• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

فروغی بسطامی

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
چشم تماشاي خلق در رخ زيباي اوست
چشم تماشاي خلق در رخ زيباي اوست
هر که نظر مي‌کني محو تماشاي اوست
عاشق ديوانه را کار بدين قبله نيست
قبله‌ي مجنون عشق خيمه‌ي ليلاي اوست
مسله‌ي زاهدش هيچ نيايد به کار
آن که لب شاهدش مساله فرماي اوست
آن بت طناز را خلوت دل منزل است
خواجه به دير و حرم بيهده جوياي اوست
هر که به سوداگري رفت به بازار عشق
مايه‌ي سود جهان در سر سوداي اوست
حلقه‌ي ديوانگان سلسله را طالبند
تا سر زنجيرشان زلف چليپاي اوست
روز جزا گر دهند اجر شب هجر را
روضه‌ي رضوان همين جاي من و جاي اوست
شادي امروز دل از غم رويش رسيد
ديده‌ي اميد من در ره فرداي اوست
روز مرا تيره ساخت ماه فروزنده‌اي
که آينه‌ي آفتاب روي دل آراي اوست
کرده مرا تلخ‌کام شاهد شيرين لبي
کاين همه جوش مگس بر سر حلواي اوست
علت هر حسرتي عشق غم‌افزاي من
باعث هر عشرتي حسن طرب‌زاي اوست
در طلب وصل او طبع غزل‌خوان من
تشنه لب خون من لعل شکرخاي اوست
دامن آن ترک را سخت فروغي بگير
زان که مرا دادها بر در داراي اوست
ناصردين شاه يل مفخر شمس و زحل
آن که ز روز ازل راي فلک راي اوست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
کیفیتی که دیدم از آن چشم نیم مست
کیفیتی که دیدم از آن چشم نیم مست
با صدهزار جام نیارد کسی به دست
یک جسم ناتوان ز سر راه او نخاست
یک صید نیم‌جان ز کمین‌گاه او نجست
کو آن دلی که نرگس فتان او نبرد
کو سینه‌ای که خنجر مژگان او نخست
جز یاد او امید بریدم ز هر چه بود
جز روی او کناره گرفتم ز هر که هست
از من دویی مجوی که یک بینم از ازل
وز من ادب مخواه که سرمستم از الست
منت خدای را که ز هر سو به روی من
در باز شد ز همت رندان می‌پرست
با من مگو که بهر چه دیوانه گشته‌ای
با آن پری بگوی که زنجیر من گسست
پهلو زند به شه‌پر جبرییل ناوکی
کز شست او رها شد و بر جان من نشست
زلف گره‌گشای تو پیوند من برید
چشم درست‌کار تو پیمان من شکست
از جعد سر بلند تو یک قوم دستگیر
وز عنبری کمند تو یک جمع پای بست
سرو بلند من ننهد پا فروغیا
بر فرق آن کسی که نگردد چو خاک پست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
قطع نظر ز دشمن ما کرد چشم دوست
قطع نظر ز دشمن ما کرد چشم دوست
دردی که داشتیم دوا کرد چشم دوست
در عین خشم اهل هوس را به خون کشید
کامی که خواستیم روا کرد چشم دوست
بر ما نظر فکند و ز بیگانه برگرفت
دیدی که التفات به جا کرد چشم دوست
جمعی بکشت و جمع دگر زنده ساخت باز
بنگر به یک نظاره چه‌ها کرد چشم دوست
از بهر یک نگاه بلاخیز خویشتن
ما را به صد بلیه رضا کرد چشم دوست
دوشینه داد وعده‌ی خون‌ریزی‌ام به ناز
وقت سحر به وعده وفا کرد چشم دوست
قابل نبود خون من از بهر ریختن
این گردش از برای خدا کرد چشم دوست
تشبیه خود به آهوی دشت ختن نمود
مگذر ز حق که عین خطا کرد چشم دوست
هر تن که سر کشید ز فرمان شهریار
او را نشان تیر بلا کرد چشم دوست
