برگزیده های پرشین تولز

سی و چهار قاضي به دختر دانشجو زندگي دوباره بخشيدند

darbe

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 فوریه 2007
نوشته‌ها
6
لایک‌ها
0
سی و چهار قاضي به دختر دانشجو زندگي دوباره بخشيدند

--------------------------------------------------------------------------------

34 قاضي هيات عمومي ديوان عالي کشور در يک پرونده اصراري کيفري، حکم مرگ دختر دانشجو را که براي دفاع از ناموس خود پسر رزمي کار را در خانه اش کشت، شکستند و به او زندگي دوباره بخشيدند.
مهناز- ع 20 ساله که در بابل به دنيا آمده است وقتي در رشته گياه پزشکي، دانشجو شد از فرط خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد. او فرزند يک خانواده مومن و متشخص بود و پدر و مادرش به چنين دختري افتخار مي کردند. مهناز، هماي سعادت را روي شانه هايش مي ديد و آرزو داشت روزي دکتر سرشناسي شود اما يک عشق خياباني- اينترنتي، مسير زندگي اش را عوض کرد.
مهران، دانشجو، قهرمان ورزش هاي رزمي و پسر يک استاد دانشگاه بود. خانواده اش وضع مالي خوبي داشتند وقتي مهناز پيشنهاد ازدواج مهران را جدي ديد خود راسوار بر ابرهاي سپيد خوشبختي يافت.
مهران مي گفت تصميمش را گرفته و مي خواهد به هر قيمت ممکن با او ازدواج کند. دختر دانشجو با وعده هايي که قلب و روحش را مي لرزاند دعوت مهران را پذيرفت و قرار شد غروب سرد 13 دي 1383 براي ديدار با خانواره پسر مورد علاقه اش به خانه آنان در رشت برود. عقربه ها 30:16 را نشان مي داد که راننده تاکسي بي سيم 133 رشت به در خواست مهران به خوابگاه دختران دانشجو رفت و مهناز را به خانه پدر او رساند.
45:21 همان شب پدر مهران که به تهران سفر کرده بود به خانه اش برگشت و زنگ طبقه سوم را زد اما هيچ جوابي نشنيد. دل شوره عجيبي به جان استاد افتاده بود و دلش مي خواست هر چه زودتر آن در چوبي لعنتي باز مي شد. مرد ميانسال که فراموش کرده بود کليد همراهش ببرد سرانجام با همکاري همسايگان، دررا گشود و وارد ساختمان شد.
پدر وقتي به اتاق خواب پسرش رسيد صحنه اي ديد که نزديک بود تپش هاي قلبش را براي هميشه بگيرد.پيکر مهران روي کف اتاق افتاده و دستانش از طرف چپ با طناب پلاستيکي بسته شده بود.
استاد ناگهان فرياد تلخي سرداد و پسرش را که هنوز گرم بود به نزديک ترين بيمارستان رساند اما هيچ کاري از دست پزشکان برنيامد، مهران بر اثر خونريزي شديد قرباني جنايت شده بود.
يکساعت بعد افسر نگهبان کلانتري 11 رشت در جريان ماجرا قرار گرفت و قاضي کشيک وقت، رسيدگي به پرونده را در دستور کار خود قرار داد.
در بازرسي از قربانگاه، يک قبضه کارد دسته مشکي آغشته به خون، پنج بطري مشروب الکلي، چند جلد کتاب و... به دست آمد و شواهد نشان داد هيچ دستبردي صورت نگرفته است.همچنين روي موزاييک ها در هشت نقطه رد پاي يک انسان لاغر اندام به چشم مي خورد و باکشف نخستين سرنخ ها دستور سپردن جنازه به پزشکي قانوني صادر شد.
