noshin
کاربر تازه وارد
- تاریخ عضویت
- 14 فوریه 2004
- نوشتهها
- 8
- لایکها
- 1
چند وقته پيش اونقدر خسته بودم که حال شام درست کردن نداشتم گفتم بي خيال امشب ميريم بيرون شام ميخوريم
برادر خوش سليقه ي ما يه ساندويچي مثلا بهداشتي و تر و تميز معرفي کرد از اونجايي که تخصص ايشون غذا خوردن تو انواع رستورانهاست ما هم بدون چون و چرا قبول کرديم و رفتيم
بعد کلي نشستن يارو يه ساندويچ گذاشت رو ميز گفتم اقا قيافه اين حال ادمو خراب ميکنه فکر کنم اگه بخوريم از اين جا يه راست رفتيم بهشت زهرا گفت اختيار داريد بهداشت تازه اومده کنترل کرده هيچ مشکلي نداريم
برادر محترم ما هم کلي سفارش کرد که خانوم ما نصف هفته اينجا مهمونيم اگه قراره مردن بود که ما الان در خدمت شما نبوديم
خلاصه اونقدر تبليغات کردن که به خودم شک کردم گفتم نکنه مرض وسواس گرفته باشم ؟
چشامو بستم و سرمو انداختم پايينو و خوردم راستش يه دو سه روزي هم منتظر مرضي، دردي چيزي بودم اما خبري نشد ديگه مطمئن شدم که اقا بنده مرض وسواس گرفتم و بايد بالفور درمان بشم تا مرض ريشه دار نشده . به سفارش دوست فاضلم نيلوفر خانوم رفتم پيش يه روان پزشک . تا پامو گذاشتم داخل مطب گفت اول از همه بگم اينجا حرف زدن پوليه نيم ساعت حرف بزني ميشه سه تومن يه ساعت ميشه شش تومن . ( که البته اين مکالمات هم جزء همون يه ساعت بود) خلاصه تا بيام قضيه ساندويچو بگم وقت تموم شد. شش تومن پريد واسه تعريف کردن يه خاطره و درمان به جلسه بعدي موکول شد. بعد از دو سه جلسه تازه دوزاريم افتاد بابا کدوم مرض؟ وسواس چيه ؟ ايشون مارو مظلوم گير اوردن هي دارن پول تو جيبياي ما رو از چنگمون در ميارن خلاصه غيرت مال دوستي ما به جوش اومد گفتم اقا شما شش تومن ميگيرين بنده خاطره تعريف کنم اگه درمان ما با خاطره تعريف کردنه که خوب مفت و مجاني ميرم تو يکي از سايتها و تا دلم بخواد خاطره تعريف ميکنم و خلاصه اين شد که بنده ي وسواس براي درمان مزاحم حضرات شدم
راستش از اونجاييم که حضرات خيلي خوب تحويل گرفتن ...............درمان با موفقيت انجام شده و در حال حاضر هيچ نشاني از بيماري وسواس در بنده مشاهده نميشه . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برادر خوش سليقه ي ما يه ساندويچي مثلا بهداشتي و تر و تميز معرفي کرد از اونجايي که تخصص ايشون غذا خوردن تو انواع رستورانهاست ما هم بدون چون و چرا قبول کرديم و رفتيم
بعد کلي نشستن يارو يه ساندويچ گذاشت رو ميز گفتم اقا قيافه اين حال ادمو خراب ميکنه فکر کنم اگه بخوريم از اين جا يه راست رفتيم بهشت زهرا گفت اختيار داريد بهداشت تازه اومده کنترل کرده هيچ مشکلي نداريم
برادر محترم ما هم کلي سفارش کرد که خانوم ما نصف هفته اينجا مهمونيم اگه قراره مردن بود که ما الان در خدمت شما نبوديم
خلاصه اونقدر تبليغات کردن که به خودم شک کردم گفتم نکنه مرض وسواس گرفته باشم ؟
چشامو بستم و سرمو انداختم پايينو و خوردم راستش يه دو سه روزي هم منتظر مرضي، دردي چيزي بودم اما خبري نشد ديگه مطمئن شدم که اقا بنده مرض وسواس گرفتم و بايد بالفور درمان بشم تا مرض ريشه دار نشده . به سفارش دوست فاضلم نيلوفر خانوم رفتم پيش يه روان پزشک . تا پامو گذاشتم داخل مطب گفت اول از همه بگم اينجا حرف زدن پوليه نيم ساعت حرف بزني ميشه سه تومن يه ساعت ميشه شش تومن . ( که البته اين مکالمات هم جزء همون يه ساعت بود) خلاصه تا بيام قضيه ساندويچو بگم وقت تموم شد. شش تومن پريد واسه تعريف کردن يه خاطره و درمان به جلسه بعدي موکول شد. بعد از دو سه جلسه تازه دوزاريم افتاد بابا کدوم مرض؟ وسواس چيه ؟ ايشون مارو مظلوم گير اوردن هي دارن پول تو جيبياي ما رو از چنگمون در ميارن خلاصه غيرت مال دوستي ما به جوش اومد گفتم اقا شما شش تومن ميگيرين بنده خاطره تعريف کنم اگه درمان ما با خاطره تعريف کردنه که خوب مفت و مجاني ميرم تو يکي از سايتها و تا دلم بخواد خاطره تعريف ميکنم و خلاصه اين شد که بنده ي وسواس براي درمان مزاحم حضرات شدم
راستش از اونجاييم که حضرات خيلي خوب تحويل گرفتن ...............درمان با موفقيت انجام شده و در حال حاضر هيچ نشاني از بيماري وسواس در بنده مشاهده نميشه . ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