برگزیده های پرشین تولز

شما یادتون نمیاد

لاتاری

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 آگوست 2010
نوشته‌ها
85
لایک‌ها
20
این نوشته ها مربوط به یک گروه در فیسبوکه به اسم "شما یادتون نمیاد". بیشتر اعضای گروه متولد دهه پنجاه و شصت هستند و یک عالمه خاطرات مشترک دارند که اونجا با هم به اشتراک میگذارند، اینها تعداد کمی از هزاران خاطره ای هست که افراد مختلف اونجا نوشتند. ممکنه بعضیهاش رو بزرگترها هم به یاد بیارن. امیدوارم خوشتون بیاد و شما هم یادتون بیاد !!! ؛





شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم

شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم

شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !

شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...

شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو

شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....

شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم:)))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود

شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون :)))

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم

شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
Top of Form

شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام ...
شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه

شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم



شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی



شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشي مي كشيديم. بعد تند برگ ميزديم ميشد انيميشن



شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود



شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن



شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم


شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه


شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم



شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی



شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم



شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!



شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!



شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه، کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم



شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر...!!



شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن



شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این مجموعه دریچه ایست به سوی..... (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی (تیتراژ سریال هانیکو)

شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک ابر پر ز باران

شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد

شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه

شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم

شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود

شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما :))))

شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !

شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!
 

لاتاری

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 آگوست 2010
نوشته‌ها
85
لایک‌ها
20

شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم

شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی

شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد

شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم

شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله های آسفالت تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ خونه ها و فرار میکردیم

شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند

شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه گندیده میداد

شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم

شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی

شما یادتون نمیاد، خانم ***** ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده ش

شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی داغه، دایی چاقه

شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو

شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی کشیدند.
تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!
آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و نوجوان

شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:
آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا رو آتیششش میزنم

شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت: بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم

شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن

شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا)

شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه

شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...

شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه

شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرك خسته ميشه... بالهاشو زود ميبنده... روي گلها ميشينه... شعر ميخونه، ميخنده

شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد

شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی

شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست نمیشه

شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است... قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو سنگر، کیسه های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!
 

ROOZBEH33

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 ژانویه 2005
نوشته‌ها
971
لایک‌ها
372
سن
39
محل سکونت
Sacramento, CA
چه باحال!

شما یادتون نمیاد، سه تا تیکه کاغذو مچاله می کردیم، روی میزهای مدرسه دوبدو فوتبال دستی بازی می کردیم!

شما یادتون نمیاد، زمانی که با 10 تومن 10 تا آلوچه میگرفتیم تو زیرزمین یواشکی می خوردیم

شما یادتون نمیاد، الستونو گول می زنم، ولستونم گول می زنم ،دشمن دندوناشونم ، دشمن دندوناشونم
 

..::HESSSAM::..

Registered User
تاریخ عضویت
10 آگوست 2009
نوشته‌ها
707
لایک‌ها
16
سن
32
محل سکونت
شرق تهران
بسیار نوستالوژیک بود!!!
 

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...

یادش بخیر ...

http://www.4shared.com/audio/4LrDQEzL/titraj.html
 
Last edited:

helijoop

Registered User
تاریخ عضویت
21 نوامبر 2005
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
969
محل سکونت
IRAN,Tehran
شما یادتون نمیاد میرفتیم بقالی "فانی فکس" میخریدیم رنگ صورتی و زرد لیمویی ترش ترش بود میریختیم کف دست و میخوردیم زبونمون قرمز میشد.
شما یادتون نمیاد سیگار کوپونی بود ! (درست میگم؟ خیلی کوچیک بودم ولی یادمه کوپونی یا سهمیه بندی شده بود یه زمان، فکر کنم موقع جنگ بود)
شما یادتون نمیاد فیلم چی با یه کیف سامسونت میومد خونه و درشو باز میکرد و فیلمهای بتاماکس میریخت بیرون و میگفت این جدیده و اون فلان و ... کرایه هفتگیش 100 تومن و شبی 30 تومن بود شریکی با فامیلها هفتگی میگرفتیم. "مرغ خارزار" اون موقع روی بتاماکس دیدیم شما یادتون نمیاد ! :p
 

desert_rose

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
27 آگوست 2010
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
4
اوه
وایییییی فوق العاده بود
کلی خاطرات زنده شد
کلی نفس تازه شد
:p


مرسی لاتاری جان:)


شما یادتون نمیاد بعد از ظهرها فوتبالیست ها پخش میشد و ما شیفت بعد از ظهر بودیم منتظر زنگ اخر بودیم همینکه زنگ میخورد با سر تا خونه می دوییدیم