زهره - خواهر مهران - در بازجويي هاي مقدماتي گفت: 11/15 بود که از مدرسه به خانه رسيدم. کمي نشستم و بعد با کتايون - نامزد برادرم - ناهار درست کرديم و خورديم. همان موقع تلفن هاي مشکوکي به برادرم زده شد که او به اتاق مي رفت و جواب مي داد. کتايون بعد از ناهار به دانشگاه رفت و من خوابيدم. مهران 3/15 عصر مرا بيدار کرد و گفت: پسر عمه ام مي خواهند با چند مهمان باکويي به خانه ما بيايند. بعد هم مرا به خانه دوستم فرستاد و ديگر برادرم را نديدم، فقط 5/30 همان روز يک تماس تلفني با او داشتم که گفت مهمان ها يکساعت ديگر مي روند. پدر مهران در ادامه تجسس ها، چند آشنا را به عنوان مظنون معرفي کرد و رييس دايره مبارزه با جرم هاي جنايي استان گيلان نيز با توجه به حساسيت پرونده، شخصا پيگير مساله شد.
همچنين پسر عمه قرباني که يکي از آخرين ديدارکنندگان با مهران در روز جنايت بود توضيح داد: يکشنبه 13 دي 83 با شريکم از آستارا به رشت آمديم تا کامپيوتر بخريم. ساعت دو تا سه عصر به رشت رسيديم و از موبايل شريکم با مهران تماس گرفتم. مقابل خانه دايي ام بوديم که مهران با لباس راحتي - شلوار و تي شرت- جلوي درآمد و سوار ماشين شد. مي گفت نامزدش در خانه است و به همين خاطر تعارف نکرد. ما رفتيم تا اينکه خبر رسيد پسر دايي ام کشته شده است.
از سوي ديگر، بازپرسي هاي محلي از دوستي مهران با چند دختر حکايت داشت و با آنکه او حتي يک قهرمان رزمي کار ناميده مي شد مشروب الکلي مصرف مي کرد.
فقط يک شبانه روز از جنايت گذشته بود که راننده تاکسي بي سيم رشت سراسيمه به سراغ پليس جنايي اين شهر رفت و با ارايه اطلاعات جديد، رسيدگي به ماجرا را وارد مرحله تازه تري کرد: تازه به محل کارم رسيده بودم که دوستانم خبر دادند مهران در خانه اش کشته شده است. خيلي ناراحت شدم و حالا اينجا آمده ام تا شايد بتوانم براي دستگيري قاتل، کمکي بکنم. عصر شنبه 12 دي - 83 مهران با تاکسي بي سيم 133 تماس گرفت و ماشين خواست. بنابراين به خانه پدرش که استاد دانشگاه و مردي متشخص است رفتم مهران گفت به خوابگاه دانشجويان بروم و دختر را به ساختمانشان برسانم. همان موقع پسر استاد با موبايل دختر مورد نظر تماس گرفت و گفت ساعت چهار تاکسي مي رسد. از مهران خداحافظي کردم و سرقرار رفتم. دختري که 22-20 ساله به نظر مي رسيد سوار شد و بين راه با موبايل مهران تماس گرفت. به درخواست دختر دانشجو با مهران تلفني صحبت کردم و گفتم کجايي؟ جواب داد: خانه هستم و 4/30 عصر به خانه پدرش رسيديم. بعد هم کرايه ام را گرفتم و خداحافظي کردم.
با نشاني هاي تازه اي که پليس جنايي رشت از راننده تاکسي گرفت خيلي زود مهناز را شناسايي و دستگير کرد. اين دختر بدون هيچ مقاومتي لب به اعتراف گشود و با چشماني اشکبار به آدمکشي اعتراف کرد. مهناز در بازجويي ها اظهار داشت: همه بدبختي هاي من با يک دوستي تلفني - اينترنتي و بعد خياباني، آغاز شد. يک ماه بود که با مهران آشنا شده و به او دل بسته بودم. مي گفت: عاشقم شده و حاضر است دنيا را به پايم بريزد. پسر بدي به نظر نمي رسيد ومن فريب نگاه هاي او را