برگزیده های پرشین تولز

سوتی!!!

@li

کاربر فعال موبایل
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 جولای 2006
نوشته‌ها
3,997
لایک‌ها
90
سن
39
محل سکونت
GRAVEYARD
دم در. منم که حواسم پرت تلفن شده بود به جای "چند لحظه صبر کنید الان میام دم در" گفتم "چند لحظه گوشی دستتون الان میام دم در!"

اینو گفتی یاد سوتی خودم افتادم....رفته بودم کتاب فروشی واسه دانشگاه کتاب بگیرم طرف کتاب رو آورد داشت توضیح میداد یک دفعه موبایلم زنگ زد....من هم گوشیو برداشتم که جواب بدم به کتاب فروشه که داشت توضیح میداد گفتم ببخشید چند لحظه گوشی!!!!...طرف جا خورد دو سه تا دختر هم که کنار من بودن خندیدند...خلاصه کلی ضایع شدم.......
 

pooyanmahdavi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 مارس 2007
نوشته‌ها
26
لایک‌ها
0
اینو گفتی یاد سوتی خودم افتادم....رفته بودم کتاب فروشی واسه دانشگاه کتاب بگیرم طرف کتاب رو آورد داشت توضیح میداد یک دفعه موبایلم زنگ زد....من هم گوشیو برداشتم که جواب بدم به کتاب فروشه که داشت توضیح میداد گفتم ببخشید چند لحظه گوشی!!!!...طرف جا خورد دو سه تا دختر هم که کنار من بودن خندیدند...خلاصه کلی ضایع شدم.......

:lol::lol::lol::cool::cool:
 

aminjooon2005

Registered User
تاریخ عضویت
4 می 2006
نوشته‌ها
194
لایک‌ها
6
من یه بار با دوچرخه رفتم سرخیابون جای سوپر مارکت
برگشتم خونه یادم اومد که دوچرخه رو جا گذاشتم:wacko:شانس اووردم کسی نبورده بودش
 

bloody

کاربر فعال علم و دانش
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,256
لایک‌ها
17
محل سکونت
IRAN
منم دوتا یادم اومد البته مربوط به خودم نمیشه سوتی های خودم رو به موقع تعریف میکنم...
1:تابستون دوسال پیش من و دوستم با پسر عموش میرفتیم استخر البته ااستخری که میرفتیم یک روز در میون زنونه میشد.این پسر عموی رفیق ما هم خودش سوتی بود همش داشتیم از دستش میخندیدم.هر روز با دوچرخه میرفتیم تا خونه پسر عمو و اونم با موتور میومد....
یه روز صبح پسر عمو از خواب بیدار میشه میبینه نیم ساعت از وقت استخر گذشته فکر میکنه که ما جاش گذاشتیم برای اینکه عقب نمونه میپره رو موتور و جنگی میاد تا استخر میپره تو رختکن مایو رو میپوشه و در استخر رو باز میکنه همینجوری که داشته بند مایو رو میبسته میبینه چیزی شبیه صوت موتور هواپیما بلند میشه آقا سر و که میاره بالا میبینه همه زنا دارن جیغ میکشن....دیگه وقت رو تلف نمیکنه ساکشو میزنه زیر بغل و میپره رو موتور تخت گار میاد تا خونه...در نظر بگیرین با مایو رو موتور:D.
 

RPG 8

Registered User
تاریخ عضویت
13 ژانویه 2007
نوشته‌ها
2,262
لایک‌ها
426
محل سکونت
تو عالم خودم
من یه بار با دوچرخه رفتم سرخیابون جای سوپر مارکت
برگشتم خونه یادم اومد که دوچرخه رو جا گذاشتم:wacko:شانس اووردم کسی نبورده بودش
من 10 بار از این سوتیا دادم!
اول دوچرخه بود ولی به تدریج همین بلا سر ماشینم اومد!
 

alfredo

نفر اول عکاسی با موبايل
تاریخ عضویت
14 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,038
لایک‌ها
325
محل سکونت
جایی که خدا نباشد
به به !

