امروزه علی رغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی و تغییر در شیوه های زندگی، بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی فاقد توانایی های لازم و اساسی هستند و همین امر آنان را در مواجهه با مسائل و مشکلات روزمره و مقتضیات آن آسیب پذیر نموده است. انسان ها برای مقابله سازگارانه با استرس های موقعیت های مختلف و کشمکش های زندگی به کارکردهایی نیاز دارند که آنان را در کسب این توانایی ها تجهیز نماید لذا ضروری است فرصت هایی فراهم گردد تا کودکان و نوجوانان علاوه بر کسب توانایی های خواندن و نوشتن، حساب کردن و... مهارت های زندگی را نیز فرا گیرند.
مهارت های زندگی، مهارت های شخصی و اجتماعی هستند که کودکان و نوجوانان باید آنها را یاد بگیرند تا بتوانند در مورد خود، انسان های دیگر و کل اجتماع به طور موثر و شایسته عمل نمایند.
کنارآمدن با فشارهای زندگی و کسب مهارتهای فردی و اجتماعی، همواره بخشی از واقعیت زندگی انسان بوده که در ادوار متفاوت زندگی او به اشکال گوناگون تجلی یافته است.
در دوره کودکی، تعارضها جلوه چندانی ندارند، اما با افزایش سن و هنگام مواجهه با دشواریهای ویژه سنین نوجوانی و جوانی، کشمکشهای درونی و محیطی بیشتر تظاهر پیدا میکنند.
همزمان با رشد جسمانی و روانی، انتظار جامعه و خانواده نیز از فرد نوجوان و جوان افزایش مییابد به طوری که آنها میپذیرند به سبب زندگی اجتماعی، بخشی از تمایلات خود را محدود کنند و در چارچوب هنجارهای اجتماعی و گروهی قرار گیرند.
در این راستا نوجوانان و جوانانی که شیوههای صحیح رفتاری را فرا نگرفته باشند و مهارتهای لازم را در جهت تطبیق خود با خانواده و جامعه نیاموخته باشند، با آسیبهای جدی و متعددی روبهرو خواهند شد و در صورتی که رفتارهای ضداجتماعی در آنها شکل گرفته و از خود واکنشهای منفی بروز دهند، آسیبهای روانشناختی در شخص و انحرافات و ناهنجاریهایی را در جامعه سبب خواهند شد.
متاسفانه افراد یک جامعه همواره در مسیر بهنجار رشد روانی و اجتماعی قرار نمیگیرند و به دلایل گوناگون، تعداد زیادی از نوجوانان و جوانان، توان دریافت محرکهای بیرونی و ایجاد توازن بین محرکها و انگیزههای درونی خود را ندارند و بدین ترتیب رشد موزون و همهجانبه که هدف اصلی تعالی انسان به طور کامل و نسبی است، تحقق نمییابد. در این میان هر چه جامعه پیچیدهتر و ارتباطات بین فردی و اجتماعی وسیعتر گردد، تعارضهای درونی و محیطی بیشتر شده که به سرگشتگی و آشفتگی در افراد بیتوان میانجامد.
اما چنانچه نوجوان و جوان ما مجهز به مهارتهای زندگی گردد،از بسیاری نابسامانیها و انحرافات به دور خواهند بود.
انسان دنیای امروز به لحاظ پیچیدگی زندگی، وسعت و سرعت تغییرات با چالش های فراوانی روبروست که این چالشها در قرن آینده بارزتر خواهد شد آموزش مهارت های زندگی فرد را برای غلبه بر چنین تنشها و مشکلات زندگی که پیش روی فرد و جامعه است آماده می کند.