خوردم. مهران هرگز نگفته بود نامزد دارد و اگر اين مساله را زودتر مي فهميدم شايد حالا دست هايم به خون و جنايت، آلوده نمي شد. مهران با ماشين خودش دنبالم مي آمد، در شهر گشت مي زديم، صحبت مي کرديم و چندبار در رستوران غذا خورديم. آن پسر، روز يکشنبه از من خواست به خانه دوست متاهلش بروم تا با او و همسرش آشنا شوم. وقتي اما غروب 13 دي به ساختمان مورد نظر رفتم تازه فهميديم دروغ گفته و به خانه پدرش پا گذاشته ام. با دلشوره و تشويش، کنار پنجره نشستم و سرگرم تماشاي آلبوم عکس هاي مهران شدم که به اتاق خواب رفت و رفتارهاي غير عادي نشان داد. باورم نمي شد مردي که مي خواست با من ازدواج کند و مرا به اوج آرزوهايم برساند آنگونه سعي داشت اسير وسوسه هاي شيطاني شوم! لباس فرم دانشگاه به تن داشتم و تلاش کردم از آن خانه خارج شوم اما مهران، نزديک در بود و مانع شد. حرکاتش مشمئز کننده بود و مي دانستم اگر باز هم غفلت مي کردم عفت و شرفم لکه دار مي شد. مهران تا به من حمله کرد چاقويي را که هميشه براي احتياط با خود حمل مي کردم بيرون کشيدم و. ..
دانشجوي رشته گياه پزشکي رشت، بارها قسم خورد فقط براي دفاع از ناموس خود دست به چاقو بردم و هرگز نمي خواستم او کشته شود. به سختي شوکه شده بودم و چاقو را همانجا رها کردم. بعد با جوراب خوني روي قالي تا دم در ورودي رفتم، کفشم را پا کردم و خارج شدم.
در پي تکميل تجسس ها و بازسازي صحنه جنايت، پرونده در شعبه 10 دادگاه عمومي وقت رشت تحت رسيدگي قرار گرفت و پدر مهران مدعي شد چون مهناز متوجه شده بود پسر او نامزد کرده به خاطر شکست در عشق و کينه جويي، دست به جنايت زده است و برايش اشد مجازات خواست. با راه اندازي دادسرا، محاکمه در شعبه 105 دادگاه عمومي جزايي رشت از سرگرفته و دختر دانشجو 16 مرداد 84 به جرم آدمکشي به مرگ و خلوت کردن با پسر نامحرم به 15 ضربه شلاق محکوم شد. حکم صادره اما با اعتراض وکيل مدافع مهناز در شعبه 26 ديوان عالي کشور شکست و 11 دي 84 به شعبه 107 دادگاه عمومي - جزايي رشت سپرده شد. روز 25 خردادامسال، قاضي اين شعبه ادعاي دفاع از ناموس دختر دانشجو را رد و بار ديگر او را به مرگ محکوم کرد که باز هم با اعتراض وکيل مدافع رو به رو شد.
بدين ترتيب هيات عمومي ديوان عالي کشور متشکل از 50 قاضي، نشست ويژه اي برگزار کرد و پرونده اصراري کيفري به رياست آيت الله مفيد و با حضور دري نجف آبادي - دادستان کل کشور - به شور گذاشته شد. سرانجام 34 قاضي براساس ماده هاي 61، 625 و 627 قانون مجازات اسلامي و همچنين بند "الف" ماده 629 همين قانون مدرک هاي موجود در پرونده - از جمله جوابيه پزشکي قانوني و تحقيق جامع پليس جنايي - تاييد کردند مهناز در دفاع از ناموس خود و رهايي از چنگ مهران، چاره اي جز استفاده از کارد نداشته است. بر همين مبنا، راي شعبه 26 ديوان عالي کشور مبني بر رهايي دختر 20 ساله از جنبه مجازات آدمکشي تاييد شد و او لبخنده دوباره اي به زندگي زد. بي شک اين راي در تاريخ قضايي ايران، جاودانه خواهد ماند.
 
بالا