چه جاي توپي !‌ خوراك خودمه ! :lol: آخه من سر تا پام سوتيه !
149fs53351.gif


با اين يكي شروع ميكنم ! :lol:

1 روز براي خريد كارت تي وي با دوستم رفتيم پاساژ ايران !

همين طور كه داشتيم از هر مغازه قيمت ميگرفتيم و... به 1 مغازه رسيدم كه وقتي رفتم داخل ديدم

2 نفر فروشنده دارن با 2 نفر مشتر ميگن و ميخندن ! (خيلي ميخنديدن) آقا منم با خنده رفتم داخل (همينجوري علكي)

همينطور هه هه هه ميخنديدم گفتم آقا كارت تي وي دارين ؟ هه هه هه !

آقا چشمتون روز بد نبينه ! نا نجيب همچين يدفه (ابروهاش /\ بود \/ شد) اخمو شد !‌:eek::(:(:(

منو ميگي :( انگار 1 سطل آب يخ ريخته باشن روم !) خلاصه .... ما هم اومديم بيرون !:lol:
 

KENSHIN

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 می 2007
نوشته‌ها
9
لایک‌ها
0
خوب

جالب شد ، مثل اینکه یواش یواش داره سوتیهاتون یادتون میاد!!!
 

Nereid

کاربر فعال زبان
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2006
نوشته‌ها
2,145
لایک‌ها
852
محل سکونت
staring at a closed door!
به نظرم اینکه آدم سوتیاشو برای بقیه تعریف کنه خودش یه نوع سوتیه ولی در هر حال من یکی با هیچ مدل سوتی مشکل ندارم چون ادم یه کم میخنده!
 

orginalfilm

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
27 آگوست 2006
نوشته‌ها
2,451
لایک‌ها
1,527
سن
43
محل سکونت
زير يه سقف
از مدرسه بر می گشتیم سال اول دبیرستان بود .
با موتور بودم . 3 ترکه . جلوی مدرسه ی دخترونه ی دکتر حسابی کلاچ موتور رو ول کردم سر موتور رفت بالا هر سه تای پشت سریم افتادن .
شاید 50 الی 100 تا دختر وایساده بود . همه می خندیدن . حتی سرویس ها . حتی ماشین پلیسی که اون ور خیابون بود
:cool:


2 : دیروز ظهر رو موتور mp3 player تو گوشم بود بلند بلند می خوندم . مارپیچ می رفتم و ...
هر کی میدید می گفت این مسه .
یه پراید از کنارم رد شد من داشتم شعر امید و نوید رو می خوندم . هاج و واج نگام می کردن . 1 ظهر بود . منم کم نیاوردم رو موتور وایسادم یه تعظیم باحال براشون رفتم . کف کرده بودن . پراید اومد کنارم گفت . خوش به حال تو . بی فکر بی دغدغه . ( نمی دونه تو فکرم چی می گزره )
 

orginalfilm

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
27 آگوست 2006
نوشته‌ها
2,451
لایک‌ها
1,527
سن
43
محل سکونت
زير يه سقف
امسال 4 تا موتور بودیم بعد از مدرسه تا خونه با نارنج به هم می زدیم به اصطلاح خودمون (نارنزج زنون) راه انداخته بودیم .
من ضرب دستم تو مدرسه از همه بیشتره . همیشه پشت موتور می نشستم که بتونم بزنم .
همیشه از من فراری بودن . یه بار تو خیابون پارکینگ یه نارنج از راه دور زدم خورد تو صورت مجید و عینکش شکست .