شما یادتون نمیاد یه قل دو قل بازی میکردیم هر کی می باخت با ک*ن میگرفتیمش می زدیمش زمین

شما یادتون نمیاد ما توی راه برگشت از مدرسه تا خونه این شعر رو می خوندیم:
فرشته ی روی زمین یواش برو نخوری زمین... اینجا هم منم دیگه یادم نیست هر کسی میتونه تکمیلش کنه ممنون میشم
 

لاتاری

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 آگوست 2010
نوشته‌ها
85
لایک‌ها
20
اقا کسی از بچه های قزوینی خبری نداره ؟

اونا فقط دورانی میان سالی یادشونه
قبل اون رو دلیت میکنن ::::دی
 

dashmojtaba6

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 جولای 2010
نوشته‌ها
906
لایک‌ها
5
سن
40
من تا وسطاشو خوندم خب درکل خیلی خوب بود و یادم میاد همشو منتها خیلیاش مخصوص ماها نبود هنوزم خیلیاش وجود داره بین بچه های این دوره
ولی بازم ممنون خیلی ممنون نوستالژی زیباترین حسه
و ای کاش خانوم معلم کلاس اولمو میدیدم و اولین دوست دبستانمو و ...
شما یادتون نمیاد دیدنیها رو که میگفتن لطفاً وقتشو بیشتر کنین
شما یادتون نمیاد سرودهای بچه های زمان جنگ و انقلاب که یه جاش میگفت : دریا چه مهربان بود ... بقیشو یادم نمیاد !!
شما یادتون نمیاد وقتی برای اولین بار تلویزیون کنترل از راه دور دار خریدیم !
شما یادتون نمیاد وقتی هر ماشینی به جز پیکان میدیدیم به هم نشونش میدادیمو میگفت خوش به حال صاحابش !!
یادش به خیر
 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
عالی بود ... عالی ...یه دوره ای از زندگی از جلو چشام رد شد !:eek:



شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن

gigglesmile.gif
2822967qt4ddv1dqc.gif
 
Last edited:

mostafa a

Registered User
تاریخ عضویت
26 نوامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
183
محل سکونت
esfahan
شما یادتون نمیاد اولین باری که کارتونهای برنامه کودک رو توی تلویزیون رنگی میدیدی چه کیفی داشت

شما یادتون نمیاد عکسهای اول کتاب فارسی اول ابتدایی را با اون علامتهای زیرش که باید از روشون مینوشتی.
|_
'/
-^-
شما یادتون نمیاد پز دادن به دوستاتون با تعداد مهرهای صد آفرین و آفرین توی دفترتون.

شما یادتون نمیاد علی کوچولو و النگ و دولنگ درون و بیرون اون دوتا کاراگاهه که ماشین ژیان داشتن اسمشون چی بود؟

شما یادتون نمیاد دوتا توپ پلاستیکی میگرفتیم یکیشا پاره میکردیم میکشیدیم رو اون یکی باهاش فوتبال بازی میکردیم

شما یادتون نمیاد روزهایی که برف میومد چه کیفی داشت.

شما یادتون نمیاد روزهای بارونی با اون چکمه های پلاستیکی سیاه میرفتیم مدرسه

شما یادتون نمیاد با سیم کلاچ موتور سنتور درست میکردیم :دی

شما یادتون نمیاد عید نوروز مردم روزه بودن

شما یادتون نمیاد پسربچه ها رو ختنه میکردن دامن میپوشیدن.
 

Rex_Kamnia

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2009
نوشته‌ها
555
لایک‌ها
81
سن
23
اوه
وایییییی فوق العاده بود
کلی خاطرات زنده شد
کلی نفس تازه شد
:p


مرسی لاتاری جان:)


شما یادتون نمیاد بعد از ظهرها فوتبالیست ها پخش میشد و ما شیفت بعد از ظهر بودیم منتظر زنگ اخر بودیم همینکه زنگ میخورد با سر تا خونه می دوییدیم

شما یادتون نمیاد یه قل دو قل بازی میکردیم هر کی می باخت با ک*ن میگرفتیمش می زدیمش زمین

شما یادتون نمیاد ما توی راه برگشت از مدرسه تا خونه این شعر رو می خوندیم:
فرشته ی روی زمین یواش برو نخوری زمین... اینجا هم منم دیگه یادم نیست هر کسی میتونه تکمیلش کنه ممنون میشم

کاملش این بود (البته ما اینو وقتی میگفتن یکی رو تشویق کنین میخوندیم
آفرین صد آفرین فرشته ی روی زمین /یواش برو نخوری زمین/اگه بخوری زمین میری زیر زمین/زیرزمین موش داره هزارتا خرگوش داره
 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
اینا رو که همه یادشون میاد !!!!:D


شما یادتون نمیاد عید ها عیدی می گرفتیم ... 500 تومانی نو !! 200 تومانی .. تخم مرغ رنگی !:D
موقع عیدی گرفتن هم مثلا ما حواسمون نبوده ! در صورتی که کل مهمونی تو فکر عیدی بودیم ؟!!! :دیی
 