تلاش زیادی در جهت تعریف مهارت زندگی در متون تخصصی صورت گرفته است. ولی به طور کلی مهارتهای زندگی شامل سه قسمت می باشد: آموزش مهارت های شخصی، آموزش مهارت های اجتماعی و آموزش مربوط به عدم مصرف الکل و موادمخدر. اما در یک کلام می توان گفت مهارت های زندگی توانایی هایی هستند که با آموزش آنها کودکان و نوجوانان می توانند ویژگی ها و استعدادهای خود را شکوفا کنند ،محدودیت ها و نقاط ضعف خود را شناخته و به رفع آنها بپردازند ، مسوولیت های فردی و اجتماعی خود را به نحو احسن انجام دهند ، ارتباطات خوب و سالمی با دیگران داشته باشند ،تصمیم های صحیح و درستی بگیرند ، بتوانند تعارضات و مشکلات خود را بدون صدمه زدن به خود و دیگران حل کنند ، خشم خود را کنترل کنند و با تنش های روزانه به طور موثر و سازگارانه کنار بیایند .
به طور کلی مهارت های زندگی، کودکان ونوجوانان را قادر می سازد که دانش (آنچه را که می دانند) و نگرش و ارزش های خود (آنچه احساس می کنند و بدان باور دارند) را به عمل تبدیل نمایند.منظور از مهارت های زندگی این است که هر کودک در کنار آموزش خواندن و نوشتن، به مهارت هایی دست یابد که به مدد آنها بتواند ابتدا به شناخت درستی از خود دست پیدا کند و سپس به خوبی با افراد و محیط اطراف ارتباط برقرار سازد و به حل مشکلات خود و جامعه و محیط زیست یاری دهد.
حال که نمیتوان مانع تغییرات و پیچیدگیهای جامعه و گسترش روابط اجتماعی و بینفردی افراد شد، راهی جز آماده کردن نسل نوخواسته برای روبهرو شدن با موقعیتهای دشوار زندگی جدید باقی نمیماند و با این استدلال آموزش مهارتهای زندگی با حمایت سازمانهای ملی و بینالمللی برای پیشگیری نوجوانان و جوانان از بیماریهای روانی و کجرویهای اجتماعی در سراسر جهان در سطح مدارس آغاز شده استبروز مشکلات رفتاری و اختلالات روانی، مداخله مستقیم و فوری را ضروری میسازد که در این شرایط مداخله عبارت است از افزایش قدرت سازگاری افراد، بالا بردن ظرفیتهای اجتماعی و فردی آنان در برنامههای اصلاحی، که هدف آن ارتقای ظرفیت روانشناختی نوجوانان و جوانان است که حصول به این امر مهم و ضروری تنها از طریق آموزش مهارتهای زندگی جامه عمل میپوشد. خبرگزاری تبیان
[h=1]چطور با انتظارات غیر منطقی در ازدواج تان کنار بیایید؟[/h]
این تخیلات بعد از ازدواج بیرون میآیند . اما متخصصین عقیده دارند که تخیلات مربوط به کارهایی که همسرتان باید و نباید انجام دهد، خطرناک هستند
انتظارات و توقعات زندگی زناشویی که نیمه پنهان بوده و به زبان نمیآیند، زن و شوهرها را در مرحله ادراک به آزمایش میکشد. این " قوانین " که در دوران کودکی و سالهای نوجوانی با نگاه کردن به والدینمان و جذب مفاهیم مربوط به نقش زن و شوهر در جامعه؛ از وابستگیها و اعتقادات مذهبی ما؛ از برنامههای تلویزیونی، فیلمها و کتابها شکل میگیرند. عشقها و دوستیهای قبلی هم میتوانند شکلدهنده انتظارات ما باشند. و در سطحی عمیقتر، معمولاً باور داریم که همسرمان زخم و جراحتهای روحی درونی ما را التیام خواهد بخشید. این تخیلات بعد از ازدواج بیرون میآیند . اما متخصصین عقیده دارند که تخیلات مربوط به کارهایی که همسرتان باید و نباید انجام دهد، خطرناک هستند. اگر همسرتان را با یک استاندارد غیرممکن مقایسه کنید، و او نتواند ذهن شما را خوانده و آسیبهای کودکی شما را التیام بخشیده و به طرز جادویی زندگی رویایی برای شما بسازد، ناامید و دلسرد خواهید شد. وقتی زوجی هنوز دلباخته هم هستند، نیاز به چیز زیادی ندارند چون هنوز از آن عشق و دلباختگی اولیه لذت میبرند. توقعتان خیلی کم است، احساسی عالی دارید و زمان زیادی را برای خوشنود کردن همدیگر صرف میکنید. اما هرچه رابطه عمیقتر میشود، توقعات و انتظارات تغییر میکنند. و زمانیکه آن نیازها برآورده نشوند، دیگر کاری از دست همسرتان برای خوشنود کردن شما برنخواهد آمد و همه چیز آزاردهنده به نظر خواهد رسید. هر خستگی و دلزدگی ثابت میکند که رابطهتان درست نبوده و برای هم ساخته نشدهاید. دعواها و مشاجرهها شروع میشوند و این مشاجرات بر سر موضوعات اصلی که اذیتتان میکند نیست. دلیل آن معمولاً این است که خودتان هم نمیفهمید که موضوعات و مشکلات اصلی چه هستند یا از به زبان آوردن آنها واهمه دارید.
اولین قدمتان؟ باید انتظارات و توقعات خودتان درمورد ازدواج را آشکار کنید، مجموعهای از اعتقادات شوکهکننده، گاهی مسخره و خندهدار و معمولاً آسیبپذیر. در هر مرحله از زندگی زناشویی ممکن است انتظارات جدیدی به وجود آید، مثل اینکه کی خانه بخرید، کی به اتفاق هم در باغچه گلکاری کنید، کی بچهدار شوید، چطور با یک بیماری حاد کنار بیایید، در زمان سختیهای اقتصادی چه برخوردی داشته باشید و یا حتی رفتارتان در زمان میانسالی. اگر الان مهارت لازم برای کشف انتظاراتتان را به دست آورید، به شما کمک میکند کشف کنید در هر مرحله از زندگی واقعاً چه در ذهنتان میگذرد. تصمیم بگیرید که کدامیک از انتظارات همدیگر را میتوانید برآورده کنید. خیلی مهم است که برای خوشنودی همسرتان تلاش کنید، حتی اگر دیدگاه خودتان درمورد یک ازدواج موفق آنگونه نباشد. و از سایر انتظارات بعنوان یک نقطه شروع برای کشف و رشد فردی استفاده کنید: شاید از همسرتان انتظار داشتهاید که یک هیجان جدید وارد زندگیتان کند اما توقعاتتان برآورده نشده است. خودتان فعالیتهایی که دوست دارید را دنبال کنید: صخرهنوردی؟ اسکیت؟ یا شاید هم طراحی جواهر؟
و اما چه کنیم؟ 1 - انتظارات خود و همسرتان را بپذیرید. این امیدها و آرزوها و حتی بایدها نشانه نیازهای عمیق شماست. ازدواج شما قادر به برآورده کردن همه آنها نیست اما نادیده گرفتن آنها هم باعث میشود هر دوی شما احساس ناامیدی، تنهایی و خشم کنید.
2 - چیزهایی از همسرتان بخواهید که واقعبینانه باشند. احتمالاً همسرتان نمیتواند هر روز صبح صبحانه را آماده کرده و در تختتان بیاورد، روزی سه بار از ظاهر شما تعریف و تمجید کند یا هیچوقت دعوایی شروع نکند. اما میتواند زمان بیشتری برای درست کردن غذا و گذراندن وقت با شما صرف کند. توافق درمورد برخی توقعات واقعبینانه احساس موفقیت و رضایت را در هر دوی شما ایجاد خواهد کرد.
3 - ببینید چه کاری از دست خودتان برمیآید.
