برگزیده های پرشین تولز

شما دلتون ميگيره چيكار مي كنيد؟

Sassan

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
27 ژانویه 2003
نوشته‌ها
652
لایک‌ها
34
سن
36
محل سکونت
Atlantic Canada
[left:8e09fcfeca]I usualy play a game![/left:8e09fcfeca]
 

shaar

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2003
نوشته‌ها
765
لایک‌ها
57
سن
61
محل سکونت
Iran
يو آر اولويز پليينگ قيم!!!!!!!!!!!!!
(سيگاري ها وقتي سرحالند سيگار ميكشن
هروقت سرحال نيستن، سيگار مي كشن
هروقت كارشون زياد باشه ، سيگار مي كشن
هروقت بيكار باشن بازم سيگار ميكسن)
 

arash_kh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 ژوئن 2003
نوشته‌ها
553
لایک‌ها
5
سعي ميكنم يه سطل ماست چكيده بخورم و برم بخوابم
ماست چكيده موسير كاله رو با سوپر چيپس مزمز دوست دارم. ولي نه وقتي حالم بده. اين موقه ها فكر كردنم بهش حالم بهم ميزنه . . .

راستي تهوع سارتر رو خوندين ؟
 

daydad

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
189
لایک‌ها
0
سن
42
مي خونم :shock:
سر خود را مزن اينگونه به در خل ديوانه ي تنها، خل خر! ;)
 

knowhow

مدیران قدیمی
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2002
نوشته‌ها
3,478
لایک‌ها
22
! ! !
والا من اصلا وقت نمي كنم دلم بگيره ، چه برسه به اينكه بخوام راه حلش رو بگم.
ولي جدا الان حدودا 4 ماهي هست كه دلم نگرفته يعني اصلا وقت ندارم به هيچ چيز فكر كنم. شبها اونقدر خسته و دير مي رسم خونه كه مي افتم و صبح دوباره مي زنم بيرون.
ولي قبلا كه سرم خلوت مي شد و دلم مي گرفت فقط تنها راه برام اين بود كه بشينم يه گوشه اتاق و با يك موزيك آروم فقط فكر كنم.
فكر
فكر
و آخرش هم ..................
 

en2fa

Pocket PC کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
15 مارس 2003
نوشته‌ها
1,642
لایک‌ها
8
سن
42
محل سکونت
tehran
من متأسفانه يک عادت بدی که دارم اینه که يا راه ميرم...مثلاً يهو 3-4 ساعت راه ميرم يا اینکه ميگيرم آهنگ های غمناک
گوش ميکنم....که يهو به این نتيجه ميرسم که تنها راهم اینه که خودم رو بکشم..
 

arash_kh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 ژوئن 2003
نوشته‌ها
553
لایک‌ها
5
من به تنها چيزي كه فكر نمي كنم خودكشيه.
نه ! جون دوست نيستما ! فقط از ضعيف بودن متنفرم !
منم مثل تو راه زياد ميرم. دور ميز نهار خوريمون ممكنه ساعتها بگردم و سعي كنم افكار پراكندم رو سامان بدم . . .
 

rammstein_persia

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 می 2003
نوشته‌ها
1,094
لایک‌ها
19
...که يهو به این نتيجه ميرسم که تنها راهم اینه که خودم رو بکشم..

اما من تو بدترين حالت هم به اين فكر نميكنم! اصلا اين يه كار رو فكرشم نكردم هرگز :)
 

daydad

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 سپتامبر 2003
نوشته‌ها
189
لایک‌ها
0
سن
42
من؟! :shock: می رم لالا می کنم! 8)
 

arash_kh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 ژوئن 2003
نوشته‌ها
553
لایک‌ها
5
من و رامشتاين بدجوري واكنشامون در اين زمينه يكسانه . . .
 

Mazyar_Kh

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
26 آگوست 2003
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
0
من هيچ كاري نميكنم. همينجور يك گوشه ميفتم بي حركت. شايد ساعت ها. سعي ميكنم با يكي قرار بذارم برم بيرون يه قهوه بخورم. اگه برم بهتر ميشم. اگه نرم همونجا كه بودم ميشينم. گاهي هم ميرم سراغ كارهاي الكي و فقط خودمو مشغول ميكنم بدون اين كه فكرم رو مشغول اون كار بكنم.
 

Parastoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 دسامبر 2002
نوشته‌ها
35
لایک‌ها
3
وقتي دلم مي گيره اولش يه آهنگ مي ذارم و فكر مي كنم. به اندازه كافي موثر نيست. پس ميام آنلاين و يه كم وقت مي گذرونم. باز هم موثر نيست. فقط اصل كاري رو به تعويق مي اندازه. بعدش هميشه توو اينجور وقتها يكي پيدا مي شه كه حالم رو بپرسه. اون وقته كه يا بغضم مي تركه يا اينكه يه كم حرف مي زنم و غرغر مي كنم و بعدش ...
گاهي اين هم موثر نيست. روزهايي داشتم كه تمام مدتش غمناك بودم. يه غم دائمي و آزار دهنده.
 

