m/javid
کاربر افتخاری ادبیات
- تاریخ عضویت
- 12 آگوست 2005
- نوشتهها
- 398
- لایکها
- 5
روزی که با دوشاخه گل آمد سراغ من**در چشم او امید و به قلبش نوید بود
گفتم به او سلام، بفرما ،خوش آمدی**در دست او دوشاخه ی یاس سپید بود
بر لب تبسمی به قشنگی مهر و ماه**صد عیب اگرکه داشت زمن ناپدید بود
او آبشار مهر و صدای رسای عشق**آوای او برای دل من جدید بود
با هر تبسم اش غمی از قلب من زِدود**عشقش چوخون پاک به قلب و ورید بود
با هر کلام غنچه ی لبهای او شکفت**لرزان زهر کلام دلم همچو بید بود
چشمش پیاله ی می مرد افکن و خُمار**سُکر آوری آن می و ساغر شدید بود
طعنه به ماه می زند از جلوه ی جمال**رخشنده چهره ی او همچو شید بود
«جاوید» ماند در دل من لحظه ی وصال**چون کان عشق و معدن مهر و امید بود
گفتم به او سلام، بفرما ،خوش آمدی**در دست او دوشاخه ی یاس سپید بود
بر لب تبسمی به قشنگی مهر و ماه**صد عیب اگرکه داشت زمن ناپدید بود
او آبشار مهر و صدای رسای عشق**آوای او برای دل من جدید بود
با هر تبسم اش غمی از قلب من زِدود**عشقش چوخون پاک به قلب و ورید بود
با هر کلام غنچه ی لبهای او شکفت**لرزان زهر کلام دلم همچو بید بود
چشمش پیاله ی می مرد افکن و خُمار**سُکر آوری آن می و ساغر شدید بود
طعنه به ماه می زند از جلوه ی جمال**رخشنده چهره ی او همچو شید بود
«جاوید» ماند در دل من لحظه ی وصال**چون کان عشق و معدن مهر و امید بود