• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

عبــاس معــروفی

کدام رمان عباس معروفی را می پسندید؟


  • Total voters
    20

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
از وبلاگ عباس معروفی
ذوب شده

ـ چک...
صداي‌ انفجار در مغزش‌ بود. توي‌ مغزش‌. بعد صداي‌ جيغ‌ و شادی دخترهاش را شنيد که بالای سرش دور می‌زدند و دور می‌شدند. می‌خواست بپرد و با نوک انگشت بزند به پاهای کوچکه، ولی دستش نرسيد، و صدای شادی کوچکه تمام ذهنش را پر کرد.
مأمور ويژه بازش کرد و گفت: «زنده‌ای يا مرده؟»
ـ چک...
از فکر اسفاری گذشت که اگر بازش کنند همه چيز را می‌گويد، و سعی کرد اين را به مأمور ويژه بگويد اما فقط خرخر کرد. بی‌رمق در خواب و بيداری يا جايی بين خواب و مرگ وارفته بود.
هربار وقتی بازش می‌کردند می‌دويد يک گوشه کز می‌کرد و بالا می‌آورد، ولی اين‌بار برخلاف هميشه همان‌جا ماند و فقط خرخر کرد.
مأمور ويژه معتقد شده بود كه‌ اسفاري‌ دارد برگ‌ مي‌زند، و همه‌ی‌ اين مقاومتش برای نجات جان آزاد است. مي‌خواهد وزارت اطلاعات‌ را گمراه‌ كند و اين‌ جانور خطرناك‌ را از دام برهاند. گفت: «هنوز نشکسته. اما اگر بشکند!»
بازجو اما نظر ديگری داشت: «اگر کسی تا بيست و چهار ساعت، فوقش چهل و هشت ساعت نشکند، ديگر محال است دهن باز کند، و اگر هم در فشارهای بعدی بشکند مثل سد لتيان آبش تهران را می‌برد، و اگر نشکند سنگينی‌اش نفس تهران را می‌برد. آخرش هم فشار سد لتيان زلزله‌ی‌ تهران را قطعی می‌کند. همين سد احمقانه که معلوم نيست برای چی ساخته شد.»
اسفاري‌ قسم‌ می‌خورد همه‌ی‌ خاطرات، و حتا شرح آخرين ديدارش را گفته، و از آن پس ديگر او را نديده است‌. چند روز بعدش‌ هم‌ دستگير شده‌ و از آن‌ به‌ بعدش‌ هم‌ اين‌جاست‌.
مأمور ويژه گفت: «شرح آخرين ديدارت را دوباره بگو، و خلاص.»
اسفاري‌ حس‌ نمي‌كرد بازش کرده‌اند و او را روی يک صندلی نشانده‌اند، خيال می‌کرد روي‌ تخت‌ كمربنددار خوابيده‌ است‌، پاها و دست‌هاش‌ را بسته‌اند، و توي‌ قلعه‌ی‌ ‌ سنگباران‌ گرفتار شده‌‌، با اين تفاوت که اين‌بار حس‌ مي‌كرد سنگسار جمجمه‌اش تمام شده و او از مرگ رسته است، همين. همين که زنده مانده بايد خدا را شکر کند، فقط بديش اين است که زندگی ديگر براش معنايی ندارد. اين تلاش‌ها، اين رفت و آمدها، اين نظم و بی‌نظمی، و همه‌ی‌ اين جهان و کائنات يک مسخره‌بازی احمقانه بيش نيست. چرا آدمی به دنيا می‌آيد و در اين جبر مثل‌ يك‌ سنگ‌ پرتاب شده می‌رود می‌رود صفيرکشان می‌رود تا جمجمه‌ی‌ کسی را بترکاند، يا جام پنجره‌ای را فرو بريزد، و بعد؟ به چه دردی می‌خورد اين زندگی؟
به راستی که از تولد تا مرگ، پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نامعلوم است که دلايل و عواقبش بر سنگ و زننده و خورنده هيچ روشن نيست.
مأمور ويژه گفت: «خب، چی شد؟ چرا لال شدی؟»
اسفاری را نشانده بود روی يک صندلی که حرف بزند، و او خيال می‌کرد خوابيده و حالا چكه‌ پهن‌ مي‌شود توي‌ صورتش‌.
ـ چک...
رعشه‌ از پيشانی‌اش راه‌ مي‌افتاد و در پاهاش ادامه‌ مي‌يافت‌. ‌ و تا مي‌رفت‌ قطره‌ی‌ قبلي‌ را فراموش‌ كند، يكي‌ ديگر مي‌آمد؛ مثل‌ يك‌ قطره‌ی جوهر ناگاه‌ صفحه‌ی ‌ سفيد و پاکيزه‌اش‌ را سياه‌ مي‌كرد، و پخش‌ مي‌شد توي‌ مغزش. و بعد انفجار جمجمه اش را جلو چشم‌هاش می‌ديد.
«ما سراپا گوشيم.»
اسفاري‌ خسته‌‌تر از آن بود که بتواند چيزی به‌خاطر بياورد. منگ‌ و مبهوت‌ نگاه‌ مي‌كرد: «چي‌ پرسيديد‌؟»
...


اين يک تکه از رمان "ذوب شده" است که در سال 1362 نوشتم و نتوانستم چاپش کنم. ماجراهای عجيبی بر من و اين رمان گذشت. چند سال پيش که مامان به ديدنم آمد تنها نسخه دستنويس را برام آورد، قصد داشتم روی آن کار مجدد بکنم، ولی نشد. همين جوری دادمش دست ناشرم؛ «ققنوس» که در ايران منتشرش کند. خدا کند مجوز بگيرد که من مجبور نباشم در آلمان چاپش کنم.

کپی اين رمان را به شاگردان کلاس داستان نويسی‌ام در سال 64 داده بودم. اگر اين نسخه را مامان پيدا نمی‌کرد بايستی دست به دامن بروبچه‌های کارگاه داستان می‌شدم.

يک سال است که منتظرم رمان بيست و شش ساله "ذوب شده" چاپ و منتشر شود.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
هرگز به اندازه‌ی داشتن دست‌هات
خوشبخت نبوده‌ام
«نه با خودم، نه با او
نه نيستم، نه هستم...»
مستم
تنها عصيان ناجی‌ من بود
پيشواز بزرگواری‌ات
بلندبالای من!
بگذار اندامت را
پر از نرگس کنم
و از قرص آفتاب درآويزم.


معروفی
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
شاید برای همین
تمام عمرم دنبال کسی گشتم
که خدا می‌نامید خود را
تو آمدی و خدای من شدی.