4 - برای چیزی که نمیتوانید داشته باشید افسوس نخورید. یکی از سختترین کارها در ازدواج قبول کردن این است که بعضی از موارد لیست بایدهایتان هیچوقت توسط همسرتان اجرا نخواهد شد بخاطر اینکه او کامل نیست و دلیلی هم ندارد که شاهزاده قصه شما باشد. وقتی چیزی را واقعاً میخواهید که میدانید قرار نیست به دست بیاورید، میتوانید ناراحت یا عصبانی شوید و یا کاری را بکنیدکه همه زن و شوهرها بعد از گذشت چند سال از ازدواجشان میکنند: افسوس چیزهایی را بخورید که به خاطر تعهد ازدواج نتوانستید به دست آورید. قبول کردن ازدواج و همسرتان باوجود ناکاملی آنها، تمرینی درازمدت است که برای یک رابطه سالم و خوشبخت ضروری است.
5 - از ناامیدی بعنوان نشانهای از انتظارات ناخودآگاه استفاده کنید. وقتی در زندگی زناشویی خود و از دست همسرتان ناامید و دلسرد شدید، کمی مکث کرده و به آن توقعتان فکر کنید. این کار باعث میشود درمورد انتظاراتتان هوشیاری و آگاهی به دست آورید که اعمال و رفتارهایتان را هدایت میکند. آیا توقعتان منطقی بوده است؟ آیا بهتر نیست خودتان آن را برآورده کنید؟
6 - همسرتان را با همسر دیگران مقایسه نکنید یا ازدواجتان را با دیگر ازدواجها. روی عشق، خندهها، غصهها و کشمکشهای دنیای خودتان تمرکز کنید. هیچ همسری ایدآل نیست و هیچ ازدواج ایدآلی هم وجود ندارد. با این وسوسه که به خودتان بگویید "اگر فقط همسرم شبیه به شوهر دوستم بود" یا "اگر ازدواج ما مثل ازدواج آنها بود" مقابله کنید. هر ازدواجی خاص است و پستیبلندیهای خاص خود را دارد.
7 - مراقب توقعاتی که از خودتان دارید باشید. 30 سال پیش نیست و شما هم پدر و مادرتان نیستید. بااینکه بسیاری از زوجهای تازه ازدواجکرده ناخودآگاه از خود انتظار دارند که زندگیشان به اندازه زندگی والدینشان خوب و کامل باشد. درمورد کلیشههای فرهنگی جامعه از همسر ایدآل نیر همینطور است.
منبع: سیمرغ
به این شعر که از دیوان امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام)نقل شده است توجه کنید: لیس من مات فاستراح بمیت انما المیت میت الاحیاء انما المیت من یعیش کئیبا کاسفا باله قلیل الرجاء
(هر که از دنیا رفت و راحت شد، مرده نیست؛ بلکه مرده، مرده ی زنده هاست یعنی کسی که در بین زندگان باشد ولی در واقع روحش مرده است
مرده آن کسی است که با حزن و اندوه زندگی می کند و دل گرفته و ناامید است.)
این عبارت بیانگر حقیقتی است که شاید اغلب ما آن را باور نداشته باشیم. مردگی و زندگی را نمی توان تنها در ظاهر دید. آری! کسی که روحیه ای کسل و افسرده دارد و نشاط و سرزندگی ندارد، در واقع مرده است. چرا که معنای زندگی یعنی شادمانی و خوشحالی و نشاط روحی. بسیاری از افراد در اطراف ما حضور دارند که به ظاهر زنده هستند و زندگی می کنند و در باطن روحی خسته و کسل دارند و نشاط و انگیزه مثبتی برای زندگی ندارند.
ممکن است برای بسیاری این سوال به وجود بیاید که چطور می توان به نشاط روحی و شادمانی درونی دست پیدا کرد؟
به این عبارت توجه کنید:
"دل هایی که سامان گرفته اند، دیگر بازیچه ی حوادث نمی شوند و بحران نمی بینند."