شمس‌الملوک ناصردین شاه کام‌کار
کز رویش اقتباس ضیا کرد چشم دوست
شاهی که به هر خاک قدوم مبارکش
خود را غلام باد صبا کرد چشم دوست
هر سو فروغی از پی آشوب ملک دل
چندین هزار فتنه به پا کرد چشم دوست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست
ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست
سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست
من نشاطی را نمی‌جویم به جز اندوه عشق
من بهشتی را نمی‌خواهم به غیر از کوی دوست
کوثر من لعل ساقی جنت من روی یار
لذت من صوت مطرب رغبت من سوی دوست
شاخ گل در بند خواری از قد موزون یار
ماه نو در عین خجلت از خم ابروی دوست
گر بنازد بر سر شاهان عالم دور نیست
کز شکار شرزه شیران می‌رسد آهوی دوست
گر ندیدی سحر و معجز دیده‌ی دل باز کن
تا بینی معجزات نرگس جادوی دوست
کس نکردی بار دیگر آرزوی زندگی
گر نبودی در قیامت قامت دل‌جوی دوست
بر شهیدان محبت آفرین بادا که بود
کار ایشان آفرین بر قوت بازوی دوست
زان نمی‌آرد فروغی بوسه‌اش را در خیال
کز خیال من مبادا رنجه گردد خوی دوست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
درد جانان عین درمان است گویی نیست هست
درد جانان عین درمان است گویی نیست هست
رنج عشق آسایش جا است گویی نیست هست
عشق سرگرم عتاب و عشق ما زان در عذاب
صبح محشر شام هجران است گویی نیست هست
مشرق خورشید خوبی مطلع انوار عشق
هر دو زان چاک گریبان است گویی نیست هست
چشم ساقی مست خواب و چنگ مطرب بر رباب
دور دور می پرستان است گویی نیست هست
غمزه‌ی پنهان ساقی جلوه‌ی پیدای جام
فتنه‌ی پیدا و پنهان است گویی نیست هست
صولجانش عنبرین زلف است در میدان من
گوی آن سیمین زنخدان است گویی نیست هست
رفته رفته خطش اقلیم صباحت را گرفت
مور را فر سلیمان است گویی نیست هست
تا صبا شیرازه‌ی زلفش ز یکدیگر گسست
دفتر دل‌ها پریشان است گویی نیست هست
دیده تا چشم فروغی جلوه‌ی رخسار دوست
منکر خورشید رخشان است گویی نیست هست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
کفر زلفش رهزن دین است گویی نیست هست
کفر زلفش رهزن دین است گویی نیست هست
کافری سرمایه‌اش این است گویی نیست هست
تا چه کرد آن سنبل نورسته در گل‌زار حسن
کش قدم بر فرق نسرین است گویی نیست هست
تا هوای عنبرین مویش مرا بر سر فتاد
مو به مویم عنبرآگین است گویی نیست هست
شانه تا زد چین زلفش را به همراه صبا
کاروان نافه‌ی چین است گویی نیست هست
با صف مژگان به قتل مردم صاحب نظر
چشم مستش مصلحت بین است گویی نیست هست
با نظربازی که هرگز ترک مهر او نکرد
ترک چشمش بر سر کین است گویی نیست هست
تا ز دستم سر کشید آن گلبن باغ مراد
دیده‌ام پراشک رنگین است گویی نیست هست
وصل جانان قسمت اهل هوس شد ای دریغ
گل نصیب دست گل‌چین است گویی نیست هست
هر کجا کز عشق او عشاق ذکری سر کنند
الحق آنجا جای تحسین است گویی نیست هست
از دل خونینم ای زلف مسلسل سرمپیچ
زان که اول نافه خونین است گویی نیست هست
گر فروغی گفت من عاشق نی‌ام باور مکن
کوه‌کن را شور شیرین است گویی نیست هست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