Behzad M

Registered User
تاریخ عضویت
15 مارس 2010
نوشته‌ها
1,615
لایک‌ها
281
محل سکونت
Zanjan
شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان ...
اینا انگار برای همه مشترکن من همه رو یادم میاد:eek:
خیلی جالب بود
قربانت حجت
 

helijoop

Registered User
تاریخ عضویت
21 نوامبر 2005
نوشته‌ها
1,764
لایک‌ها
969
محل سکونت
IRAN,Tehran
وقتی میبردن برامون شام یا ناهار پیتزا میخریدن چه حالی میکردیم
شما یادتون نمیاد که داشتن یه ماشین اسباب بازی کنترلی سیمدار آرزومون بود.
راستی شما یادتون میاد اون زمان چه مارک شکلاتی ما میخوردیم ؟
 

لاتاری

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 آگوست 2010
نوشته‌ها
85
لایک‌ها
20
وقتی میبردن برامون شام یا ناهار پیتزا میخریدن چه حالی میکردیم
شما یادتون نمیاد که داشتن یه ماشین اسباب بازی کنترلی سیمدار آرزومون بود.
راستی شما یادتون میاد اون زمان چه مارک شکلاتی ما میخوردیم ؟
شما یادتون نمیاد : ما ادامس توربو موخوردیم

دهنمون میشد این هوااااا

یه همسایه داشتیم یه بار 10 تا ادامس توربو خورد که باد کنه

باد کرد شد 10 تای سرش
بعد یهو ترکید تو صورتش

بیچاره تا اخر اون روز داشت ادامس از رو صورتش پاک میکرد
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
شما يادتون نمياد ولي ديدن برنامه چاق و لاغر شده بود يكي از بهترين سرگرميهاي ما

شما يادتون نمياد كه مبصرها وقتي معلم تو كلاس نبود كنار تخته مي ايستادند و ليست خوبها و بدها درست مي كردند؛ اسم دوستاشون و اونايي كه براشون خوراكي مي خريدند رو زير خوبها مي نوشتند بقيه هم مي رفتند تو ليست بدها! :hmm:

شما يادتون نمياد وقتي صداي اژير خطر پخش ميشد به بعضيها خيلي كيف ميداد ازكلاس بپرن بيرون جون درس نخونده بودند!

شما يادتون نمياد يه خودكارهايي اومده بود كه هم خوشرنگتر از بيك مي نوشتند هم نوشته ها و كل دفتر بوي خوبي مي گرفت!

شما يادتون نمياد چاپ برگردونهايي كه توشون هم عكس پسرشچاع پيدا مي شد هم فلونه! خانم كوچولو هميشه تو همه اين چاپ برگردونها چشمهاش بسته بود!

شما يادتون نمياد وقتي كاپشن رنگ فسفري تازه مد شده بود كسي كه توي مدرسه از اينها مي پوشيد نمي تونست رديفهاي جلو بشينه چون همكلاسيها اعتراض مي كردند كه رنگش چشمشون رو اذيت مي كنه!

شما يادتون نمياد كه تابستونها چقدر آسمونها پر ميشد از بادبادكهايي كه بچه ها با روزنامه هاي باباهشون ساخته بودند!

شما يادتون نمياد خيليها فكر مي كردند اگه مثل ايكيوسان بشينن و فكر كنن راه حل هر مساله اي رو پيدا مي كنند!

شما يادتون نمياد بعداز ظهر جمعه ها با هزار برگ و هزار رنگ بچه ها چقدر حال مي كردند!

شما يادتون نمياد كه آقاي حكايتي عمو دوست داشتني بچه هاي توي خونه بود!

شما يادتون نمياد كه همه چقدر از فرانچي تو بچه هاي مدرسه والت بدشون مي اومد و دلشون مي خواست يكي اون رو از كل كارتون حذفش كنه!

شما يادتون نمياد همه چقدر منتظر بودند ليوبي سائوسائو رو شكست بده تا بقيه اين قدر زجر نكشن!

شما يادتون نمياد كه هر كريسمس كارتون اسكروج رو نشون مي دادن و همه براي اون بچه كه با عصا راه مي رفت دلشون مي سوخت!

شما يادتون نمياد كه با اينكه هر سال عيد شبكه يك رابين هود رو پخش مي كرد هيچوقت كسي از تكراري بودنش شكايت نمي كرد و همه با اشتياق مي نشستند براي چندمين بار تماشاش مي كردند!

شما يادتون نمياد كه بچه ها با اون بچه هاي توي سريال "در خانه" زندگي مي كردند و بزرگ مي شدند.

شما يادتون نمياد كه وقتي تو اخبار پرچم لبنان رو نشون مي دادند بچه ها بهش اشاره مي كردند و مي گفتند مثل كليد مي مونه!
 
بالا