یه مطلب جالب هم پیدا کردم که براتون میذارم.جالبه حتما بخونید:
تقصیر راننده ها نیست
چقدر در مورد رانندگی بد ایرانی ها و به خصوص تهرانی ها شنیده ایم و گفته ایم. گاهی فراموش کرده ایم که خودمان هم جزو این رانندگان هستیم. گاهی هم فخرفروشانه دماغمان را بالا گرفته ایم و با یک ژست از فرنگ برگشته گفته ایم: «شماها چه جوری تو این مملکت رانندگی می کنید؟»*
چند وقتی است که تصمیم گرفته ام که موضوع رانندگی ایرانی را با نگاهی دیگر ببینم و اتفاقا به نتایج جالبی هم رسیده ام. مهمترین نتیجه ای که گرفته ام این است که حکم برائت رانندگان ایرانی و تهرانی را صادر کنم. آنها مقصر نیستند. اگر هم باشند، همه تقصیر متوجهشان نیست.
بامپ
در یک بلوار پهن داری می روی، سرعتت هم مجاز است، که ناگهان و بی هوا یک دست انداز بزرگ مثل کوه جلویت سبز می شود. یا باید از رویش بپری، یا یک دفعه ترمز کنی، یا به راست یا چپ منحرف می شوی. بعد که از شوک دست انداز اول گذشتی، دوباره رانندگی معقول را شروع می کنی که یک دست انداز شکسته با میخ های درآمده جلویت سبز می شود. از این یکی نمی شود هیچ جوری رد شد. یا باید از رویش بگذری و اگر پنچر شدی ناراحت نشوی، یه باید باز هم به چپ و راست منحرف بشوی.
اگر در یک خیابان ناگهان ماشین جلویی ترمز کرد و نزدیک بود با او تصادف کنید، یا اگر ناگهان راننده سمت راست یا چپ سر ماشینش را به طرف شما کج کرد، یادتان باشد، همه اش تقصیر او نیست. بیچاره با یک «مانع» روبرو شده.
دوربرگردان
بزرگراه و اتوبان خیابان پهنی است که وسطش معمولا یه باغچه بزرگ دارد. در یک طرف این باغچه ماشین ها می آیند، و در طرف دیگر می روند. خروجی های بزرگراه همیشه در سمت راست آن تعبیه شده که به شکل یک زیرگذر یا پل از روی باندهای خیابان اصلی رد می شوند و شما را به یک خیابان یا بزرگراه دیگر می رسانند. برای عوض کردن جهت رانندگی خود مجبورید به اصطلاح «پاپیون» بزنید. یعنی از خروجی بیرون بروید و وارد یک بزرگراه متقاطع بشوید و سپس باز از خروجی آن خارج شده و به جهت عکس اولیه خود در بزرگراه اول وارد شوید. گفتم همیشه؟ خب نه! استثنائاتی هم هست. مثلا در بعضی کشورها جهت رانندگی برعکس است. مثل انگلیس. مثل ژاپن. گاهی هم در ایران زندگی می کنید. در این صورت در هر بزرگراهی در خط سرعت یا خط اورژانس، منتظر یک «دوربرگردان» یا خروجی از سمت چپ باشید!
بنابراین یا باید در خط سرعت با سرعتی کمتر از خطوط دیگر حرکت کنید و احتیاط را از دست ندهید که ناگهان یک «دوربرگردان» سر راهتان قرار بگیرد، یا با سرعت معمول «خط سرعت» پیش بروید و اگر خلوت بود ناگهان سرتان به جدولهای عجیب دوربرگردان اصابت کند. یا اینکه نوعی حرکت مارپیچی ابداع کنید. کاری که رانندگان بدبخت تهرانی یاد گرفته اند. با سرعت معمول در خط سرعت حرکت می کنید و صد متر مانده به دوربرگردان، خط تان را عوض می کنید. سپس، بعد از گذشتن از دوربرگردان مذکور، باز خط تان را عوض می کنید و به مسیر ادامه می دهید تا صد متر مانده به دوربرگردان بعدی....
شاخسار طرب!