ما و هوس شاهد و می تا نفسی هست
کی خوش‌تر از این در همه عالم هوسی هست
ای خواجه بهش باش که با آن لب می‌نوش
گر باده به اندازه ننوشی عسسی هست
گر مرد رهی با خبر از ناله‌ی دل باش
زیرا که به هر قافله بانگ جرسی هست
یا قافله سالار ره کعبه ندانست
یا آن که به صحرای طلب بار بسی هست
تنها نه همین اسب من اول قدم افتاد
کافتاده در این بادیه هر سو فرسی هست
خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات
مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست
از دیده‌ی دل‌سوختگان چهره مپوشان
ای آینه هش‌دار که صاحب نفسی هست
تا داد مرا از تو ستمگر نگرفتند
کس هیچ ندانست که فریادرسی هست
مرغ دلم از باغ به تنگ است فروغی
تا حلقه‌ی دامی و شکاف قفسی هس
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست
خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست
که عاقبت پی هر زهر انگبینی هست
ز زلف و روی تو تا عشقم آگهی درداد
خبر نی‌ام که در آفاق کفر و دینی است
حدیث نافه‌ی چین می‌کنند مردم شهر
مگر که جز شکن طره‌ی تو چینی هست
به دیده تا نکشم خاک آستان تو را
مرا به خون دل آلوده آستینی هست
آیا برید صبا چون رسی بدان وادی
بگو به صاحب خرمن که خوشه‌چینی هست
نیاز می‌کشدم در گذرکه صنمی
که زیر هر قدمش جان نازنینی هست
نشسته‌ام به سر راه ناوک‌اندازی
بدین امید که پیکان دل‌نشینی هست
کمین گشاده به صید دلم کمان‌داری
کزو کشیده کمانی به هر کمینی هست
فروغی از کف من برده آفتابی دل
که در مجاورتش جعد عنبرینی هست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست
تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست
هر طرف پای نهی سلسله در پایی هست
قتل عشاق تو خالی ز تماشایی نیست
وه که از هر طرفت طرفه تماشایی هست
بعد کشتن تن صد چاک مرا باید سوخت
که هنوز از تو به دل باز تمنایی هست
دی پی تجربه از کوی تو بیرون رفتم
به گمانی که مرا از تو شکیبایی هست
جان شیرین ز غم عشق به تلخی دارم
به امیدی که تو را لعل شکرخایی هست
لب جان بخش تو گر بوسه به جان بفروشد
من سودا زده را هم سر سودایی هست
واعظ از سایه‌ی طوبی سخنی می‌گوید
غیر قد تو مگر عالم بالایی هست
من و سودای تو تا دامن صحرا برجاست
من و اندوه تو تا عشق غم افزایی هست
ای که بی‌جرم خوری خون فروغی هر روز
هیچ گویا خبرت نیست که فردایی هست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
هیچ سر نیست که با زلف تو در سودا نیست
هیچ سر نیست که با زلف تو در سودا نیست
هیچ دل نیست که این سلسله‌اش در پا نیست
چون سر از خاک بر آرند شهیدان در حشر
بر سری نیست که از تیغ تو منت‌ها نیست
می‌توان یافتن از حالت چشم سیهت
که نگاه تو نگهدار دل شیدا نیست
تو ندانم ز کدامین گلی ای مایه‌ی ناز
زان که در خاک بشر این همه استغنا نیست
دیده مستوجب دیدار جمالت نشود
ذره شایسته‌ی خورشید جهان‌آرا نیست
پس چرا سرو چمن از همه بند آزاد است
گر به جان بنده‌ی آن سرو سهی بالا نیست