چنانچه در این جمله قدری تامل و تفکر داشته باشید، احتمالا به نتایج خوبی دست پیدا می کنید. هر یک از ما در خلوت خود وقتی با درون خویش روبرو می شویم، می توانیم به این موضوع اعتراف کنیم که دل هایمان سامان گرفته اند یا نه؟ پس اگر چنین کردید و متوجه شدید که دل و روحی بی سر وسامان دارید، بدانید که تنها خودتان می توانید سامان دهنده روح و دل خویش باشید و هرگز در جستجوی عنصری خارجی برای سامان بخشیدن به درون خود نباشید. مسلما مقصود از عنصر خارجی افراد و عوامل حاضر در زندگی هستند که در غیر این صورت قطعا وجود ارتباطی محکم و قوی با خدای متعال می تواند به همه دلهای آشفته سامان بخشد. اما پس از خدای متعال، باید باور داشته باشید که خودتان مسئول وضعیت روح و روان تان هستید. پس به دنبال این باشید که از چه طریقی می توانید به دل خود سر وسامان دهید.یک راه حل بسیار مهم برای رسیدن به این مرحله وجود دارد و آن این است که هیچگاه از "گم شدن" و "کم شدن" نترسید. این بدان معناست که حوادث روزگار و سخن مردم بر شما تاثیر گذار نباشد که اگر اتفاقی رخ داد، از شدت عصبانیت یا ناراحتی، خودتان را گم کنید و آرامش و کنترل خویش را از دست بدهید. به نقطه ای برسید که گم شدن هیچ مفهومی برایتان نداشته باشد و این اعتقاد وقتی محکم می شود که باور شما به بقای روح محکم باشد و بدانید که باید روحی سالم و بانشاط داشته باشید.
نکته مهم دیگر این است که هرگز از کم شدن نترسید. کم شدن را شاید بتوان اینگونه تعریف کرد که مثلا نگران باشید که در نظر دیگران چطور جلوه کنید و دیگران به شما خرده گیرند و نظر مساعدی نسبت به اعمال شما نداشته باشند. البته لازم به ذکر است که اگر کسی اعمال و گفتارش در راستای دستورات الهی باشد، نباید از حرف و سخن دیگران هراسی داشته باشد. معنای این عبارت همین است که کم شدن در نظر بندگان خدا، برای کسی که مسیر درست و شایسته ای را انتخاب کرده است، نباید ایجاد ترس و نگرانی کند.
چنانچه برای فردی این قدرت ایجاد شود که از گم شدن و کم شدن نترسد، توجه به حرف و سخن همه روزه آدم های اطراف، خللی بر احساس و اعتقاد این فرد وارد نمی سازد و چنین کسی موفق می شود تا در انجام امور خویش با دقت و تمرکز عمل کند. این دقت و تمرکز می تواند همچون ذره بینی عمل کند که اشعه ی خورشید را جمع کرده و سپس می تواند منشاء اثر باشد. اگر کسی به این مهم دست پیدا کند به تدریج متوجه می شود که قدرت اثربخشی او چندین برابر شده است. آن اثر بخشی در قدم اول برای خود فرد مهم است و می تواند مفید باشد و در قدم بعدی، نتایج و اثرات مثبت آن، شامل حال اطرافیان او نیز می شود. پس باور داشته باشیم که دست یابی به برخی از کمالات اخلاقی، چندان پیچیده و دشوار نیست و با همتی واقعی و ممارستی درونی می توان به آن دست پیدا کرد.
منبع : خانواده سبز
[h=1]12 نشانه اینکه عاشق شده اید[/h]عشق زیباترین حادثه ای است که در زندگی رخ می دهد. وقتی کسی را دوست دارید علائمی در شما ظاهر می شود که وجود این عشق را تایید میکند. در این مقاله با 12 نشانه اصلی که ثابت می کند عشق در قلب شما جوانه زده است آشنا خواهید شد. اگر این علائم را در خود دیدید دیگر به عشق خود نسبت به طرف مقابل شک نکنید و قدمهای خود را استوارتر بردارید.