سه تا موتور کردن دنبالمون . ما هم فرار دیگه هم نارنج نداشتیم . تو خیابون فرمانداری بهمون رسیدن . پشت یر هم میزدن . یه هو یکیشون یه دونه زد خورد تو شیشه یه 405 . اومد پاین . وا ییی..... .
خیلی تابلو بود . تو کوچه پس کوچه ها کمین می کردیم و ... :p
 

amin3d

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2004
نوشته‌ها
99
لایک‌ها
0
محل سکونت
تهران
چرا پس دیگه از سوتی هاتون نمیگید؟؟؟؟؟؟؟

خجالت کشیدین؟؟؟؟؟

من یه سوتی دادم که خیلی هم تکرار شده خیلی هم از این سوتی بدم میاد. آخر ضایع بازیه!
دستمو دراز میکنم دست بدم، یارو حواسش نیست :wacko:

یه بار هم داشتم میرفتم تو این شعبه های 24 ساعته بانک تجارت ، تو میدون آرژانتین به هوای اینکه درش چشم داره و اتوماتیک باز میشه (آخه اکثر شعبه های بزرگ بانک تجارت چشم دارن و درشون اتوماتیک باز میشه) رفتم توی شیشه، نگهبانه فکر کرده بود با تیر زدنم و به بانک حمله شده ... ابله بیا منو جمع کن از رو زمین :lol:
 

Rita-Rad

Registered User
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
234
لایک‌ها
0
سلام بر تمامی دوستان
چه جای جالب و دوست داشتنی. من که خیلی خوشم آمد.
فکر می کنم اگه فرصت داشتم صبح تا شب اینجا از این سوتی ها می نوشتم. چرا که ما خانوادتاً اهل این برنامه هاییم و این یکی از قشنگترین و جذابترین حسنهای خانواده ماست که بخاطر شاد کردن دل هم... بگذریم

یه روز محل کارم داشتم با تلفن صحبت می کردم همینطوری هم کار می کردم و هم صحبت همش هم با صندلی می چرخیدم که یکدفعه من و صندلی و گوشی همگی با هم نقش بر زمنی شدیم پشتش هم هر چی دفتر و... بود ریخت تو سرم...:wacko: حالا هی دنبال گوشی می گردم
- چی شد؟ کجایی؟ صدای چی بود؟
- الو اولو... چیزی نبود وسیله هام ریخت زمین... غافل از اینکه خودم زودتر از اونها بودم
حالا با کلی بدبختی سعی در بلند شدن همراه گوشی و جمع کردن وسیله ها بودم...
:)
 

DJmoji

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 می 2007
نوشته‌ها
0
لایک‌ها
0
یه با من رفته بودم مغازه سر کوچمون که شامپو حنا صحت بگیرم.

وقتی رفتم تو اشتباهی گفتم شامپو سدر حنا دارین.

یا متوجه سوتی من نشد و همه چیز تموم شد....(-_-)
 

Rita-Rad

Registered User
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
234
لایک‌ها
0
از اونجا که شماره نمایندگان رو اکثر کارمندان حفظ هستیم و پشت هم می گیریم دیگه دکمه های گوشی تلفن رو نگاه نمی کنم و همینجوری شماره می گیرم. شماره ها هم همگی رند و شبیه به هم گاهی آدم قاطی می کنه... یه بار با یکی از این نماینده ها قصد بحث و جدل داشتم آمدم شماره آقای ش رو بگیرم شماره آقای د رو گرفتم بدون هیچ اجازه صحبتی همینطور پشت هم حرفام رو زدم و... طفلک حالا چهرش چطور بود الله اعلم... بعد چند دقیقه که حسابی به طفلک توپیدم گقت خانم ریتا... آروم من د نه ش...:blush: من رو می گین از خجالت آب شدم...

از این صبح بخیر گفتن ها دم ظهر و عصر هم تا دلتون بخواد گفتم...

به قول مامان جان دریا دریا جمع گردد وانگهی قطره شود... این هم از جملات مامان جان بود
فعلاً خوش باشید و موفق...
 

jasoosk

Registered User
تاریخ عضویت
24 فوریه 2006
نوشته‌ها
429
لایک‌ها
3
محل سکونت
شیــراز، یــزد، لندن
خیلی باحالین شما ها ...
البته من سوتی کلامی زیاد دارم ولی خیلی عادی شده دیگه جا به جا شدن کلمات با هم.
اینه که سعی میکنم بیشتر بیننده(خواننده) باشم.