گفتمش چشم تو ای دوست هزاران خون کرد
گفت سر مستم و زین کرده مرا حاشا نیست
من به تحقیق صنم خانه‌ی چین را دیدم
صنمی را که دلم خواسته بود آنجا نیست
گاه کافر کندم گاه مسلمان چه کنم
عشق بی‌قاعده را قاعده‌ای پیدا نیست
ساغری خورده‌ام از باده‌ی لعل ساقی
که مرا حسرت امروز و غم فردا نیست
مگر آن ماه به شهر از پی آشوب آمد
که فروغی نفسی فارغ ازین غوغا نیست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
خوش‌تر از دانه‌ی اشکم گهری پیدا نیست
خوش‌تر از دانه‌ی اشکم گهری پیدا نیست
حیف و صد حیف که اهل نظری پیدا نیست
کسی از سر دل جام خبردار نشد
بی‌خبر باش که صاحب خبری پیدا نیست
می‌فروش ار بزند نوبت شاهی شاید
که به غیر از در می‌خانه دری پیدا نیست
سینه‌ام چاک شد و ضارب خنجر پنهان
پرده‌ام پاره شد و پرده‌دری پیدا نیست
جر تمنای تو در هیچ دلی مخفی نی
غیر سودای تو در هیچ سری پیدا نیست
آن قدر در خم گیسوی تو دل پنهان است
کز دل گمشده‌ی ما اثری پیدا نیست
تا خط سبز تو از طرف بناگوش دمید
از پی شام سیاهم سحری پیدا نیست
صبر من با لب شیرین تو ز اندازه گذشت
تنگ شد حوصله تنگ شکری پیدا نیست
بر سر کوی تو از حال دل آگاه نیم
در چمن طایر بی بال و پری پیدا نیست
عجبی نیست که سر خیل نظر بازانم
کز تو در خیل بتان خوب‌تری پیدا نیست
مگر آه تو فروغی ره افلاک گرفت
که امشب از برج سعادت قمری پیدا نیست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
از تو ای ترک ختن لعبت چین خوش‌تر نیست
از تو ای ترک ختن لعبت چین خوش‌تر نیست
نقشی از روی تو در روی زمین خوش‌تر نیست
هر که بیند رخت ای حور بهشتی گوید
کز سر کوی تو فردوس برین خوش‌تر نیست
تو همان طایر فرخنده‌ی اوج شرقی
کز پرت شهپر جبریل امین خوش‌تر نیست
تا کسی سر به کمندت ننهد کی داند
که سواری ز تو در خانه‌ی زین خوش‌تر نیست
جلوه کن جلوه که در شهر فروزان ماهی
از تو ای ماه فروزنده جبین خوش‌تر نیست
خنده کن که زخم دل خونین مرا
مرهم از خنده‌ی لعل نمکین خوش‌تر نیست
تا بناگوش تو زد راه دل محزون را
هیچ در گوشم از آواز حزین خوش‌تر نیست
گر در آخر نفسم هم‌نفسی خواهی کرد
نفسی از نفس بازپسین خوش‌تر نیست
هر کجا می‌روم از گوشه‌ی چشم سیهت
گوشه‌ای بهر دل گوشه نشین خوش‌تر نیست
چشم جادوی تو چون لاف کرامت نزند
زان که اعجازی از این سحر مبین خوش‌تر نیست
راستی خوردن می مایه عیش است و نشاط
ورکسی با تو خورد عیشی از این خوش‌تر نیست
ساقیا می به قدح کن که فروغی خوش گفت
دوری از دور ملک ناصردین خوش‌تر نیست
آن شه راد که در پیش کف در پاشش
کاری از بخشش درهای ثمین خوش‌تر نیست
تا ابد سلطنتش باد کز او سلطانی
پی آراستن تاج و نگین خوش‌تر نیست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
تو و آن حسن دل آویز که تغییرش نیست
تو و آن حسن دل آویز که تغییرش نیست
من و این عشق جنون خیز که تدبیرش نیست
تو و آن زلف سراسیمه که سامانش نه
من و این خواب پراکنده که تعبیرش نیست
دردی اندر دل ما هست که درمانش نه
آهی اندر لب ما هست که تاثیرش نیست
زرهی نیست که در خط زره سازش نه