1- متن ها و اس ام اس های او را دوباره و دوباره می خوانید.
2- وقتی با او هستید بسیار آهسته قدم می زنید.
3- هر زمان که پیش او هستید، تظاهر به خجالتی بودن می کنید.
4- وقتی به او فکر کنید، قلباتان تند تر و تند تر می تپد.
5- زمانی که به صدایش گوش می دهید، بدون دلیل لبخند می زنید.
6- وقتی او را تماشا می کنید، دیگر قادر به دیدن اطرافیانتان نیستید و فقط او را می بینید.
7- شروع به گوش دادن به آهنگهای آرام می کنید.
8- او همه فکر شما می شود.
9- بوی او شما را به وجد می آورد.
10- متوجه می شوید که زمان فکر کردن به او، همیشه به خود لبخند می زنید.
11- حاظرید هر کاری برایش انجام دهید.
12- هنگام خواندن این متن همواره فقط یک نفر در ذهن شما بود.عشق زیباترین حادثه ای است که در زندگی رخ می دهد. وقتی کسی را دوست دارید علائمی در شما ظاهر می شود که وجود این عشق را تایید میکند. در این مقاله با 12 نشانه اصلی که ثابت می کند عشق در قلب شما جوانه زده است آشنا خواهید شد. اگر این علائم را در خود دیدید دیگر به عشق خود نسبت به طرف مقابل شک نکنید و قدمهای خود را استوارتر بردارید.
1- متن ها و اس ام اس های او را دوباره و دوباره می خوانید.
2- وقتی با او هستید بسیار آهسته قدم می زنید.
3- هر زمان که پیش او هستید، تظاهر به خجالتی بودن می کنید.
4- وقتی به او فکر کنید، قلباتان تند تر و تند تر می تپد.
5- زمانی که به صدایش گوش می دهید، بدون دلیل لبخند می زنید.
6- وقتی او را تماشا می کنید، دیگر قادر به دیدن اطرافیانتان نیستید و فقط او را می بینید.
7- شروع به گوش دادن به آهنگهای آرام می کنید.
8- او همه فکر شما می شود.
9- بوی او شما را به وجد می آورد.
10- متوجه می شوید که زمان فکر کردن به او، همیشه به خود لبخند می زنید.
11- حاظرید هر کاری برایش انجام دهید.
12- هنگام خواندن این متن همواره فقط یک نفر در ذهن شما بود.
برآنیم تا درطی این مقالات ، فواید این نوع تربیت ، سن مناسب برای تربیت دینی ، نقش زمان و مکان در تربیت دینی ، راه کارهای تثبیت آموزه های دینی ، روش القای غیر مستقیم در تربیت دینی و بی توجهی کودکان به آموزش های دینی را مورد بررسی قرار دهیم ؛ تا بتوانیم به سوال های شما والدین گرامی پاسخ شایسته ای بدهیم.
[h=2]احساس پوچی[/h] کودکی که با خدا آشنا است ، هیچ گاه احساس پوچی نمی کند و در جای جای زندگی اش تکیه گاه محکمی خواهد داشت و با همین تکیه گاه ، در برابر مشکلات استقامت می ورزد . اگر کودک ما تربیت دینی یابد ، برکاتش به خود او و دیگران خواهد رسید .
زمانی که برادران حضرت یوسف (ع) او را در چاه انداختند ، یوسف 9 ساله بود . وقتی کاروان از کنار چاه گذشت و یکی از کاروانیان یوسف را دید ، صدایش را بلند کرد و گفت : کاروانیان بایستید ! بیایید و به این کودک غریب و تنها کمک کنید . وقتی یوسف که تربیت شده ی دینی بود ، سخن او راشنید ، گفت : انسانی که با خدا است ، هیچ گاه غریب و تنها نیست.
