برگزیده های پرشین تولز

شما با اين خانم چه نسبتي دارين ؟

Minor

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 جولای 2005
نوشته‌ها
26
لایک‌ها
0
تاحالا چند بار این جمله رو شنیدین ؟ سرانجام قضیه چی شده ؟
 

amirhoman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
11
سن
54
محل سکونت
Tehran
به نقل از Minor :
تاحالا چند بار این جمله رو شنیدین ؟ سرانجام قضیه چی شده ؟


ها
شنيدم و خيلي هم شنيدم البته خيلي وقت پيش .
هميشه كولي بازي در اوردم و در رفتيم :D :lol:
 

mostafa_gm

Registered User
تاریخ عضویت
4 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,863
لایک‌ها
438
محل سکونت
My House
به نقل از Minor :
تاحالا چند بار این جمله رو شنیدین ؟ سرانجام قضیه چی شده ؟
خودم که اهل این برنامه ها نیستم ولی خداییش من تا حالا ندیدم این جمله رو از کسی بپرسن!! واقعیت رو گفتم.
 

amirhoman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 آپریل 2005
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
11
سن
54
محل سکونت
Tehran
به نقل از mostafa_gm :
خودم که اهل این برنامه ها نیستم ولی خداییش من تا حالا ندیدم این جمله رو از کسی بپرسن!! واقعیت رو گفتم.
الان اين خبرا نيست . دهه 60 افتضاح بود. ولي خدائيش دلت تنگ نشه كه نشنيدي .چون فكر كنم منبعد خواهي شنيد :lol:
 

Minor

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 جولای 2005
نوشته‌ها
26
لایک‌ها
0
بله الان در تهران خيلي بهتره. دهه 60 كه افتضاح بود.

ولي الان شهرستان ها هنوز درست نشدن.
يكي از دوستان من تعريف كرد از يكي از شهر ستانها...
 

Bahreyni

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2004
نوشته‌ها
1,733
لایک‌ها
6
سن
43
محل سکونت
کرمان دیار کریمان
به منم 2 بار گیر دادن
یه بار قبل و یه بار بعد از ازدواج
هر 2 بارش هم گفتم زنمه به تو چه!!!
 

N e M e S i S

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2005
نوشته‌ها
329
لایک‌ها
0
سن
39
محل سکونت
گرگان
خدا رو شکر من همیشه یک محافظ داشتم . هر دسه بار اومد کاسه کوزه شون رو بهم ریخت
8.gif
 

ShootBoy

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2003
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
0
یه بار به من گیر دادن
بعد یارو منو کشید کنار گفت یه شیرینی به این همکار ما بده!!!!!!!
به همین سادگی :wacko:
 

Honarvar60

Registered User
تاریخ عضویت
22 مارس 2005
نوشته‌ها
1,307
لایک‌ها
148
به نقل از Bahreyni :
به منم 2 بار گیر دادن
یه بار قبل و یه بار بعد از ازدواج
هر 2 بارش هم گفتم زنمه به تو چه!!!

اي بابا مارو اولاش يه بار گير دادن بعد گفتن اينا نوخودين دارن خاله بازي مي كنن. بعدش گفت بچه ها بريد خونه هاتون داره شب ميشه مامان بابا نيگرانوتن ميشن.
به من يكي كه برخورد اونم ترم دوم دانشگاه و اون همه كلاسم البته در عين بيكلاسيم.
از اون روز تا العانش خيلي دلم مي خواست بهمون گير بدن كه ندادن و كار به اينجا رسيد.

البته اسمايل ها رو نمي دونم چرا نميشه العان استفاده كرد تو اين پست
 

Nvidia

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 ژوئن 2005
نوشته‌ها
17
لایک‌ها
0
به من دوبار گفتن . البته پسرها گفتن ها و بعدشم شد بزن بزن :(
 