عباس معروفی
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
دریا دریا مهربانی ات را میخواهم
نه برای دست هام
نه برای موهام
نه برای تنم
برای درخت ها
تا بهار بیاید.
 

TURK_AVENGER

کاربر فعال عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 جولای 2009
نوشته‌ها
3,422
لایک‌ها
891
محل سکونت
in Bruges
سلام خدمت دوستان ، به ویژه استارتر تاپیک ، پردیس جان . :blush:
راستش من که قراره چند روزه بعد برم کتاب پیکر فرهاد رو بگیرم ، خواستم یکی دو تا اثر خوب دیگه از جناب معروفی معرفی کنید تا همونجا بخرم تا برام دوباره کاری نشه ( با توجه به گرونی سوخت و تاکسی و گرمیه هوا ) :D
البته من تا حالا رمان یا داستان ایرانی نخوندم ( تا اونجایی که یادمه ) و زیاد مطمئن نیستم که بتونن نظرمو جلب کنن . :( . امیدوارم برای شروع ، انتخاب های خوبی رو داشته باشم . :happy:
پیشاپیش ممنون
 

lilyrose

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
24 جولای 2010
نوشته‌ها
4,270
لایک‌ها
8,207
محل سکونت
My Sweet Home
سلام خدمت دوستان ، به ویژه استارتر تاپیک ، پردیس جان . :blush:
راستش من که قراره چند روزه بعد برم کتاب پیکر فرهاد رو بگیرم ، خواستم یکی دو تا اثر خوب دیگه از جناب معروفی معرفی کنید تا همونجا بخرم تا برام دوباره کاری نشه ( با توجه به گرونی سوخت و تاکسی و گرمیه هوا ) :D
البته من تا حالا رمان یا داستان ایرانی نخوندم ( تا اونجایی که یادمه ) و زیاد مطمئن نیستم که بتونن نظرمو جلب کنن . :( . امیدوارم برای شروع ، انتخاب های خوبی رو داشته باشم . :happy:
پیشاپیش ممنون

معین جان تو این پست آثار معروفی هست.

به نظر من قبل از پیکر فرهاد, سمفونی مردگان و سال بلوا رو بخون.2 تا شاهکار ادبی فارسی !

قبل از خوندن پیکر فرهاد هم اگر بوف کور صادق هدایت رو خونده باشید درک بهتری از کتاب خواهید داشت به نظر من.

______________________________

2 تا مطلب از دو تا وبلاگ :

پیکر فرهاد

عباس معروفی

انتشارات ققنوس

از جمله کتاب هایی هست که واقعا توصیفش سخته . آدم نمی دونه چی باید بگه . کتاب پر از زن های مختلف است ، زن های متفاوت از هم که در حقیقت یکی هستند و سرنوشت آنها ادامه سرنوشت یکدیگر است ، سرنوشت مشترک بسیاری از زنان، زنانی که به دنبال خوشبختی هستند و به آن نمی رسند . زن دوره ساسانی ، دخترک روی قلمدان ، دخترک مدل ، دخترک عینکی و ... گر چه در دوران های مختلفی از تاریخ این سرزمین زندگی می کنند ولی با لحظه لحظه سرنوشت هم پیوند خورده اند و تقدیر مشترکی را تجربه می نمایند . راوی به صورت پیوسته عوض می شود و هر راوی گوشه ای از خاطرات خود را به یاد می آورد ولی شاید بتوان اصلی ترین راوی را دخترکی خواند که مدل نقاشی برای قلمدان است و در حقیقت همان دخترک بوف کور هدایت می باشد . کلا فضای داستان ، نحوه نگارش ، دخترک روی قلمدان ، مرد قوزی ، کالسکه و ... به صورت شدیدی شما رو یاد بوف کور می اندازه و در حقیقت خود آقای معروفی هم گفتند نگارش این کتاب نوعی ادای دین هست به صادق هدایت و بوف کور . البته کتاب ارجاعات ادبی دیگه هم داره مثل تکرار زیاد سردم است و یادآوری شعر فروغ یا جمله پیرمرد چشم و چراغ ما بود و ...
کلا فضای کتاب وهم آلود و شبیه یک جور هذیان هست . کتاب قشنگیه به دل می شینه به خصوص نثر بسیار زیبایی داره که ادم دلش می خواد بخونه و بخونه و باز هم بخونه ولی به نظرم خط سیرش دیگه بیش از حد گنگ و مبهم شده بود حداقل باید خط واضح تری را سرنوشت شخصیت ها دنبال می کرد .

آقای معروفی از ایران رفته اند و اکنون مقیم آلمان هستند و به خاطر کتاب برنده جایزه ی ادبی سال 2002 بنیاد ادبی آرنولد تسوایک هم شدند .



قسمت های زیبایی از کتاب

آنچه را که می بایست از دست می دادم ، داده بودم ، خودم را فنای چشم هایی کرده بودم که شاید از پیش هم زندگی مرا زهر آلود کرده بود . و انگار به دنیا آمده بودم که در هجران چشم هایی سیاه و براق بسوزم . به جست و جوی آن چشم ها در گردونه ای افتادم و تاوانی پرداختم که شاید در توانم نبود .



عاقبت در جایی که اصلا فکرش را نمی کردم اسیر نگاه های وحشی و معصومانه ی مردی شدم که شاید از پیش او را ندیده بودم .



آن قدر شب ها به ستاره ها نگاه کردم که شاید او هم به آسمان نگاهی انداخته باشد هر چند گذرا ، آن قدر به پرنده ها چشم دوختم که شاید از بالای خانه اش گذر کرده باشند . و آن قدر به نسیم سلام کردم که شاید صدای مرا به گوش او برساند ، ولی کمترین اثری از او نیافتم .