گرهی نیست که در زلف گره گیرش نیست
لشکری نیست که در سایه‌ی مژگانش نه
کشوری نیست که در قبضه‌ی شمشیرش نیست
کو سواری که در این عرصه گرفتارش نه
کو شکاری که در این بادیه نخجیرش نیست
هیچ سر نیست که سودایی گیسویش نه
هیچ دل نیست که دیوانه‌ی زنجیرش نیست
تا درآید ز کمین ترک کمان ابروی من
سینه‌ای نیست که آماجگه تیرش نیست
خم ابروی کسی خون مرا ریخت به خاک
که سر تاجوران قابل شمشیرش نیست
آنچنان کعبه‌ی دل را صنمی ویران ساخت
که کس از بهر خدا در پی تعمیرش نیست
شیخ گر شد به ره زهد چنین پندارد
که کسی با خبر از حیله و تزویرش نیست
کامی از آهوی مقصود فروغی نبرد
هر که در دشت محبت جگر شیرش نیست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست
مزرع امید را یک دانه به زان خال نیست
دل ز خالش برگرفتن خالی از اشکال نیست
ای که می‌گویی به دنبال سرش دیگر مرو
کاکل پیچان او پنداری از دنبال نیست
در صف عشاق گو لاف نظربازی مزن
آن که دامانش ز خون دیده مالامال نیست
من نه تنها کشته خواهم گشت در میدان عشق
هیچکس را ایمنی زان غمزه‌ی قتال نیست
مدعی گو این قدر بر حال ناکامان مخند
زان که دوران فلک دایم به یک احوال نیست
الحق از بدحالی زاهد توان معلوم کرد
کش خبر از حالت رندان صاحب حال نیست
جان من تعجیل در رفتن خدا را تا به چند
بر هلاک بی‌دلان حاجت به استعجال نیست
از بلندی زلف در پای تو آخر سر نهاد
چون سر زلف بلندت کس بلند اقبال نیست
شرط یک‌رنگی نباشد شکوه زان زلف دو تا
ورنه چندان هم فروغی را زبان لال نیست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
کس نیست کاو به لعل تو خونش سبیل نیست
کس نیست کاو به لعل تو خونش سبیل نیست
الا کسی که تشنه لب سلسبیل نیست
مستغنی‌ام به عشق تو از وصل حور عین
آری به چشم من همه چشمی کحیل نیست
روز قیامت آمد و وصلت نداد دست
الحق که چون فراق تو لیلی طویل نیست
آنان که بر جمال تو بگشاده‌اند چشم
یوسف به چشم همت ایشان جمیل نیست
جز نقد جان و دل که پسند تو نیستند
چیزی میسرم ز کثیر و قلیل نیست
امروز در میانه‌ی عشاق روی تو
مانند بنده هیچ عزیزی ذلیل نیست
روز جزا که اجر شهیدان رقم زنند
ماییم و قاتلی که به فکر قتیل نیست
گر جذبه‌ای ز حضرت جانان به جان رسد
حاجت به رهنمایی پیر و دلیل نیست
منت خدای راکه برندم خیال عشق
جایی که حد پر زدن جبرئیل نیست
یار من آن طبیب مسیحا نفس گذشت
یک تن درست نیست کزین غم علیل نیست
برقی که سوخت کشت فروغی به یک فروغ
کمتر ز نور موسی و نار خلیل نیست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
پیکی مرا به سوی تو غیر از نسیم نیست
پیکی مرا به سوی تو غیر از نسیم نیست
آن هم ز بخت تیره‌ی من مستقیم نیست
کس دل ز غمزه‌ات به سلامت نمی‌برد
الا کسی که صاحب ذوق سلیم نیست
لعل تو نرخ بوسه مگر نقد جان کند
ور نه به قدر سنگ تو در کیسه سیم نیست
بیگانه را به کوی خود ای آشنا مخوان
کاهل جحیم در خور باغ نعیم نیست
چندان به لطف دوست دلم شد امیدوار
کز خصمی رقیب مرا هیچ بیم نیست
گر بر من آن نگار پری چهره بگذرد