athar

Registered User
تاریخ عضویت
14 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
968
لایک‌ها
8
محل سکونت
In the waves
یه بار با یه دختر خانومی به چشم خواهری توی پارک قرار گذاشتم که با همدیگه یه ملاقات و صحبت داشته باشیم که کلان با بنز اومد و گیر داد. یعنی از بغل ما رد شد و یکم که جلوتر رفت و برگشت. بدون توجه به من همراهم رو که اسمش یلدا بود رو صدا کرد. گفت آهای دختر خانوم بیا اینجا ببینم. من گفتم تو بشین من خودم میرم. رفتم دم ماشین و جمله "شما با این خانوم چه نسبتی دارین" رو شنیدم. اگه میگفتم به چشم خواهری باهاش قرار گذاشتم که عمرا باور نمیکردن. به خاطر همین مجبور شدم دروغ بگم و گفتم که این دوستم هست. البته قصد ازدواج داریم و خونواده هامون هم خبردار هستن. باورت نمیشه با هم بریم دم خونه سوال کنیم. (خونواده من با این مسائل مشکلی ندارن و بهم اعتماد دارن اما یلدای بیچاره یواشکی اومده بود) گفت نخیر. میریم کلانتری. اونجا زنگ میزنین خونواده هاتون تا بیان دنبالتون. گفتم بابا خونمون خیابون روبرویی هست. باهم میریم دیگه. قبول نکردن. یلدا هم که توی این مدت اومده بود پشت من و از ترس رنگش پریده بود اومد و سوتی داد و گفت توروخدا اگه میخوایین چیزی بگین به مامانم بگین. به بابام چیزی نگین. اونها هم واسه اینکه بیشتر بترسوننش گفتن اتفاقا باید به بابات بگی بیاد. به هر حال بعد از کلی بحث و .... مارو ول کردن و گفتن برین خونه هاتون. منم گفتم باشه و سرم رو برگردوندم که بریم دیدم یلدا زودتر از من داره از پارک میره بیرون. منم با فاصله ازش حرکت کردم و وقتی ماشین از ما فاصله گرفت صداش کردم. بیچاره اینقدر ترسیده بود که بدون اینکه سرش رو برگردونه گفت بذار از پارک بریم بیرون بعد .....
به هر حال اون روز با ترس رو لرز بهش گذشت و هر پراید سفیدی که تو خیابون میدید سریع میومد پشت من قائم میشد و میگفت نکنه بابام باشه.
خاطره ارسالی از تهران
اطهر
:lol:
 

sunnyboy

Registered User
تاریخ عضویت
17 فوریه 2005
نوشته‌ها
1,041
لایک‌ها
1
سن
38
محل سکونت
IR,Tehran
خاطره جالبی بود . :) :D
 

vmf

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 نوامبر 2003
نوشته‌ها
506
لایک‌ها
2
سن
39
به نقل از athar :
یه بار با یه دختر خانومی به چشم خواهری توی پارک قرار گذاشتم که با همدیگه یه ملاقات و صحبت داشته باشیم که کلان با بنز اومد و گیر داد. یعنی از بغل ما رد شد و یکم که جلوتر رفت و برگشت. بدون توجه به من همراهم رو که اسمش یلدا بود رو صدا کرد. گفت آهای دختر خانوم بیا اینجا ببینم. من گفتم تو بشین من خودم میرم. رفتم دم ماشین و جمله "شما با این خانوم چه نسبتی دارین" رو شنیدم. اگه میگفتم به چشم خواهری باهاش قرار گذاشتم که عمرا باور نمیکردن. به خاطر همین مجبور شدم دروغ بگم و گفتم که این دوستم هست. البته قصد ازدواج داریم و خونواده هامون هم خبردار هستن. باورت نمیشه با هم بریم دم خونه سوال کنیم. (خونواده من با این مسائل مشکلی ندارن و بهم اعتماد دارن اما یلدای بیچاره یواشکی اومده بود) گفت نخیر. میریم کلانتری. اونجا زنگ میزنین خونواده هاتون تا بیان دنبالتون. گفتم بابا خونمون خیابون روبرویی هست. باهم میریم دیگه. قبول نکردن. یلدا هم که توی این مدت اومده بود پشت من و از ترس رنگش پریده بود اومد و سوتی داد و گفت توروخدا اگه میخوایین چیزی بگین به مامانم بگین. به بابام چیزی نگین. اونها هم واسه اینکه بیشتر بترسوننش گفتن اتفاقا باید به بابات بگی بیاد. به هر حال بعد از کلی بحث و .... مارو ول کردن و گفتن برین خونه هاتون. منم گفتم باشه و سرم رو برگردوندم که بریم دیدم یلدا زودتر از من داره از پارک میره بیرون. منم با فاصله ازش حرکت کردم و وقتی ماشین از ما فاصله گرفت صداش کردم. بیچاره اینقدر ترسیده بود که بدون اینکه سرش رو برگردونه گفت بذار از پارک بریم بیرون بعد .....
به هر حال اون روز با ترس رو لرز بهش گذشت و هر پراید سفیدی که تو خیابون میدید سریع میومد پشت من قائم میشد و میگفت نکنه بابام باشه.
خاطره ارسالی از تهران
اطهر
:lol:
اطهر جان چطوری بهت گیر دادن؟؟ اخه به ندرت پیش میاد که برادران الگانس نشین و کرسیدا نشین بخواهند به خودشون زحمت بدهند و شیشه رو بیارند پایین و ... البته اگر موضوع دیگه ایی باشه وارد عمل می شوند. اما دیگه خودشون فهمیدند که نمی تونند روزی چند هزار نفر رو به خاطر دختر بازی بگیرند.
بعدش هم چی. دختر بازی که جرم نیست. فقط تنها مشکلش بابای خانم هست. که الان امروزه بابا هم ترجیح می دهند پلورلیسم ( تکثر گرایی فکری ) پیشه کنند، و اجازه بدهند دخترشون آزادی های بیشتری رو داشته باشه. پس در نتیجه مشکل اصلی که بابای خانم باشه حله.
در هر صورت من کاملا تضمین می کنم که اگر شما با هر خانمی توی یک جای عادی شهر تهران( نه اینکه فقط پر رفت و آمد باشه) راه بری هیچ کس به شما گیر نده.
تبصره
21.gif
1.gif
: فقط جایی که هستید نباید یک جای خلوت و یا پرت باشه. چون شما رو به خاطر بودن یک خانم در کنارتون باز خواست نمی کنند؛ بلکه به خاطر اینکه ممکن اقدامات خطر ساز برای ( امنیت ملی ) انجام بدی
24.gif
34.gif
گیر بدهند.