در تابلو نقاشی شما من سوار قطاری هستم به مقصدی نامعلوم . تابلو زنی که از پنجره به تاریکی نگاه می کند و هیچ حالتی جز سرگردانی در چهره اش نیست ، با لب های غنچه ای که انگار از بوسه ای طولانی برداشته شده و هنوز سیر نشده ، موهای درهم و برهم سیاه ، پیراهن بلند و سیاهی که در تابلو شما یک مانتو مشکی بود و روسری ماشی رنگ هم به سر داشت .
منبع:bestbooks.blogfa.com
___________________________
پیکر فرهاد

کتاب پیکر فرهاد و آقای عباس معروفی نه نیاز به معرفی دارند و نه من در حد آن…

هنوز در بوی حسینا و در دالان باریک نجاری محو شده ای، بوی حسینا را انگار در خواب دیده ای، سمفونی مردگان را بارها و بارها سر کشیده ای، سال بلوا را زیسته ای…. که پیکر فرهاد می رسد و چه زیبا به دل می نشیند … آرام می آید و جای می گیرد. مگر چگونه بود آن عشق که به هم ریخت زمان را . چه آرام نشست وآمد ورفت تا وسعت قلبت را این گونه از آن خود کرد و نقشی شد همیشه ماندنی و رفت به شهرها و شهرها و آمد درون دست های من و تو لانه کرد… چنین به بار نشست.
ریتم آهنگین کتاب، آهنگ زمان ها و تلاطم و آمد و رفت عشق در پستو های دل، در هزارتوی دل … که خود را و دلت را در صفحات کتاب می جویی و می روی، گویی که دل توست که چنین نخ نما شده … و بو و صدا و آهنگ زندگیت را و فردا و دیروز را همه با هم نشخوار می کنی … گویی تذهیبی زیبا را به تماشا نشسته ای با قلمی ظریف و آن قدر وسیع و بزرگ که حیران می شوی از آن همه ظرافت قلم که مستانه می رود و می آید و تمام تذهیبت به رنگ می نشیند….
راستی را آقای معروفی، قلم مو در شراب زدید و نقشی کشیدید، قلم در شراب زدید و نوشتید… سازتان را بی صدا بر کاغذ لغزاندید. راستی را، مگر چند ساله بود آن شراب که مستیش چنین کشدار بود و زیبا و گرمایش چنین آرام و دلچسب…عشق را و نگاه را چه بی پروا عریان کردید. چه دیر آشنا بود همه آن دل گویه ها… بردید ما را به بیدار خواب یک لحظه عشق در درازنای زندگی.
چه گیرا بود سوزن قلم تان که چنین دوخت دخترک را به قلمدان و چنین ما را دوخت به آسمان و ستاره و عشق…
منبع: es-haghi.com
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
سلام خدمت دوستان ، به ویژه استارتر تاپیک ، پردیس جان . :blush:
راستش من که قراره چند روزه بعد برم کتاب پیکر فرهاد رو بگیرم ، خواستم یکی دو تا اثر خوب دیگه از جناب معروفی معرفی کنید تا همونجا بخرم تا برام دوباره کاری نشه ( با توجه به گرونی سوخت و تاکسی و گرمیه هوا ) :D
البته من تا حالا رمان یا داستان ایرانی نخوندم ( تا اونجایی که یادمه ) و زیاد مطمئن نیستم که بتونن نظرمو جلب کنن . :( . امیدوارم برای شروع ، انتخاب های خوبی رو داشته باشم . :happy:
پیشاپیش ممنون

درود بر شما!

ضمن تاييد نظر Lilyrose عزيزم بايد بگم كه بهتون اطمينان ميدم تا مدتها داستان سمفوني مردگان و بعضي قهرمانهاش در تار و پود ذهنتون باقي مي مونه. :happy:
 
Last edited:

m.abroon

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 می 2006
نوشته‌ها
12
لایک‌ها
0
101027152409_41fkgzzmcjl._sl500_aa300_.jpg


" تماماً مخصوص " آخرین رمان عباس معروفی بسیار زیباست ، ساعات لذت بخشی را با خواندن این کتاب سپری کردم.ای کاش ادبیات ما صدها رمان در این حد و اندازه داشت .
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
سلام خدمت دوستان ، به ویژه استارتر تاپیک ، پردیس جان . :blush:
راستش من که قراره چند روزه بعد برم کتاب پیکر فرهاد رو بگیرم ، خواستم یکی دو تا اثر خوب دیگه از جناب معروفی معرفی کنید تا همونجا بخرم تا برام دوباره کاری نشه ( با توجه به گرونی سوخت و تاکسی و گرمیه هوا ) :D
البته من تا حالا رمان یا داستان ایرانی نخوندم ( تا اونجایی که یادمه ) و زیاد مطمئن نیستم که بتونن نظرمو جلب کنن . :( . امیدوارم برای شروع ، انتخاب های خوبی رو داشته باشم . :happy:
پیشاپیش ممنون

سلام :blush:
ایشالا که خوشت میاد و ما هم ضایع نمیشیم ، ولی به نظر من کتابای معروفی بهترین رمان های ایرانی هستن ،
آدم از خوندن تک تک جملاتش لذت میبره ، معلومه نویسنده با جون و دل نوشته کتابو ، میدونی اون چیزی که داری میخونی واقعا ارزشش رو داره که صد بار دیگه هم همونو بخونی
ببخشید خیلی پر حرفی کردم :blush::دی
جواب سوالت :
از نظر من صد در صد اول سال بلوا رو بخون ، چون هم موضوعش و هم طرز نوشتنش بیشتر آدمو جذب میکنه و یه جورایی روون تره ،
بعدش سمفونی مردگان ، که اگه کتاب خشم و هیاهو رو خونده باشی ، موضوعش و حتی نوع نوشتنش تقریبا شبیه همونه ، خیلی هم کتاب خوبی هست ، شاهکاریه در نوع خودش
آخر هم پیکر فرهاد ، که همه میگن خیلی کتاب خوبیه ولی با این که چند تا هم جایزه گرفته به نظرم بعد از سال بلوا و سمفونی مردگان و حتی فریدون سه پسر داشت هست
فریدون سه پسر داشت هم که یه کتاب سیاسی هست و معمولا دیدم کسی خیلی ازش خوشش نمیاد ، ولی خوب من دوسش دارم ، ولی چون مجوز نداره بعدا هم میتونی راجع به خوندن یا نخوندنش فکر کنی
icon10.gif

داستان کوتاه هم که من جزو کتاب حساب نمیکنم :دی(شوخی)
icon10.gif
 

TURK_AVENGER

کاربر فعال عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 جولای 2009
نوشته‌ها
3,422
لایک‌ها
891
محل سکونت
in Bruges
معین جان تو این پست آثار معروفی هست.

به نظر من قبل از پیکر فرهاد, سمفونی مردگان و سال بلوا رو بخون.2 تا شاهکار ادبی فارسی !

قبل از خوندن پیکر فرهاد هم اگر بوف کور صادق هدایت رو خونده باشید درک بهتری از کتاب خواهید داشت به نظر من.ش
ممنون لیلی جان . بله ، اون پست رو هم خوندم .
ممنون بابت راهنمایی .
سعی می کنم همین روال رو دنبال کنم .
نه متاستفانه . حقیقتش یه بار یک مسئول کتاب فروشی به من گفت هر وقت سنت 26 - 27 شد بیا بوف کور رو ببر . دی . منم حرفشو زمین ننداختم :D

درود بر شما!