تشویشم از عقوبت دیو رجیم نیست
گر بنده با خبر شود از بحر رحمتش
با عفو خواجه هیچ گناهی عظیم نیست
طومار جرم ما همه از جام باده شست
یارب که گفت ساقی مستان کریم نیست
فارغ فروغی از غم روی تو کی شود
غافل شدن ز مساله کار حکیم نیست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
بر سر راه تو افتاده سری نیست که نیست
بر سر راه تو افتاده سری نیست که نیست
خون عشاق تو در ره‌گذری نیست که نیست
غیرت عشق عیان خون مرا خواهد ریخت
که نهان با تو کسی را نظری نیست که نیست
من نه تنها ز سر زلف تو مجنونم و بس
شور آن سلسله در هیچ سری نیست که نیست
نه همین لاله به دل داغ تو دارد ای گل
داغ سودای رخت بر جگری نیست که نیست
اثری آه سحر در تو ندارد، فریاد
ور نه آه سحری را اثری نیست که نیست
سیل اشک ار بکند خانه‌ی مردم نه عجب
کز غمت گریه کنان چشم تری نیست که نیست
جز شب تیره‌ی ما را که ز پی روزی نیست
پی هر شام سیاهی سحری نیست که نیست
چون خرامی، به قفا از ره رحمت بنگر
کز پی‌ات دیده‌ی حسرت نگری نیست که نیست
بی خبر شو اگر از دوست خبر می‌خواهی
زان که در بی خبری‌ها خبری نیست که نیست
ترک سر تا نکنی پای منه در ره عشق
که درین وادی حیرت خطری نیست که نیست
من مسکین نه همین خاک درش می‌بوسم
خاک بوس در او تاجوری نیست که نیست
قابل بندگی خواجه نگردید افسوس
ور نه در طبع فروغی هنری نیست که نیست
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
یار اگر جلوه کند دادن این همه نیست
یار اگر جلوه کند دادن این همه نیست
عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیست
نکته‌ای هست در این پرده که عاشق داند
ور نه چشم و لب و رخسار و دهان این همه نیست
مگر از کوچه‌ی انصاف درآید یوسف
ور نه سرمایه‌ی سودا زدگان این همه نیست
کوه کن تا به دل اندیشه‌ی شیرین دارد
گر به مژگان بکند کوه گران این همه نیست
از دو بینی بگذر تا به حقیقت بینی
که میان حرم و دیر مغان این همه نیست
چار تکبیر بزن زان که به بازار جهان
بایع و مشتری و سود و زیان این همه نیست
گر نهان عشوه‌ی چشم تو نگردد پیدا
فتنه‌انگیزی پیدا و نهان این همه نیست
اثر شست تو خون همه را ریخت به خاک
ور نه در کش مکش تیر و کمان این همه نیست
هیچکس ره به میان تو ز موی تو نبرد
با وجودی که ز مو تا به میان این همه نیست
خود مگر روز جزا رخ بنمایی ورنه
جلوه‌ی حور و تماشای جنان این همه نیست
تو ندانی نتوان نقش تو بستن به گمان
زان که در حوصله‌ی وهم و گمان این همه نیست
جام می نوش به یاد شه جمشید شعار
که مدار فلک و دور زمان این همه نیست
شاه دریا دل بخشنده ملک ناصردین
که بر همت او حاصل کان این همه نیست
آن چه من زان دهن تنگ، فروغی دیدم
کی توان گفت که تقریر زبان این همه نیست
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
با سلام خدمت دوست عزیز روژه آریا

فروم خیلی خوبیه
چخیلی قشنگه
امیدوارم موفق باشین
من هر از چند گاهی سر میزنم و استفاده میکنم.

26.gif
26.gif
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
بالا