تازه اگر در جاهای پر رفت و آمد و شلوغ که باشه( علی الخصوص مناطقی مثل تهرانپارس و یا نارمک ( حتی تا 10 شب) ) ، می تونید بگید: به تو چه ؛ اصلا ایشون شریک..... بنده هست.
58.gif
( نه شریک زندگی!)

در هر صورت بخورید و خوش باشید و از مملکت دمکرات و گل و بلبل خودتون لذت ببرید
157.gif
. به شرط اینکه اسراف نکنید
181.gif
 

terrorist

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2005
نوشته‌ها
113
لایک‌ها
0
سن
36
ما چن روز پيش با اراذل نشسته بوديم سر محل يه هو خانوماي ( از اون لحاظ!) دو تا از رفقا اومدن. داشتن رد مي شدن كه يه پيكاني اومد و بهشون تيكه انداخت و زد بقل براشون. ما هم شروع كرديم تيكه انداختن به پسرا. :hmm: يه هو اومدن پايين. چشتون روز بد نبينه 3تا پسر اومدن پايين به ابعاد آه n در n. :wacko: ما هم كه ديديم كم آوردن تو محل خيلي ضايست. 5 تايي بلند شديم رفتيم طرفشون ببينيم چي مي گن اينا ( 100 % دعوا) ;) .
از شانس ما زد و يه دونه پيكان كلانتري اومد و رد شد زد بقل و گير داد به ما. گفتن برا چي تجمع كردين.چون منو سر گشتاي بسيج مي شناخت رفتم جلو و گفتم اين آقا به ناموس ما توهين كرده؟! :blink: ماموره قرمز شد. پرسيد ناموس؟ ناموس كي؟ اين خانوما چه نسبتي با شمادارن؟ گفتم اين خانوم خواهر اين رفيق ماست اين يكي هم رفيقشه! :blink: ماموره همچين خابوند تو گوش پسره كه من موهام سيخ شد! ;) رفقاي پسره كه بماند چه ريختي شدن. گفت مي خواين شكايت كنين؟ رومو كردم طرف رفيقم اونم كه قاعدتآ گفت نه.
و داستان به خوبي و خوشي تموم شد :happy:
 