ضمن تاييد نظر Lilyrose عزيزم بايد بگم كه بهتون اطمينان ميدم تا مدتها داستان سمفوني مردگان و بعضي قهرمانهاش در تار و پود ذهنتون باقي مي مونه. :happy:
سلام بانو . :blush:
لوووول . یعنی همچین کتابی هست که افراد کتاب دوستی مثل شما و لیلی رو تا این حد تحت تاثیر قرار داده ؟ جالبه !!
ممنونم .
" تماماً مخصوص " آخرین رمان عباس معروفی بسیار زیباست ، ساعات لذت بخشی را با خواندن این کتاب سپری کردم.ای کاش ادبیات ما صدها رمان در این حد و اندازه داشت .
ممنون دوست عزیز ولی فکر کنم بره رده ی پنجم توی لیستم . دی
ممنون به هر حال
 

TURK_AVENGER

کاربر فعال عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 جولای 2009
نوشته‌ها
3,422
لایک‌ها
891
محل سکونت
in Bruges
سلام :blush:
ایشالا که خوشت میاد و ما هم ضایع نمیشیم ، ولی به نظر من کتابای معروفی بهترین رمان های ایرانی هستن ،
آدم از خوندن تک تک جملاتش لذت میبره ، معلومه نویسنده با جون و دل نوشته کتابو ، میدونی اون چیزی که داری میخونی واقعا ارزشش رو داره که صد بار دیگه هم همونو بخونی
ببخشید خیلی پر حرفی کردم :blush::دی
جواب سوالت :
از نظر من صد در صد اول سال بلوا رو بخون ، چون هم موضوعش و هم طرز نوشتنش بیشتر آدمو جذب میکنه و یه جورایی روون تره ،
بعدش سمفونی مردگان ، که اگه کتاب خشم و هیاهو رو خونده باشی ، موضوعش و حتی نوع نوشتنش تقریبا شبیه همونه ، خیلی هم کتاب خوبی هست ، شاهکاریه در نوع خودش
آخر هم پیکر فرهاد ، که همه میگن خیلی کتاب خوبیه ولی با این که چند تا هم جایزه گرفته به نظرم بعد از سال بلوا و سمفونی مردگان و حتی فریدون سه پسر داشت هست
فریدون سه پسر داشت هم که یه کتاب سیاسی هست و معمولا دیدم کسی خیلی ازش خوشش نمیاد ، ولی خوب من دوسش دارم ، ولی چون مجوز نداره بعدا هم میتونی راجع به خوندن یا نخوندنش فکر کنی
icon10.gif

داستان کوتاه هم که من جزو کتاب حساب نمیکنم :دی(شوخی)
icon10.gif
نزن از حرفا . همیشه حرفات برام حکم سند داشته . دی :happy:

نه متاستفانه ، کتاب خشم و هیاهو رو نخوندم . دی
ممنون بابت کمکی که کردی .
فقط اونوقت باید تاریخ شروع کتاب پیکر فرهاد رو بندازیم برای 22 مرداد تا من بتونم این دو سه تا رو بخونم .
icon10.gif
( شوخی . خودمو یه جوری می رسونم . :happy: )
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
نزن از حرفا . همیشه حرفات برام حکم سند داشته . دی :happy:

نه متاستفانه ، کتاب خشم و هیاهو رو نخوندم . دی
ممنون بابت کمکی که کردی .
فقط اونوقت باید تاریخ شروع کتاب پیکر فرهاد رو بندازیم برای 22 مرداد تا من بتونم این دو سه تا رو بخونم .
icon10.gif
( شوخی . خودمو یه جوری می رسونم . :happy: )

لطف داری مرسی ، شرمنده میکنی:blush:
پس کتاب خشم و هیاهو رو هم بذار تو لیست:lol:
تو بگی 22 شهریور هم من حرفی ندارم ،:happy:
، میتونیم هم یه کار دیگه بکنیم
به جای پیکر فرهاد کتاب سال بلوا یا سمفونی مردگانو بخونیم
 

TURK_AVENGER

کاربر فعال عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 جولای 2009
نوشته‌ها
3,422
لایک‌ها
891
محل سکونت
in Bruges
لطف داری مرسی ، شرمنده میکنی:blush:
پس کتاب خشم و هیاهو رو هم بذار تو لیست:lol:
تو بگی 22 شهریور هم من حرفی ندارم ،:happy:
، میتونیم هم یه کار دیگه بکنیم
به جای پیکر فرهاد کتاب سال بلوا یا سمفونی مردگانو بخونیم

خواهش می کنم .
:D . با کمال میل . حتمآ اون کتاب رو هم می خرم . :blush:
شیرتر شدم باز . :D
ممنونم پردیس جون ولی من تابع نظر جمع هستم . بقیه یه کتابی رو انتخاب کردن ، پس بهتره نظرشون رو عزیز بشمریم . دی
راستی خودت کتاب پیکر فرهاد رو خوندی ؟؟ یا برای بار اول هست که می خوای بخونی ؟؟

:happy:
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
خواهش می کنم .
:D . با کمال میل . حتمآ اون کتاب رو هم می خرم . :blush:
شیرتر شدم باز . :D
ممنونم پردیس جون ولی من تابع نظر جمع هستم . بقیه یه کتابی رو انتخاب کردن ، پس بهتره نظرشون رو عزیز بشمریم . دی
راستی خودت کتاب پیکر فرهاد رو خوندی ؟؟ یا برای بار اول هست که می خوای بخونی ؟؟

:happy:

والا مطمئن نیستم بگم خشم و هیاهو رو بخری ، چون معلوم نیست از فصل اول کتاب چه شکلی بیرون میای و هنوز اشتیاقی داری بقیه کتابو بخونی یا نه ؟:دی:lol:
خیلی فصل عجیبی هست !
به هر حال من حرفی ندارم ، هیچ فرقی نداره واسم ،
بازم خواستی یه اشاره ای چیزی بکن ، خودم پیشنهادشو تو اون تاپیک میدم:دی
من پیکر فرهادو خیلی وقت پیش خوندم ، فقط یه تیکه هایی ازش یادمه ، بدم نمیاد دوباره بخونمش:blush:
 

TURK_AVENGER

کاربر فعال عکاسی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 جولای 2009
نوشته‌ها
3,422
لایک‌ها
891
محل سکونت
in Bruges
والا مطمئن نیستم بگم خشم و هیاهو رو بخری ، چون معلوم نیست از فصل اول کتاب چه شکلی بیرون میای و هنوز اشتیاقی داری بقیه کتابو بخونی یا نه ؟:دی:lol:
خیلی فصل عجیبی هست !
به هر حال من حرفی ندارم ، هیچ فرقی نداره واسم ،
بازم خواستی یه اشاره ای چیزی بکن ، خودم پیشنهادشو تو اون تاپیک میدم:دی
من پیکر فرهادو خیلی وقت پیش خوندم ، فقط یه تیکه هایی ازش یادمه ، بدم نمیاد دوباره بخونمش:blush:

نه پردیس جان . من سطح کشش مغزم پایینه . :D خودم چندتا کتاب خدا دارم که همونجوری مونده . بهتره همونا رو بخونم تو این یکی دو ماه . :blush:

بازم ممنونم . :happy: لطف داری
اوکی . اینجوری بهتره . گفتم شاید برای خودت تکراری باشه و حوصله شو نداشته باشی که مجددآ بخونی .