حالا اگه مورد جالبی یادم بیاد میگم براتون.
 

@li

کاربر فعال موبایل
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 جولای 2006
نوشته‌ها
3,997
لایک‌ها
90
سن
39
محل سکونت
GRAVEYARD
سلام بر تمامی دوستان
چه جای جالب و دوست داشتنی. من که خیلی خوشم آمد.
فکر می کنم اگه فرصت داشتم صبح تا شب اینجا از این سوتی ها می نوشتم. چرا که ما خانوادتاً اهل این برنامه هاییم و این یکی از قشنگترین و جذابترین حسنهای خانواده ماست که بخاطر شاد کردن دل هم... بگذریم

یه روز محل کارم داشتم با تلفن صحبت می کردم همینطوری هم کار می کردم و هم صحبت همش هم با صندلی می چرخیدم که یکدفعه من و صندلی و گوشی همگی با هم نقش بر زمنی شدیم پشتش هم هر چی دفتر و... بود ریخت تو سرم... حالا هی دنبال گوشی می گردم
- چی شد؟ کجایی؟ صدای چی بود؟
- الو اولو... چیزی نبود وسیله هام ریخت زمین... غافل از اینکه خودم زودتر از اونها بودم
حالا با کلی بدبختی سعی در بلند شدن همراه گوشی و جمع کردن وسیله ها بودم...

لول...من با این صحنه ها خیلی حال میکنم...اگر اونجا بودم کلی از شما میخندیدم!!!!...البته ببخشیدا!!!!....لول
 

kamran190

Registered User
تاریخ عضویت
13 می 2006
نوشته‌ها
426
لایک‌ها
1
سن
40
محل سکونت
shiraz
اقا سوتی من از اون سوتی های اساسی هست ؟
خواستم واسه یه دوست دخترقدیمیم sms عاشقانه بفرستم اشتباهی واسه نامزدم زدم
تا خواستم درستش کنم ماه فحش خوردم و قهر بودیم
 

pooya007

Registered User
تاریخ عضویت
29 جولای 2005
نوشته‌ها
3,832
لایک‌ها
13
محل سکونت
آخر خط
آقا یه روز با دوستام داشتیم از دانشگاه با مینی بوس برمیگشتیم یهو یکی از دوستامون داد زد که آقای راننده وایسا

خلاصه ما هم به فکر اینکه مشکلی برای دوستمون پیش اومده هممون باهاش پیاده شدیم!!

نگو آقا سر صبحی موقع اومدن به دانشگاه ماشین باباش رو آورده بود و برگشتنی فراموش کرده بود که ماشینش تو پارکینگ دانشگاهه!!
laughing[1].gif
 

jasoosk

Registered User
تاریخ عضویت
24 فوریه 2006
نوشته‌ها
429
لایک‌ها
3
محل سکونت
شیــراز، یــزد، لندن
یه بار نصفه شب بچه خواهرم رو برده بودم درمانگاه ...پزشک شیفت هم یه خانم بود...
خلاصه داشتم از خواهش میکردم که بچه داره درد میکشه و اینا ... یه دفعه گفتم فکر کن بچه خودته و شما در حقش مامانی کن !!!!! ( میخواستم بگم مادری کن). البته تو 3 سوت قصیه رو جمعش کردم..
 

On Parole

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 ژوئن 2007
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
3
آقا ما یسری داشتیم از دانشگاه می اومدیم تو اتوبوس با رفیقمون کلی فحش های خفن پشت سر
یکی از معلما دادیم
بعد فهمیدم معلمه صندلی عقب نشسته
دهنمون سرویس شد
ایستگاه بعدی پیاده شدیم و الفرار
 
بالا