[h=2]رفتار خوب با والدین[/h] برکت تربیت دینی کودک ، به والدین نیز می رسد . کودک تربیت شده دینی ، با والدین خود خوب رفتار می کند ؛ زیرا با قرآن آشنا است و قرآن می فرماید :
و لا تقل لهما اف.
به پدر و مادرت اف نگو.( اسراء ، 23).
[h=2]سبب افتخار پدر و مادر[/h] تربیت یافته دینی ، سخنانی زیبا و پر محتوا برزبان جاری می سازد و سبب افتخار پدر و مادر و نزدیکان می شود . سید جمال الدین 10 ساله بود که با پدرش سید صفدر به تهران مسافرت کرد و در منزل مرحوم آقا سید صادق سنگلجی ، مجتهد معروف تهران سکنا گزید . آقا سید صادق ، رو به سید جمال 10 ساله کرد و فرمود : خوب ، سید جمال کوچک ! شما هم چیزی بگویید . سید گفت : چیز قابل عرضی ندارم . آقا فرمود : خوب چیزی قابل طول بگویید . سید بی درنگ گفت : چیزی که قابل طول است ، عمر شما است .
[h=2]فرزند خوب ، بهترین باقیات الصالحات[/h] تربیت دینی کودکان ، در آخرت والدین هم اثر می گذارد . امام صادق (ع) از رسول گرامی اسلام (ص) نقل می کند که حضرت فرمود :
روزی حضرت عیسی (ع) از قبرستانی می گذشت و دید مرده ای را عذاب می کنند . سال بعد از همان قبرستان گذشت و متوجه شد که عذاب آن مرده برداشته شده است . از خداوند پرسید : قضیه چیست ؟ خداوند فرمود : فرزندی دارد که جاده ای را ترمیم کرد و یتیمی را پناه داد ؛ بدین سبب ، عذاب او را برداشتم .
نمونه ای دیگر از برکات تربیت دینی کودک برای آخرت پدر و مادر :
روزی رسول اکرم (ص) از قبرستان بقیع می گذشت و به یاران فرمود : بشتابید! در برگشت ، یاران خواستند با سرعت بگذرند ، حضرت فرمود : آرام بروید . در رفت ، مرده ای را عذاب می کردند و در بازگشت ، عذاب از او برداشته شد ؛ چرا که فرزندی دارد و در همین فرصت نزد معلم رفت و « بسم الله الرحمن الرحیم » را آموخت و خداوند به همین جهت ، عذاب را از پدر او برداشت.در ادامه ی مقاله ، سن مناسب برای تربیت دینی و بهترین سن برای آموزش های دینی را مورد توجه قرار می دهیم :
بهترین زمان برای این امر ، دوران نونهالی است ؛ چرا که فطرت خداجوی نونهالان دست نخورده است و این ، کارِ مربی را بسیار ساده می کند . حضرت علی (ع) خطاب به فرزند بزرگوارش می فرماید :
فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبک.
من به تربیت تو پرداختم پیش از آن که دلت سخت ، و فکرت مشغول شود .( نهج البلاغه ، نامه 31)
قلب کودک ، چونان زمین خالی است که هر بذری را در آن بریزید ، رشد خواهد کرد :
قلب الحدث کالارض الخالیة ما القی فیها من شیء قبلته.( نهج البلاغه ، نامه 31)
مطلبی که در کودکی به انسان آموخته می شود ، گویا بر روی سنگ حک می شود و تا پایان عمر در ذهن او خواهد ماند .
معروف است که می گویند :
العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر .
آموختن در کودکی ، به سان نقش بر روی سنگ است . ( علامه مجلسی ، مرآت العقول ، ج 4 ، ص 306).
نخستین آموزش ها پس از تولد آغاز می شود . اذان و اقامه در گوش راست و چپ نوزاد ، نخستین آموزه های دینی ( توحید ، نبوت، امامت و ...) را به کودک القاء می کند ؛ البته این آموزش مستقیم نیست ؛ اما در ضمیر ناخودآگاه او تاثیر خواهد داشت.