:cool: . به امید دیدار . دی
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
از زبان معروفی:
در سال 2005 خانم بتينا شته‌شر (Bettina Stecher) برای پايان‌نامه‌ی دانشگاهی خود که روی رمان سمفونی مردگان و تم برادرکشی کار کرده بود، مصاحبه‌ای با من انجام داد که تا امروز فرصت نکرده بودم بازخوانی‌اش کنم. جزو همان کارها و داستان‌های منتشر نشده گوشه‌ی کامپيوتر خوابيده بود. برای انتشارش بعد از سه سال و خرده ای شايد هيچ مناسبتی وجود ندارد اما فکر کردم ممکن است به درد برخی از خوانندگان سمفونی مردگان بخورد يا دانشجويانی که روی ادبيات معاصر کار می‌کنند.

1 - بتينا شته‌شر: آن‌طور که من خوانده‌ام، برادرکشی در فرهنگ اسلامی، جوری که در بين اروپايی‌ها مرسوم است، پسنديده نيست. چه عاملی محرک شما برای پرداختن به اين موضوع بوده؟
عباس معروفی: تاريخ پر از برادرهايی است که به دست برادر کشته شده‌اند. و تاريخ بشری مختص يک منطقه يا کشور نيست، متعلق به تمامی جوامع بشری است.
برادرکشی در فرهنگ ايران و اسلام نقش پررنگی دارد. اسطوره‌ی هابيل و قابيل چنان در ذهن جامعه نقش بسته است که کودک به محض تولد آن را از پدر و مادرش می‌شنود. اين خاطره‌ی تلخ بين برادرها همواره جزو حافظه‌‌ی جمعی بشر بوده است، و مختص غرب يا شرق نيست، يک درد بشری است برای تمام اعصار.
در تورات و انجيل و قرآن اسطوره پسران "آدم" با قدرت هنری بيان شده تا با اين هشدار انسان دستش را به خون برادر آلوده نکند، و همين يک داغ را به عنوان ارثيه تا آخر عمر مثل يک جسد در چمدانی بر دوش بکشد، شوربختانه اما داغ بر داغ انباشته می‌شود.
تاريخ اسلام سراسر برادرکشی‌های بی‌صداست، به همين خاطر اسطوره‌ی برادرکشی را از تورات و انجيل وامدار است.
هرچه حسادت پررنگ‌تر باشد، جنايت فجيع‌تر رخ می‌دهد. هرچه در شاهی مقتدرتر بوده‌اند، برادر را عجيب‌تر کشته‌اند. تاريخ ايران را نمی‌توان برابر با تاريخ اسلام شمرد، گرچه اسلام هم در تاريخ ايران عبور کرده، اما گذشته‌ی ايران بسيار گسترده و پرشکوه است.
حضرت "آدم" به عنوان انسان نخستين در ايران باستان مردی است به نام کيومرث (آن که می ميرد)، اما او دارای دو فرزند به نام های هابيل و قابيل نيست، و اسطوره‌ی برادرکشی ايران ربطی به اسلام ندارد. غمنامه‌ی پسران فريدون است در شاهنامه‌ی فردوسی که از اسطوره‌ی پسران آدم کم ندارد. فقط شکلش متفاوت است، برادرکشی‌اش اما فرقی ندارد.
فريدون‌ سه‌ پسر داشت‌: ايرج‌ و سلم‌ و تور، كه‌ جهان‌ را بين‌ آنان‌ تقسيم‌ كرد. ايران‌ را كه‌ بهترين‌ بخش‌ بود به‌ ايرج‌ سپرد، يونان‌ و روم‌ و شام‌ را به‌ سلم‌ داد، و توران‌زمين‌ را به‌ تور. اما سلم‌ و تور به‌ ايرج‌ حسد بردند، دوستانه‌ او را دعوت‌ كردند، و در جنگي‌ از پاي‌ درش‌ آوردند.
تاريخ را می‌نويسند که آيندگان عبرت بگيرند، و بدانند چه بر گذشته‌ی آنان رفته است. ما بر ميز امروز رو به سوی آينده می‌نويسيم، و گاهی لقمه‌ای از گذشته می‌آوريم که آن را سر ميز امروز بخوانيم. اتوموبيل را شايد بر اساس همين ساخته‌اند؛ با شيشه‌ای بزرگ به سوی جاده‌ی مقصد، و چند آينه برای ديدن گذشته.
وقتی بچه بودم در دبستان با داستان غم‌انگيز ديگری از تاريخ ايران آشنا شدم که به شدت مرا تحت تأثير قرار داد. داستان کشته شدن برديا به دست برادرش کمبوجيه.
کمبوجيه شاه شد، اما به قيمت کشته شدن مخفيانه‌ی برادرش برديا. اين داستان غم‌انگيز پسران کورش شديداً مرا آزار می‌داد، هنوز وقتی به آن فکر می‌کنم بر اين باورم که شايد با همين قتل بود که سرنوشت کشور ما تغيير کرد، شايد هم با کشته شدن ايرج ما به تيره‌بختی افتاديم.

2 – برايم بسيار جالب است که شما از يک انگيزه منسوخ و قديمی استفاده می‌کنيد تا قصه‌ای مربوط به قرن بيستم بنويسيد. در اين‌ مورد چه می‌گوييد؟

انگيزه‌ی منسوخ؟ تاريخ، درازای فرهنگ بشر را با خون برادرها رنگين کرده است. در تاريخ آنقدر برادرها خون همديگر را ريخته‌اند که نمی‌توان از بين کشتگان تصوير برادر را از برادر باز شناخت. آدم‌ها به خصوص مسلمان‌ها آنقدر همديگر را برادر خطاب کرده‌اند و آنقدر همديگر را کشته‌اند که فلسفه‌ی برادری مخدوش شده است. ما در زمان جنگ ايران و عراق با چشمان خود ديديم که چگونه برادرها کمر به قتل فجيع همديگر بسته بودند، و آتش انتقام فرو نمی‌نشست.
انگيزه‌ی نوشتن رمان سمفونی مردگان هم خبری بود که در روزنامه خواندم: برادری به خاطر سی و چهار هزار تومان (حدود 34 يورو) سر برادرش را بريد. به همين سادگی؟

