چند نفر :

ساغلاسوز وارولاسوز بيزي شرمنده الدوز :blink: :rolleyes:

آخيش درد مفاصلم داره بهتر ميشه پدر اعتياد بسوزه تا حالا سابقه نداشته كه يه هفته دور از پي تي باشم :wacko: :p
 

Niaz

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2003
نوشته‌ها
1,407
لایک‌ها
16
سن
41
محل سکونت
Tabriz
نشست تقسيم غنائم هم برگزار شد ...

شفاف سازي سفرنامه اسفنديار خان

صبح روز سه شنبه ساعت 5:15 بنده قبل از ساير دوستان در ايستگاه راه آهن بودم ، وقتي اسفنديار خان با پژوي 405 رسيدند ، بنده چون حدود 100 متر اون طرفتر بودم براي اينكه ماشين ها همه كنار هم باشند حركت كردم و كنار ماشين اسفنديار خان پارك كردم ... فلذا!!! اينجانب زودتر از اسفنديار و رضا در ايستگاه راه آهن بودم :rolleyes:

بنده هرگز نگفتم :"فقط احمق ها ازكمربند ايمني استفاده مي نمايند!!! " شديدا" و قويا" تكذيب ميشه :(

خوب :) :D

بنده سفرنامه خودم رو كه تعريف و توصيف ديد و شناخت بنده از تك تك دوستان هست (به سبك سفرنامه پيمان) بعد از خوندن سفرنامه ميهمانان عزيز پست خواهم كرد
 

Niaz

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
23 اکتبر 2003
نوشته‌ها
1,407
لایک‌ها
16
سن
41
محل سکونت
Tabriz
به به ، اسپيرو جان :rolleyes: رسيدن به خير ، خسته نباشيد
 

Spiro

Registered User
تاریخ عضویت
26 مارس 2005
نوشته‌ها
854
لایک‌ها
6
به نقل از Niaz :
به به ، اسپيرو جان :rolleyes: رسيدن به خير ، خسته نباشيد
41.gif
:lol:
سلام مخلصم

ابدا خسته نشدم :cool:
سنگ تموم گذاشتيد دستتون درد نكنه
حالا بقيه بچه ها بيان يه قدرداني مفصل طلبتون :)
 

Spiro

Registered User
تاریخ عضویت
26 مارس 2005
نوشته‌ها
854
لایک‌ها
6
به نقل از Queen_of_hearts :
عكس نبود ؟! :blink:
سلام كوئين

والا عكسها هنوز يه مقدار كار دارن
همين ديشب يه CD به تعداد عكسا اضافه شد
عكساي نياز جان هم كه بعدا ميرسه
به زودي ... :rolleyes:
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
به نقل از Niaz :
نشست تقسيم غنائم هم برگزار شد ...

شفاف سازي سفرنامه اسفنديار خان

صبح روز سه شنبه ساعت 5:15 بنده قبل از ساير دوستان در ايستگاه راه آهن بودم ، وقتي اسفنديار خان با پژوي 405 رسيدند ، بنده چون حدود 100 متر اون طرفتر بودم براي اينكه ماشين ها همه كنار هم باشند حركت كردم و كنار ماشين اسفنديار خان پارك كردم ... فلذا!!! اينجانب زودتر از اسفنديار و رضا در ايستگاه راه آهن بودم :rolleyes:

بنده هرگز نگفتم :"فقط احمق ها ازكمربند ايمني استفاده مي نمايند!!! " شديدا" و قويا" تكذيب ميشه :(

خوب :) :D

بنده سفرنامه خودم رو كه تعريف و توصيف ديد و شناخت بنده از تك تك دوستان هست (به سبك سفرنامه پيمان) بعد از خوندن سفرنامه ميهمانان عزيز پست خواهم كرد


در باب پاسخ به نياز,
1-نياز جان ,جريان گربه چي بود؟!فراموش كردي شاهد رو بنگاري!!! :lol:
2-آقا سهم نياز جان را من در بخش تقسيم غنائم لومباندم!! :lol: براي همين نياز به شدت تكذيب مي نمايد!! ;)
3-الك جان مرسي از غلط گيري,اي ول بابا,من استاد فارسي نويسي بودم,كف كردم,خودمانيم ها,بيخود نيست باستاني پاريزي شدي كلك!! :lol:
4-نياز جان محافظه كاري نكن,بنگار آنچه در دل داري....
5-اسكنر بشدت مورد نياز است... :( براي پروژه تن تن
6-پس باقي تكذيب ها كو؟! :p من در چند جا نوشتم.
7-اسپي جان....ساغ اول,وار اول... :happy:
در ضمن اسپي جان,اگر مهرداد گير نده,مي خوام بگم خيلي خوش تيپي!!! :happy: حفظش كن و از جوانيت لذت ببر...آقا خودش فهميد,شماها ترجمه اش نكنيد... :hmm:
8-حالا مي فهمم چرا الكترونيك گفت,مهر اسپي به دلم نشست.. :eek: !!!مهرداد جان,ترجمش كن!!! :D ها ها ها!!!
ياد حرف اطهر افتادم,راستي كوش؟! :eek:
 
بالا