mammad

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 مارس 2003
نوشته‌ها
852
لایک‌ها
8
سن
39
محل سکونت
NoWhere Abad
البته بين غمگين بودن و عصباني بودن فرقه من وقتي خيلي دلم گرفته ميشينم بازي ميكنم معولا اينقدر بازي ميكنم تا چشم اينقدر درد بگيره برم بگيرم بخوابم.
به اين نخندين جون من.يك موقعي سر يك چيزه مسخره(البته اون موقع مسخره نبود) خيلي قاطي كرده بودم نشستم حدوده 30 ساعت يك كله Civilization 3 بازي كردم نه مدرسه رفتم نه غذا خوردم فقط آب ميخوردم توالت ميرفتم بعدش نه تنها آروم نشدم بلكه به شكل فجيعي بدتر شدم به قول دكترا آدرنالين خونم به شكل فجيعي رفت بالا واقعا همه چي رو حس ميكردم رو به عقب ميره بعدم پسر همسايمون با دهن خوني اومد در خونمون با يكي بدجوري دعواش شده بود منم باهاش رفتم(با زير پيرهني و شلوار تو خونه :D ) يك دعواي حسابي كردم واقعا بهترين دوا بود!!هر چند يه دندون پسره شكستم منم 1 شبم بازداشتگاه بودم اما تخت گرفتم خوابيدم.فكر نكنيد آدم لشيم ها هر كي اون لحظه جاي من بود يا خودش زده بود كشته بود يا يكي ديگه رو.
امروزم بدجوري شاكيم وگرنه عمرا اينو مينوشتم.كلا من خيلي خونسردم اما وقتي هم كه عصباني ميشم اينقدر مشت ميزنم تو ديوار تا آروم شم يا اينكه يك آهنگ ميزارم صداشم تا ته زياد ميكنم يعني غير از ديوار ضرر ديگه اي نميزنم.اون يك دفعه مسئله فرق ميكرد.
 

دلریش

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 اکتبر 2003
نوشته‌ها
119
لایک‌ها
15
محل سکونت
Tehran
البته بين غمگين بودن و عصباني بودن فرقه من وقتي خيلي دلم گرفته ميشينم بازي ميكنم معولا اينقدر بازي ميكنم تا چشم اينقدر درد بگيره برم بگيرم بخوابم.
به اين نخندين جون من.يك موقعي سر يك چيزه مسخره(البته اون موقع مسخره نبود) خيلي قاطي كرده بودم نشستم حدوده 30 ساعت يك كله Civilization 3 بازي كردم

عججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججب
 

ROZEGAR

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
4 فوریه 2003
نوشته‌ها
138
لایک‌ها
13
زنگ ميزنم چا وا كني مياد وازش ميكنه بعد يه اجر هم ميندازم جلوش تا بسته نشه!
 

دلریش

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 اکتبر 2003
نوشته‌ها
119
لایک‌ها
15
محل سکونت
Tehran
وقتي دلم ميگيره ،دوست دارم برم زیر بارون فکر کنم ولی چون بارون نمیاد عکسشو میذارم جلوم به یاد روزهای قدیم گریه می کنم !

ولی جدی جدی وقتی دلم میگیره هیچ کاری نمی تونم بکنم الا یه اهنگ هم حال خودمو گوش کردن !
 

rammstein_persia

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 می 2003
نوشته‌ها
1,094
لایک‌ها
19
امروزم بدجوري شاكيم وگرنه عمرا اينو مينوشتم.كلا من خيلي خونسردم اما وقتي هم كه عصباني ميشم اينقدر مشت ميزنم تو ديوار تا آروم شم يا اينكه يك آهنگ ميزارم صداشم تا ته زياد ميكنم يعني غير از ديوار ضرر ديگه اي نميزنم.اون يك دفعه مسئله فرق ميكرد.

همممم...در مورد عصبانيت منم واكنشم زمين تا اسمون فرق داره تا ناراحتي و دل گرفتن..
منم وقتي عصباني بشم (كه زيادم ميشم!) معمولا بايد يك چيزيو داغون كنم..و واقعا تا اون يه چيز رو داغون نكنم آرامش نميگيرم...
اميدوارم نخندين اما چند وقت پيش من صبح از خواب بيدار شدم عصباني بودم و اومدم با كامپيوتر كار كنم ديدم كيبرد كامپيوتر كثيف و چسبناكه و كليدهاشم گاهي تو گير ميكنه منم كه ديگه اين يكي رو كم داشتم..بازش كردم و كوبيدمش زمين جوري كه 100 تيكه شد
اما بعدش آرومه آروم شدم!
 

mammad

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 مارس 2003
نوشته‌ها
852
لایک‌ها
8
سن
39
محل سکونت
NoWhere Abad
امروزم بدجوري شاكيم وگرنه عمرا اينو مينوشتم.كلا من خيلي خونسردم اما وقتي هم كه عصباني ميشم اينقدر مشت ميزنم تو ديوار تا آروم شم يا اينكه يك آهنگ ميزارم صداشم تا ته زياد ميكنم يعني غير از ديوار ضرر ديگه اي نميزنم.اون يك دفعه مسئله فرق ميكرد.

همممم...در مورد عصبانيت منم واكنشم زمين تا اسمون فرق داره تا ناراحتي و دل گرفتن..
منم وقتي عصباني بشم (كه زيادم ميشم!) معمولا بايد يك چيزيو داغون كنم..و واقعا تا اون يه چيز رو داغون نكنم آرامش نميگيرم...
اميدوارم نخندين اما چند وقت پيش من صبح از خواب بيدار شدم عصباني بودم و اومدم با كامپيوتر كار كنم ديدم كيبرد كامپيوتر كثيف و چسبناكه و كليدهاشم گاهي تو گير ميكنه منم كه ديگه اين يكي رو كم داشتم..بازش كردم و كوبيدمش زمين جوري كه 100 تيكه شد
اما بعدش آرومه آروم شدم!
:D منم دقيقا عيد پارسال همين كارو كردم اما زدم زمين خورد نشد با قند شكن خوردش كردم :oops: اما عجب موقع بدي قاطي كردم مجبور شدم تا سيزدهم صبر كنم از اون به بعد بود كه اهميت بالاي كيبرد رو فهميدم!!
 
بالا