3 – آيا از قصه‌ی هابيل و قابيل تورات هم الهام گرفته‌ايد؟
تورات، انجيل، و قرآن هميشه برای من کتاب مرجع بوده‌اند. بجز قصه‌ی مريم و عيسی که در قرآن به شکل ديگری روايت شده، و بجز تفاوت برخی نام‌ها، روايت اسطوره‌ها معمولاً نزديک به هم است. جوری که می‌توان آنها را از هم بازشناخت.
در تورات، سفر پيدايش باب چهارم آمده است: «و آدم زن خود حوا را بشناخت، و او حامله شد و قائن را زاييد، و گفت مردی از يهوه حاصل کردم. و بار ديگر برادر او هابيل را زاييد. و هابيل گله‌بان بود، و قائن کارگر زمين. پس از گذشت ايام قائن هديه‌ای از محصول زمين برای خداوند آورد، و هابيل نيز از نخست‌زادگان گله‌ی خويش و پيه آنها هديه آورد، و خداوند هابيل و هديه‌ی او را منظور داشت. اما قائن و هديه‌ی او را منظور نداشت. پس خشم قائن به شدت افروخته شد و سر خود را به زير افکند. آنگاه خداوند به قائن گفت چرا خشمگين شدی و چرا سر به زير افکندی؟ اگر نيکی می‌کردی آيا مقبول نمی‌بودی؟ و اگر نيکی نکرده‌ای پس گناه بر درگاه در کمين است و مشتاق تو. اما تو بر آن مسلط شوی. و قائن با برادر خود هابيل سخن گفت و وقتی در صحرا بودند قائن بر برادر خود برخاست و او را کشت...»
اسطوره هابيل و قابيل در روايت‌های مختلف اسلامی دراماتيک‌تر است و با عناصر زندگی نزديک‌تر. به خصوص که پای زن هم به ميان می‌آيد، و با حسادت که جزو خصلت‌های بشری است ساختار باورپذيری می‌سازد. مثلاً در کتاب حبيب‌السير چنين می‌خوانيم:
«قابيل با خواهر توأم خود "اقليما" متولد گرديد، و پس از وی هابيل و خواهر توأمش "لبودا" زاده شدند. پس از آنکه آنان به حد بلوغ رسيدند، آدم اقليما را نامزد هابيل کرد، و لبودا را نامزد قابيل.
قابيل از قبول اين امر سرپيچی کرد و گفت: من هرگز در مفارقت خواهر همزاد خود، اقليما که در حسن و جمال يگانه است، از پای ننشينم. سرانجام آدم هابيل و قابيل را گفت که قربانی کنند و قربانی هريک قبول افتد، اقليما او را باشد. قربانی قابيل مورد قبول واقع نشد. اين امر خشم او را بيش‌تر نمود و هابيل را به کشتن تهديد کرد. هابيل گفت: خداوند قربانی را از پرهيزگاران می‌پذيرد، و اگر تو به آهنگ کشتن من دست به‌کار شوی، من دست نگاه می‌دارم، زيرا از خدا می‌ترسم. قابيل همچنان در کمين هابيل بود تا روزی او را بر سر کوهی خفته يافت. سنگی برداشت و او را با ضربه‌ی سنگ از پای درآورد. سپس جنازه‌ی او را برداشت و حيران و سرگردان به اين طرف و آن طرف می‌کشيد و نمی‌دانست که با آن چه کند. ناگاه دو کلاغ پيش چشم او به نزاع مشغول شدند، يکی از آن دو، ديگری را کشت، و با منقار خويش زمين را گود کرد و لاشه‌ی کلاغ مرده را زير خاک پنهان ساخت. قابيل از مشاهده‌ی اين صورت درسی فرا گرفت و به دفن جسد برادر پرداخت.»

4 – نقل قول از قرآن در اورتور رمان سمفونی مردگان کامل نيست. آيا با اين کار می‌خواستيد انگيزه‌ی اصلی رمان را نشان دهيد؟
کافی بود يک قطره از اين درد ازلی در اين سمفونی بچکانی تا هر چهار موومان اين رمان را رنگی کند. مثل يک ملودی که درد را در تمامی اثر منتشر می‌کرد، تنها به عنوان اورتوری برای برادرکشی همين مزه‌ی کوچک کافی بود. چيزی که با آن بگويم باور مردم سرزمين من از برادرکشی چيست. همين.

5 – آيا قصد شما از توصيف "تراژدی خانوادگی" بيان نمونه‌ای از بسياری خانواده‌های ديگر در ايران است؟

نهاد خانواده هنوز در ايران محکم‌ترين نهاد اجتماعی است. گرچه پايه‌های اين نهاد در لجن فرو رفته و عنقريب بناهای بسياری را به کام می‌کشد، اما شايد می‌خواستم از همان سال‌های جوانی هشدار داده باشم که برادر تخمه‌فروش برادر شاعر را کشت. و بعدها هوشنگ گلشيری مقاله‌ای نوشت با عنوان «چه کسی برادر شاعر را کشت؟» و از اين درد ناليد و کمی هم از وضعيت رمان و ادبيات داستانی ايران حرف زد.
شايد از همان سال‌های جوانی می‌خواستم به جامعه بگويم که پايه‌های زندگی‌ خانوادگی متزلزل است، هرچند پيوندهای عاطفی هنوز سر در گردن هم دارند، هرچند مادرها تلاش می‌کنند خانواده نپاشد، اما ريشه‌ها آفت‌ زده است. و توفانی به سرزمين ما افتاده که تا درخت‌ها را بی‌برگ و بی‌بر نکند، و ريشه‌ها را از خاک در نياورد، دست از سر ما بر نمی‌دارد. ما می‌مانيم و تنه‌های شکسته و شاخه‌های خردشده و تخمه‌فروش‌های برادرکش.

6 – شما خود را يک نويسنده‌ی سياسی می‌دانيد؟
هرگز نويسنده‌ی سياسی نبوده‌ام. اما در ژورناليسم سياسی حضور داشته‌ام.

7 – خود را چه نوع نويسنده‌ای می‌بينيد؟
من در ادبيات داستانی بيش‌تر به ترکيب ادبيات کهن با فرم‌های امروزی وفادارم؛ ترکيبی بين زبان آرکاييک و آرگو، و ساختن واقعيتی بين تخيل و رويا و افسانه.

8 – برای نوشتن اين رمان محرک معينی داشتيد؟
اين رمان هم مثل بقيه‌ی کارهايم محرک‌های خودش را داشته است. نمی‌دانم.