vmf

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 نوامبر 2003
نوشته‌ها
506
لایک‌ها
2
سن
39
به نقل از terrorist :
ما چن روز پيش با اراذل نشسته بوديم سر محل يه هو خانوماي ( از اون لحاظ!) دو تا از رفقا اومدن. داشتن رد مي شدن كه يه پيكاني اومد و بهشون تيكه انداخت و زد بقل براشون. ما هم شروع كرديم تيكه انداختن به پسرا. :hmm: يه هو اومدن پايين. چشتون روز بد نبينه 3تا پسر اومدن پايين به ابعاد آه n در n. :wacko: ما هم كه ديديم كم آوردن تو محل خيلي ضايست. 5 تايي بلند شديم رفتيم طرفشون ببينيم چي مي گن اينا ( 100 % دعوا) ;) .
از شانس ما زد و يه دونه پيكان كلانتري اومد و رد شد زد بقل و گير داد به ما. گفتن برا چي تجمع كردين.چون منو سر گشتاي بسيج مي شناخت رفتم جلو و گفتم اين آقا به ناموس ما توهين كرده؟! :blink: ماموره قرمز شد. پرسيد ناموس؟ ناموس كي؟ اين خانوما چه نسبتي با شمادارن؟ گفتم اين خانوم خواهر اين رفيق ماست اين يكي هم رفيقشه! :blink: ماموره همچين خابوند تو گوش پسره كه من موهام سيخ شد! ;) رفقاي پسره كه بماند چه ريختي شدن. گفت مي خواين شكايت كنين؟ رومو كردم طرف رفيقم اونم كه قاعدتآ گفت نه.
و داستان به خوبي و خوشي تموم شد :happy:
دعوا می کردید بیشتر حال میداد. مخصوصا قسمت خورشت بادمجونش
30.gif

صد البته خورشت بادمجونی که شما اونها رو مهمون کرده باشید
23.gif
21.gif


نکته کنکوری
18.gif
:: با partner تون جایی برید که افراد دردسر ساز ( مثل این صداری ما!) نباشند.
23.gif
 

Saeedm

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 آپریل 2005
نوشته‌ها
95
لایک‌ها
0
يه بار اين بي شرفا به من و همسر فعليم (اون موقع هنوز زن و شوهر نشده بوديم) تو پارك ملت گير دادن! من اون موقع هنوز بلد نبودم دروغ بگم! گفتم دوستيم! بردنمون پاسگاه پارك! نه من نه نامزدم تو عمرمون كلانتري نيفتاده بود! حسابي ترسيده بوديم! افسره هم مدام ميگفت ميفرستيمتون اماكن فلان مقدار شلاق و اين حرفا! ولي چون من منظورش رو نمي فهميدم باز تكرار مي كرد! نزديك 1 ساعت هي از بدياي اماكن تعريف كرد! ولي من احمق نمي فهميدم منظورش چيه و هي ميگفتم دوستمو ول كنيد منو 2 برابر شلاق بزنيد! ولي يارو ول كن نبود و هي از بديهاي اماكن ميگفت! تا يهو من دوزاريم افتاد! دست كردم تو جيبم 8 تا هزاري همرام بود دادم بهش و اونم ولمون كرد!
كثافت آشغال يه ريشو با يه جاي مهر داغ رو پيشونيش بود! آخرش بهم گفت اگه روزي به 4 تا مثل تو گير نديم كه مخارجمون در نمياد!!
خدا به خاك سياه بشونه اينا رو...
تو همه دنيا آدم پليس ميبينه احساس امنيت مي كنه! تو ايران احساس ترس و دلهره!
تو همه جاي دنيا دزدا مثل سگ از پليس مي ترسن تو ايران پليسا و دزدا رفيق و يار هم هستند!
در اين خصوص قشنگ يادمه سال 69 يه شب ساعت 2 با سر و صداي مردم بيدار شديم دويدم بيرون ديدم ملت يه دزد گرفتن! رفته بود خونه همسايمون!
اين پسر همسايمون دزد رو گرفته بود و داشت حسابي گوش مالي مي دادش! بدون اينكه كسي پليس خبر كرده باشه (اون موقع هنوز 110 نبود!) يهو يه پاترول نيرو انتظامي مثل عجل معلق پيدا شدو اين دزد بي نوا رو از دست مردم نجات داد!
پسر همسايمون فرداش طرفاي ظهر همون دزد رو كه از كنار مغازش داشت رد ميشده ميبينه!! و باز طرف رو مي گيره و شروع مي كنه به كتك زدنش! وقتي دزده رو ميبره كلانتري بلايي سرش ميارن كه به قول خودش: اگه دوباره دزده راست راست بياد دست كنه تو جيبم ديگه كاريش ندارم!
كارش ميكشه با دادگاه و بابت كتك زدن آقا دزده كلي ديه ميگيرن ازش!!! چند روزيم افتاد تو هلوفدوني! باباي پسره كلي افتاده بود به پاي دزده كه با گرفتن ديه رضايت آقا دزده رو گرفته بود! وگرنه حدود 6 ماهي براش مي بريدن!
در كل خدا نصيب گرگ بيابون نكنه!
 
بالا