روزی ، خانمی فرانسوی ، تحت عمل جراحی قرار داشت . زمانی که تیغ جراح به عصبی از اعصاب مغز او رسید، در حالت بی هوشی مطلق ، شروع به خواندن سرودی آلمانی کرد . گروه جراحی شگفت زده شدند و شگفتی آنان زمانی فزونی یافت که پس از عمل جراحی فهمیدند آن خانم اصلا زبان آلمانی را فرا نگرفته است . پس از پژوهش هایی در این زمینه ، روشن شد که وقتی نوزاد بوده است ، سربازان آلمانی به فرانسه حمله کرده و وارد محل سکونت آن نوزاد شده و در آن هنگام ، سرود می خوانده اند و آن سرود ، در ضمیر ناخودآگاه وی نقش بسته است . ( محمد علی کریمی نیا، الگوهای تربیت کودکان و نوجوانان ).
بهتر است آموزش مستقیم ارزش های دینی را از 2 سالگی آغاز کنید ؛ زیرا حس مذهبی در کودک از این سن آغاز می شود . در ابتدا و به مرور ، صلوات بر محمد و آل محمد ، لا اله الا الله، حب نبی(ص)، حب اهل بیت (ع) ، تلاوت قرآن و خوبی و بدی ، وضو، نماز ، محرم و نامحرم و ... را به کودک بیاموزید.
[h=2]آیا استفاده از زمان و مکانِ خاص در تقویت روحیه دینی کودکان نقش دارد؟[/h] توجه به موقعیت زمانی و مکانی خاص ، در تقویت روحیه دینی و آموزش ارزش ها بسیار مهم است . توصیه می کنیم برای القای آموزه های دینی ، از بهترین زمان ومناسب ترین مکان ها استفاده کنید . بهترین زمان ، زمان شادابی کودک است . هنگام خستگی ، خواب آلودگی، واضطراب کودک ، ارزش های دینی را به او القاء نکنید . القای ارزش ها در این موقعیت ها، نه تنها تثبیت نمی شود ، بلکه ممکن است مقاومت روانی کودک را نیز در پی داشته باشد .
نشانه های عدم آمادگی کودک را از آثار چهره ، رفتار و بهانه گیری هایش می توان فهمید . باید از زمانی استفاده کرد که دل او آمادگی داشته باشد .
زمان شادابی کودک ، وقتی است که به او هدیه ای می دهید ؛ به مسافرت ، پارک ،دریا ، جنگل ، کوه ، سینما ، و برای صرف غذا به رستوران می روید ، یا منزل جدید ، خودرو و وسایل مورد علاقه او را می خرید . در این موقعیت ها کودک بسیار خوشحال است .
آموزش ارزش ها ، باید با موقعیت های گوناگون تناسب داشته باشد ؛ برای مثال ، زمان هدیه دادن ، خرید خودرو یا منزل ، حضور در رستوران و ... . با آموزش شکر خداوند تناسب دارد .
زمان حضور در کوه و جنگل و دریا ، هنگامِ آموزش قدرت و عظمت خداوند است .
زمان مسافرت ، موقعیت خوبی برای دیداراز مکان های مقدس ، زیارتگاه ها ، مقبره ی بزرگان دینی و علمی ، شاعران و اندیشه وران وارسته است که والدین می توانند با ذکر جمله هایی کوتاه ، ارزش ها را به کودکان خود القاء کنند .
مثال : فرزند شما در درس هایش موفق بوده است و اکنون که کارنامه ی قبولی خود را آورده ، او را با جایزه ای مناسب تشویق می کنید . لحظه ای که هدیه را به او می دهید ، بهترین لحظات خود را می گذراند و آمادگی دارد که ارزش احترام به پدر و مادر را به او گوشزد کنید .