9 – آيا تنها تخيلات است که در کار رمان دخيل است يا قدری اتوبيوگرافی هم در آن وجود دارد؟
هر نويسنده‌ای در نهايت خودش را تعريف می‌کند. با اينحال رمان‌نويس هرچه کمتر حرف بزند، چشم و گوشش را باز کند، تصويرها و صداها را در ذهنش مرور کند پخته‌تر عمل می‌کند.
من تمام عمر ادبی‌ام را با اين چشم‌انداز طی کرده‌ام که واقعيتی بين تخيل و رويا و افسانه بسازم. برخی از تصويرهای "سمفونی مردگان" خواب‌های من است، خوابی ديده‌ام و آن را عيناً نوشته‌ام، اما خواننده نمی‌تواند دريابد که کدام تصوير از رمان واقعيت است، کدام تکه خواب است، و کدام بخش تخيل. بی‌مرز کردن اينها کاری است که عمرم را به پاش صرف کرده‌ام. و اينکه خواننده‌ی کتابم از تصويری به تصويری ديگری قدم بگذارد بی‌آنکه خستگی مسير را حس کند. انگار از رويايی به رويای ديگر می‌غلتد، بی‌آنکه از خواب بيدار شود. تلاشم را کرده‌ام، حالا چقدر موفق بوده‌ام، اين را به خوانندگانم وامی‌گذارم.

10 – من تا به حال رمان فارسی مثل اين نخوانده بودم. فکر می‌کنم که سر نخ بسياری از بازی‌های شما را نگرفته‌ام. آيا فکر می‌کنيد که رمان شما (شايد هم به دليل نوع ديگری از روايت) در خارج از ايران طور ديگری فهميده شود؟
وقتی اثری به زبانی ديگر ترجمه می شود، چيزهايی را از دست می دهد. طبيعی است که بسياری از بازی‌های زبانی و تداعی‌های تصويری در زبان آلمانی ديده نشود. مثلاً جمله‌ای در سمفونی مردگان بارها تکرار شده که از نظر موسيقايی با آنچه در آلمانی می‌خوانند متفاوت است.
«کلاغ های سياه خدا می‌گفتند برف، برف!» برف در زبان ترکی يعنی غار، و کلاغ ها می‌گويند: غار، غار. اين در يک فرم موسيقی بازی و تداعی با ملودی اصلی کار است، يعنی همانجا که کلاغی برادرش را کشت و زير خاک پنهانش کرد. اما در زبان آلمانی برف يعنی شنه (Schnee). و يادتان باشد هيچ کلاغی تا به حال نگفته (Schnee).

11 – واکنش‌ها در برابر اين رمان در ايران چطور بود؟
سمفونی مردگان يکی از بداقبال‌ترين رمان‌های ايران بوده که من می‌شناسم. بارها اين کتاب به خاطر اسم من توقيف بوده يا اجازه‌ی انتشار نداشته. بارها قرار بوده فيلمی از آن ساخته شود، (مثلاً داريوش مهرجويی چند سال روی اين رمان کار کرد، و قرار بود بدون فيلمنامه آن را بسازد، يعنی از روی کتاب بگيرد، هم برای سريال و هم برای فيلم سينمايی. اما به اسم من حساس بودند و اجازه ندادند.) حکومت همواره نام و اثر آدم‌هايی مثل مرا می‌سوزاند، حتا اگر به دستش بيفتم خودم را هم می‌سوزاند، شايد چون سرکش بوده‌ام، و با دلم و برای دلم کار کرده‌ام، نه بر اساس مصلحت‌ها و مقتضيات.
من آدمی هستم ضد جنگ و صلح‌جو، آدمی بسيار آرام، نظير شخصيت آيدين، اما ضايع شدن حقوق بشر را در کشورم بر نمی‌تابم، برادرکشی را تاب نمی‌آورم، حمله به کتابفروشی و دفتر مجله را تحمل نمی‌کنم، جيغ می‌کشم، حتا اگر موجب شلاق خوردن و سوختن و حذفم شود.
از سويی سمفونی مردگان موضوع پايان نامه‌ی دانشگاهی بسيارانی بوده است، و متأسفم که بايد بگويم اگر هندی يا آلمانی بودم رمان و ادبياتم با اقبال ديگری مواجه می‌شد. ايرانی‌ام و همراه بقيه‌ی مردم کشورم دارم به رعشه‌های پايانی يک حکومت ايدئولوژيک نگاه می‌کنم و درد می‌کشم.
با اين حال واکنش خوانندگان سمفونی مردگان را از خوشان بپرسيد، از مردم ايران.

12 – و چرا آلمان را به عنوان تبعيدگاه انتخاب کرديد؟
و چرا آلمان را به عنوان تبعيدگاه انتخاب کردم. می دانيد؟ تبعيدگاه مثل عشق فرصت انتخاب نمی‌دهد. برای مهاجرت يا ازدواج فرصت هست که آدمی مطالعه کند، خود را وفق دهد، و راه بيفتد. برای کفش خريدن و ازدواج کردن و بسيار چيزها حق انتخاب وجود دارد، اما برای فرار و رسيدن به يک جای امن، آنهم در فرصت کوتاهی که من داشتم، دقيقاً پذيرفتن از سر ناچاری بود. تنها راه بود. تبعيدگاه مثل مرگ امری است محتوم. مثل عشق، حادثه ای است گريزناپذير.
عجيب اينجاست که تبعيدگاهم را دوست دارم، و از مرگ می‌گريزم هنوز، به ويژه حالا در اين روزها به شدت از مرگ می‌گريزم. دليلش را روزی برايتان خواهم گفت.