یکی از وظایف شهرداری رسیدگی به فضای سبز و گل و گیاهان و درختان شهر است. سالی سه چهار بار باید گلهای باغچه ها عوض شوند و گلدانهای گلی کوچک شان همراه با خاک اضافه کنار خیابان قرار می گیرد تا کسی آنها را بعدا پاک کند. سالی دو بار هم درختان هرس می شوند. شاخ و برگهای اضافی شان کوتاه می شود تا شاداب و زنده و جوان شوند. شاخه های اضافی را پس از اصلاح در کیسه های بزرگی که به همین منظور در نظر گرفته شده قرار می دهیم و کیسه ها را کنار جدول خیابان خارج از باغچه یعنی همان خط سرعت بزرگراهها، می گذاریم. اگر کیسه فراموش شده بود مانعی ندارد. شاخ و برگها سنگین هستند و معمولا با باد پراکنده نمی شوند. بنابراین خیلی هم نیازی به کیسه و بسته بندی نیست. همانطوری می شود کنار خیابان ریخت شان. گور بابای ماشینها.
خط کشی
بسیاری از خیابانها خط کشی ندارند. یعنی لابد نیازی به این کار زاید نیست. چون فرض بر این است که به هر حال کسی مقید به رانندگی میان خطوط نیست. اما این بار دقت کنید که رانندگی در خیابانهای فاقد خط کشی چه لذتی دارد! هیچ کسی سر جای خودش نیست. جایی وجود ندارد که کسی در آن باشد. قانون این است که به محض اینکه توانستی از ماشین کناری یا جلویی جلو بزنی یا اینکه نگذاری عقبی از تو جلو بزند.
چراغ راهنما
چراغ های راهنما برای خود برنامه ریزی مفصلی دارند. برنامه شان به این ترتیب است که مثلا تنظیم شده اند که 40 ثانیه قرمز باشند و 10 ثانیه سبز. بعد ثانیه ها را برایتان می شمارند. وقتی شمارش معکوس به 2 رسید، همانجا گیر می کند. فرض کنید چراغتان سبز است و روی عدد دو ایستاده. اول سرعتتان را کم کرده اید چون فکر می کردید به آن سوی چهارراه نمی رسید. بعد متوجه اشتباهتان شده اید و پا روی گاز دارید می روید که در ثانیه دهم شماره دو به آن طرف برسید که یک دفعه بدون هیچ اطلاع قبلی چراغ قرمز می شود! چه چیزی هیجان انگیزتر از این.
ولی موضوع چراغ های راهنما به همین جا ختم نمی شود. و از این هم می گذرم که در بعضی کشورها تنظیم چراغهای راهنما به هم مربوط است، و معمولا طوری توالی سبز و قرمز آنها را تنظیم می کنند که شما پس از 160 ثانیه پشت چراغ قرمز دو باره با صد متر فاصله پشت یک چراغ 70 ثانیه ای دیگر نمانید. و در تهران هیچ قاعده ای چراغهای راهنما را به هم مربوط نمی کند، مگر بی قاعدگی.
فقط می خواستم یادی از یکی از چراغهای راهنمای زیبا بکنم که فقط دو ثانیه سبز می شد. باور کنید شوخی نمی کنم. فقط دو ثانیه.
پایان
اگر بخواهم مواردی را که به بد رانندگی کردن رانندگان تهرانی منجر می شود فهرست کنم، حوصله همه مان سر می رود. واقعا آنقدر می شود به موارد متعدد و جالب اشاره کرد که در آخر یک کتاب می شود. سرتان را هم درد آوردم. برای حسن ختام تنها به یک مورد دیگر اشاره می کنم که مربوط به عابران پیاده است. یک بار خیلی با احساس شخصیت خودم را آماده کردم که از خط کشی عابر عبور کنم. یاد محله برو بیا به خیر باد! اول سمت چپ را نگاه کردم و با اطمینان از اینکه اگر محاسباتم درست باشد زیر ماشین نمی رود به وسط خیابان رسیدم. این بار به راست نگاه کردم و مجددا محاسباتم را تکرار کردم و با توجه به سیل ماشین هایی که در حرکت بودند و تصمیم هم نداشتند سرعتشان را کم کنند، با در نظر گرفتن ثانیه و سانتی متر و میلیمتر، رفتم آن طرف. فقط فکر اینجا را نکرده بودم که آن طرف راهی برای رسیدن به پیاده رو نیست. تصور کنید خط کشی عابر، به یک نهر و نرده های کنار خیابان منتهی می شد. هیچ راهی نبود جز طی کردن طول خیابان تا جایی که نرده ها تمام شود!
منبع :
http://aramdel.com/archives/2007_01.php