13 – در حال حاضر روی چه موضوعی کار می‌کنيد؟
اين روزها مشغول ويرايش نهايی رمان «تماماً مخصوص» هستم. رمان چهار بستر دارد؛ ايران، پاکستان، آلمان، و سوئد. يک رويا هم دارد؛ عشق. درد هم دارد؛ تنهايي.
«تماماً مخصوص» رمانی است که از نگاه يک روزنامه‌نگار به نام عباس ايرانی در برلين روايت می‌شود. فضا سال‌های تلخ ***** گروه‌های سياسی است و فرار و سفر و تنهايي. انسان مي‌گريزد اما به کجا؟ گزيری نيست، مرگ در آستانه نگاه مي‌کند، و عشق دست‌هاش را کاسه‌ی صورت کرده که زندگی را تماشا کند، و گريزی نيست. اين رمان در چهل و هشت فصل از زبان عباس ايرانی روايت مي‌شود. پايانش را هنوز ننوشته‌ام. هميشه فصل آخر را در نسخه‌ی نهايی مي‌نويسم. هيجان اين کشف را دوست دارم.
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
سلام
چند وقت پیش یکی تو این بخش گفت بهترین رمانی که خوندم سمفونی مردگان از عباس معروفی هست.
و من هم میتونم با تجربه ی کمی که تو کتاب خوندن دارم حرف ایشون رو شدیدا" تایید کنم.
واقعا" محشر بود.
کلا" از این سبک نوشتن که افکار اون شخص قاطی نوشته ها میشه.یا خواب ها قاطی توضیحات خیلی خوشم میاد.هرچند تاثیرات منفی رو من گذاشت و باعث ناراحتیم در مورد سرنوشت آیدا و آیدین شد:(
یه بخشی داشت به نام موومان چهارم(اگه اشتباه نکنم) که افکار سورمه رو بعد از مرگ احتمالیش در مورد آیدین میگفت که منو دیوانه کرده بود.این کتاب رو من در عرض دو سه روز خوندم(که یه رکورد برام حساب میشه)
میخوام ببینم اگه بقیه ی رمانهای ایشون هم همینجوره بقیه اش رو هم به سرعت برم تو کار خوندنش
ممنون میشم راهنمایی کنید
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
سلام
چند وقت پیش یکی تو این بخش گفت بهترین رمانی که خوندم سمفونی مردگان از عباس معروفی هست.
و من هم میتونم با تجربه ی کمی که تو کتاب خوندن دارم حرف ایشون رو شدیدا" تایید کنم.
واقعا" محشر بود.
کلا" از این سبک نوشتن که افکار اون شخص قاطی نوشته ها میشه.یا خواب ها قاطی توضیحات خیلی خوشم میاد.هرچند تاثیرات منفی رو من گذاشت و باعث ناراحتیم در مورد سرنوشت آیدا و آیدین شد:(
یه بخشی داشت به نام موومان چهارم(اگه اشتباه نکنم) که افکار سورمه رو بعد از مرگ احتمالیش در مورد آیدین میگفت که منو دیوانه کرده بود.این کتاب رو من در عرض دو سه روز خوندم(که یه رکورد برام حساب میشه)
میخوام ببینم اگه بقیه ی رمانهای ایشون هم همینجوره بقیه اش رو هم به سرعت برم تو کار خوندنش
ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام
کتاب سمفونی مردگان رو که دیگه خودتون میدونید نیاز به تعریف نداره ، رماناش خیلی نزدیکن به هم پس اگه از این خوشتون اومده از بقیشم خوشتون میاد
ولی این جوری که میگین از اون بخش مربوط به سورملینا خوشتون اومده باید بگم کتاب سال بلوا هم تقریبا از زبون یه نفره بین مرگ و زندگی و توی همون مایه هائه .
پست 36 هم پیشنهاد می کنم بخونید ، در مورد کتاب سمفونی مردگان از زبان خود عباس معروفی ! برای من که خیلی جالب بود .
 

hossein137

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
9,400
لایک‌ها
10,757
سن
35
محل سکونت
Isfahan
سلام
کتاب سمفونی مردگان رو که دیگه خودتون میدونید نیاز به تعریف نداره ، رماناش خیلی نزدیکن به هم پس اگه از این خوشتون اومده از بقیشم خوشتون میاد
ولی این جوری که میگین از اون بخش مربوط به سورملینا خوشتون اومده باید بگم کتاب سال بلوا هم تقریبا از زبون یه نفره بین مرگ و زندگی و توی همون مایه هائه .
پست 36 هم پیشنهاد می کنم بخونید ، در مورد کتاب سمفونی مردگان از زبان خود عباس معروفی ! برای من که خیلی جالب بود .

سلام
ممنون که جواب دادید.اون متن رو خوندم البته بیشتر قسمت هایی که مربوط به کتاب میشد.تصور من این بود که اصل موضوع روی ***** کردن هنره نه برادر کشی.به هر حال ممنون بابت متن
و این که یکی دو جا تو همین تایپیک دیدم که پیکر فرهاد رو ساده تر از بقیه میدونند.این درسته یا شما تاییدش نمیکنید؟
راستش من از روزی که این کتاب رو خوندم سعی کردم بیشتر روی نویسنده های ایرانی فکر کنم.چون خودتون میدونید این سبک نوشتن هیچ وقت به صورت کامل تو ترجمه یافت نمیشه.
و این که اگه کتابی دیگر از نویسنده ای دیگر(که میدونم اینجا جاش نیست) سراغ دارید که به این سبک باشه ممنون میشم معرفی کنید.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
سلام
ممنون که جواب دادید.اون متن رو خوندم البته بیشتر قسمت هایی که مربوط به کتاب میشد.تصور من این بود که اصل موضوع روی ***** کردن هنره نه برادر کشی.به هر حال ممنون بابت متن
و این که یکی دو جا تو همین تایپیک دیدم که پیکر فرهاد رو ساده تر از بقیه میدونند.این درسته یا شما تاییدش نمیکنید؟
راستش من از روزی که این کتاب رو خوندم سعی کردم بیشتر روی نویسنده های ایرانی فکر کنم.چون خودتون میدونید این سبک نوشتن هیچ وقت به صورت کامل تو ترجمه یافت نمیشه.
و این که اگه کتابی دیگر از نویسنده ای دیگر(که میدونم اینجا جاش نیست) سراغ دارید که به این سبک باشه ممنون میشم معرفی کنید.

دوباره سلام ، معذرت برای تاخیر
در مورد پیکر فرهاد ، من سادگی توش ندیدم ، خیلی جاها رو چند بار خوندم که تازه ببینم چه خبره ،پیچیده تر از سمفونی مردگانه ، خودم سمفونی مردگان یا سال بلوا یا حتی دریاروندگان جزیره آبی تر ( مجموعه داستان کوتاه ) معروفی رو ترجیح میدم بهش ، ولی خوب از نظر خیلی ها بهترین کتابش همون پیکر فرهاده .
این سبک که دقیقا این جوری باشه و نویسندش ایرانی باشه باید بگم نیست ، یعنی بهترین نوشته هایی که یه ایرانی میتونه بخونه تو عمرش به نظر من همین کتاب ها هستن .
کتابی که پیچیده باشه یه خورده و فکر کردن نیاز داشته باشه و ایرانی باشه فعلا فقط کتاب «من ببر نيستم پيچيده به بالاي خود تاكم» محمدرضا صفدری به ذهنم میرسه که البته اگه نمیتونید یه کتابو دو بار بخونید به نظرم اصلا دنبالش نرین .
بازم اگه چیزی تو این مایه ها به ذهنم رسید حتما میگم .
 
بالا